خشم آتش دوزخ

فارسی 3220 نمایش |

قرآن بعضى از صفات جهنم و اصحاب آن را در هنگام فرو افکنده شدن در آن بیان مى کند، تا مگر این غیب را به صورتى احساس کنیم، و از سطوت خدا بترسیم. یکی از صفات آن این است که همچون یک گودال یا دره ژرفاى عظیم دارد، و اولین عذابى که اهل جهنم در آن احساس مى کنند، همین فرو افتادن از بالا به پایین است، و امام صادق (ع) از رسول الله (ص) از جبرئیل روایت کرده است که گفت: «چون به جهنم درآیند، فرو افتادن ایشان هفتاد سال به طول مى انجامد.» و خدا مى داند که در این سقوط چه رنگهایى از عذاب را مى چشند؟! «إذا ألقوا فیها؛ چون در آن افکنده شوند.» (ملک/ 7) اهل جهنم که به اختیار خود و به پاى خود که در جهنم نمی روند ملائکه عذاب آنها را می گیرند و در جهنم می اندازند چنانچه می فرماید: «خذوه فغلوه* ثم الجحیم صلوه* ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه؛ [پس فرمان رسد] او را بگیرید و در زنجیر کنید. آن گاه به دوزخش در آورید. سپس او را در زنجیرى که طول آن هفتاد ذراع است در بند کشید.» (حاقه/ 30- 32)
آوردن فعل در این جا به صیغه مجهول دلیل بر آن است که ایشان با کراهت به درون آتش افکنده مى شوند، و در نصوص به این مطلب اشاره شده، چنان که امام صادق (ع) گفته است: «سوگند به آن کس که جان من به دست اوست که آنان چنان با کراهت در آتش پایین مى روند که میخ با کراهت و سختى به درون دیوار فرو مى رود.»

صداها و زوزه های وحشت انگیز
در ادامه ی آیه می فرماید: «سمعوا لها شهیقا؛ بانگ نفس کشیدنى از آن مى شنوند.» (ملک/ 7) یکى از انواع عذاب بانگ هولناک نفس بالا کشیدن یا دمزدنى است که در هنگام پایین رفتن در دوزخ مى شنوند و شدت بانگ عذابشان مى دهد. و شهیق فرستادن هوا به درون ریه یا فروبردن دم به داخل ششها است، و چنان است که در آن روز به آتش قدرتى هولناک براى جذب دوزخیان مى دهد و آنان را با شهیقى داراى صوت هراس انگیز مى شنوند که میلیونها مرتبه از بانگ رعد شدیدتر است. شهیق صداى بلند منکر است مثل صداى حمار، آن آخر صداى حمار که از بیخ حلق بلند می شود شهیق می گویند، و هر بلند و مرتفع را شاهق می گویند مثل کوه، و «شهق الرجل فمات؛ نعره که می زند و می میرد.» جهنم نعره می زند مثل صداى حمار. و گاه گفته اند از ماده ی "شهوق" به معنى طولانى بودن گرفته شده (لذا کوه بلند را جبل شاهق مى گویند) بنابراین "شهیق" به معنى ناله طولانى است. بعضى گفته اند "زفیر" صدایى است که در گلو مى پیچد، و "شهیق" صدایى است که در سینه رفت و آمد مى کند، و به هر حال اشاره به صداهاى وحشت انگیز و ناراحت کننده است. راغب مى گوید: کلمه ی "شهیق" به معناى طولانى شدن زفیر است، و "زفیر" به معناى رد نفس، و به عبارت دیگر "بازدم" است، البته بازدمى کشیده. می فرماید: «فأما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق؛ اما کسانى که تیره بخت شدند، برایشان در آتش ضجه و ناله است.» (هود/ 108) زفیر اول صداى حمار است و شهیق آخر صدا که خود اهل جهنم مثل حمار فریاد و داد می کنند و کسى به داد آنها نمی رسد.

فوران شعله هاى آتش
صفت سومی که در اینجا برای جهنم ذکر می کند این است که «و هی تفور؛ و جهنم در حال جوشش و فوران است.» آن آتش جهنم فوران دارد مثل فواره که شعله می زند و شعله هاى او مثل کوه بلند می شود، اعاذنا الله منها. نزدیک است آتش جهنم پاره پاره شود از شدت غیظ بر کفار هر زمانى که قومى را بیندازند در جهنم خزنه جهنم ملائکه موکلین به عذاب از آنها می پرسند آیا نیامد شما را کسى که انذار کند شما را و خبر دهد به یک همچو پیش آمدى. فوران را دو معنى است: یکى جوشیدن است که نشانه آن بالا آمدن محتواى ظرف در آن است بر اثر شدت حرارت، و در المنجد آمده است که (فارت القدر یعنى آنچه در دیگ بود غلیان کرد و بالا آمد)، و زبانه هاى آتش دوزخ در آن روز چنان در یکدیگر داخل مى شوند و بالا مى آیند که به فوران آب در ظرف به سبب شدت حرارت آن شباهت دارد، بنا به گفته صاحب مجمع البیان به معناى ارتفاع جوشش است. و معنى دوم آن خشم و غضب است، و فار فائره به معنى سخت برانگیخته و خشمگین شدن است، و هر دو معنى در این آیه قرآنى با هم جمع شده و آتش در آن روز همچون محتواى دیگر برانگیخته و تهییج شده از خشم است. وقتى کافرها را در آتش می افکنند از آتش صداى ناراحت کننده اى مثل صداى دیگ موقع جوش آمدن، و غلغل کردن می شنوند. پس با شنیدن این، عذابشان بزرگ می شود، براى ترس و هراسى که از آن در دلشان وارد می شود.

گویی از شدت خشم نزدیک است پاره پاره شود!
سپس براى مجسم ساختن شدت خشم "دوزخ" صفتی دیگر از آن را بیان می کند: «تکاد تمیز من الغیظ؛ نزدیک است که بر اثر خشم از یکدیگر جدا شده و پاره پاره شوند.» (ملک/ 8) کلمه ی "تمیز" به معناى تقطع و تفرق است، و کلمه غیظ به معناى شدت خشم است. غیظ شدت غضب است یعنى نزدیک است از شدت غضب تکه تکه شود، گویند: خداوند حال جهنم را به انسان خشمگین و انتقام گیرنده تشبیه کرده است ولى آیه: «إذا رأتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا و زفیرا؛ چون [دوزخ] از فاصله‏ اى دور آنان را ببيند خشم و خروشى از آن مى‏ شنوند.» (فرقان/ 12) نشان مى دهد که جهنم شعور دارد و زنده است. پس معناى آیه این است که وقتى کفار در جهنم ریخته مى شوند، صداى شهیقى از آن مى شنوند، شهیقى که چون مغناطیس آنان را به داخل خود مى کشاند، همانطور که با شهیق هوا داخل سینه کشیده مى شود، درست همانند ظرف عظیمى که روى آتش فوق العاده پرحرارتى گذارده اند و چنان مى جوشد و زیر و رو مى شود که هر زمان بیم متلاشى شدن آن مى رود، و یا همچون انسان خشمگینى که مى جوشد و مى خروشد و فریاد مى کشد و نزدیک است منفجر گردد، در حالى که جهنم جوشان است، و ایشان را مانند نخودى که در دیگ جوشان بالا و پائین مى شود بالا و پائین مى کند، به طورى که گویى از شدت غضب مى خواهد متلاشى شود.

آرى چنین است منظره دوزخ این کانون خشم خدا!
از میلیونها بمب هسته اى که یکباره منفجر شود قویتر است، و نزدیک است که منفجر و اجزاء آن از یکدیگر جدا شود! و خشمى که مى خواهد آن را از هم بپاشد، بازتابى از خشم خدا است، و آیه چنان به ما الهام مى بخشد که گویى آتش در روز قیامت شعور دارد، و هیچ چیز آن را براى خشم گرفتن بیش از نافرمانى اصحاب آن نسبت به پروردگارشان عز و جل به خشمگین شدن دعوت نمى کند و برنمى انگیزد! خداوند متعال چندان عادل است که حتى این عدالت را براى کسانى که تقدیر آنان را به قعر جهنم کشیده است، آشکار مى سازد، و در این هنگام فرشتگان موکل بر دوزخ از سبب رسیدن ایشان به این سرنوشت پر مشقت جویا مى شوند تا چنان باشد که هیچ کس که درونش ذره اى شک به آن مانده باشد که خدا بر او ستم کرده است، وارد دوزخ نشود، و نیز براى آن که دوزخیان در حالى وارد آن شوند که خود را از آن ملامت مى کنند که چرا در برابر خدا و براى آمادگى درآمدن به این جهان آخرت خود را آماده نساخته بوده اند.
به عقیده مفسرین تشبیه و تنظیر است به آدم مبغض که بخواهد از شدت غیظ خود را قطعه قطعه کند لکن به عقیده ما عین حقیقت است زیرا جهنم و آتش آن و عذابهاى آن و همچنین بهشت و نعم آن مثل بلاهاى دنیوى و نعم آن نیست بلکه شعور و ادراک و حیاة دارند و در تحت اطاعت و فرمان الهى هستند مثلا یک آتش است که مأمور است یکى را یک درجه بسوزاند و یکى را صد درجه، و در بهشت یک نعمت است مأمور است یکى را یک درجه لذت بخشد و یکى را صد درجه، و اهل بهشت و جهنم مختلف هستند اهل بهشت مادون درک مافوق نمی کنند تا محزون گردند، و اهل جهنم درک مافوق نمی کنند تا مسرور شوند، و بالعکس مافوق درک مادون را می کند که در بهشت مسرور شود و در جهنم محزون گردد، و آتش جهنم غیظ می کند بر کفار بلکه جهنم تکلم دارد که می فرماید: «یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید؛ آن روز به جهنم گوییم: آیا پر شدى؟ و گوید: آیا افزون [بر این] هم هست؟» (ق/ 29) بلکه گفتیم موجودات عالم حتى جمادات شعور و ادراک دارند و معرفت و ذکر دارند و اخبار و آیات در این باب بسیار داریم و احتیاج به توجیهات مفسرین نداریم مثل: «یا نار کونی بردا و سلاما على إبراهیم؛ اى آتش! براى ابراهیم سرد و سلامت باش.» (انبیاء/ 69) «یا جبال أوبی معه و الطیر؛ اى کوه ها و اى پرندگان! [در تسبیح] با او هم آواز شوید.» (سبأ/ 10) مورچه تکلم می کند: «یا أیها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون؛ اى مورچگان! به خانه هایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش بدون توجه شما را پایمال کنند.» (نمل/ 18) هد هد: «أحطت بما لم تحط به و جئتک من سبإ بنبإ یقین؛ به چیزى دست یافته ام که تو به آن دست نیافته اى، و از سرزمین سبا براى تو خبر یقینى آورده ام.» (نمل/ 22)
خطاب به نحل می رسد: «و أوحى ربک إلى النحل أن اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون؛ و پروردگار تو به زنبور عسل الهام کرد که از کوه ها و درختان و از داربست هایى که [مردم] مى سازند لانه هایى بگیر.» (نحل/ 68) به زمین و آسمان خطاب می رسد: «یا أرض ابلعی ماءک و یا سماء أقلعی؛ اى زمین! آب خود فرو بر، و اى آسمان بازایست.» (هود/ 46) و غیر اینها.
جمله ذرات زمین و آسمان *** با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم *** با شما نامحرمان ما خاموشیم
در اخبار دارد قبر روزى چند مرتبه ندا می کند: «انا بیت الظلمة فاحمل الى سراجا، انا بیت الوحشة فاحمل الى انیسا، انا بیت الدیدان و العقارب فاحمل الى تریاقا؛ من خانه ی تاریکی و وحشت هستم برای عزیمت به سوی من با خود چراغ و انیسی به همراه داشته باشید. من خانه ای از کرمها و حشرات و خزندگان و عقربها هستم، برای زندگی در اینجا باید دارو و پادزهری در کوله بار خود داشته باشید.»

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 19 صفحه 590

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 24 صفحه 327

ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 25 صفحه 174

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 16 صفحه 155

سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 13 صفحه 94

علی‌اکبر قرشی- أحسن الحدیث- جلد 11 صفحه 258

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد