غدیریه ابن حماد عبدی (زندگینامه)
فارسی 4601 نمایش |قصیده ای دیگر از ابن حماد در مدح امیرالمومنین
یاراکبا أجدا تخب و توضع *** فی سرعة و الشوق منها أسرع
لله ما أخطاک من رجل له *** عند الغری لبانة لا تمنع
یجلی علیک من الهدایة مشرق *** و من الإمامة و الولایة مطلع
جدث به نور الهدی مستودع *** فی ضمنه العلم البطین الأنزع
جدث یدل علیه طیب نسیمه *** قبل الورود و ضوء نور یلمع
جدث ربیع المؤمنین بربعه *** فقلوبهم أبدا له تتطلع
جدث به الرضوان و الغفران وال *** إیمان و الفضل الذی تتوقع
جدث تحج إلیه أملاک السما *** إذ فی جوانبه المناسک أجمع
بعض قیام خاضعون لفضله *** أبدا و بعض ساجدون و رکع
فإذا وصلت إلیه فالثم تربه *** فی مدمع یجری و قلب یخشع
و قل السلام علیک یا مولی یری *** عملی و یشهد ما أقول و یسمع
إنی قصدتک زائرا و مسلما *** و موالیا یا من یضر و ینفع
لتکون لی یوم القیامة شافعا *** و هواک یقدمنی إلیک و یشفع
عجبا لعمی عن ولاک و نوره *** کالشمس طالعة تضی ء و تسطع
فکأنهم لم یسمعوا ما قاله *** فیک المهیمن فی الکتاب و لم یعوا
أولیس من یهدی إلی الحق الذی *** ینجی أحق بالاتباع فیتبع
أولم یک السور الذی أضحی له *** باب و فیه للمحاول مقمع
و الباب باطنه المغیب رحمة *** لکن ظاهره العذاب الأفظع
ترکوا سبیل الرشد بعد نبیهم *** سفها و تاهوا فی العمی و تسکعوا
أنی ینال مفاخر فخر امرئ *** ساد البریة و هو طفل یرضع
و الله ما قعد الوصی لذلة *** عنهم فإنهم أذل و أوضع
لکن أراد بأن یقیم علیهم ال *** - حجج التی أسبابها لا تدفع
غدروا به یوم الغدیر و لم یفوا *** و لعهده المسؤول منهم ضیعوا
یا قاسم النیران أقسم صادقا *** بهواک حلفة مؤمن یتشیع
أنت الصراط المستقیم علی لظی *** و إلیک منها یا علی المفزع
و الحوض حوضک فیه ماء بارد *** فی البعث تسقی من تشاء و تمنع
و لک المفاتح أنت تسکن ذا لظی *** یصلی و هذا فی الجنان یمتع
إنی زرعت هواک فی أرض الحشا *** و المرء یحصد فی غد ما یزرع
ترجمه: «ای تک سوار صحرا که شترت سبکبال و تازان می رود، و اشتیاق پیشاپیش آن. خدا را، چه کامیابی عظیمی نصیبت گشت، هر که سوی نجف آید حاجاتش رواست. پرتو انوارش بر جان دلت بتابد و فروغ ولایتش دمیدن گیرد. مزاری که مشعل فروزان هدایتش در بر است، و پرچم علم و طهارتش بر در. مزاری که نسیم خوشبویش دلیل زائران است و نور تابانش راهبر آنان. مزاری که عرصه آن بوستان دلاویز مؤمنین است و دلهایشان مشتاق آن سامان. مزاری که در آن رضوان و آمرزش جای گرفته و هم ایمان و فضیلتی که انتظار توان برد. مزاری که فرشتگان عالم بالا به طواف آن احرام بندند و مناسک زیارت در آن جمع یابند. برخی با خضوع، در برابر فضل آن مقام بپاخاسته و برخی در سجود و رکوع. به آرامگاهش که فرا رسیدی خاک آن در ببوس، با قلب خاشع و اشک ریزان. بگو: درود بر تو ای سالار آزادگان که کردارم بر او نمایان و سخنم را شنواست. شرفیاب گشتم تا دیدارت کنم، سلام گویم و شرط ولایت به جای آرم، ای صاحب اقتدار. باشد که روز رستاخیز شفیعم باشی، هوای توام در دل بود که سویت شتابان گشتم و این عشق تو است که شفیع درگاهت ساخته ام.
شگفتا از این کوران که نور ولایتت نبینند، با آنکه چون خور درخشان و تابان است. گویا، آنچه را مهیمن عزیز در قرآن فرا خوانده، نشنیده اند و درنیافته اند. نه این است که پیروی راهنمای هدایت شایسته تر است، همانکه نجات بخش است؟ مگر او همان حصاری نیست که میان منافق و مؤمن حجاب شود، و دروازه دارد که نالایقان را با گرز آتشین برانند؟ همان دروازه که داخل آن رحمت الهی است و بیرونش شکنجه رسوا؟ نابخردانه، راه رشد و صلاح را پس از پیامبرشان ترک گفتند و در گمراهی سر خورده تباه شدند آنکه از افتخارات آزادگی دم زند، کجا تواند با او برابر شود که در کودکی بر جهانیان سرور گشت. به خدا سوگند! وصی پیامبر، در اثر خواری از پای ننشست، آنها خوارتر از این بودند. بلکه می خواست حجت الهی بر آنان تمام و در دنیا و آخرت رسوای همگان باشند. روز غدیر، با او راه خیانت گرفتند و بیعت او را ضایع گذاشتند. ای فرمانده بهشت و دوزخ! به عشقت سوگند، سوگندی راست که از دل مؤمن پاک خیزد. توئی «صراط مستقیم» بر گذرگاه دوزخ، ای علی ما را در پناه خود گیر! به رستاخیز، جام آب حیات، خنک و گوارا در دست تو است، دوست را سیراب و دشمن را محروم سازی. کلید دوزخ و بهشت در دست تو است، این یک در آتش سوزان و آن یک را در بوستان جای دهی. من عشق تو را در دل کاشتم، هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت.»
باز هم غدیریه در ستایش امیر المؤمنین
علی علی القدر عند ملیکه *** و إن أکثرت فیه الغواة ملامها
و عروته الوثقی التی من تمسکت *** یداه بها لم یخش قط انفصامها
فکم لیلة لیلاء لله قامها *** و کم ضحوة مسجورة الحر صامها
و کم غمرة للموت فی الله خاضها *** و أرکان دین للنبی أقامها
فواخاه من دون الأنام فیالها *** غنیمة فوز ما أجل اغتنامها
و ولاه فی یوم الغدیر علی الوری *** فأصبح مولاها و کان إمامها
هو المختلی فی بدر أرؤس صیدها *** کما تختلی شهب البزاة حمامها
و صاحب یوم الفتح و الرایة التی *** برجعتها أخزی الإله دلامها
فقال سأعطیها غدا رجلا بها *** ملبا یوفی حقها و ذمامها
و قال له خذ رایتی و امض راشدا *** فما أنا أخشی من یدیک انهزامها
فمر أمیر المؤمنین مشمرا *** برایته و النصر یسری أمامها
و زج بباب الحصن عن أهل خیبر *** و سقی الأعادی حتفها و حمامها
و جدل فیها مرحبا و هو کبشها *** و أوسع آناف الیهود ارتغامها
و سل عنه فی سلع و عن عظم فعله *** بعمرو و نار الحرب تذکی اضطرامها
و أفئدة الأبطال ترجف هیبة *** و قد أخفت الرعب الشدید کلامها
فقام إلیه من أقام بسیفه *** حلائله ثکلی تطیل التدامها
و قال علی تأویل ما الله منزل *** تقاتل بعدی یا علی طغامها
فقاتل جیش الناکثین لعهدهم *** و أثکل یوم القاسطین شآمها
و أجری بیوم المارقین دماءهم *** و أخلی من الأجسام بالسیف هامها
ترجمه: «علی در بارگاه خداوندگارش گرانقدر و والاست، گرچه ملامت سرگشتگان فراوان است. علی دستاویز محکم الهی است، هر کس بدان چنگ یازد، از گسستن باک ندارد. چه شبهای تار، سرگرم راز و نیاز، و چه روزهای گرم سوزان روزه دار؟ در چه گردابهای مرگ خیزی که فرو رفت و چه ارکان دینی که بر افراخت؟ از این رو پیامبرش از جهانیان ببرادری بر کشید، وه چه بهره شایان و چه رستگاری؟ و روز غدیر، بر همگانش میر و سالار نمود، و از آن پیش امامی بود مقتدای انام. در پیکار «بدر» سرهای دلیران را کند، چونانکه شاهین تیز چنگال سر از تن جوجگان. صاحب افتخار «روز خیبر» و آن پرچمی که مرد سیاه چرده با رسوائی شکست بازآورد. فرمود: فردایش به مردی سپارم که لبیک گویان حق و حرمت آن نگهدارد. فرمود: پرچم مرا برگیر، و مردانه راه خیبر پیش گیر، تا پرچم من در دست تو است، بیم هزیمتش نیست. امیرالمؤمنین دامن مردی به کمر زد و با پرچم رسول رهسپر گشت، نصرت الهی پیشاپیش آن. در دژ را برکند و کناری فکند، و دشمنان را شربت مرگ چشانید. مرحب خیبری که قهرمان دلیران بود. به خون کشید، و دماغ یهودیان را به خاک مالید. از او پرس که در «سلع» چه کرد و چه دماری از روزگار «عمرو» برآورد آنگاه که آتش جنگ شعله ور بود. و دلهای دلیران می طپید و زبانها از ترس در کام نمی جنبید. در برابرش کسی قد مردانگی افراشت که با شمشیر تیز، پردگیان او را در ماتم گذاشت. فرمود: ای علی! توئی که پس از من با تأویل قرآن با سرکشان پیکار خواهی کرد: از این رو، با «ناکثین» که عهد او در جمل شکستند، جنگید. روز صفین از «قاسطین» دمار کشید. و در روز «نهروان» خون «مارقین» بریخت، و سرها از پیکرها فرو ریخت.»
باز هم غدیریه در ثنای امیر المؤمنین (ع)
ولاء المرتضی عددی *** لیومی فی الوری و غدی
أمیر النحل مولی الخل *** - ق فی خم علی الأبد
غداة یبایعون المر *** تضی أمرا بمد ید
شبیه المصطفی بالفض *** - ل لم ینقص و لم یزد
و جنب الله فی الکتب *** و عین الواحد الصمد
فلن تلد النسا شبها *** له کلا و لم تلد
مجلی الکرب یوم الحر *** ب فی بدر و فی أحد
و خیبر و النضیر کذا *** و سل عن خندق البلد
إذ الهیجاء هاج لها *** بقلب غیر مرتعد
تری الأبطال باطلة *** لخوف الفارس الأسد
فأنفسهم مودعة *** لهم بتنفس الصعد
و قد خفتوا لهیبته *** فلست تحس من أحد
فلم تسمع لغیر البی *** - ض فوق البیض و الزرد
ترجمه: «مهر مرتضی اندوخته این جهان است و هم فردای من. شاه خوبان، سالار جهانیان، در غدیر خم برای ابد. آن روز که به دستور حق، دست ها کشیده و با او پیمان بستند. همتای مصطفی در شرف و مقام، نه بیش و نه کم. «جنب الله» در کتب آسمانی، و دیدبان یکتای صمد. مادر گیتی مانندش نزاید، نه. و نه زائید. آنکه روز نبرد، غبار غم از چهره ها زدود: روز «بدر» و «احد». و روز «خیبر» و یهود بنی نضیر، همین سان، و در کوه «سلع» خندق بلد های و هوی جنگ که بالا گیرد، با قلبی آرام و استوار. دلاوران یاوه گردند از بیم شیرمرد، یکه سوار. جانها به لب آمده در گرو نفسها و نفسها به شمار. از هیبت وصولتش نعره ها خاموش، گویا دیاری نیست در میان. تنها چکاچک شمشیر است که بر کله خود نوازد یا بر درع و خفتان.»
عبدی، شاعر مورد نظر، غدیریه های فراوانی دارد، که باز هم برخی بیاید و از بقیه صرف نظر می گردد.
شاعر
ابوالحسن، علی بن حماد بن عبیدالله بن حماد عدوی عبدی بصری. حماد، پدر شاعر، نیز از شعرای اهل بیت است، چنانکه فرزندش، همین عبدی مورد نظر، در قصیده ای یاد کرده:
و إن العبد عبدکم علیا *** کذا حماد عبدکم الأدیب
رثاکم والدی بالشعر قبلی *** و أوصانی به أن لا أغیب
«این کمینه بنده شماست «علی» نام و نیز پدرش «حماد» ادیب، بنده شما بود. پدرم پیش از من در رثای شما شعر سرود و مرا گفت از این راه سرنتابم.»
شاعر ما از بزرگان شیعه و دانشمندی است یگانه، از صدرنشینان بزم ادب و حافظان حدیث که با شیخ صدوق و امثال او معاصر بوده است. «نجاشی» عصر او را درک کرده و در رجالش می نویسد که او را دیده ام. ولی تألیفات ابواحمد جلودی بصری، درگذشته سال 432 را، با یک واسطه ازو روایت می کند که شیخ ابوعبدالله حسین بن عبیدالله غضائری، درگذشته سال 411 باشد. در این صورت، شاعر ما عبدی از مشایخ غضائری است که در سلسله اجازات نامی معروف و شهرتی بسزا دارد، و از اساتید محدثین است، و در جلالت قدر شاعر و توثیق و مهارت او در علم حدیث، همین بس که مانند غضائری شیخی سترک از او روایت می کند. و اما در فن شعر، بی تردید از شهسواران خطه سخن است که پرچم فصاحت بر سر هر کوی و برزن افراخته و با علم بلاغت در میدان شعر و ادب تاخته، کلمات شاهوارش در صفوف فشرده منظم، و قصائد آبدارش چون درج گهر منتظم، نامش در الفبای رجال و ادب مذکور، و شعرش در معاجم ادبی مسطور است.
در مدح و ثنا، سوک و رثای اهل بیت، فراوان شعر سروده و خوب هم از عهده برآمده، و در ستایش آنان، چنان داد سخن داده و بی پروا به میدان دشمن تاخته که ابن شهر آشوبش از جانبازان و مجاهرین شعراء این خاندان شمرده است. اشعار او را، از مدیحه و ماتم، علامه سماوی در یک دفتر جمع آورده و از 2200 بیت افزون آمده، بیشتر چکامه هایش گواه سخندانی و سند پیشتازی او در فن معانی و دلیل نقش آفرینی او در نکته سنجی و قافیه پردازی است، چونانکه از بضاعت وافرش در علم و دانش و مهارت و بصیرتش در فن حدیث خبر می دهد. و اینکه هر چه داشته، در راه نشر فضائل خاندان حق «آل الله» بذل کرده، حقائق و واقعیات پشت پرده را از اینجا و آنجا در شعر خود گرد آورده و آنچه در کتاب خدا و سنت پیامبر یافته در نصرت مذهب حق انتشار داده و همگان را به شاهراه هدایت خوانده است. از این رو شعرش از بافندگی و خیال پردازی بدور است، بلکه باید گفت: زبان استدلال و مخاصمه داشته و تنظیم کننده شواهد و اسناد و گویای مذهب علوی اوست.
نجم الدین عمری در کتاب «مجدی» در شرح زندگی زید بن علی بن الحسین می نویسد: ابوعلی ابن دانیال که از خویشان من بود، خدایش رحمت کناد، قصیده بر من خواند که شیخ ابوالحسن، علی بن حماد بن عبید عبدی، شاعر بصری، رحمت خدا بر او باد، سراینده قصیده، خودش بازگو نموده و بر او قراءت کرده بود:
قال ابن حماد و قال له فتی *** قد جاء یسأله جهلتک فاعذر
قد کنت أصبو أن أراک فأقتدی *** بصحیح رأیک فی الطریق الأنور
و أرید أسأل مستفیدا قلت سل *** و اسمع جوابا قاهرا لم یقهر
قال الإمامة کیف صحت عندکم *** من دون زید و الأنام لجعفر
قلت النصوص علی الأئمة جاءنا *** حتما من الله العلی الأکبر
إن الأئمة تسعة و ثلاثة *** نقلا عن الهادی البشیر المنذر
لا زائد فیهم و لیس بناقص *** منهم کما قد قیل عد الأشهر
مثل النبوة صیرت فی معشر *** فکذا الإمامة صیرت فی معشر
ترجمه: «ابن حماد گوید: جوانی بر من درآمد و گفت: اگر نشناختم، معذورم دار. دل هوای تو داشت که خدمت رسد و از رأی وزین تو بهره یاب شود. می خواهم سؤالی مطرح کنم تا فائده برده باشم، گفتم: بپرس که جوابی محکم و استوار خواهی شنید. گفت: مسئله امامت از چه نزد شما ویژه جعفر گشت نه زید و یا دگران؟ گفتم: از جانب خدای بزرگ، نصوص قطعی بر امامت پیشوایان رسیده. که شمار امامان دوازده است، این گفت خاتم پیامبران است هادی امم. نه یکتن بیش و نه کم، مانند دوازده ماه سال. درست مانند رسالت که ویژه پیامبران است، همین سان امامت ویژه این خاندان.»
نجم الدین گفته: این سخنی است استوار، و برهانی محکم، از این رو که نیاز بشر به امام و پیشوا، یعنی خلیفه، همچون نیاز آنان به پیامبر است، چه جانشین پیامبر است که باید سنت پیامبر را در هر عهد و زمان برقرار دارد.
بر می گردیم به دنباله شعر ابن حماد:
قال الإمامة لا تتم لقائم *** ما لم یجر بسیفه و یشهر
فلذاک زید حازها بقیامه *** من دون جعفر فادکر و تدبر
ترجمه: «گفت: امامت، مقرر نخواهد گشت جز برای آنکه با شمشیر آخته قیام کند. از این رو «زید» حائز این مقام است نه جعفر، بهوش آی و فکر کن.»
نجم الدین گفته: در این شعر نام جعفر به فتح راء آمده و این مسلک کوفیین است در منع صرف:
قلت الوصی علی قیاسک لم ینل *** حظ الخلافة بل غدت فی حبتر
إذ کان لم یدع الأنام بسیفه *** قطعا فیا لک فریة من مفتری
و کذلک الحسن الشهید بترکه *** بطلت إمامته بقولک فانظر
و العابد السجاد لم یر داعیا *** و مشهرا للسیف إذ لم ینصر
أفکان جعفر یستثیر عداته *** و یذیع دعوته و لما یؤمر
ترجمه: «گفتم: با این مقیاس، علی وصی پیامبر، بهره از خلافت نخواهد داشت، بلکه این منصب بایسته عمر است. که از شمشیرش کسی در امان نماند. این بافته دروغزنان است. بر همین اساس، حسن شهید سبط پیامبر، امامتش باطل است چه او شمشیر بر زمین نهاد. عابد سجاد هم بظاهر نه دعوی امامت داشت و نه شمشیر برکشید، چون یاور نداشت. آیا صحیح است که جعفر دشمنان را بر خود بیاشوبد و دعوت خود را علنی سازد با اینکه مأمور نشده؟»
نجم الدین گفته: منظور شاعر این است که زید مأموریت داشته نه جعفر:
و دلیل ذلک قول جعفر عندما *** عزی بزید قال کالمستعبر
لو کان عمی ظافرا لوفی بما *** قد کان عاهد غیر أن لم یظفر
ترجمه: «گواه مطلب، فرمایش جعفر است، آنگاه که در مرگ زید تسلیتش گفتند. اگر عمویم زید پیروز می شد، به خدا سوگند که به عهدش با ما وفا می کرد. ولی پیروز نگشت.»
ولادت و وفات
به تاریخ ولادت و وفات شاعر هیچ یک واقف نگشتیم، ولی می بینیم نجاشی که او را درک کرده و از او روایت نکرده، در صفر سال 372 متولد گشته و استادش جلودی که شاعر ما از او روایت کرده، هفدهم ماه ذیحجه سال 332 در گذشته، از این قرینه می توان به دست آورد که شاعر ما عبدی در اوائل قرن چهارم متولد گشته و اواخر همان سده دیده بر جهان فرو بسته است.
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 208، جلد 7 صفحه 242
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها