غدیریه سید شریف مرتضی (زندگینامه)

فارسی 9001 نمایش |

غـدیـریـه

لو لم یعاجله النوى لتحیرا *** و قصاره و قد انتأوا أن یقصرا
أ فکلما راع الخلیط تصوبت *** عبرات عین لم تقل فتکثرا
قد أوقدت حرى الفراق صبابة *** لم تستعر و مرین دمعا ما جرى
شغف یکتمه الحیاء و لوعة *** خفیت و حق لمثلها أن یظهرا
أین الرکائب لم یکن ما علنه *** صبرا و لکن کان ذاک تصبرا
لبین داعیة النوى فأریننا *** بین القباب البیض موتا أحمرا
و بعدن بالبین المشتت ساعة *** فکأنهن بعدن عنا أشهرا
عاجوا على ثمد البطاح و حبهم *** أجرى العیون غداة بانوا أبحرا
و تنکبوا وعر الطریق و خلفوا *** ما فی الجوانح من هواهم أوعرا
أما السلو فإنه لا یهتدی *** قصد القلوب و قد حشین تذکرا
قد رمت ذاک فلم أجده و حق من *** فقد السبیل إلى الهدى أن یعذرا
أهلا بطیف خیال مانعة لنا *** یقظى و مفضلة علینا فی الکرى
ما کان أنعمنا بها من زورة *** لو باعدت وقت الورود المصدرا
جزعت لوخطات المشیب و إنما *** بلغ الشباب مدى الکمال فنورا
و الشیب إن أنکرت فیه مورد *** لا بد یورده الفتى إن عمرا
یبیض بعد سواده الشعر الذی *** إن لم یزره الشیب واراه الثرى
زمن الشبیبة لاعدتک تحیة *** و سقاک منهمر الحیا ما استغزرا
فلطالما أضحى ردائی ساحبا *** فی ظلک الوافی و عودی أخضرا
أیام یرمقنی الغزال إذا رنا *** شغفا و یطرقنی الخیال إذا سرى
و مرنح فی الکور تحسب أنه اص *** - طبح العقار و إنما اغتبق السرى
بطل صفاه للخداع مزلة *** فإذا مشى فیه الزماع تغشمرا
إما سألت به فلا تسأل به *** نایا یناغی فی البطالة مزمرا
و اسأل به الجرد العتاق مغیرة *** یخبطن هاما أو یطأن سنورا
یحملن کل مدجج یقری الظبا *** علقا و أنفاس السوافی عثیرا
قومی الذین و قد دجت سبل الهدى *** ترکوا طریق الدین فینا مقمرا
غلبوا على الشرف التلید و جاوزوا *** ذاک التلید تطرفا و تخیرا
کم فیهم من قسور متخمط *** یردی إذا شاء الهزبر القسورا
متنمر و الحرب إن هتفت به *** أدته بسام المحیا مسفرا
و ملوم فی بذله و لطالما *** أضحى جدیرا فی العلى أن یشکرا
و مرفع فوق الرجال تخاله *** یوم الخطابة قد تسنم منبرا
جمعوا الجمیل إلى الجمال و إنما *** ضموا إلى المرأى الممدح مخبرا
سائل بهم بدرا و أحدا و التی *** ردت جبین بنی الضلال معفرا
لله در فوارس فی خیبر *** حملوا عن الإسلام یوما منکرا
عصفوا بسلطان الیهود و أولجوا *** تلک الجوانح لوعة و تحسرا
و استلحموا أبطالهم و استخرجوا ال *** أزلام من أیدیهم و المیسرا
و بمرحب ألوى فتى ذو جمرة *** لا تصطلى و بسالة لا تقترى
إن حز حز مطبقا أو قال قا *** ل مصدقا أو رام رام مطهرا
فثناه مصفر البنان کأنما *** لطخ الحمام علیه صبغا أصفرا
شهق العقاب بشلوه و لقد هفت *** زمنا به شم الذوائب و الذرى
أما الرسول فقد أبان ولاءه *** لو کان ینفع جائرا أن ینذرا
أمضى مقالا لم یقله معرضا *** و أشاد ذکرا لم یشده معذرا
و ثنى إلیه رقابهم و أقامه *** علما على باب النجاة مشهرا
و لقد شفى یوم الغدیر معاشرا *** ثلجت نفوسهم و أودى معشرا
قلقت به أحقادهم فمرجع *** نفسا و مانع أنة أن تجهرا
یا راکبا رقصت به مهریة *** أشبت بساحته الهموم فأصحرا
عج بالغری فإن فیه ثاویا *** جبلا تطأطأ فاطمأن به الثرى
و أقرئ السلام علیه من کلف به *** کشفت له حجب الصباح فأبصرا
و لو استطعت جعلت دار إقامتی *** تلک القبور الزهر حتى أقبرا

ترجمه

«اگر کاروان شتاب نمى کرد، عاشق شیدا در آغوش وداع جان مى سپرد، اینک بهت زده آرام است. رواست که صورت نگار بنگرد. قطرات اشک از دیده اش روان باشد و سیلاب کشد؟ داغ فراق شررى به دل زده شعله اش ناپیدا، اشکى از دیده فشانده که بر دیدگان خشکیده. شورى که در پرده شرم نهان است با اشتیاق پنهان، آن به که بر ملا باشد. یاران با خونسردى و صبورى تن به جدائى ندادند، با خون دل صبر و تحمل پیشه کردند. با فریاد «الرحیل» روان گشتند، سراپرده سفیدمان از سوز هجران رنگ خون گرفت. هجران و فراق چه دردناک است؟ ساعتى بیش نگذشته، گمانم سالى است. در خشکزار وادى به امید کفى آب منزل گرفتند، سیلاب دیده ما از سوز هجران به دریا پیوست. راه خوف و خطر وانهاده از وادى وحشت به سلامت رستند، اما آشیانه دل از غم جدائى وحشتبار و ویران ماند. دیگر قلبم آرام و قرار نیابد، از آنکه خاطره نگارم در تار و پود تن جاوید و پایدار است.
به جستجوى تسلا و آرامش دل بر شدم، نصیبم نگشت، معذور آنکه در جستجو باشد و توفیق نیابد. مرحبا بر رؤیاى دوشین که خواب از چشم زدود. وه که از خواب ناز هم شیرین ترم بود. چه لطفى گواراتر از این دیدار لطیف. اگر دمى بیش، بر سرم مى پائید. طره سپیدم نگریست، در جزع شده نالید، ندانست که شاخ جوانى بعد از کمال به گل نشیند. گرم از ورود پیرى نگرانى، هر جوانى که زندگى یابد، ناچار بدین آبشخورش گذر باید. زلف سیاهش سپید گردد، اگر پیرى به استقبال نیاید، خاک گورش به آغوش نهان سازد. درود بر تو اى روزگار جوانى، هماره از سیلاب بهارى سیراب باش. چه روزها که در سایه گسترده ات جامه کبر و ناز بر زمین کشیدم و شاخسار تنم سبز و بارور بود. آهووشان از شیفتگى دیده بدیدارم مى دوختند و چون به خواب مى شدم خیال و رؤیا حلقه به در مى کوفت. افتاده در میان انبوه، پندارى مست شراب صبحگاهى است و او خسته از تاخت شبانه. دلیرى که جلادتش چون صخره صما نیرنگ و فریب را بلغزاند، و چون دشمن، روباه صفت به سویش شتابد، ناگهان بر جهد و کارش بسازد. هر چه خواهى بخواه، اما مخواه که نى لبکى چون بوق و کرنا به تو بخشد. بخواه تکاور نجیبى که غارت برد و سرهاى دلیران به زیر پى در سپارد. بر پشت آن قهرمانى سلحشور که لب شمشیر از خون دشمن سیراب کند و کام طوفان از گرد و غبار. پدران منند که چون راه دین و آئین تیرگى و سیاهى گرفت، با پرتو خود تابناک و روشن ساختند. بر افتخارات کهن بر شدند و شرافت و معالى را بنیانى تازه و نو نهادند.
جمعى شیر مرد ژیان که ببر بیان را به خاک هلاک افکندند. چون پلنگ دمان با کبریا، و اگر میدان نبردشان به سوى خود خواند، با روى خوش و خندان به استقبال شدند. جمعى دگر چنان دست عطا گشادند که حاسدان بنکوهش برخاستند، شایسته آن بود که ثنائى بایسته گزارند. جمعى دگر پاى بر دوش مردان نهاده اند، پندارى روز خطابه است که به عرشه منبر برآمده اند. آنان جمال و جلال را به هم آمیختند، سرشتى پاک و طلعتى تابناک. از «بدر» و «احد» پرس و آن پیکار دگر که جبین گمرهان بر خاک سیاه کشید. زهى بر ترک تازان خیبر که شومى آن را از ساحت اسلام برتابیدند. چون صرصر بلا بر سلطان یهودیان تاختند و سوز و حسرت در جگرهایشان انباشتند. دلاوران را تار و مار کردند، خلع سلاح کرده هستى آنان بغارت بردند. جوانمردى چون اخگر سوزان با صولت شیر ژیان تکاور به سوى مرحب راند. که اگر بر کمر زند دو نیم کند، اگر بر تارک زند دو شقه سازد، هر چه خواهد کند. سرد و بى رنگ از صدر زینش نگون کرد، هیولاى مرگ غبار زردگون بر جسدش افشاند. کرکس پاره هاى تنش به آسمان برد، پیش از آن قله هاى افراشته بر قامت بلندش حسد مى برد.
رسول خدا اعلام کرد که او سالار امت است، اگر مردم سرگشته را اعلام خطر مفید افتد. سخن را بى پرده گفت، نه با کنایه. نامش با صداى رسا برد، با وجد و علاقه. برابر دیدگانشان برپا داشت، بر جاده رستگارى رهنما و رهبر ساخت. به روز «غدیر» قلب مؤمنان شفا بخشید: آبى خنک بر دلها پاشید. جمعى دگر در گرداب بلا نگون ساخت. از این رو کینه ها به جوش آمد: آن یک ناله را در سینه فرو خورد، رسوا نشود، آن دگر از ناامیدى مى گفت: انا لله. اى سوار تیزتک که سمندت به زیر پا رقصان است، غمها در ویرانه دلش لانه ساخته، آرامش دل را به صحرا تاخته... در تپه هاى نجف مقر گیر، کوهى که چون جودى فروتن شد، از این رو لنگر زمین گشت. با شور و اشتیاق درودى نثار کن که تاریکى افق بزداید و روشنى صبح رخ نماید. اگر توانستمى. گورستان تابناک آن را خانه خود ساختمى، باشد که در آنجا به خاک روم.»
این قصیده 48 بیت است و اولین قصیده دیوان شریف مرتضى است که در 6 جزء به ترتیب سال مرتب شده، یک نسخه از این دیوان که بر خود ناظم شریف علم الهدى خوانده شده موجود است ابن شهر آشوب از شریف مرتضى ابیات دیگرى در جزء سوم از مناقب خود ص 32 ثبت کرده که درباره عید «غدیر» سروده شده، علاقمندان مراجعه کنند.

شاعر

سید مرتضى، علم الهدى، ذو المجدین، ابو القاسم: على بن حسین بن موسى ابن محمد بن موسى بن ابراهیم بن امام موسى کاظم (ع). خامه را نکوهش نتوان که چرا در تحدید عظمت شریف مرتضى درمانده، بلیغ سخنور را ملامت نشاید که زبانش به لکنت افتد و از بزرگداشت مقام ارجمند او چنانکه شاید برنیاید. زیرا مفاخر و کمالات این مرد بزرگ، در یک ناحیه از مدارج علم و شرف مقصور نمانده، مآثر مجد و یادگارهاى عظمت او قابل تعداد نیست تا سخندان بلیغ، در پیرامون آن داد سخن دهد، و یا دبیر نکته دان بخواهد نقاب از چهره آن برکشد. در هر رشته از مراتب فضیلت بنگرى، مقامش ارجمند و والانگرى، بهر پایگاهى که در خاطر خیال بگزرانى، جولانگاه وسیعى ویژه او بینى: پیشواى فقه، پایه گزار اصول، استاد کلام، معلم حدیث، قهرمان جدل، نابغه اى در شعر، مقتدائى در لغت بل تمامى علوم عربیت و در تفسیر قرآن مجید، مرجع همگان، کوتاه سخن اینکه: گوى سبقت را در میدان همه فضائل و جلوه هاى هنر ربوده است. اینها همه به اضافه نسبت پاک و تبار تابناک، افتخار مواریث نبوت و یادگارهاى مقام ولایت، به اضافه مساعى جمیله اى که در تشیید مبانى دین و مذهب به کار بسته و خدمات ارزنده اى که به عالم تشیع تقدیم داشته، و اینهاست که نام ارجمندش را جاوید و آوازه او را پاینده و عالمگیر ساخته است: از جمله این فضائل و مفاخر، کتابها و رساله هائى است که از خامه تحریرش تراوش کرده و در اعصار و قرون، راهنماى پیشوایان علم و مذهب قرار گرفته، اینک فهرست آن کتب و رسائل.

فهرست کتب

1- شافى، در امامت، مطبوع. 2- ملخص، در اصول.
3- ذخیره، در اصول. 4- جمل العلم و العمل.
5- غرر و درر، مطبوع. 6- تکمله غرر.
7- المقنع، در غیبت. 8- خلاف، در فقه.
9- ناصریه. در فقه، مطبوع. 10- مسائل حلبیه، دفتر اول.
11- مسائل حلبیه، دفتر دوم. 12- مسائل جرجانیه.
13- مسائل طوسیه. 14- مسائل صباویه.
15- مسائل تبانیات. «1» 16- مسائل سلاریه.
17- مسائل، در تفسیر چند آیه. 18- مسائل رازیه.
19- مسائل کلامیه. 20- مسائل صیداویه
21- مسائل دیلمیه، در فقه 22- کتاب البرق.
23- طیف الخیال. 24- شیب و شباب (پیرى و جوانى) مطبوع.
25- مقمصه. 26- مصباح، در فقه.
27- نصر الروایة. 28- الذریعه، در اصول فقه.
29- شرح بائیه حمیرى. 30- تنزیه الانبیاء، مطبوع.
31- ابطال القول بالعدد. 32- محکم و متشابه.
33- النجوم و المنجمون. 34- متولى غسل الامام.
35- اصول اعتقادیه. 36- احکام اهل آخرت.
37- معنى عصمت 38- وجیزه، در غیبت
39- تقریب الاصول. 40- طبیعة المسلمین.
41- رساله در حقیقت علم الهى. 42- رساله در اراده.
43- رساله در اراده، دفتر دوم 44- رساله، در توبه.
45- رساله، در تأکید. 46- رساله، در متعه.
47- دلیل خطاب. 48- طرق استدلال.
49- کتاب وعید. 50- شرح یکى از قصائد (سروده مؤلف)
51- حدود و حقایق 52- مفردات، در اصول فقه.
53- موصلیه، (پاسخ سه پرسش) 54- موصلیه، دفتر دوم، نه پرسش.
55- موصلیه دفتر سوم، 109 پرسش. 56- مسائل طرابلسیه، دفتر اول.
57- طرابلسیه، دفتر دوم، 13 پرسش «1». 58- مسائل میافارقین، 65 پرسش.
59- مسائل رازیه، 14 پرسش. 60- مسائل محمدیات، 5 پرسش.
61- مسائل بادرات، 24 پرسش 62- مسائل مصریه، دفتر اول، 5 پرسش.
63- مصریات، دفتر دوم، 24 پرسش. 64- مسائل رملیات، 7 پرسش.
65- مسائل گوناگون، در حدود صد پرسش. 66- مسائل رسیه، دفتر اول «2».
67- مسائل رسیه، دفتر دوم. 68- انتصار، منفردات امامیه.
مطبوع.
69- تفضیل انبیاء بر ملائکه.
70- نقض بر ابن جنى، در حکایت و محکى.
71- دیوان شعر، بیش از 20000 بیت.
72- صرفه در اعجاز قرآن.
73- رساله باهره در عترت طاهره.
74- نقض گفتار ابن عدى در ما لا یتناهى.
75- جواب ملاحده، در قدم عالم.
76- تتمة الاعراض، از جمع آورى ابى رشید.
77- ازدواج عمر با دختر امیرالمؤمنین
78- انقاذ بشر، از قضا و قدر، مطبوع.
79- رد بر قائلین عدد، در ایام ماه رمضان
80- تفسیر سوره حمد و قسمتى از سوره بقره.
81- رد بر ابن عدى در حدوث اجسام
82- تفسیر آیه: «قل تعالوا أتل ما حرم ربکم؛ بگو: بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده براى شما بخوانم.» (انعام/ 81)
83- کتاب ثمانین.
84- سخنى با آنکس که به آیه «و لقد کرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر؛ و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم، و آنان را در خشکى و دریا [بر مرکبها] برنشاندیم.» (اسراء/ 70) متشبث شده.
85- تفسیر آیه «لیس على الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا؛ بر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند، گناهى در آنچه [قبلا] خورده اند نیست.» (مائده/ 93)
86- تتبع ابیاتى از متنبى که ابن جنى درباره آن بحث کرده است.

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 351، جلد 8 صفحه 62

حاکم نیشابوری- المستدرک‏ [على وسائل الشیعة للعلّامة النوری‏]- جلد 3 صفحه 516

سیدشریف مرتضی- دیوان الشریف المرتضى- جلد 1 صفحه 479

ابن شهرآشوب- مناقب- جلد 3 صفحه 51

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد