غدیریه بهاءالدین اربلی (اهل بیت)
فارسی 3848 نمایش |اربلی
صاحب «شذرات الذهب» جلد 5 صفحه 383 شرح حال او را به نام «بهاء الدین بن الفخر عیسى اربلى» نوشته و او را از کسانى که در سال 683 ه فوت کرده است به شمار آورده است، و ما فکر مى کنیم که آن تصحیف 693 ه باشد. او را در فهرست کتاب «عیسى بن الفخر اربلى» قرار داده اند به گمان اینکه عیسى در کلام مصنف بدل از قولش «بهاء الدین» است (در صورتى که بدل از براى الفخر است که همان فخرالدین پدر مرحوم اربلى باشد). و صاحب «ریاض الجنه» درباره او چنین مى گوید: «او وزیر بعضى ملوک بوده ثروت و شوکت عظیمى داشته و در آخر کار وزارت را ترک کرده به تألیف و تصنیف و عبادت و ریاضت پرداخته بود. و ملا عبدالرحمن جامى به خاطر آنکه او وزارت را ترک کرده بود قصیده اى فارسى درباره او گفته است. آنگاه صاحب «ریاض الجنة» پانزده بیت از آن اشعار را نقل مى کند که ما به خاطر اختصار از نقل آن خوددارى مى کنیم. و چون آن قصیده خالى از اسم او و از هر گونه اشاره اى به موقعیت اوست، از این جهت نشان مى دهد که او از وزارت دست کشیده بوده و در جوار حرم مقدس زندگى مى کرده تا مرده است.»
ولى از ابن فوطى گذشت که او کاتب بوده تا مرده است وفاتش در بغداد واقع شده و در خانه اش که مشرف بر دجله نزدیکى پل جدید بوده دفن شده است و هیچ کس در این باره اختلافى ندارد، و قبرش معروف و مورد زیارت بوده تا آنکه در این زمان هاى اخیر کسى مالک آن خانه شده و راه وصول به آن و زیارتش را قطع کرده است، و البته مردم با اعمالشان پاداش داده مى شوند اگر خیر باشد خیر و اگر شر باشد شر.
مدح عترت پاک پیامبر
بیشتر اشعار او درباره عترت پاک پیامبر اکرم است که در کتابش «کشف الغمة» موجود است، از آن جمله شعرى است که در کنار حرم شریف امیرالمؤمنین در مدح آن حضرت سروده و در صفحه 79 از کتابش به چشم مى خورد و ترجمه آن چنین است:
سل عن علی مقامات عرفن به *** شدت عرى الدین فی حل و مرتحل
بدرا و أحدا و سل عنه هوازن فی *** أوطاس و اسأل به فی وقعة الجمل
و اسأل به إذ أتى الأحزاب یقدمهم *** عمرو و صفین سل إن کنت لم تسل
مآثر صافحت شهب النجوم على *** مشیدة قد سمت قدرا على زحل
و سنة شرعت سبل الهدى و ندى *** أقام للطالب الجدوى على السبل
کم من ید لک فینا یا أبا حسن *** یفوق نائلها صوب الحیا الهطل
و کم کشفت عن الإسلام فادحة *** أبدت لتفرس عن أنیابها العضل
و کم نصرت رسول الله منصلتا *** کالسیف عری متناه من الخلل
و رب یوم کظل الرمح ما سکنت *** نفس الشجاع به من شدة الوهل
و مأزق الحرب ضنک لا مجال به *** و منهل الموت لا یغنی على النهل
و النقع قد ملأ الأرجاء عثیره *** فصار کالجبل الموفی على الجبل
جلوته بشبا البیض القواضب و ال *** جرد السلاهب و العسالة الذبل
بذلت نفسک فی نصر النبی و لم *** تبخل و ما کنت فی حال أخا بخل
و قمت منفردا کالرمح منتصبا *** لنصره غیر هیاب و لا وکل
تردی الجیوش بعزم لو صدمت به *** صم الصفا لهوى من شامخ القلل
یا أشرف الناس من عرب و من عجم *** و أفضل الناس فی قول و فی عمل
یا من به عرف الناس الهدى و به *** ترجى السلامة عند الحادث الجلل
یا من أعاد رسوم العدل حالیة *** و طال ما سترتها وحشة العطل
یا فارس الخیل و الأبطال خاضعة *** یا من له کل خلق الله کالخول
یا سید الناس یا من لا مثیل له *** یا من مناقبه تسری سرى المثل
خذ من مدیحی ما أسطیعه کرما *** فإن عجزت فإن العجز من قبلی
و سوف أهدی لکم مدحا أحبره *** إن کنت ذا قدرة أو مد فی أجلی
ترجمه: «درباره على از مقاماتى که به نام او شناخته شده و ریسمان دین در حل و حرم بدانها محکم شده بپرس. بپرس از بدر و احد و هوازن و واقعه جمل و احزاب آنگاه که عمرو بن عبدود مبارزه مى طلبید، و صفین. او داراى افتخاراتى است که از لحاظ مرتبه با ستارگان آسمان و از لحاظ منزلت با زحل برابرى مى کند، و نیز داراى روش پسندیده اى است که راه و رسم صحیح زندگى را به انسان نشان مى دهد. چه مقدار دست تواناى تو اى اباالحسن حوادث ناگوار را از اسلام دور کرده است؟ و چه مصیبتهائى را که براى نابودى اسلام دندان قروچه مى رفته از بین برده است؟ و چقدر رسول خدا را با تمام وجود، همانند شمشیر عارى از خلل یارى نمودى؟ و چه بسا روزى که همانند سایه نیزه نفس انسان شجاع از شدت فزع آرام نداشته تو در چنین روزهائى از رسول خدا و اسلام حمایت نمودى. و موضع جنگ تنگ است اما از آن گریزى نیست و آبشخور مرگ سیرابش نمى کند. غبار تیره جهان را پر کرده همانند کوهى که روى کوه دیگر قرار گرفته باشد. و تو با شمشیر قاطع و سپر طویل و نیزه چرخان تیزت، آن را دور کردى.
جانت را در راه یارى رسول خدا، بذل کردى و هیچ گاه در این راه بخل نورزیدى. و تو همانند نیزه تنها و بدون هیچ ترس و وحشتى در یارى پیامبر اکرم به پا خاستى. با عزم آهنین، دشمنان را پست و زبون مى کردى که اگر با آن به سنگهاى قله هاى کوه ها حمله مى کردى نابودشان مى نمودى. اى بهترین مردم از عرب و عجم و اى بهترین مردم از لحاظ گفتار و عمل! اى کسى که وسیله تو مردم هدایت یافته و امید سلامت هنگام حوادث بزرگ دارند. اى کسى که رسم عدالت را به طور آشکار برگرداندى در صورتى که سالها در بوته تعطیل قرار گرفته بود. اى شهسوارى که قهرمانان در برابرت خاشعند و اى کسى که همه مردم در برابرت بنده اند. اى آقاى مردم، اى کسى که همانند ندارى، اى کسى که مناقبت ضرب المثل شده است. مدیحه اى که گفتم از باب کرم بپذیر و اگر نتوانستم چنانکه بایسته است مدحت کنم آن عجز از ناحیه من است، و بعدا مدیحه بهترى به سوى شما هدیه خواهم کرد اگر بتوانم و عمرم اجازه بدهد.»
مدح امام صادق (ع)
او درباره مدح امام صادق (ع) چنین گفته است:
مناقب الصادق مشهورة *** ینقلها عن صادق صادق
سما إلى نیل العلى وادعا *** و کل عن إدراکه اللاحق
جرى إلى المجد کآبائه *** کما جرى فی الحلبة السابق
و فاق أهل الأرض فی عصره *** و هو على حالاته فائق
سماؤه بالجود هطالة *** و سیبه هامی الحیا دافق
و کل ذی فضل بأفضاله *** و فضله معترف ناطق
له مکان فی العلى شامخ *** و طود مجد صاعد شاهق
من دوحة العز التی فرعها *** سام على أوج السها سامق
نائله صوب حیا مسبل *** و بشره فی صوبه بارق
صواب رأی إن عدا جاهل *** و صوب غیث إن عرا طارق
کأنما طلعته ما بدا *** لناظریه القمر الشارق
له من الأفضال حاد على *** البذل و من أخلاقه سائق
یروقه بذل الندى و اللها *** و هو لهم أجمعهم رائق
خلائق طابت و طالت على *** أبدع فی إیجادها الخالق
شاد المعالی و سعى للعلى *** فهی له و هو لها عاشق
إن أعضل الأمر فلا یهتدى *** إلیه فهو الفاتق الراتق
یشوقه المجد و لا غرو أن *** یشوقه و هو له شائق
مولای إنی فیکم مخلص *** إن شاب بالحب لکم ماذق
لکم موال و إلى بابکم *** أنضی المطایا و بکم واثق
أرجو بکم نیل الأمانی إذا *** نجا مطیع و هوى مارق
ترجمه: «مناقب امام صادق (ع) چنان مشهور است که راستگوئى از راستگوى دیگر آن را نقل مى کند، او از لحاظ عظمت و برترى چنان مقامش بالا است که کسى نمى تواند حقیقت آن را درک کند، مجد و بزرگوارى در دودمانش همانند شیر از پستان جریان دارد. او در جمیع حالاتش از مردم زمانش برترى داشته و دارد. آسمان بخشش او ریزان و باران عطایش جارى است و هر صاحب فضیلتى به بخشش و فضیلتش معترف و گویاست. او داراى مقام شامخ و ارجمندى است و کوه مجدش سر بفلک کشیده است، او از شجره عزت است که شاخه هایش از افلاک بالاتر رفته است. عطایش چون باران رحمت ریزان است و نیکوئیش در عطایش برق مى زند، رأى او صواب است اگر چه نادان آن را دشمن دارد، مانند ریزش باران که ممکن است راهروى را تر کند و او از تر شدنش ناراحت گردد در صورتى که باران براى عموم مفید و نافع است. و گویا که چهره اش همانند ماه مى درخشد و داراى بذل و بخشش فراوان و و اخلاق پسندیده اى است. آنان مردمى هستند که پاکیزه و بلندمرتبه اند که خداوند این خصائص را در نهاد آنان به ودیعت نهاده است. او بزرگوارى و عظمت را محکم کرد و در راه نیل به آن کوشید و گویا که آنها به یکدیگر عشق مى ورزند. اگر کارها دشوار شود و راهى به سوى آن نباشد، در آن وقت رتق و فتق امور بدست او خواهد بود. مجد و عظمت مشتاق اوست و این عجب نیست، او نیز مشتاق آن است. مولایم! من مخلص شمایم اگر چه دیگران نسبت به شما مخلص نباشند. من آشکارا مى گویم که: دوست شمایم و سر به آستان شما گذارده ام و به شما امیدوارم. در آن هنگام که افراد مطیع نجات پیدا مى کنند و نافرمانها سقوط مى کنند، تنها وسیله شما امید بر آوردن حاجات و تحقق آرمانم را دارم.»
مدح امام کاظم (ع)
درباره امام موسى کاظم (ع) نیز مدیحه اى دارد که ترجمه آن چنین است:
مدائحی وقف على الکاظم *** فما على العاذل و اللائم
و کیف لا أمدح مولى غدا *** فی عصره خیر بنی آدم
و من کموسى أو کآبائه *** أو کعلی و إلى القائم
إمام حق یقتضی عدله *** لو سلم الحکم إلى الحاکم
إفاضة العدل و بذل الندى *** و الکف عن عادیة الظالم
یبسم للسائل مستبشرا *** أفدیه من مستبشر باسم
لیث وغى فی الحرب دامی الشبا *** و غیث جود کالحیا الساجم
مآثر تعجز عن وصفها *** بلاغة الناثر و الناظم
فی العلم بحر زاخر مده *** و فی الوغى أمضى من الصارم
یعفو عن الجانی و یولی الندى *** و یحمل الغرم عن الغارم
القائم الصائم أکرم به *** من قائم مجتهد صائم
من معشر سنوا الندى و القرى *** و أشرقوا فی الزمن القادم
و أحرزوا خصل العلى فاغتدوا *** أشرف خلق الله فی العالم
یروی المعالی عالم منهم *** مصدق فی النقل عن عالم
قد استووا فی شرف المرتقى *** کما تساوت حلقة الخاتم
من ذا یجاریهم إذا ما اعتزوا *** إلى علی و إلى فاطم
و من یناویهم إذا عددوا *** خیر بنی الدنیا أبی القاسم
صلى علیه الله من مرسل *** لما أتى من قبله خاتم
یا آل طه أنا عبد لکم *** باق على حبکم اللازم
أرجو بکم نیل الأمانی غدا *** إذا استبانت حسرة النادم
معتصم منکم بود إذا *** ما ظل شانیکم بلا عاصم
«مدیحه هایم وقف بر امام موسى کاظم است به افراد ملامتگر چه ارتباط دارد؟ و چگونه مدح نکنم مولائى را که در عصرش بهترین فرزندان آدم بوده است؟ چه کسى همانند موسى و پدران و فرزندانش تا قائم آل محمد است؟ او امام بر حق است اگر حکم به حاکم تسلیم گردد، عدلش اقتضا مى کند که افاضه عدل و بذل جود کند و جلو ظالم را بگیرد، او در برابر سائل متبسم و خوشرو است. اى قربان چنین تبسم و خوشروئى بروم. او در میدان جنگ شیر ژیان و در عالم بخشش همانند باران رحمت است. او داراى افتخاراتى است که بلاغت گوینده از وصف آن عاجز است. در دانش دریاى بیکران و در جنگ از شمشیر برنده تر است، از گناهکار در مى گذرد و بخشش را دوست دارد و دین بدهکار را ادا مى کند.»
خاندان پیامبر
او در خاتمه کتاب «کشف الغمة» صفحه 350 درباره خاندان پیامبر اکرم چنین مى گوید:
أیها السادة الأئمة أنتم *** خیرة الله أولا و أخیرا
قد سموتم إلى العلى فافترعتم *** بمزایاکم المحل الخطیرا
أنزل الله فیکم هل أتى نصا *** جلیا فی فضلکم مسطورا
من یجاریکم و قد طهر *** الله تعالى أخلاقکم تطهیرا
لکم سؤدد یقرره القر *** آن لمن أسمع التقریرا
إن جرى البرق فی مداکم کبا من *** دون غایاتکم کلیلا حسیرا
و إذا أزمة عرت و استمرت *** فترى للعصاة فیها صریرا
بسطوا للندى أکفا سباطا *** و وجوها تحکی الصباح المنیرا
و أفاضوا على البرایا عطایا *** خلفت فیهم السحاب المطیرا
فتراهم عند الأعادی لیوثا *** و تراهم عند العفاة بحورا
یمنحون الولی جنة عدن *** و العدو الشقی یصلى سعیرا
یطعمون الطعام فی العسر و الیس *** ر یتیما و بائسا و أسیرا
لا یریدون بالعطاء جزاء *** محبطا أجر برهم أو شکورا
فکفاهم یوما عبوسا و أعطا *** هم على البر نضرة و سرورا
و جزاهم بصبرهم و هو أولى *** من جزى الخیر جنة و حریرا
و إذا ما ابتدوا لفصل خطاب *** شرفوا منبرا و زانوا سریرا
بخلوا الغیث نائلا و عطاء *** و استخفوا یلملما و ثبیرا
یخلفون الشموس نورا و إشرا *** قا و فی اللیل یخجلون البدورا
أنا عبد لکم أدین بحبی *** لکم الله ذا الجلال الکبیرا
عالم أننی أصبت و أن *** الله یؤلی لطفا و طرفا قریرا
مال قلبی إلیکم فی الصبا الغ *** ض و أحببتکم و کنت صغیرا
و تولیتکم و ما کان فی أه *** لی ولی مثلی فجئت شهیرا
أظهر الله نورکم فأضاء ال *** أفق لما بدا و کنت بصیرا
فهدانی إلیکم الله لطفا *** بی و ما زال لی ولیا نصیرا
کم أیاد أولى و کم نعمة أس *** دى فلی أن أکون عبدا شکورا
أمطرتنی منه سحائب جود *** عاد حالی بهن غضا نضیرا
و حمانی من حادثات عظام *** عدت فیها مؤیدا منصورا
لو قطعت الزمان فی شکر أدنى *** ما حبانی به لکنت جدیرا
فله الحمد دائما مستمرا *** و له الشکر أولا و أخیرا
ترجمه: «اى پیشوایان بزرگوار! شما بهترین خلق خدا همواره بوده و خواهید بود شما با مزایائى که دارید مقامتان بسیار ارجمند است، خدا درباره شما سوره هل اتى را با نص جلى فرستاده، چه کسى مى تواند با شما همسرى کند در صورتى که خداوند اخلاق شما را پاکیزه کرده است؟ براى شما بزرگوارى است که قرآن آن را تثبیت کرده و اگر برق بخواهد به انتهاى عظمت شما راه باید به آخر نرسیده خاموش خواهد شد. آنان دستهاى دهنده و چهره هاى نورانى چون صبح صادق دارند و بر مردم بخشش مى کنند و چون ابر رحمت بر سرشان مى بارند، آنان در برابر دشمنان شیر و در برابر بیچارگان دریاى کرمند، به دوستان بهشت و به دشمنان جهنم مى دهند، به یتیم و فقیر و اسیر در حال عسر و یسر غذا مى دهند، آنان از بخشش جزائى جز محبت خدا در نظر ندارند، خداوند آنان را از کیفر روز قیامت در امان نگه داشته و به آنان شادابى و سرور عنایت فرمود. و در برابر شکیبائى که کرده اند پاداش نیکو خواهد داد که او سزاوارتر است به پاداش بهشت و حریر دادن و هنگامى که آغاز سخن مى کنند، به منبر شرف مى دهند و گفتارشان میزان و فصل خطاب است از لحاظ نورانیت جانشین خورشیدند و در شب ماه را شرمنده مى کنند.
من بنده شمایم و در این علاقه ام از خدایم پاداش مى خواهم، خدا مى داند که راه درستى رفته ام و خداوند لطف خاصش را نصیب فرماید، از زمان طفولیت دلم مملو از علاقه و محبت شما بوده و شما را دوست مى داشتم در صورتى که در خانواده ام همانندم کسى نبود، خداوند نور شما را آشکار کرد تا جائى که افق روشن گردید و بینا شدم و مرا از روى لطف به سوى شما هدایت فرمود و او همواره ولى و یارم بوده است. او چقدر به من محبت فرمود و چه نعمتها که به من ارزانى داشت؟ اینک بر من است که بنده شکور باشم، از ناحیه او باران رحمت بر سرم بارید و حالم شاداب و خوب شد، و هم او همواره مرا از حوادث ناگوار زمانه حفظ فرموده و من همیشه مؤید و منصور او بودم. اگر در برابر نعمتى که به من ارزانى داشته همواره شکرگذار باشم سزاوار است. علیهذا سپاس همیشه مال اوست و شکر همواره مخصوص او.»
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 5 صفحه 697، جلد 10 صفحه 350
محدث اربلي- کشف الغمّة- جلد 2 صفحه 429 – جلد 3 صفحه 51
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها