زهد، قدرت روحی نه ضعف اقتصادی
فارسی 3535 نمایش |کلمه زهد را در قرآن کریم به مفهومی که می گوئیم که انسان باید زاهد باشد، نداریم؛ ولی این کلمه مسلما در سنت پیامبر اکرم و اخبار و احادیث ائمه معصومین (ع) آمده است. در خود کلمه زهد و در مفهوم و معنی آن هیچ نمی شود شک کرد که در قرآن آمده است و مخصوصا در کلمات امام علی (ع) زیاد است.
زهد منفی
در میان ما کلمه زهد خیلی رایج است ولی ما اگر زاهد را آنطوری که در اخبار و سنت معرفی کرده اند بخواهیم جستجو کنیم، می بینیم آن زاهد غیر از زاهدی است که ما امروز در جامعه می شناسیم. لقب زاهد را هم که می بینیم به خیلی از افراد می دهند و می گویند فلان کس آدم بسیار زاهدی است وقتی که می رویم سراغ زهد این آدم (البته اینجور آدمها خوبی هائی هم دارند) می بینیم زهد این آدم فقط جنبه منفی دارد و بس؛ یعنی آدمی است که در زندگی به کم قناعت می کند. فکر می کنیم که هر کسی که در زندگی به کم قناعت کند، زاهد است، ولی اینجور نیست. زاهد به کم قناعت می کند ولی هر کم قناعتی زاهد نیست. جزء شرایط زاهد یکی همین است که در زندگی شخصی و فردی خودش طوری باشد که به کم بتواند قناعت کند و این فلسفه بسیار بسیار بزرگی دارد اما نه هر کس که به کم قناعت کرد، او زاهد است.
زهد مربوط به مال و ثروت دنیا و حتی مربوط به مقامات دنیوی است. اگر بپرسند که در اسلام مال و ثروت دنیا خوب است یا بد، جواب این است که مال و ثروت دنیا برای چه هدفی؟ ثروت خودش قدرت است، پست و مقام هم قدرت است، این قدرت را شما برای چه هدف و منظوری می خواهید؟ یک وقت جنابعالی آدمی هستید بنده و اسیر شهوات خودتان، می خواهید به وسیله این مال و ثروت که قدرت است، هوسهای فردی و شخصی خودتان را اشباع کنید، اگر شما بنده هوای نفس باشید، هر چه را در راه هوای نفس مصرف کنید، خواه مال و ثروت باشد، خواه جاه و مقام و خواه علم و یا عبادت و دین باشد، هر چیزی که در خدمت هوی و هوس قرار بگیرد، بد می شود. اما شما اگر اول خودتان را اصلاح کردید، اگر هواپرست نبودید و خودی را از خودتان دور کردید، اگر کسی بودید که در اجتماع هدف داشتید، هدف اجتماعی، خدایی و الهی داشتید، آن وقت مال و ثروت را که قدرت است در طریق هدف مقدس خودتان بکار بردید، این عبادت است. جاه و مقام را هم شما اگر برای هدفهای معنوی خودتان بخواهید، عبادت است.
اسلام طرفدار دو قدرت است: یکی قدرت روحی و دیگر قدرت اقتصادی. طرفدار قدرت روحی است به این معنی که می گوید از ناحیه اخلاقی شما باید این قدر قوی و نیرومند باشید که به دنیا و مافیهایش اعتنا نداشته باشید، بنده و اسیر دنیا نباشید، چه عالی می فرماید امیرالمؤمنین: «الزهد کله بین کلمتین من القرآن؛ تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است». (نهج البلاغه، حکمت 439)، امام علی (ع) که زهد را از جنبه قوت روحی تفسیر می کند، می فرماید: خدا در قرآن بیان کرده «لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بما آتیکم؛ تا بر آنچه از دست شما رفته است اندوه نخورید و بدانچه به شما داده سرمست نباشید». (حدید/ 23) وقتی از ناحیه روحی به این مقام رسیدید که اگر تمام دنیا بشما رو بیاورد شادی زده و اسیر نمی شوید و اگر تمام دنیا را از شما بگیرند روحتان شکست نمی خورد، در این صورت شما زاهد هستید. اسلام طرفدار دو قوت است، این دو قوت مربوط به مسئله زهد و دنیاست از ناحیه روحی اینقدر ما باید قوی و نیرومند باشیم که مال و ثروت دنیا نتواند ما را بنده خودش قرار بدهد، و از نظر اقتصادی باید کوشش کنیم مال و ثروت را از طریق مشروع در اختیار خودمان بگیریم تا بتوانیم از این قدرت مادی و اقتصادی استفاده کنیم. وقتی که دانستید اسلام طرفدار این دو قدرت است (قدرت اخلاقی و قدرت اقتصادی)، می بینید ما زاهدهائی هستیم که در هر دو ناحیه طرفدار ضعف هستیم و ضعف داریم.
زاهدهای ما، هم ضعف اخلاقی دارند و هم ضعف اقتصادی
ما زاهدی هستیم که همیشه از قدرت اقتصادی، از ثروت دوری گزیده ایم، یعنی ضعف را انتخاب کرده ایم مردمی که پول و ثروت نداشته باشند، مسلم است کاری را که از اقتصاد ساخته است نمی توانند انجام بدهند و باید دست دریوزگی پیش دیگران دراز کنند از ناحیه روحی هم اتفاقا ضعیف هستیم چون وقتی ما خودمان را به این ترتیب تربیت کردیم که به وسیله دور نگه داشتن خود از مال دنیا به خیال خودمان زاهد شدیم، یک روز که دنیا به همان زاهدها روی می آورد می بینیم اختیار از کفش بیرون رفت می بینیم نه از ناحیه روحی قوی هستیم نه از ناحیه اقتصادی، پس زهد در اسلام قوت و قدرت روحی است با این قوت و قدرت روحی، مال و ثروت دنیا که قدرت دیگری است نه تنها به شما صدمه نمی زند بلکه در خدمت شما قرار می گیرد.
زهد حقیقی در کلام امام صادق (ع)
عده ای از همین زاهدهای احمقی که در همان زمان تازه پیدا شده بودند، در مسئله زهد با امام صادق (ع) مباحثه می کردند، حضرت به آنها فرمود اگر مطلب اینجوری است که شما می گوئید پس یوسف (ع) که قرآن کریم او را پیغمبر می داند و بنده صالح خداست، چرا وقتی که معلوم می شود گنهکار نیست و تبرئه می شود و از زندان بیرون می آید، فورا به عزیز مصر می گوید: «قال اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم؛ (یوسف) گفت: سرپرستی خزانه های این سرزمین را به من بسپار که من نگهبانی کاردانم». (یوسف/ 55)، یعنی یوسف بزرگترین پستها را می خواهد، می گوید: تمام وزارت دارائی را هر چه هست در اختیار من بگذار چرا قرآن این را از یوسف نقل کرده و بر او عیب نگرفته و یوسف را دنیاپرست معرفی نکرده است؟ چون یوسف دنیاپرست نبود و از اول زندگی نشان داد که خداپرست است نه دنیاپرست. یوسف آن پست و مقام و هر چه را که می خواست، برای هدفهای معنوی و الهی می خواست، و چون برای هدفهای معنوی و الهی می خواست، این دیگر دنیا نیست، عین آخرت است.
علمای اسلام می گویند ولایت از قبل جائر حرام است، یعنی اگر حکومت ظالمی باشد و کسی بخواهد از ناحیه این حکومت ظالم پست بگیرد عمل حرامی مرتکب شده و حرام بزرگی هم هست، ولی اگر کسی بخواهد پست را از ناحیه حکومت ظالم بگیرد اما هدفش از گرفتن این پست خدمت باشد، نجات دادن مظلومان باشد، نه تنها گناه نیست، به فتوای بعضی از علماء، مستحب، و به فتوای بعضی دیگر واجب است. قبول پست از ناحیه حکومت ظالم برای کسی که هدفش از اینکار خدمت و مبارزه با ظلم و نجات مظلوم است، نه تنها حرام نیست بلکه به قولی واجب و به قولی مستحب است. ثروت هم از همین قبیل است، شما ثروت را برای چه منظوری جمع می کنید؟ این قدرت را برای چه هدفی کسب می کنید؟ وقتی که شما اخلاقتان تهذیب شده بود، وقتی که این کار را برای هدف معنوی بزرگی انجام می دهی، باید اینکار را بکنی، اگر نکنی گناه است.
منـابـع
مرتضی مطهری- حق و باطل- صفحه 129-124
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها