قبض روح از باطن صورت می گیرد
فارسی 5621 نمایش | ملک الموت که قبض روح انسان را می نماید، از عالم طبع و ماده که ما او را عالم خارج می گوئیم به انسان نزدیک نمی شود؛ چون ملک الموت موجودی است غیرمادی. او ملک است و افراد ملائکه مادی نیستند بلکه موجودات مجرده هستند و بنابراین قرب و بعد آنها قرب و بعد مکانی نیست و ملک الموت از عالم ماده برای قبض روح بسوی انسان نمی آید، بلکه از ملکوت انسان روح او را می گیرد؛ چون نفس انسان از عالم ملکوت است، فرشتگان همه از عالم ملکوتند، ملک الموت خودش هم از عالم ملکوت است؛ و در عالم ملکوت، پرده و حجاب ماده نیست؛ حجاب ماده اختصاص به عالم طبع و ماده دارد. در عالم ماده که احتیاج به زمان و مکان است، موجودات در پس پرده حجاب زمان و مکان از هم مستور و پوشیده می شوند.
ما از دیروز خبری نداریم و از فردا خبری نداریم، چون حجاب زمان بین ما و آنها فاصله انداخته است. و ما از پشت دیوار مسجد اطلاعی نداریم، چون حجاب مکان بین ما و آن فاصله شده است. خفای موجودات، بعضی از بعض دگر، اختصاص به موجودات مادی دارد؛ و در موجودات روحانیه و ملکوتیه، حجاب ماده غیر معقول است. بنابراین، ملک الموت که روح انسان را قبض میکند و نفس او را می گیرد، چون هم کیفیت وجود او و هم کیفیت وجود نفس، هر دو ملکوتی هستند بنابراین قبض روح از باطن انسان تحقق پیدا میکند. قبض روح در خارج نیست که قابل رؤیت و ادراک بواسطه حواس ظاهری که ما را به عالم طبع و ماده متصل می سازد باشد. خود انسان قبض روح خودش را با حواس ظاهریه ادراک نمی کند، و افرادی که در اطراف شخص محتضر هستند از آمدن ملک الموت و قبض روح او ابدا اطلاعی ندارند.
خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «أفبهـذا الحدیث أنتم مدهنون* وتجعلون رزقکم أنکم تکذبون؛ پس آیا شما این سخن را سبک می گیرید؟ و نصیب خود را این قرار می دهید که آن را تکذیب کنید؟» (واقعه/81و82). آیا به چنین گفتاری که کلام خداست و قرآنی کریم در کتاب مستور است، شما خدعه می کنید و با او سرسری رفتار می کنید، و روزی معنوی خود را تکذیب آن قرار داده اید، و بجای آنکه از این خوان گسترده معنویات و حقائق، کام تشنه خود را سیراب و از زلال ماء معین معارف قرآن، تمام جهات نقص خود را تدارک کنید، تکذیب آنرا پیشه خود ساخته و از این جام غرور و دهشت خیز تکذیب خود را می خواهید سیراب کنید.
«فلو لا إذا بلغت الحلقوم* و أنتم حینئذ تنظرون* و نحن أقرب إلیه منکم ولـکن لا تبصرون* فلولا إن کنتم غیر مدینین* ترجعونهآ إن کنتم صـادقین؛ پس چرا وقتی که (جان) به گلوگاه می رسد، و شما در آن هنگام (تنها) نظاره گرید، و ما به آن (محتضر) از شما نزدیک تریم ولیکن شما نمی بینید، پس اگر شما مجازات شدنی نیستید (و معادی در کار نیست)، چرا او را برنمی گردانید اگر راست می گویید؟» (واقعه/83تا87).
اگر شما خدا را قبول ندارید و کلام خدا که قرآن کریم است را سست و بی ارج تلقی می کنید، و اگر شما بعث و معاد و ثواب و عقاب را انکار دارید، و بهشت و رضوان، و دوزخ و غضب را سخریه می پندارید؛ پس چرا در وقتیکه جان یکی از شما به گلویش رسیده و در آستان جان کندن است، و شما در آن هنگام سرگرم نگاه کردن هستید و نمی دانید که ما از نفس آن محتضر بخود او نزدیکتر هستیم، جان او را بر نمی گردانید؟ پس اگر شما خود را در تحت سیطره عالم غیب و حکومت پروردگار و جزا نمی یابید و در تحت قانون کلی و ناموس الهی مدیون حس نمی کنید، و تمام قدرت را منحصر در این عالم ماده و طبع جستجو می نمائید، بنابراین چرا جان او را در آنوقت حساس برنمی گردانید و از ارتحالش جلوگیر نمی شوید؟ اگر در گفتار خود راست می گوئید و بر این ممشی استوار هستید، او را بر گردانید.
آری، ما در آن هنگام از خود او به وی نزدیکتریم، ملک الموت و فرشتگان هم که به مأموریت خود عمل می کنند بندگانی هستند از عالم امر و به دیدگان مردم عادی دیده نمی شوند. «بل عباد مکرمون* لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون؛ فرشتگان بندگان بزرگوار و مکرم ما هستند، و از گفتار خدا و اراده او سبقت نمی گیرند و به امر خدا عمل می کنند» (الانبیاء/26و27).
امر در مقابل خلق است. یعنی آنان بالاتر و برتر از عالم ماده و طبعند و موجودات ملکوتی هستند و در عالم امر خدا به امر خدا عمل می نمایند. و بر این اساس، ملک الموت و اعوان و یاران او نیز از عالم امر بوده و فعلشان که قبض روح است از عالم امر و باطن است.
و لو تری إذ فزعوا فلا فوت و أخذوا من مکان قریب؛ ای پیغمبر! کاش میدیدی آن وقتیکه مردم ظالم و ستمگر را می خواهند قبض روح کنند و ناله و فریاد آنها بالا میرود که از چنگال مرگ فرار کنند، ولی أبدا گریزگاهی برای آنان نیست، و از مکان نزدیک ارواح آنها را فرشتگان مرگ می ربایند» (سبإ/51).
مراد از مکان نزدیک در این آیه کریمه همان باطن انسان است که فرشتگان از آنجا برای ربودن حقیقت او که همان نفس اوست تصرف می کنند. این باطن به شخص محتضر به اندازه ای نزدیک است که از اعضای پیکر او بلکه از حواس او مانند باصره و سامعه و لامسه نزدیکتر است و این موضوع شاید با اندکی توجه روشن شود. فرض کنید شما که اینجا نشسته اید، افکاری دارید و نیت هائی در دل خود می گذرانید؛ آیا رفیق پهلوی دست شما از آنها خبر دارد؟ آیا بدون ابراز و اظهار شما خودش میتواند از باطن شما خبر حاصل کند؟ الان با خود در ذهن خود فرض کنید که اینجا خانه کعبه است، و شما غسل کنید و مشغول طواف شوید و بعد از هفت شوط طواف، نماز طواف را در مقام حضرت ابراهیم (ع) بخوانید و سپس در کناری نشسته و خانه را تماشا کنید چون نظر به خانه خدا ثواب دارد. بعد از اینکه این کارها را در ذهن خود انجام دادید بدون آنکه دست و پای شما حرکتی کند و بدون آنکه حتی بدن شما مختصر تکانی بخورد و حتی بدون آنکه مختصر استمدادی از نیروی چشم و گوش خود در دیدن این مناظر و شنیدن اصوات ازدحام و غوغای مردم در اطراف کعبه کرده باشید، از رفیق پهلوی خود بپرسید: آقا من چه کردم؟ در پاسخ میگوید: هیچ نکرده ای. شما می گوئید: من در قوای متصوره و عالم خیال خود طواف کردم نماز خواندم و مدتی بخانه خدا نظاره کردم. در پاسخ میگوید: من که از باطن شما خبر ندارم؛ چشم من این بدن شما را می بیند، و این بدن ابدا حرکتی نکرده و کاری انجام نداد.
در حال احتضار که ملک الموت قبض روح میکند، کیفیت گرفتن جان از همین قبیل است. فرض کنید خوابیده اید، خوابهای وحشتناکی دیده اید که اثرش در روان شما تا چند روز ظاهر بوده، یا خوابهای فرح انگیز دیده اید که اثرش تا مدتی نیز در روان شما ظاهر بوده است، و به اندازه ای این خوابها عجیب بوده که ممکنست اثر بعضی از آنها در طول مدت عمر شما مؤثر باشد؛ ولی از رفیق خود که بیدار بوده و در پهلوی بستر شما نشسته است، در هنگام بیداری اگر بپرسید: من چه خواب دیدم؟ میگوید: من نمیدانم. میگوئید: من چنین و چنان در خواب دیدم، چگونه تو نمیدانی؟ میگوید: من عالم السر و الخفیات نیستم تا از درون و خواب تو با خبر گردم. عالم مرگ و حالات احتضار و مشاهدات شخص محتضر از این قبیل است. سرورها و وحشتهائی که انسان در حال جان دادن دارد، دیگری اطلاع پیدا نمی کند؛ ترس ها و گشایش ها و سائر کیفیات ادراکات محتضر نیز چنین است. دیدار ملک الموت و بازشدن درهای بهشت یا درهای جهنم و سکرات و سائر حالاتی که در هنگام رحیل برای انسان مشهود میگردد همه روحی است نه جسمی.
منـابـع
سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 1- صفحه 257-249
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها