توجه یک سویه جامعه صنعتی غرب به پیشرفتهای مادی و شتاب فراوان در تولید و مصرف و بیرون راندن دین و ارزشهای اخلاقی از عرصه جامعه آثار زیانباری را در پی داشت که اگر ادعا کنیم هیچ نقطه ای از جهان کم و بیش از گزند آن در امان نمانده است به گزاف نرفته ایم. از جمله:
بحران مهرورزیها و مهربانیها و احساسهای پاک و پیوندهای خانوادگی دستاورد شوم تمدن اروپاست. آدمی احساسهای گوناگون دارد و استعدادها و روح و روان انسانها در پرتو پیوند جمعی و خانواده به هم پیوسته شکوفا می شود. تربیت مهربانی و دوستی و صفای کانون خانواده و پیوند خویشاوندان با یکدیگر زمینه رشد احساسهای پاک را در جامعه بزرگ تر و در کانونهای گسترده تر فراهم می سازد. پیش از تمدن صنعتی عصر استواری خانواده و پیوندهای پایدار بود. همه مهره ها در جای خود نشسته بودند. مادر و پدر دارای تقدسی ویژه بودند. مردم با یکدیگر گرم و صمیمی تر بودند. و حضور مذهب سلامت نسلها را پایندان می کرد و عمیق ترین تعهدها را در ذهن و خمیر آدمی نسبت به دیگران برقرار می ساخت و انسانها را با لطیف ترین و شریف ترین رشته ها به هم پیوند می زد.
شتاب برای پیشرفت و بهره برداری بیشتر از زندگی همه چیز را تحت الشعاع قرار داد. انسانها به جای آن که از ماشین در راه گسترش ارزشها سود برند خود برده ماشین شدند. فلسفه تولید برای مصرف و مصرف برای تولید همه جاگیر شد و همگان در این مسابقه بی هدف شرکت دارند. در این روند ماشینی نخستین چیزی که قربانی شده است قدرت مندی و مهرورزیهای خانوادگی است. در این شیوه زندگی بیماران به جای پرستاری در منزل روانه بیمارستانها می شوند کودکان به مهد کودک سپرده می شوند و سالخوردگان به خانه سالمندان. زن و شوهر بیشتر دور از هم زندگی می کنند. فرزندان با پدران بیگانه شده اند. در پرورش نسل آینده سستی می شود و کودکان به دور از کانون گرم خانواده با کینه و نفرت پرورش می یابند. و چون مادر خود در کانونی کم محبت پروریده شده است نمی توان برای پرورش درست نسل آینده به او امیدی داشت. اینها بحرانهایی است که متفکران غرب از بروز و گسترش روزافزون آنها احساس نگرانی کرده اند. (برگمن، زن مذهب نسل آینده، نصرالله قادری، ص166)
استاد مطهری در بررسی این پیامد تمدن جدید غرب نوشته است: «مادران نسبت به فرزندان آن چنان که باید احساس محبت نمی کنند. هم چنین فرزندها نسبت به مادرها و پدرها برادرها نسبت به یکدیگر تا چه رسد به همسایه ها نسبت به یکدیگر و همشهریها.» (فلسفه اخلاق، ص233) استاد تأکید کرده کمبود مهرورزیهای انسانی در جهان به مسأله دهشتناک گرسنگی در جهان سوم دامن زده است و بر میزان مرگ و میرهای برخاسته از بی عدالتی و تبعیض جهانی افزوده است. آمارها بر درستی سخن استاد گواهی می دهند. کارشناسان برآورد کرده اند هزینه های نظامی نیم روز جهان اعتبار مورد نیاز برنامه مبارزه با مالاریای سازمان بهداشت جهانی را کافی است و با قیمت یک تانگ مدرن می توان برای سی هزار کودک هزار کلاس درسی بنا کرد یا غذای روزانه هشت میلیون نفر را برآورد.
با هزینه تولید یک هواپیمای جنگی می توان چهل هزار داروخانه روستایی ساخت. این در حالی است که در کشورهای جهان سوم شمار مردمانی که در فقر مطلق به سر می برند به هشتصد میلیون نفر می رسد و شمار کسانی که از بدغذایی در رنجند به پانصد میلیون و جهان شاهد قحط و غلاهای وحشتناکی در مناطقی چون: افریقا و… بوده و در هر دقیقه به دلیل نبود آب بهداشتی و غذای کافی سی کودک جان می سپارند. (جهان مسلح جهان گرسنه، ویلی برانت، ترجمه هرمز همایون پور، 92)
کشورهای صنعتی و فراصنعتی اعتراف دارند بخش مهمی از رشد اقتصادی آنان مدیون منابع ارزان و نیروی کار جهان سوم است. کشورهای برخوردار به جای همدلی و کمک به همنوعان خود برای پایین نیامدن قیمت و نگهداشت بازار کالا مازاد مواد خوراکی خود را دور می ریزند و از دادن آن به قحطی زدگان دریغ می ورزند.در حدود دو میلیارد دلار صرف غذای سگ و گربه می شود و مازادش دور ریخته می شود ولی گرسنه پشت سر گرسنه است که از دنیا می روند. (فلسفه اخلاق237)
کم شدن از مهرورزیها و بیگانگی انسانها از همنوعان خود برخاسته از فلسفه برخورداری و کمرنگ شدن ارزشهای دینی در جامعه است. فلسفه های دنیامدارانه چون اندیشه های بیکن، نیچه و… که مروج انسان مقتدر و برخوردار بودند انسانها را بدان سو گسیل دادند که دانایی و ثروت را درراه اقتدار بر جهان به کار برند و هر وابستگی را که مزاحم این هدف باشد رها کنند و یا چنان که فروید می گفت: «ارزش هر فداکاری و از خودگذشتگی و احساسهای انسانی پیامد ناخودآگاه و روحیات غیر عقلانی انسان است که آدمی می بایست خود را از آن رها سازد. روشن است که این نگرش نسبت به انسان و دست مایه های درونی او دستاوردهایی جز آنچه اکنون شاهد آنیم به بار نخواهد آورد.»
در نگاه استاد بالاتر از بیگانگی انسانها از یکدیگر ارمغان دیگر فلسفه های دنیامدارانه غربی فروپاشی خانواده است. پاکدامنی زن و مرد و عفت و عصمت زنان از شاخصه های بارز ادیان آسمانی است و در همه ادیان ابراهیمی مردم به پایبندی اخلاق جنسی توصیه شده اند و برای کسانی که از مرزهای ارزشهای انسانی درگذرند مجازاتهای باز دارنده ای در نظر گرفته شده است. اندرزها و راهکارهای رهروان راه انبیا در طول تاریخ حیات بشری را به سلامت داشته و آرامش و امنیت نسلها را پایندان بوده است. بازتاب پاره ای از اندیشه ها که در رنسانس اروپا نقشی به سزا داشتند سبب شد که بنیان جامعه درهم ریزد و حصار پولادین عفت عمومی شکسته شود. پایبندی به خانواده و وفاداری به پیوند شرعی اسارت شمرده شود و ضرورت نسبت دادن فرزند به پدر از متن قانون حذف گردد. امروز فلسفه اخلاقی رایج در غرب روش اخلاق کانت و یونگ نیست بلکه آن بعد از دیدگاه های فروید ترویج می شود که در آدمیان این تلقی را به وجود می آورد که او مجموعه ای از غرائز و گرایشهای محض مادی است و نمی تواند پا از مرز غریزه ها فراتر نهد و باید برای رهایی از زندان درون و از میان بردن عقده های روانی در سر حد کمال خود را اشباع کند و یا برابر روش اخلاقی نوین برتراند راسل در زمینه اخلاق جنسی می بایست احساسهایی چون احساس شرم عفاف تقوا و غیرت در انسان وجود نداشته باشد! (اخلاق جنسی در اسلام و جهان، ص23)
روشن است که در پرتو این اندیشه ها به انسان امروز اجازه داده شده است که خود را از زیر بار مسؤولیت یا قصور و تقصیر و هرگونه گناه که مرتکب می شود برهاند; زیرا با چنین اندیشه ای که ما هر چه می کنیم فرمان ناخودآگاه ماست از هرگونه مسئولیت و پیامد کارهایمان خود را در امان می پنداریم. (جهان امروز و فردا، علی اکبر کسمائی، 131) متفکران جهان به روشنی می گویند با آن که دیدگاه های بسیاری در زمینه روان شناسی در اروپا به ویژه در امریکا پیدا شده ولی با گذشت سالها افکار فروید همچنان مانند خون در رگهای جامعه های غربی جریان دارد و پیوسته دستاوردهای رنگارنگی از خود بروز می دهد. (انسان بین مادیگری و اسلام، محمد قطب، ترجمه سید خلیل خلیلیان)
امروزه از نظر اجتماعی در بسیاری از کشورها که به روال تمدن غربی زندگی می کنند زناشویی به معنایی که در کشورهای اسلامی وجود دارد چندان ضروری نیست و شمار طلاق و فرزندان نامشروع رو به افزایش است. (سلسله یادداشتهای استاد مطهری، 440) از این روی هم برابر رواج آزادیهایی از نوع غربی زندگی به سبک غربی و رواج شعارهای فمنیستی و استفاده ابزاری از زن، آمار فرارها، طلاق ها، و کودکان بی سرپرست و … بالا رفته است. بیشترین بحران خانوادگی و اخلاقی نه در میان لایه های بیسواد که در میان گروه هایی است که از فرهنگ اسلامی فاصله گرفته اند و خود را به شیوه زندگی غرب نزدیک ساخته اند.
دنیا کم کم به این نکته پی می برد که توصیه های اخلاقی و حرکتهای بازدارنده ای که اسلام برای رویارویی و ریشه کنی سرلوحه برنامه های اجتماعی خود قرارداده و هواداران تمدن غرب آنها را توحش و خلاف آزادی می خوانند چه نقش پراهمیتی در سلامت جامعه داشته و دارد و در هر کجا از این روشها به درستی استفاده شده کانون خانواده ها از امنیت مناسبی برخوردار بوده است. یکی از چیزهایی که پایه خانوادگی و محیط خانواده را محکم می کند همین مسأله و مجازات زناکاران است و علت این که پایه کانون خانواده در اروپا سست و متزلزل است همین است و امروز در جامعه ما به هر نسبت که از فرنگیها پیروی کنیم کانون خانواده را متزلزل تر کرده ایم. (آشنایی با قرآن، ج92/4)
فاصله گرفتن انسان غربی از آرمانهای دینی و ارزشهای اخلاقی نه تنها آسایش دنیوی او را برآورده نکرده که آرامش روانی او را از میان برده است انسان غربی گرچه هیچ گاه مثل امروز در رفاه نبوده ولی او برای دنبال نماندن از کاروان پرشتاب صنعت و نعمت و به دست آوردن ثروت بیشتر بی وقفه در تلاش است. اشتهای گوناگون جویی به اسرافها و رقابتها و دشمنیها دامن زده است. سوار شدن بر ارابه سیری ناپذیر تکنیک و اتوماسیون مجالی برای برآوردن نیازهای روانی انسانها به جای نگذاشته است.
تکنیک و نوآوریهای صنعتی نه تنها نیازهای اساسی انسان را برآورده نکرده که بر دامنه دشواریها و گرفتاریها افزوده است و اداره اجتماعی و اقتصادی جامعه ها را پیچیده تر و مشکل تر کرده است. اگر تکنیکی انسان را از جهت هایی بی نیاز کرده صدها نیاز و خواهش دیگر آفریده است و غلبه تکنولوژی برطب و پیشرفتهای تکنولوژیک اگر در از میان بردن شماری از بیماریها و دردها کامیاب بوده خود به پدیدآمدن بیماریهای جدید کمک کرده است و در مجموع به جای این که ماشین و صنعت خادم انسان باشد انسان خود خادم آن شده است. استاد از این پدیده به نام (بحران ماشین و بیماری تمدن) یاد کرده است شتاب بی وقفه برای عقب ماندن از دیگران برای انسانها زندگی بی هدف و بی مقصدی را به ارمغان آورده و به میزان رشد صنعتی جامعه ها بر آمار خودکشی ها و بیماریهای عصبی و اختلالهای روانی افزوده شده است.
آمارها نشان می دهد در کشورهایی که از نظر صنعت بیشتر پیش رفته اند و در رفاه مادی بیشتری هستند خودکشی بیشتر است. تحلیلها می رساند که جز خلأ معنوی و عدم اشباع شدن روحی مسأله دیگری نیست… آمارها در آن جا بالخصوص نشان می دهد که هر چه پیشرفت و رفاه مادی بشر بیشتر می شود بر بیماریهای عصبی و اختلالات روانی افزوده می شود… اسم اینها را گذاشته اند بیماریهای تمدن. (فلسفه اخلاق، 231)
استاد مطهری یادآور می شود مقصود از نقد این جنبه از تمدن غرب مخالفت با رفاه و رشد و پیشرفت صنعتی نیست و نمی گوییم که رفاه اختلال روانی می آورد و بر آن نیستیم فقر و فلاکت جهان غیر صنعتی را توجیه کنیم; بلکه فقر و تهیدستی از مفاسد بزرگ است و برای از میان بردن آن باید تلاش کنیم. سخن ما این است که تمدن جدا شده از دین و ارزشهای اخلاقی و معنوی مصیبت بار است و فاجعه آمیز. شتاب برای رسیدن به صنعت و واپس نماندن از ماشین بدون توجه به ارزشهای اخلاقی به روابط ناعادلانه جامعه می انجامد و بر دامنه آز و احساس غلبه بر دیگران و رقابتهای فسادانگیز می افزاید. زندگی پاکیزه و بدون دغدغه در گرو ایمان به خدا و پایبندی به ارزشهای معنوی است.
از پیامدهای روشن تمدن غرب استثمار و استعمار مردمان غیر غربی است. تفکر بهره وری هرچه بیشتر و پایبندی به آیین مکتب قدرت چیزی جز استعمار و بهره کشی از دیگران به بار نمی آورد. غرب برای برآوردن مواد اولیه کارخانه های صنعتی خود و چیرگی بیشتر بر جهان همه جا را در می نوردد. در گذشته امریکای لاتین، افریقا، و آسیا توسط غرب چپاول شد و اکنون با شگردهای نوین مغزها و سرمایه های جهان سوم به اروپا و امریکا انتقال می یابند. شماری از ناآگاهان و فریب خوردگان استثمار و استعمار را مقوله ای جدا از تمدن غرب می شمارند و میان آن و تمدن نوین باختر زمین جدایی می افکنند و کسانی که استعمار را از چهره ها و وجوه تمدن غرب می شمارند ناآگاه می خوانند! ولی از نظر استاد بهره کشی غرب از جهان سوم از دید فلسفی و نگاه ارزشی او به جهان و انسان منشأ گرفته است. ثروت غرب محصول منابع اولیه صنعتی و کشاورزی به دست آمده از جهان سوم است و استعمار ریشه در جهان بینی و تفکر استکباری غرب دارد: بهره کشی و استثمار مردم از نتایج تمدن غرب و آن نیز بر اثر کنار گذاشتن دین و مبانی اخلاق است. (سیره نبوی، ص22) در نگاه استاد لیبرالیسم که مهم ترین وجهه مدنیت غرب است آزاد بودن انسان است در پرورش خود و آزادی در فکر و عمل.
در این تعریف انسان از قید و بند تکلیف رهاست و آنچه بر کردار انسان نظارت دارد نه تعبد به دین و احترام به ارزشهای جاوید انسانی که ترس از تزاحم با منافع دیگران به ویژه ترس از واکنش اکثریت رقیب سبب خویشتن داری از تجاوز به حقوق دیگران خواهد شد. روشن است وقتی در نهانگاه فکر آدمی ترس از خدا نباشد و انسان نتواند تعریف درستی از حق و باطل ارائه دهد و برای دیگران احترام ذاتی و انسانی قائل نباشد در وقت قدرت و حاکمیت به حقوق دیگران تجاوز خواهد کرد: از نظر فلاسفه غرب انسان موجودی است دارای یک سلسله خواسته ها و می خواهد این چنین زندگی کند. همین تمایلات منشأ آزادی عمل خواهد بود. آنچه آزادی را محدود می کند آزادی امیال دیگران است. هیچ ضابطه و چهارچوب دیگری نمی تواند آزادی انسان و تمایل او را محدود کند. (پیرامون انقلاب اسلامی، ص100)
رهاورد اومانیسم و اگزیستانسیالیسم که افرادی مثل سارتر مبلغ آن بودند نیز همین است. اومانیسم مروج اصالت انسان در برابر اصالت طبیعت و اصالت خداست و بر آن است که باید همه ارزشهای خارجی که به نام دین و خدا و عقل و طبیعت بر انسان تحمیل می شوند دور بریزیم. به نظر اینان ملاک حق و باطل و نیک و بد و خیر و شر به اقتضای نیاز و رفتار آدمی معنی پیدا می کند. در اگزیستانسیالیسم اعتقاد به بازدارندگی از منبع بالاتر و مقدس معنی ندارد و آزادی مطلق و خود ملاکی محور همه چیز است; چرا که بنای این مکتب بر اصالت ماده و حس استوار است.در این فلسفه کارهای انسان دوگونه است: انسان یا در جستجوی واقعیتهای مادی است که خیر نامیده می شود و عقل نیز به پذیرش آن فرمان می دهد و یا کارهایی مثل فضیلت زیبایی کمال که در مدار خیرمادی و کارهای عقلانی نمی گنجد. اینها ارزش نامیده می شوند.
ارزشها در ذات خود چیزی نیستند و هویت خارجی ندارند بلکه آفریده آدمی هستند و ذهن به آن معنی می دهد. ارزشهای انسانی در این مکتب قیمتی بالاتر از اعتبار ندارند و امور قراردادی و موهوم هستند و کارهای اعتباری و قراردادی را انسانها در وسائل و مقدمات کار به کار می برند نه در هدف. (فطرت، مجموعه آثار ج543/3)
روشن است وقتی انسان به هیچ چیز مقدس جز آنچه خود می سازد باور نداشته باشد ارزشها برای او بی معنی خواهد بود; نمی تواند ایثار کند و خود را برای آسایش دیگران به رنج افکند. این مکتب به آزادی مطلق باور دارد و روشن است که آزادی مطلق آدمی را به انحراف و بی بند و باری و تجاوز به حقوق دیگران می کشاند. از این روی اگزیستانسیالیستها رو به فساد داشتند و به فساد دامن می زدند و پلیس به دنبال آنان بود. (انسان بی خود، شریعتی، مجموعه آثار ج31/25) آزادی انسان از حقوق اساسی او و از ارزشهای والای الهی است و یکی از فلسفه های بعثت انبیا رهایی انسان و رساندن او به کمال و زیبایی است.
در اسلام بر خلاف فلسفه سارتر انسان آزاد و رها از هر قید و شرط نیست. انسان گرچه برجسته ترین موجود هستی است ولی جزئی از پیکره آفرینش است و تافته جدابافته و نامتجانس با آفرینش نیست. انسان ساخته دست خداست و بایستی همه بازدارنده ها را از خود دور کند تا به خدا برسد پیامبران آمده اند تا افزون بر آزادی اجتماعی انسان او را از درون آزاد سازند و او را از خودمحوری به خدامحوری و حقیقت مطلق برسانند. این آزادی به او مسؤولیت و تعهد می دهد و بذر ایثار و فداکاری به همنوعان را در او شکوفا می سازد. این آزادی و شخصیت درونی از راه مکتب و علم قدرت به دست نمی آید; بلکه اگر شخصیت درونی نباشد ابزارها و توانمندیهای جدید او را در خودخواهی ها کامرواتر می کند. پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند و آزادی معنوی است که بیش از هر چیز دیگر ارزش دارد. تنها آزادی اجتماعی مقدس نیست بلکه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست… آزادی معنوی را جز از طریق نبوت انبیا دین و ایمان و کتابهای آسمانی نمی توان تأمین کرد. (آزادی معنوی، ص15)
استاد مطهری در بررسی مکتبهای فلسفی غرب یادآور می شود گرچه شماری از فیلسوفان غرب به اندیشه های اسلامی نزدیک شده اند; ولی بسیاری از فلسفه های غربی با داعیه نجات انسان از اسارت آسمان و خدایان او را در اسارت زمین گرفتار ساخته اند و بی توجه به تعالیم متعالی و ارزشمند ادیان ابراهیمی به ویژه اسلام در زمینه انسان شناسی به مکتبهای خود ساخته رو آورده اند. در تحلیل استاد تفکری که اندیشه و زندگی غربیان را در اختیار گرفته فراموش کردن خداست و خودفراموشی غفلت از ارزشها و استعداد انسانی و تکیه بر یک جنبه از حیات انسان سبب شده که انسان غربی خلقت را بیهوده بشمرد و هدفی جز تکاثر و بهره وری بیشتر از دنیا برای خود نبیند.
استاد از قول متفکری چون گاندی در شرح پیامد تمدن جدید غرب نوشته است: «غربی از یک چیز عاجز است و آن تأمل در باطن خویش است. تنها این موضوع برای اثبات پوچی درخشندگی کاذب تمدن جدید کافی است.» (نظام حقوق زن در اسلام، ص137) رهایی بی قید و شرط انسان از حاکمیت خدا و خودفراموشی این پیامد را داشت که غرب در جنایت و خباثت احساس آزادی کند و در رسیدن به هدف های توسعه طلبانه اش جز خود را به هیچ انگارد.اندیشه ورانی که از نزدیک شاهد جلوه های تمدن غرب بوده اند این چهره پنهان مدنیت را محکوم کرده اند و پرونده وحشت انگیزی از جنایتها آدم کشیها و خسارتهایی که تمدن اروپا و امریکا به بشریت وارد کرده است به دست داده اند.
مهاتماگاندی که کشورش هند نزدیک به سه قرن در اشغال بریتانیا بود با نمایاندن عملکرد غرب مردم را به تماشای عریان این چهره تمدن فرا خوانده است. گاندی تاریکیها و تباهی آفرینیهای مدنیت غرب را در افریقای جنوبی و هند دیده بود. او در رساله (هند سوارج) از تمدن جدید به (عیب بزرگ) یاد می کند که تنها هدف زندگی را در امور مادی خلاصه کرده و امور معنوی عشق ایثار و فداکاری در الفبای آن جای ندارد و اگر از این مفاهیم نامی برده می شود برای فریب دیگران است. او به روشنی می گوید: «چنین تمدنی دوزخ فرودستان است و این تمدن از خود غربیان بدتر است; چه که غربیان ذاتا شریر و بدکردار نیستند بلکه بیمار تمدن خویش هستند. او درباره جنگ جهانی دوم نوشته است: جنگ اخیرماهیت شیطانی تمدنی را که بر اروپای امروزحکمفرماست نشان داده است. کلیه قوانین اخلاقیات عمومی به دست فاتحان و به نام شرافت نقض شده است. هیچ دروغی در صورت لزوم پست و وقیح تلقی نشده است. در پس پرده تمام جنایات انگیزه کاملا مادی آن به چشم می خورد. اروپا مسیحی نیست; بلکه ابلیس را پرستش می کند.» (مهاتماگاندی، رومن رولان، ترجمه محمد قاضی49)
غرب با شعار آزادی دموکراسی دفاع از حقوق زنان آبادانی و متمدن کردن جهان و… به کشورهای ضعیف هجوم برد و غارت جهان سوم را در کام ملتهای غربی شیرین کرد آن چنان که وجدان عمومی مردم اروپا و آمریکا جز مردمانی اندک و هوشمند نه تنها از جنایتهای ارتش مهاجم احساس تنفر نکردند که آن را برای متمدن کردن مردمان دیگر لازم شمردند. در همان عصری که کاپیتال و مقدمه بر اقتصاد سیاسی و آنتی دورینگ نوشته می شد در یک روز فرانسویان 45 هزار نفر را در ماداگاسکار قتل عام کردند. ارتش فرانسه پس از اعلام رسمی و حتی دعوت اشراف و رجال متعین و خیلی متمدن فرانسوی به تماشای منظره از نزدیک پایتخت الجزائر را بمباران کرد و سپس اشغال نمود و ملتی را به اسارت گرفت. (مجموعه آثار دکتر شریعتی ج161/4).
در این خوان یغما نه تنها احزاب دموکراتیک و مدعی آزادی شرکت داشتند که سوسیالیستها و کمونیستها نیز پیشاپیش سرمایه داران حرکت می کردند و همه در چپاول سرمایه های ملتهای دربند همداستان بودند. تنها اختلاف بر سر تقسیم ثروتهای بادآورده بود. تنازع در آن نبود که این ثروتها از کیست; بلکه کشمکش بر سر آن بود که رژیم سرمایه داری آنها را در اختیار بگیرد و یا رژیم سوسیالیست. بر این اساس استاد مطهری کمونیسم و کاپیتالیسم را دو تیغه یک قیچی می نامید. (پیرامون انقلاب اسلامی 124) و خمیرمایه اصلی تمدن غرب را مادی گری و تجاوز طلبی می داند که زیر پرچم آزادی و مدنیت خود را پنهان کرده است.
غرب بر بنیانی جای پای خود را استوار ساخته که جز به منافع خود به چیزی نمی اندیشد. اگر دیروز بی محابا سرزمین دیگران را اشغال می کرد امروز با تیغ آزادی و مدنیت مردم را سر می برد. غرب استعمارگر آزادی را برای خود می خواهد نه برای دیگران. استاد با اشاره به جنایتهای مدعیان حقوق بشر فرانسوی در الجزائر و وحشی گریهای امریکا در ویتنام نوشته است: «ژرژ بیدو که زمانی خودش رهبر سوسیالیستهای فرانسه بود وقتی که خواستند به الجزائر استقلال بدهند آمد جزو سازمانهای آدمکشی قرار گرفت که چرا به اینها استقلال می دهید.» (خورشید دین هرگز غروب نمی کند، شهید مطهری، مجموعه آثار، ج400/3)
همانها که روزی علیه اسلام تبلیغ می کردند و انجیل را در دست می گرفتند که این کتاب محبت است امروز… هر روز دهها تن محبت روی ویتنام می ریزند. این همان محبتی است که انجیل به اینها گفته. این محبتها به صورت بمبها و حتی بمبهای ناپالم درآمده است که همین که فرود آمد بچه ها و پیرها و زنها آتش می گیرند. (آشنایی با قرآن ج58/4) استاد در سخنانی پرشور جنایتهای صهیونیستها در فلسطین را از برنامه های دولتهای غربی می داند که به نام حقوق بشر مسلمانان را قتل عام می کنند و می گوید: «دست انگلستان و امریکا در پشت سر یهودیان قرار دارد. و ما مسلمانان برای رسیدن به عزت دیرینه وظیفه داریم به یاری برادران فلسطینی خود بشتابیم و با نشان دادن غیرت دینی به امریکا و نوچه اش اسرائیل پاسخ دندان شکنی بدهیم. و آنچه غرب را علیه ما جری و بی پروا کرده همین بی تفاوتی و سهل انگاری ملتها و دولتهای اسلامی است.» (حماسه حسینی شهید مطهری ج172/2)
جهان غرب دین گریزی جامعه شناسی تمدن خانواده جهان معاصر مرتضی مطهری