این عوامل به دو گروه کلی شناختی و گرایشی تقسیم می شوند. هر یک از این دو عامل، خود دارای زیر مجموعه هایی هستند که راز درونی یا روان شناختی دین گریزی انسان را آشکار می کنند و می توانند در آسیب شناسی دین مداری به ما کمک کنند. نمونه هایی از تأثیر عوامل روان شناختی است.
از جمله عوامل روان شناختی دین گریزی، که در سوره «هود» به آن ها اشاره شده، عوامل «شناختی» است. این عوامل را می توان به صورت ذیل دسته بندی کرد.
الف. جهل
حضرت نوح (ع) با صراحت، یکی از عوامل بی ایمانی قوم خود را جهل و نادانی آنان دانست. وی در این باره به قوم خود فرمود: «و لکنی أراکم قوما تجهلون؛ ولی شما را قومی می بینم که نادانی می کنید.» (هود/ 29) همچنان که هود (ع) نیز به همین مطلب اشاره می فرمود: «ولی من شما را گروهی می بینم که در جهل اصرار می ورزید» ریشه بدبختی قوم عاد نیز جهل و بی خبری آنان بود، جهلی همراه با لجاجت و کبر و غرور که به آنان اجازه مطالعه دعوت فرستادگان خدا را نمی داد. (تفسیر نمونه، ج 21، ص 354)
روایاتی نیز بر نقش مهم این عامل شناختی بر دین گریزی انسان تأکید می کنند. نقش جهل در دین گریزی انسان به گونه ای است که امیر مؤمنان (ع) درباره علت کفر می فرماید: «لو أن العباد حین جهلوا وقفوا، لم یکفروا و لم یضلوا.» (میزان الحکمه، ج 2، ص 153) کسانی که پرده جهالت و نادانی بر عقل و چشم آنان سنگینی کند، همیشه از دین و پذیرش حق گریزان خواهند بود. شیخ طوسی در این باره می فرماید: «اشراف و رؤسای قوم شعیب استکبار می ورزیدند و به سبب نادانی که داشتند، از پیروی حق خودداری می کردند.»
ب. نابخردی (ناتوانی در خردورزی)
برخی از آیات سوره «هود» با صراحت، به این مطلب اشاره دارند; گاهی نیز در صدد توبیخ کسانی هستند که قدرت تفکر دارند، ولی برای پی بردن به حقایق همیشه به حدس و گمان روی می آورند; چنان که حضرت هود (ع) به قوم خود می فرمود: «یا قوم لا أسألکم علیه أجرا إن أجری إلا علی الذی فطرنی أفلا تعقلون؛ ای قوم من! برای این [رسالت] پاداشی از شما درخواست نمی کنم. پاداش من جز بر عهده کسی که مرا آفریده است، نیست. پس آیا نمی اندیشید؟» (هود/ 51) این نابخردی چنان مشکل آفرین است که از برخی آیات برمی آید راز وجود فساد در میان ملت های گذشته محرومیت از فرزانگان خردورز است. برای مثال، در آیه ای آمده است: «فلولا کان من القرون من قبلکم أولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض إلا قلیلا ممن أنجینا منهم؛ پس چرا از نسل های پیش از شما خردمندانی نبودند که [مردم را] از فساد در زمین باز دارند؟ جز اندکی از کسانی که از میان آنان نجاتشان دادیم.» (هود/ 116) از مفهوم یا منطوق روایات نیز این نکته به دست می آید که نابخردی زمینه ساز انحراف از دین و نابودی جامعه است. رسول بزرگوار می فرماید: «انما یدرک الخیر کله بالعقل، و لا دین لمن لا عقل له.» این روایت با صراحت، بی دینی را نتیجه نابخردی (عدم تعقل) می داند. آیات و روایاتی که حاکی از تأثیر عمیق عدم تعقل و تفکر انسان بر دوری وی از دین می باشند، بسیارند. به دلیل رعایت اختصار به همین مقدار بسنده می شود.
ج. عدم بصیرت (کورفکری یا سطحی نگری)
از جمله لغزشگاه های اندیشه و عوامل دخیل در دین گریزی سطحی نگری یا کورفکری است. در قرآن، تعابیر شگفت انگیزی برای کسانی که از بینش عمیق بی بهره اند، وجود دارد. این افراد در حالی که از تمامی امکانات لازم برای شناخت حق برخوردارند، همچنان بر دوری گزیدن از شناخت حق اصرار می ورزند; به عبارت دیگر، می توانند اما نمی خواهند بدانند. به همین دلیل، قرآن آنان را «کور» و «کر» می نامد و از حیوانات نیز پست ترشان می داند. یکی از آیاتی که در این زمینه نازل شده، عبارت است از: «مثل الفریقین کالاعمی و والاصم و البصیر هل یستویان مثلا؛ مثل این دو گروه، چون نابینا و کر [در مقایسه] با بینا و شنواست. آیا در مثل یکسانند؟» (هود/ 24) در این آیه، کسانی که «کور» و «کر» هستند، نکوهش شده اند. واژه های «اعمی» و «اصم» در فرهنگ و ادبیات قرآن، به کسانی اطلاق می شود که با آن که چشم و گوش دارند، نمی خواهند آنها را به کار گرفته، به حقیقتی دست یابند.
شاید بتوان گفت انحراف کسانی که «کور» و «کر» هستند، شدیدتر از انحراف انسان های نادان است; زیرا با آن که ابزارهای شناخت و درک حقایق هستی برای آنان فراهم است، از شنیدن سخن حق خودداری می کنند; مثلا، افرادی می توانند سخن حق بگویند، ولی به عمد نمی گویند. قرآن کریم چنین افرادی را شدیدا سرزنش می کند و توبیخ آمیزترین تعبیر را در مورد آنان بیان می کند. و می فرماید: «قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانیند که نمی اندیشند.» (انفال/ 22) این افراد همه چیز را بر اساس ظن و گمان می پذیرند و پیروی کورکورانه از سنت ها و رسوم غیر الهی را بر همه چیز مقدم می دارند. قرآن کریم این گونه افراد را، که نام انسان زیبنده آن ها نیست، شبیه حیوانات دانسته، به نام چهارپایان، از آنان یاد می کند. (مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج 1، ص48)
د. شک
شک و تردید نیز در شمار آن دسته از عوامل شناختی است که زمینه لغزش و تن ندادن به عدم پذیرش دین الهی را فراهم می کند; چنان که وجود تردید در میان قوم صالح (ع) باعث شد آنان از دستورات و هدایتهای صالح (ع)، سرپیچی کنند. آنان با صراحت می گفتند: «یا صالح قد کنت فینا مرجوا قبل هذا أ تنهانا أن نعبد ما یعبد ءاباؤنا و إننا لفی شک مما تدعونا إلیه مریب؛ ای صالح، به راستی تو پیش از این، میان ما مایه امید بودی. آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می پرستیدند باز می داری؟ و بی گمان ما از آنچه تو ما را بدان می خوانی، سخت دچار شکیم.» (هود/ 62) می گفتند: «ای صالح، در آنچه تو ما را بدان فرا می خوانی، تردید داریم.» ناگفته پیداست که اگر شک گذرگاه تحقیق و پلی برای رسیدن به یقین و کشف حقیقت باشد، امری پسندیده و عامل تکامل انسان خواهد بود; ولی اگر انسان در حالت تردید خود باقی بماند و تلاشی در جهت برطرف کردن آن از خود نشان ندهد، چنین شکی ناپسند و موجب سقوط انسان خواهد بود. همان گونه که اقوام پیشین دچار آن بودند و آنچه می توانست عامل رشد و تکامل و سعادت آنان شود، موجب سقوط آنان گردید.
گرایش به دین از فطریات انسان است و نیازمند دلیل نیست، اما باید توجه داشت که فطری بودن دین گرایی به معنای آن نیست که اگر مسائلی درباره هستی شناسی و شناخت خالق هستی مطرح شوند، هیچ سؤال و شکی برای انسان پیدا نمی شود، بلکه پیدایش سؤال و تردید درباره یک مسأله علمی در یک محیط علمی، امری طبیعی است. وجود شک برای یک پژوهشگر آگاه نه تنها کاری ناپسند نیست، بلکه اگر سرآغاز تحقیق و رسیدن به حقیقت باشد، امری پسندیده و عامل حرکت به سوی کشف حقیقت خواهد بود. تردید و سرگردانی هنگامی زشت است که انسان را به خود یا باطل سرگرم کند و از رسیدن به حقیقت باز دارد.
بنابراین، شک آن گاه بد، تباه کننده و فسادآور است که به صورت هدف درآید; آن چنان که بعضی در تمامی مسائل شک می کنند و از آن لذت می برند و دیگران را نیز به سوی شک سوق می دهند. چنین افرادی شک را هدف نهایی و کمال مطلوب می دانند. روشن است که این کار ناپسند بوده و مقدمه انکار دین و حقایق هستی خواهد شد و به تعبیر شهید مطهری، «شک گذرگاه خوب و لازمی است، اما توقفگاه و سرمنزل بدی است.» (علل گرایش به مادیگری، ص 48) خلاصه سخن آن که جهل (ناآگاهی)، عدم بصیرت (کورفکری یا سطحی نگری)، نابخردی (ناتوانی در خردورزی) و شک و تردید از جمله عواملی هستند که در سوره هود در شمار عوامل شناختی دین گریزی مطرح شده اند.
در سوره «هود» به تعدادی از عوامل گرایشی دین گریزی نیز اشاره شده است.
الف. انگیزه استکبار و قدرت طلبی
برخی از آیات قرآن به روشنی استکبار و قدرت طلبی را از جمله عوامل دخیل در دین گریزی می دانند; مثلا، کریمه 75 سوره اعراف می فرماید: «قال الملأالذین استکبروا من قومه للذین استضعفوا لمن ءامن منهم أتعلمون أن صالحا مرسل من ربه؛ سران قوم او که استکبار می ورزیدند، به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا می دانید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟! گفتند: بی تردید، ما به آنچه وی بدان رسالت یافته است، مؤمنیم.» (اعراف/ 75) در این آیه، خداوند با صراحت، به روحیه استکبار و خودبزرگ بینی سران قوم صالح (ع) با عبارت «الملأالذین استکبروا» اشاره می نماید. خداوند در آیه بعد، لفظ «ملأ» را ذکر نمی کند، بلکه فقط می فرماید: «قال الذین استکبروا إنا بالذی ءامنتم به کافرون؛ کسانی که استکبار می ورزیدند، گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان آورده اید کافریم.» (اعراف/ 76) این آیه نیز با صراحت، به صفت «استکبار» در میان آنها اشاره می کند. به عبارت دیگر، در آیه اول لفظ «ملأ» همراه با لفظ «استکبار» آمده و در آیه بعد، لفظ «ملأ» (موصوف) دیگر تکرار نشده و فقط به بیان صفت «استکبار» اکتفا گردیده است. این گونه چینش، بیانگر تأکید بر صفت «استکبار» و نقش محوری آن در بروز پدیده دین گریزی در میان قوم ثمود است.
به عبارت دیگر، با توجه به اصل «تعلیق حکم بر وصف» (این عبارت یکی از اصطلاحات علم اصول است و به این معناست که اگر حکمی برای فرد و یا شیئی در نظر گرفته شود و در زمان بیان حکم، صفت آن فرد و یا آن شیء به جای نام آن فرد و یا آن شییء آورده شود، نشانه آن است که آن وصف علت صدور این حکم است) می توان نتیجه گرفت که علت کافر شدن قوم صالح همان روحیه استکبار در میان آنان بوده است.
روحیه استکبار و خود بزرگ بینی یکی از عوامل دین گریزی در میان قوم موسی (ع) نیز بوده است. (مؤمنون/ 45- 47؛ یونس/ 75- 76) زیرا پس از آن که حق برای سران و صاحب منصبان بنی اسرائیل به صورت آشکار بیان شد، امید می رفت که ایمان بیاورند، ولی روحیه استکبار، آنان را به لجاجت و سرکشی سوق داد. این در حالی است که به رسالت آن حضرت یقین داشتند، چنان که می فرماید: «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوا فانظر کیف کان عاقبة المفسدین؛ و با آن که دلهایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه بود.» (نمل/ 14) زمانی هم که حضرت موسی (ع) معجزاتش را ارائه کرد، در دل به صداقت آن حضرت یقین پیدا کردند، ولی روحیه خود برتربینی موجب شد رهبری و رسالت فرستاده خدای سبحان را انکار کنند. به شهادت کلام امیرالمؤمنین (ع) در خطبه «قاصعه»، مشرکان حجاز نیز به همین دلیل، قرآن را انکار می کردند.
ب. دنیازدگی و ثروت طلبی
این از دیگر گرایش هایی است که انسان را به دین گریزی می کشاند. مروری کوتاه بر برخی از آیات قرآن حاکی از آن است که ملأ قوم نوح، فرعونیان و حتی مشرکان حجاز به دلیل وجود این روحیه، در برابر انبیا (ع) صف آرایی کردند و از دستورات الهی سرپیچی نمودند. (هود/ 78؛ مؤمنون/ 33؛ زخرف/ 51- 53 و 31؛ یونس/ 88) دنیازدگی و ثروت طلبی پیامدهایی نیز دارد; از جمله آن ها احساس بی نیازی در برابر خالق هستی، ارتداد، مشارکت در به خطر انداختن زندگی پیشوایان اسلامی و گسترش دادن فقر در سطح جامعه است. در میان پیامدهای دنیازدگی، «فقر فراگیر» خود نیز عامل مهمی برای دین گریزی طبقات پایین جامعه می باشد. دلیل بر این مدعا سخن رسول اکرم (ص) است که می فرماید: «لولا رحمة ربی علی فقراء امتی کاد الفقر یکون کفرا؛ اگر رحمت پروردگار من شامل فقرای امتم نبود، بسیاری از امت من بر اثر فقر کافر می شدند.» این روایت شریف شدت تأثیر فقر بر گرایش های دینی و مذهبی افراد جامعه را بیان می دارد. علاوه بر آن، مسؤولان جامعه اسلامی را متوجه مسؤولیت خطیر خود می سازد.
عوارض زیان بار دنیاطلبی، هنگامی مضاعف می شوند که مسؤولان حکومتی خود به زندگی اشرافی روی آورند و منشأ گسترش آن در جامعه اسلامی گردند; زیرا مصداق «الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا؛ همانان که [مردم را] از راه خدا باز می دارند و آن را کج می شمارند و خود، آخرت را باور ندارند.» (هود/ 19) تنها کسانی نیستند که راه خانه خدا را می بندند، بلکه این آیه احتمالا شامل مسؤولان و صاحب منصبان جامعه اسلامی نیز باشد که با گفتارها و رفتارها و مشی اشرافی گری خود، عملا جامعه را به وادی دین گریزی سوق می دهند.
ج. قوم گرایی و پیروی کورکورانه از نیاکان (تعصبات جاهلانه)
از دیگر عوامل گرایشی که در سوره هود به آن اشاره شده پیروی کورکورانه از نیاکان است. این عامل به شکل های گوناگون بروز کرده، انسان را به دین گریزی مبتلا می کند. برای مثال، قوم ثمود یکی از اقوامی بودند که در برابر پیامبرشان، حضرت صالح (ع) ایستادند; به رسالت او ایمان نمی آوردند و می گفتند: «أتنهانا أن نعبد ما یعبد ءاباؤنا؛ آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می پرستیدند، باز می داری؟» (هود/ 62) همین سخن را در آیه دیگری چنین نقل می فرماید: «ما یعبدون إلا کما یعبد ءاباؤهم؛ آنان جز همان گونه که قبلا پدرانشان می پرستند، نمی پرستند.» (هود/ 109) این دو آیه به خوبی بیانگر تأثیر روحیه تقلید و پیروی کورکورانه از نیاکان و انسان های مشرک هستند. علامه طباطبائی در تفسیر این دو آیه، می فرماید: «پرستش بت در قوم ثمود، سنتی دایمی بود که از نیاکان آن قوم به ارث رسیده بود; همان گونه که مردم مکه نیز با تقلید از پدرانشان، بت می پرستیدند.» (المیزان، ج 10، ص 312 و ج 11، ص 44)
د. رفاه طلبی
همچون سایر عوامل گرایشی، رفاه طلبی انگیزه دین گریزی را در انسان تقویت می کند. این روحیه را می توان از این سخن قوم نوح خطاب به پیامبرشان دست آورد که می گفتند: «یا نوح قد جادلتنا فأکثرت جدالنا؛ گفتند: ای نوح، واقعا با ما جدال کردی و بسیار [هم] جدال کردی.» (هود/ 32) آنان در برابر دعوت آن حضرت، به جای آن که اندکی درباره آنچه پیامبر الهی می گوید اندیشه کنند، شروع به اعتراض می کردند که خسته شدیم، با ما بیش از حد، جدال و گفتگو کردی، رهایمان کن! راحت طلبی آنان بدان حد رسیده بود که حتی زحمت اندیشیدن به خود نمی دادند و به راحتی سخن پیامبرشان را که راه سعادت و شقاوت را به آنان نشان می داد، رد می کردند. اساسا با وجود راحت طلبی، پیامبر الهی نمی تواند رسالت الهی خود را انجام دهد; زیرا طریق دینداری خالی از سختی ها نیست.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «الجنة محفوفة بالمکاره و النار محفوفة بالشهوات؛ بهشت به دشواری ها پیچیده شده است و جهنم به لذت های نامشروع این جهان.» نمی شود دیندار بود و هیچ زحمتی را متحمل نشد. سیدالشهدا (ع) در همین باره فرمود: «فإذا محصوا بالبلاء قل الدیانون؛ به گاه بلا و امتحان، دینداران اندک می گردند.»
نقطه مقابل این گروه (راحت طلبان)، عده دیگری هستند که در اوج سختی ها دست از یاری دین الهی برنداشتند و پا به پای رسول الهی گام برمی داشتند; همانند مسلمانان صدر اسلام، به ویژه در ماجرای شعب ابیطالب که به مدت سه سال در محاصره اقتصادی شدید به سر بردند، اما از دین و پیامبر خدا دست نکشیدند.
انسان دین گریزی روان شناسی باورها در قرآن جهان بینی اسلامی تاریخ دنیاپرستی