مستکبران در هر زمانی با شیوه های گوناگون تبلیغاتی، مردم را از صراط مستقیم منحرف می کنند. چند نمونه از شیوه های تبلیغی سران کفر:
الف. شایعه و تهمت
جهان خواران همواره با روش هایی همچون شایعه، تهمت و زدن برچسب هایی مثل مخالف آزادی، ریاست طلب، مرتجع و عقب مانده و یا با ترویج شک و شبهه، ایجاد بحران هویت، فرهنگ سازی، تحقیر و استهزای باورهای دینی مردم، موجبات دین گریزی را فراهم کرده اند. برای نمونه، هنگامی که شعیب (ع) مردم را به ترک بت پرستی و پرهیز از کم فروشی دعوت می کرد، به او می گفتند: «این دعوت تو مخالف با آزادی انسان هاست. آزادی انسان حکم می کند هر که را خواست، بپرستد و هرگونه که خواست در اموالش تصرف کند.» (علامه طباطبائی، المیزان، ج 10، ص 369) با بررسی آیات دیگر قرآن، به خوبی این نکته روشن می شود که همواره سران و متنفذان جوامع با انواع تهمت و شایعه، به مقابله با انبیا (ع) می پرداخته اند تا شاید نور حق را خاموش سازند و مردم را از توجه به حق باز دارند.
فرعونیان به حضرت موسی (ع) و برادرش هارون (ع) می گفتند: «و تکون لکما الکبریاء فی الارض و ما نحن لکما بمؤمنین؛ و بزرگی در این سرزمین برای شما دو تن باشد؟ ما به شما ایمان نداریم.» (یونس/ 78) شما می خواهید بر ما حکومت کنید; این نشانه آن است که انسان های قدرت طلبی هستید! آزادی به ما اجازه نمی دهد که تحت سلطه شما بیاییم! نه، هرگز مطیع شما نمی شویم و به شما ایمان نخواهیم آورد. این نظیر همان تهمتی است که ملأ به نوح (ع) نسبت داده، می گفتند: «یرید أن یتفضل علیکم؛ می خواهد بر شما برتری جوید.» (مؤمنون/ 24) رسول اکرم (ص) را نیز به قدرت طلبی متهم می کردند و می گفتند: «او قصد ریاست و حکومت بر شما را دارد; دعوت خود را وسیله رسیدن به ریاست قرار داده است.» (المیزان، ج 17، ص 183)
ب. ترویج شک گرایی و شبهه افکنی
ترویج شک گرایی علیه اصول و مبانی دینی یکی دیگر از شیوه هایی است که قدرت های شیطانی برای ادامه حیات سیاسی خود اقدام به گسترش آن توسط ایادی خود در جامعه می کنند. اگر شک و شبهه نسبت به دین و رهبران دینی در جامعه بشری راوج یابد، دیگر هیچ چیز پایدار نمی ماند و به هیچ امری نمی توان اعتماد کرد. نمونه ای از شبهاتی که در زمان های گوناگون زندگی انبیا (ع) مطرح شده است عبارتند از:
اشراف و بزرگان قوم نوح می گفتند: «ما نراک إلا بشرا مثلنا؛ ما تو را جز بشری مثل خود نمی بینیم.» (هود/ 27) پیام آیه این است که مشرکان می گفتند: «ای پیامبر، تو نیز انسانی مثل ما هستی; آنچه را که تو درک می کنی ما نیز درک می کنیم، بلکه ما بهتر از تو درک می کنیم! همچنان که ما در فهم مسائل خطا می کنیم، تو هم خطا می کنی و فرقی بین ما و تو نیست. ما برتر از تو هستیم; زیرا پیروان تو عده ای از اراذل و فرومایگان هستند.»
سران و اشراف مشرک قریش نیز با همین شیوه به مقابله با رسول اکرم (ص) می پرداختند. قرآن کریم در این باره می فرماید: «لاهیة قلوبهم و أسروا النجوی الذین ظلموا هل هذا إلا بشر مثلکم؛ در حالی که دل هایشان مشغول است و آنان که ستم کردند پنهانی به نجوا برخاستند که آیا این [مرد] جز بشری مانند شما است؟ آیا دیده و دانسته به سوی سحر می روید؟» (انبیاء/ 3) یکی از شبهاتی که بر آن متفق شدند، انتشار همان شبهه ای است که اقوام پیشین علیه انبیا (ع) مطرح می کردند و می گفتند: «او بشری مثل شماست. اگر او راست می گوید و با عالم غیب رابطه دارد، شما نیز باید بتوانید به عالم غیب متصل شوید. چون شما از غیب بی خبر هستید، پس ادعای او هم دروغی بیش نیست.»
در حقیقت، با یک قیاس استثنایی اتصالی، از راه نفی تالی، نفی مقدم را نتیجه می گرفتند، در حالی که بین مقدم و تالی این قیاس، تلازم برقرار نیست. این قیاس مشرکان مغالطه ای بود که به وسیله آن شبهه خود را حق جلوه می دادند. سخنان ملأ در همه زمان ها تقریبا شبیه به هم می باشند. فرصت طلبان و مترفان علاوه بر شبهه افکنی، در صدد بودند با ترویج انواع شبهات و با هجوم تبلیغاتی خود، فرصت تأمل و تفکر را از مردم سلب کنند، به گونه ای که مردم در تصمیم گیری خود دچار شتابزدگی و سردرگمی شوند. آن ها با این شیوه، ابتدا با ایجاد شبهه، شأن و منزلت پیامبر را پایین می آوردند، سپس با طرح این شبهه که چرا فرشته مأمور رساندن پیام خدا نشده است، انتظارات مردم را افزایش می دادند و سپس بلافاصله شبهه سوم را مطرح کرده، می گفتند: «اگر این سخنان راست است، چرا نیاکان ما ایمان نیاوردند.» بدین سان، با طرح شبهات پی در پی و با سیاستی گام به گام، قدرت تشخیص صحیح را از مردم سلب می کردند. چنین عملکردی در واقع، همان هجوم و شبیخون فرهنگی است که از سوی «ملأ» و فرصت طلبان به کار گرفته می شود.
ج. تحقیر و استهزا:
از دیگر شیوه های تبلیغی، تحقیر و استهزای مؤمنان است که صاحبان قدرت و اعیان و اشراف علیه دین داران به کار می گیرند، چنان که قوم نوح (ع) می گفتند: «و ما نراک اتبعک إلا الذین هم أراذلنا بادی الرأی؛ و جز [جماعتی از] فرومایگان ما، آن هم نسنجیده نمی بینیم کسی تو را پیروی کرده باشد.» (هود/ 27) نکته ای که از این آیه می توان استفاده کرد آن است که سران قوم نوح (ع) نه تنها مقام و منزلت آن حضرت را در جامعه ناچیز و پست جلوه می دادند، بلکه کسانی را هم که به سخنان باطل آنان توجه نمی کردند و به رسالت آن حضرت ایمان آورده بودند، تحقیر و مسخره می کردند و آن ها را انسان هایی فرومایه و پست می شمردند. برخی از مردم در برابر مشکلات و ناملایمات جسمی توان ایستادگی دارند، ولی در برابر تحقیر و تمسخر (زخم زبان) توان مقابله ندارند، به همین دلیل، اعیان و اشراف و سردمداران قوم نوح برای رسیدن به اهداف دنیایی خود، پیروان نوح (ع) را تحقیر و استهزا می کردند تا شاید دست از ایمان بردارند و از دین رویگردان شوند.
در این باره، می توان به آیه ای دیگر از سوره هود اشاره کرد که می فرماید: «و یصنع الفلک و کلما مر علیه ملأ من قومه سخروا منه؛ او مشغول ساختن کشتی بود و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او می گذشتند، او را مسخره می کردند (ولی نوح) گفت: اگر ما را مسخره می کنید، ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد.» (هود/ 38) پس از آن که نوح (ع) از پذیرش دعوت به یگانه پرستی از سوی قوم خود ناامید گردید، از سوی خدای سبحان مأمور ساختن کشتی شد و کار خود را بر اساس دستور الهی آغاز کرد. ولی هرگاه اشراف و سران کفر از کنار او می گذشتند، او را مسخره می کردند; همان گونه که فرعون قوم خود را ذلیل و خوار می شمرد. این مطلب را از چگونگی برخورد فرعون با بنی اسرائیل می توان دریافت. قرآن درباره فرعون می فرماید: «فاستخف قومه فاطاعوه إنهم کانوا قوما فاسقین؛ پس قوم خود را سبک مغز یافت [و آنان را فریفت] و اطاعتش کردند; چرا که آنها مردمی منحرف بودند.» (زخرف/ 54)
بنابراین، کسانی دین داران را تمسخر و تحقیر می کنند که از موقعیتی اجتماعی در میان مردم برخوردار باشند; چرا که اگر تمسخر و استهزا از فردی عادی سر بزند، تأثیر مهمی در دگرگونی فضای فرهنگی و فکری جامعه ایجاد نخواهد کرد. اما رفتار تحقیر کننده و گفتار تمسخر آمیز رئیس و صاحب منصب یک قوم گرایش عمومی جامعه را دگرگون کرده، در فاصله ای کوتاه عده زیادی را از دین و رهبران دینی رویگردان می کند. در حقیقت، گفتار و رفتار افراد عادی، که مقام و منزلتی در جامعه ندارند، بازتاب اعمال و طرز تفکر کسانی است که افکار عمومی جامعه را جهت می دهند.بهره گیری از این ابزار تبلیغات برای ایجاد زمینه دین گریزی در هر زمان به صورتی بروز می کند; چنان که ترویج و نشر افکار مکاتبی همچون سکولاریسم، لیبرالیسم و اومانیسم با استفاده از رسانه های جمعی، به ویژه مطبوعات، از جمله عوامل تبلیغی مهم در فراز و نشیب های سده اخیر در ایران بوده است که به صورت بنیادین، دین را از صحنه اندیشه و زندگی مردم حذف می کند.
به همین دلیل، متأسفانه در عصر حاضر تبلیغات سران کفر و وابستگان آنان در داخل، به ویژه روشن فکران غرب گرا، به حدی بوده که عده زیادی، حتی بعضی از منسوبان به شهدای انقلاب، را دچار تردید نسبت به ارزش های دینی و انحراف از آن نموده است. (محمدتقی مصباح، در پرتو آذرخش، ص 231) یکی از شیوه های تبلیغی، تکرار فراوان سخن باطل است، به گونه ای که به تدریج به عنوان سخن حق مورد پذیرش افکار عمومی واقع می شود و در نتیجه، مردم عملا دین را به کناری می نهند، هرچند به ظاهر مسلمان و دیندار باشند; چنان که معاویه برای فریب شرحبیل، از اصل تکرار در تبلیغ تا آن جا که ممکن بود، بهره برداری کرد. سرانجام، زاهد ساده لوح شام و غافل از خدعه و نیرنگ حکومت یقین کرد که عثمان مظلوم است و امیرالمؤمنین (ع) مجرم!
از دیگر راههایی که سران کفر و نفاق با توسل به آن مردم را از دین گریزان می کنند، استفاده از ابزار «تهدید» است. به خصوص سیاست مدارانی که به ناحق بر کرسی ریاست تکیه می زنند، برای حفظ حکومت خود، بیشتر از این ابزار بهره می جویند. برخی از شیوه های تهدیدآمیز، که در سوره هود به آنها اشاره شده، عبارتند از:
الف. تهدید به برخوردهای فیزیکی و تبعید:
قرآن کریم تهدید مستکبران نسبت به حضرت شعیب (ع) و مؤمنان را این گونه نقل می کند: «قال الملا الذین استکبروا من قومه لنخر جنک یاشعیب و الذین ءامنوا معک من قریتنا أو لتعودن فی ملتنا قال أولو کنا کارهین؛ سران قومش که تکبر می ورزیدند، گفتند: ای شعیب، یا تو و کسانی را که با تو ایمان آورده اند، از شهر خودمان بیرون خواهیم کرد; یا به کیش ما برگردید. گفت: آیا هر چند کراهت داشته باشیم؟» (اعراف/ 88) آنان حضرت شعیب را تهدید به سنگسار نمودند، گفتند: «و لو لا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز؛ و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار می کردیم و تو در برابر ما قدرتی نداری.» (هود/ 91) اشراف و سردمداران کفر برای گسترش دین گریزی در میان مردم، به استفاده از انواع و اقسام تهدیدها روی می آورند تا به این وسیله، ترس و ناامیدی از آینده یک حرکت الهی را در میان پیروان مکتب حیات بخش الهی ایجاد کنند تا سرانجام، به اهداف شیطانی خود دست یابند.
ب. فرهنگ سازی اختناق
زمخشری در تفسیر کشاف، ایجاد فضای رعب و وحشت را از سوی سران قوم هود (ع) علیه مؤمنانی همانند مرثدبن سعد چنین بیان می کند: به دلیل آن که قوم هود (ع) به سنت بت پرستی عادت کرده بودند و بت ها در دل هایشان مقدس و محترم بودند، کسی جرأت نداشت به این سنت غلط آنان اعتراض کند و چنان فضای رعب آوری بر جامعه حاکم بود که مؤمنان قوم شعیب از ترس مشرکان، ایمان خود را پنهان می داشتند; همانند مرثدبن سعد که از طبقه اشراف بود و ایمان به هود آورده بود، ولی از ترس مشرکان ایمان خود را کتمان می کرد. (ج 2، ص 116) در میان قوم حضرت موسی (ع) نیز سیاست حاکم بر جامعه همانند قوم هود بود و مؤمنان از ترس فرعون و اطرافیان او، نمی توانستند ایمان خود را آشکار سازند. آنان اقلیت محدودی بودند که هر لحظه احتمال بروز هرگونه خطری را از سوی فرعون و درباریان او می دادند.
خدای سبحان رعب و وحشت در میان مؤمنان قوم موسی (ع) را چنین توصیف می نمایند: «فما ءامن لموسی إلا ذریة من قومه علی خوف من فرعون و ملئهم أن یفتنهم و إن فرعون لعال فی الارض و انه لمن المسرفین؛ سرانجام کسی به موسی ایمان نیاورد، مگر فرزندانی از قوم وی، در حالی که بیم داشتند از آن که مبادا فرعون و سران آن ها ایشان را آزار رسانند و در حقیقت، فرعون در آن سرزمین برتری جوی و از اسرافکاران بود.» (یوسف/ 83)
نمرود هم به همین دلیل نقشه سوزاندن حضرت ابراهیم (ع) را طراحی کرد که کسی به خود اجازه مخالفت با بت پرستی ندهد و اندیشه خداپرستی در ذهن احدی راه نیابد و همه از سرنوشت رئیس خداپرستان عبرت بگیرند. (انبیاء/ 68)
اگر بخواهیم از تاریخ برای این موضوع نمونه ای ذکر کنیم، بارزترین نمونه رفتار معاویه است. او برای رسیدن به اهداف شیطانی خود، از تهدید نیز استفاده می کرد. از این رو، برای خاموش کردن نور اسلام، به تمامی استانداران خود دستور داد: «خذوهم بالتهمه» هر که را به محبت ابوتراب متهم است، بگیرید و حقوقش را از بیت المال نپردازید. در چنین فضایی، چه کسی است که توانایی ابراز ایمان داشته باشد؟ دین ستیزان با اعمال تهدیدهای سنتی و فرعونی از قبیل کشتارهای قساوت آمیز، تبعید و زندان چنان فضای رعب و وحشتی ایجاد می کنند که کم تر کسی به دین گرایش پیدا می کند. گاه نیز با روش های مستبدانه نوین، محیط را به گونه ای ناامن می کنند که مؤمنان و مبارزان سکوت را بر فریاد ترجیح می دهند. از سوی دیگر، ذهن و فکر مردم را چنان به اسارت در می آورند که کسی حاضر نشود چیزی از حقایق دین را بشنود.
تطمیع انسان ها با پول و مقام چیزی است که در طول تاریخ، سران و بزرگان و صاحب منصبان مستکبر همواره برای فریب دادن و دور نمودن مردم از دین، از آن کمک می گرفته اند. طبع آزمند انسان زمینه مساعدی بوده است تا «تطمیع» در میان جوامع گوناگون و از گذشته های دور تا عصر حاضر، عده زیادی را دچار انحراف و گریز از دین نماید. برای نمونه، فرعون با وعده هایی همانند دستیابی به پول، ثروت، پست و مقام، ساحران را به مبارزه با حضرت موسی (ع) تشویق می کرد. خدای سبحان در این باره می فرماید: «و جاء السحرة فرعون قالوا إن لنا لأجرا إن کنا نحن الغالبین* قال نعم و إنکم لمن المقربین؛ و ساحران نزد فرعون آمدند [و] گفتند: [آی] اگر ما پیروز شویم برای ما پاداشی خواهد بود؟ گفت: آری، و مسلما شما از مقربان [دربار من] خواهید بود.» (اعراف/ 113- 114) کفار مکه نیز چنین وعده هایی به پیامبر اکرم (ص) می دادند تا شاید آن حضرت را از انجام رسالت الهی خویش باز دارند. ولی آن حضرت به هیچ یک از سخنان آن ها تن نداد و در پاسخ آن ها فرمود: «اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند، هرگز به آنان تمایلی نخواهم داشت.» (تفسیر نمونه، ج 19، ص 214)
در حقیقت، مشرکان برای دور کردن مردم از دین الهی می خواستند ابتدا پیامبر را تطمیع و از دین خدا دور نمایند تا مردم نیز به دنبال او دست از آیین الهی بردارند. هنگامی که سران مشرک قریش چنین استقامتی را از رسول بزرگوار اسلام دیدند و از رسیدن به مقصود خود ناامید شدند، از نزد آن حضرت بازگشتند. قرآن کریم سخن آنان را چنین بازگو می کند: «و انطلق الملأ منهم أن امشوا و اصبروا علی ءالهتکم إن هذا لشیء یراد؛ و بزرگانشان روان شدند [و گفتند:] بروید و بر خدایان خود ایستادگی نمایید که این امر قطعا هدف ماست.» (ص/ 6) معاویه هم برای رسیدن به اهداف شیطانی خود، راهی غیر از بی دین نمودن مردم نداشت. او شخصی مثل عمرو عاص را با تطمیع و وعده حکومت مصر فریب داد و در برابر حضرت امیر (ع) به جنگ واداشت. و یا سمرة بن جندب را با وعده پرداخت 400 هزار دینار، از دین رویگردان نمود و کاری کرد که شأن نزول آیات مذمت درباره منافقان را برای حضرت امیر (ع) و شأن نزول آیاتی را که در مدح و عظمت حضرت امیر (ع) و نشانه ای بر فضیلت آن حضرت است، برای ابن ملجم بیان نمود.
پشت کردن به امام (ع)، یعنی حجت خدای سبحان بر روی زمین، یکی از بارزترین پیامدهای تطمیع و روشن ترین نمونه دین گریزی است، به خصوص اگر این عمل در سخت ترین شرایط تاریخی انجام پذیرد; همانند تأثیر تطمیع اشعث بن قیس بر نافرمانی او از حضرت امیر در جنگ صفین، پیوستن عبیدالله بن عباس به معاویه در اوایل حکومت امام مجتبی (ع)، و جنایت مردم کوفه در تاریخ کربلا. تطمیع به اندازه ای کاربرد دارد که گاهی افرادی همانند محمد بن اسماعیل، نوه امام صادق (ع)، را به کام خود فرو می برد و سبب می شود همراه با هارون الرشید عباسی در قتل امام هفتم (ع) شرکت کند. (کلینی، کافی، ج 2، ص 400) بنابراین، تطمیع در تمام زمان ها و مکان ها و برای همه افراد امکان کاربرد دارد و به همین دلیل است که در عصر حاضر، یکی از نمونه های تطمیع و پیامدهای آن در داستان استیضاح وزیر ارشاد وقت مشاهده می شود!
دین گریزی فلسفه دین تبلیغ باورها در قرآن پیامبران کافر تاریخ اسلام