جستجو

ماهیت علم جدید در نظر فرانسیس بیکن

بیکن

فرانسیس بیکن به عنوان یکی از متفکران قرون 16 و 17 (1626-1561) با وجود ورود در عرصه سیاست، به خاطر شرایط خانوادگی و تربیتی رسیدن به مقام صدر اعظمی انگلستان، شهرتش بیشتر در آراء وی در مورد علم جدید و روش علمی جدید است. در این نوشتار به ماهیت علم جدید در نزد بیکن اشاره می شود.

پیشینه و پیشگامان علم جدید
اکتشافات و اختراعات جدید علمی مثل اختراع فن چاپ (که باعث فراگیری و گستردگی و پراکندگی کتاب ها شد) کشف قاره آمریکا و راه یافتن به آسیا و هندوستان و آشنایی با دانش مسلمانان (که حتی قبل از زمان جنگ های صلیبی آغاز شده بود) باعث شد که نگاه به دانش و حکمت «کلاسیک» و به طور کلی فلسفه مدرسی، عوض شود. در این دوره یک نظرگاه جدیدی به وجود آمد که بر وجود مجهولات کشف نشده ای تأکید داشت که می بایست به واسطه تأسیس علوم، کشف شوند. متولیان و مطرح کنان بحث علم جدید بر این نکته اشاره داشتند که تا حال دانش و علم به مسائل و موضوعاتی پرداخته که هیچ فایده و ثمره ای برای اجتماع نداشته و هنوز بعد از گذشت قرن ها انسان اسیر و دربند خیلی از مسائل باقی مانده است. انسان در حال حاضر در بند و زندانی طبیعت، خرافات، جهل، تصورات و دیدگاه های باطل و... است و علمی لازم است که او را توانا سازد و او را از این بندها نجات دهد. بیکن در زمانی ظهور کرد که تقریبا بسترهای علم جدید در حال شکل گیری بود و سرنوشت شومی که بعضی از متفکران و اندیشمندان اواخر قرون وسطی مثل سرنوشت «وانینی» ایتالیایی، «پیر دولارامه (راموس)» فرانسوی، «اتین دوله» فرانسوی و «جوردانو برونو» ایتالیایی برایشان پیش آمد بعد از پیدایش نهضت احیای علمی و فرهنگی اروپا برای امثال بیکن پیش نیامد.

مقام و جایگاه علم در نزد بیکن

بیکن در کتاب مقالات در مقاله «پیرامون حقیقت» خیر والای طبیعت انسان را علم و فلسفه شناخته و می نویسد: «خیر والای طبیعت انسان عبارت است از جستجوی حقیقت عشق به آن است، شناسایی حقیقت که حضور آن است، ایمان به حقیقت که لذت بردن از آن است.» در واقع خیر مورد نظر بیکن برای نژاد بشر در جهت خدمت به بشریت و سودمند بودن برای انسان ها است و افروختن شمعی در جنبه ای از گسترده دانش و آشکار ساختن پنهان و پیدای آن است.
بیکن خیر والای طبیعت انسان را در علم و فلسفه می داند. شناسایی حقیقت را که به واسطه علم به دست می آید را بر قدرت و حکومت و ثروت برتری می دهد و مقام کاشفان و مخترعان را بالاتر از سیاستمداران و دولتمردان می شناسد. در مدینه فاضله ای هم که ترسیم می کند مدینه و جامعه مورد نظر او مدینه حکومت علم و علما است که آن را تحت عنوان «آتلانتیس جدید» می آورد.

آتلانتیس جدید
«آتلانتیس» داستان شهری است که در آن مردم و دستگاه های حکومتی و نهادهای آن جا به کار علمی مربوط به طبیعت می پردازند. در تمام زمینه های فیزیک، شیمی، جامعه شناسی، اقتصاد، معماری، صنعت گری و... با رجوع به طبیعت و علم به صور و قوانین آنها به کسب دانش و علم از راه مشاهده و تجربه پرداخته می شود. در این میان تقسیم بندی هایی در قالب گروه های متفاوت صورت گرفته که، کار کاوش علمی برای رفع نیازها و آسایش و رفاه مردم انجام می گیرد. در این شهر مقام دانشمندان بالاتر از دیگر مردمان است. چرا که تجارت آنها تجارت نور است و آنها بازرگانان نور به حساب می آیند. تنها تجارت در این شهر تجارت نور (علم) است. دانشمندان آنجا به علوم نظری محض نمی پردازند بلکه به علوم عملی اهتمام دارند؛ علمی که در خدمت بشر است. در این شهر مردم به عبادت خدا هم می پردازند و مردمان آن دیندار و مؤمن به خدا هستند.

علم مطلوب بیکن
بیکن در جریان انقلاب علمی معتقد شد که علم جدید باید بر شناخت طبیعت با روش مشاهده و تجربه مبتنی باشد. یعنی شناخت با رجوع به خود طبیعت. علم جدید مورد نظر بیکن هم از لحاظ روشی و هم از لحاظ محتوایی با پیشینیان و قدما فرق دارد او به این نظر رسیده است که علوم و حکمت قدیم را خطا، ناقص و بی حاصل و بی ثمر می داند. او معتقد است کسانی که تا کنون به علم و حکمت پرداخته اند یا حظ نفس خود را در نظر داشته اند یا کسب مال یا طلب شهرت و اعتبار و برتری بر دیگران در مباحثه و مناظره (غرض شخصی)، حال آن که مقصود اصلی از علم باید قدرت یافتن بر عمل باشد. برای سود رسانیدن به نوع بشری وی رسیدن به معرفت حقیقت را مقصودی تمام نمی داند بلکه هدف از علم را استفاده عملی می داند. بیکن اعتقاد داشت که کار علمی رسیدن به حقیقت را هم در پی دارد و این خود هدف مهمی است. به عبارتی هدف نخستین در نظر او از علم تحصیل قدرت و توانایی است. یعنی این که معتقد است با شناخت علمی انسان می تواند به قدرت و توانایی دست یابد. در نظر او هدف علم برخلاف گذشته که می گفتند «علم شریف، علم کلی است که ممکن است ثمره و هدفی نداشته باشد»، قدرت یابی و نتیجه عملی است. در نظر او، حقیقت تابعی از قدرت است. قدرت هم موقعی حاصل می شود که تصرف بر طبیعت حاصل شود. طبیعت در این میان ابزار قدرت است.
خلاصه این که بیکن موضوع مورد مطالعه را با توجه به هدفی که دارد عوض می کند یعنی این که فلسفه گذشتگان و پیشینیان در مورد مسایل و موضوعات انتزاعی و دینی برای حصول به معرفت حقیقت را زیر سؤال می برد در حالی که فلسفه بیکن به موضوعات عینی می پردازد.

نسبت علم و عمل در نظر بیکن
علوم مهم مورد نظر او علوم طبیعی است و اولویت را به علوم طبیعی می دهد. بیکن می گوید گر چه در طبیعت چیزی جز اجسام مفرد وجود ندارد و این اجسام نتایج مفردی دارد که مطابق با قوانین خاص است در نظر بیکن علم و عمل در طبیعت وجود دارد. در نظر بیکن علم و عمل هر یک بدون دیگری بی فایده و خطرناک است. علمی که نتایج عملی کلی نداشته باشد چیز بی رنگ و بی خونی است و شایسته بشریت نمی باشد. علم طبیعت، علم معطوف به عمل است. بیکن مطالعه، اشتغال و تحصیل به تنهایی را هدف نمی داند و حکمت و علمی که با عمل توام نباشد قیل و قال بیهوده مدرسه می داند. او معتقد است مردم عاقل در عمل از علوم خود استفاده می کنند.علم مطلوب هم در نظر بیکن علم معطوف به عمل است ولی عمل بدون علم اصلا خطرناک و خانمان برانداز است. البته علم بی عمل چندان مطلوب نیست و این علم باعث برتری انسان ها بر یکدیگر می شود تا آن جا که انسان عالم را خدای انسان های دیگر می داند. این علم، علمی است که به طبیعت می پردازد و حدود و قلمرو انسان را در طبیعت توسعه می بخشد و برای رفاه و آسایش انسان از قبیل ساختن زیردریایی ها و هواپیماها کار می کند؛ شیوه های ساختن طلا را ارائه می کند و راه های طولانی کردن عمر و حفظ و نگهداری نیروهای جوانی را کشف می کند.

تفاوت بیکن با قدما

با توجه به تفاوت روش و موضوع علم بیکن با قدما وی در مورد روش آنها چنین می گوید: «روش گذشتگان علم، روش درستی نبوده لذا از علم نتیجه قابلی نگرفته اند و هر نتیجه هم به دست آمده بر سبیل اتفاق بوده است. اشکالات روش پیشینیان یکی در پی نداشتن نتایج عملی است؛ دوم این که راه مورد استفاده آنها را برای رسیدن به معلومات راه درستی نبوده است. چرا که آنها از قیاس استفاده می کردند که مجهولات به وسیله آن معلوم نمی شود و حقیقت از آن مکشوف نمی شود. فایده منطق قدیم هم اسکات خصم در مباحثه بوده اما روش مورد نظر بیکن مطالعه در طبیعت و استخراج قوانین و صور کلی آنها است او معتقد است استدلال و تعقل بی مآخذ و بی بنیاد تخیلات و موهومات است و علمی که از آن نتیجه می شود توجیه و تحقیق واقعیات نیست، مجهولات و موضوعات ذهن خود ماست و با احوال حقیقی طبیعت مناسبتی ندارد.»

تقسیم بندی علوم
بیکن علوم را بر اساس «حافظه، متخلیه و عقل» تقسیم می کند. تاریخ را چه مدنی و چه طبیعی جزء علم حافظه، شعر را چه منظوم و چه غیر آن جزء علم متخلیه و فلسفه را جزء علم عقلی می داند. وی فلسفه را به علم در مورد خدا، طبیعت و انسان مرتبط می کند. بیکن طبیعیات و علم مربوط به آن را که جزء فلسفه است از همه علوم مهم تر می داند و آن را مادر علوم می نامد و عدم توجه آن را یکی از علت های اصلی رکود و خمودی علم می شمارد. به طور کلی اصل شناخت در نظر او علوم طبیعی است. با توجه به این نکته که در نظر بیکن هدف از شناخت قدرت یابی است حقیقت تابعی از قدرت می شود. قدرت در نظر او با تصرف طبیعت حاصل می شود برای تصرف در طبیعت هم، عقل انسانی باید در مقابل طبیعت سر تعظیم فرو بیاورد.
از این رویکرد دیگر ملاک شناخت، عقل نیست بلکه خود طبیعت است. روشی را هم که بیکن برای کسب علم پیشنهاد و مطرح می کند بیشتر متوجه طبیعت و علم طبیعی است. هر چند که خود ادعا می کند روش او راجع به سراسر علوم و مطلق حکمت است. روش او همان طور که قبلا اشاره شد، روش «مشاهده و تجربه» با مطالعه در امور طبیعت است. با مطالعه در طبیعت از قوانین و علل امور و اشیاء طبیعی آگاهی به دست می آید و چون این قوانین به دست آمد با پیروی از آنها می توان بر طبیعت چیره شد و قوانین طبیعت را به مقتضای نیازمندی به استخدام گرفت و آنها را تابع اراده خود ساخت و به اختراعات نایل آمد و زندگانی را بهبود بخشید. علم به قوانین اشیاء و امور طبیعت ماده خام و اولیه ی را در اختیار می گذارد که جامعه را می توان به وسیله آن مطابق میل خود ساخت.
در مجموع علم مد نظر بیکن متوجه زیستن و تأمین وسایل زندگی و تدارک سرنوشت میهن و وطن است. توانایی در ساختن وسایل و احتیاجات زندگی فرع بر دانایی است: دانایی نسبت به طبیعت با درک قوانین و صور اشیاء و امور طبیعی؛ بعد از این دانایی است که به واسطه آن وسایل و احتیاجات و «تکنولوژی» رشد می کند و می توان با آنها بر طبیعت تسلط یافت. بیکن با توجه به نقص و اشکالات فلسفه گذشته از دید خود تصمیم به مرمت آن از ریشه و بن می گیرد. او طرح کار عظیمی را می ریزد که نام آن را «احیاء العلوم الکبیر» می گذارد. احیاء العلوم مشتمل بر شش بخش است:
اولی تقسیمات «دانش» نام دارد که شامل صورت مفصلی از علوم موجوده و علومی که در آینده باید ایجاد گردد، است. ارجمندی و فزونی دانش فصل تنظیم شده آن است. دومی «ارغنون» جدید نام دارد که مخالف منطق ارسطو است و راه ها و وسایل رسیدن به حقیقت را نشان می دهد. سومی «تاریخ طبیعی» است. چهارمی، «نردبان فهم» است که باید با شواهد و امثال، اقدامات مرتبی را نشان دهد که در سایه آن به معلومات کلی حقیقی دست یافت و پس از آنها نتایج عملی را استخراج نمود. پنجمی «پرودرمی» است که نتایج موقتی که از یک دستور العمل صحیح به دست آمده را به اجمال بیان می نماید. ششمی یک مجموعه کامل و مرتبی از حقایق قطعی است.

بت های فکری بیکن

برای رسیدن به حقیقت و کشف آن و معلوم کردن مجهول با توجه به موضوع و روش مورد نظر، بیکن معتقد است موانعی بر سر راه انسان قرار دارد که انسان را گمراه می کند. بیکن آنها را «بت های انسان» می نامد. بت بنابر تعریف بیکن سایه ای است که به جای ذات صاحب سایه می نشیند و تصویری است که جای اصل قرار گرفته است، که دارای انواعی است:
1. بت های قبیله؛ نخستین اشتباهات انسان است. خطاهایی که از خصایص طبع بشر است.
2. بت های غار یا شخصی؛ خطاهایی است که اشخاص به مقتضای طبیعت اختصاصی خود به آن دچار می شوند. مانند این که هر کس به امری دل بستگی دارد و آن را مدار و محور عقاید خود را قرار می دهد.
3. بت های بازاری؛ یعنی خطاهایی که برای مردم از نشست و برخاست یکدیگر دست می دهد به واسطه نقص و قصوری که در الفاظ و عبارات هست. زیرا، آنها را عامه وضع کرده اند و از روی تحقیق نبوده است.
4. بت های نمایشی؛ یعنی خطاهایی که از تعلیمات و استدلال های غلط حکما حاصل می شود.
بیکن با ذکر این چهار بت اشاره می کند که این ها مسائلی هستند که باعث گمراهی انسان در کسب معرفت حقیقت می شوند و باید مواظب آنها بود و تا حد امکان از آنها بود و تا حد امکان از آنها دوری کرد و در راه و طریق علمی به دور از پیش داوری و مسائل شخصی، محیطی و تعالیم گذشتگان قدم گذاشت.

نتیجه گیری
از علم و روش جدید بیکن در کسب حقیقت نکات ذیل استخراج می شود:
1. بیکن بر علم و حکمت تأکید زیادی می کند و صاحب علم را شایسته برتری بر دیگران می د اند. آرمان شهری هم که ترسیم می کند جایگاه علم و علما در آن رفیع و بالا است.
2. هم موضوع مطالعه و هم روش بیکن با پیشینیان و قدما فرق می کند.
- بیکن بر مطالعه طبیعت برای تسلط بر آن و رسیدن به رفاه و آسایش و رهایی از اسارت طبیعت تأکید می کند.
- روش او در مطالعه طبیعت بر اساس تجربه یعنی مشاهده و آزمایش است.
3. بیکن را باید پیشرو تجربی دانست هر چند که بر اساس نظر برخی از متفکران در این زمینه به کمال نرسیده است. ولی دست کم راههایی را گشوده است.
4. بیکن با کنار نهادن فلسفه مدرسی که بر عقل و مسائل انتزاعی و روش قیاسی تأکید داشت بر علم طبیعت با روش مشاهده و تجربه تأکید می کند.
5. موضوع مطالعه و روش مورد نظر بیکن باعث پیشرفت های فن آوری، صنایع و فنون زیادی در غرب شده است و غرب را در این زمینه پیشرو و پیشرفته کرده است.
6. موضوع مطالعه و روش مورد نظر بیکن باعث تسلط انسان بر طبیعت شده و او را از زندان طبیعت هم رها ساخته است.

منابع

  • عبدالرحمن حسنی‌فر- باشگاه اندیشه
  • محسن جهانگیری- احوال و آثار و آراء فرانسیس بیكن- تهران- علمی و فرهنگی- چاپ اول- 1369
  • ویل دورانت- تاریخ فلسفه- ترجمه عباس زریاب- تهران- علمی و فرهنگی- چاپ پانزدهم- 1374
  • آلن چالمرز- چیستی علم- ترجمه سعید زیبا كلام- تهران- سمت- 1379
  • دانالد گیلیس- فلسفه علم در قرن بیستم- ترجمه حسن میانداری- تهران- سمت- 1381

کلید واژه ها

فلسفه غرب فرانسیس بیکن نظریه علم علوم طبیعی مکاتب

مطالب مرتبط

آرای کواین در فلسفه علم کوپرنیک زمینه ساز بزرگترین انقلاب علمی مبانی مابعدالطبیعه اراده در نزد فیخته معنای پدیدارشناسی هرمنوتیک و انواع آن (انتقادی و پدیدارشناسی) پدیدارشناسی هوسرل سیری در احوال و آراء توماس کوهن

اطلاعات بیشتر

ابزار ها