به طوری که از تمامی آیات مربوط به داستان نوح (ع) بر می آید آن جناب همواره قوم خود را به توحید خدای سبحان و ترک شرک دعوت می کرد، و به طوری که از دو سوره نوح و یونس، و سوره آل عمران آیه 19 بر می آید آنان را به اسلام می خواند، و به طوری که از سوره هود آیه 28 استفاده می شود از آنان می خواسته تا امر به معروف و نهی از منکر کنند، و نیز همانطور که از آیه 103 سوره نساء و آیه 8 سوره شورا بر می آید نماز خواندن را نیز از آنان می خواسته و به طوری که از آیه 151 و 152 سوره انعام بر می آید رعایت مساوات و عدالت را نیز از آنان می خواسته، و دعوتشان می کرده به اینکه به فواحش و منکرات نزدیک نشوند، راستگو باشند و به عهد خود وفا کنند، و به طوری که از آیه 41 سوره هود بر می آید آن جناب اولین کسی بوده که مردم را دعوت می کرده به اینکه کارهای مهم خود را با نام خدای تعالی آغاز کنند. به هر حال محتوای دعوت و شریعت نوح (ع) در زیر بیان می شود.
خداوند می فرماید: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا لدین ولا تتفرقوا فیه؛ آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید.» (شوری/ 13)
با استفاده از این آیه شریفه محتوای وحی را می توان فهمید. محتوای وحی عبارت ست از «دین واحد الهی» که باید تمامی ابناء بشر به آن دین بگروند و آن را سنت و روش زندگی خود و راه رسیدن به سعادت خود بدانند. در این آیه شریفه در مورد حضرت محمد (ص) از عبارت «اوحینا الیک» اما در مورد سایر پیامبران مانند حضرت نوح (ع) از عبارت «وصی به» استفاده نموده است. عبارت «وصی به» و «وصیت» معمولا در جای به کار می رود که بخواهند از بین مسائلی به چند مورد مهم سفارش کنند، و به کار رفتن «وصی» در مورد تشریع دین به پیامبرانی غیر از حضرت رسول اکرم (ص) به این خاطر است که خداوند از بین تمامی مسائل و احکامی که مورد نیاز بشر در سیر به سوی سعادت و کمال لازم بوده تنها به چند حکم سفارش کرده نه به تمامی مسائل، بنابراین از کلمه «وصی» استفاده نموده.
اما در مورد حضرت محمد (ص) که اراده خداوند بر بیان تمامی مسائل (کلی و جزیی، اهم و مهم، واجب و حرام، مستحب و مکروه، مباح) قرار گرفته، از کلمه «اوحینا» استفاده کرده و این نحوه تعبیر هیچگاه دلالت بر اختلاف بین شرایع پیامبران با پیامبر اسلام نمی کند. بلکه از این آیه استفاده می شود:
اولا: محتوای دعوت پیامبران به یک سمت و جهت و در یک راستا بوده.
ثانیا: اسلام و دین خاتم الانبیا جامع جمیع مسائلی است که خداوند در شریعتهای پیشین بر پیامبرانش سفارش فرموده و آن مسائل را یک جا، در غالب اسلام به پیامبر اکرم (ص) وحی نموده است و می فرماید، به تو وحی کردیم آنچه را که به نوح، ابراهیم، موسی و عیسی سفارش نمودیم.
«اقامه دین» به معنای حفظ دین است، به عبارت دیگر به معنای پیروی از دین و عمل به احکامش می باشد. و «الف و لام» که بر سر «دین» آمده به این معنا است که: آنچه به همه انبیاء نامبرده [در آیه شریفه] وصیت و وحی کرده بودیم این بود که این دینی که برای شما تشریع شده پیروی کنید و در آن تفرقه ننمایید و وحدت آن را حفظ نموده و در آن اختلاف نکنید. به عبارت دیگر، اقامه دین به این معناست که: به تمامی آنچه که خدا نازل کرده و عمل بدان را واجب نموده ایمان بیاورند و مجموع شرایعی که بر انبیاء نازل شده را یک دین بدانند و آن را اقامه کنند.
معنای «لا تتفرقوا» در دین به این معنا است که، بر همه مردم واجب است دین خدا را به طور کامل به پا دارند و در انجام این وظیفه تبعیض قائل نشوند که پاره ای از احکام دین را به پا دارند و پاره ای را رها کنند. و این امر به اقامه دین و تفرقه نکردن در دین، شامل همه مردم در همه زمانها می باشد.
الف - دعوت به توحید عملی یا عبادت خدای یکتا: خداوند می فرماید: «فقال یا قوم اعبدوالله مالکم من إله غیره؛ او (نوح) گفت: ای قوم من (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید که معبودی جز او برای شما نیست.» (اعراف/ 59؛ مؤمنون/ 23؛ نوح/ 3) و نیز در سوره هود می فرماید: «ان لا تعبدوا الا الله؛ جز «الله» [خدای یگانه یکتا] را نپرستید.» (هود/ 26) یکی از اهداف مهم رسالت انبیاء دعوت به خدای یکتا و یگانه بوده است چنانکه در چهار آیه از قرآن کریم در مورد حضرت نوح (ع) تصریح می فرماید که نوح را فرستادیم تا قومش را به پرستش و عبادت خدای یکتا فرا خواند و از عبادت غیر او آنها را باز دارد و حتی برای باز داشتن آنها از پرستش غیر «الله» قومش را به مجازات دردناک قیامت هشدار دهد. دعوت به توحید عملی جز اولین اصولی است که انبیاء مردم را بدان فرا خوانده اند اگرچه در پاسخ دعوت آنها به ویژه در پاسخ به دعوت حضرت نوح (ع) عده اندکی لبیک گفتند. چنانکه از آیات ما بعد استفاده می شود آن قوم عنود پاسخ منفی به دعوت آن جناب دادند.
ب - معاد یا روز رستاخیز: خداوند می فرماید: «إنی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم؛ (اگر غیر خدا را عبادت کنید) همانا من بر شما از عذاب روز بزرگی می ترسم.» (اعراف/ 59) و نیز می فرماید: «انی اخاف علیکم عذاب یوم الیم؛ همانا من بر شما از عذاب روز دردناکی می ترسم.» (هود/ 26) دومین اصلی که مورد اهتمام جمیع انبیاء در رسالتشان بوده است، تذکر و توجه به روز رستاخیز و توجه به معاد بوده است، در همین راستا دو آیه فوق تصریح می کند که حضرت نوع (ع) قومش را به روز رستاخیز انذار نموده و آنها را متوجه آن روز عظیم و عذاب دردناکش کرده است. تذکر به معاد در رسالت انبیاء از دو بعد مد نظر بوده است:
الف - پیامبران از مسئله معاد به عنوان وسیله ای برای انذار و در نتیجه مهار کردن اعمال و رفتار انسانها بهره می بردند و از تذکر به معاد به عنوان یکی از عوامل مهم تربیتی استفاده می کردند.
ب - انبیاء سعی می کردند بعد از اعتقاد به مبدأ (ذات باری تعالی)، اعتقاد به معاد به عنوان یکی از محکمترین اصول اعتقادی مردم، مطرح باشد و ایمان به معاد را یکی از شرایط اسلام می دانستند.
خداوند می فرماید «و لکنی رسول من رب العالمین* ابلغکم رسالات ربی وانصح لکم واعلم من الله مالا تعلمون؛ من فرستاده ای از جانب پروردگار جهانیانم. رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می کنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.» (اعراف/ 61- 62)
در سوره شعراء آیه 107 می فرماید «انی لکم رسول امین؛ من برای شما پیامبری امین هستم.» سومین اصلی که معمولا بعد از دو اصل (مبدأ معاد) مورد توجه انبیاء بوده است دعوت به نبوت خودشان بوده است، طبیعتا وقتی کسی مردم را به خدا و عالم آخرت دعوت می کرد قطعا باید روشن می نمود که تحت چه عنوانی مردم را فرا می خواند؟ آیا حکیمی است؟ عالمی است؟ یا فرستاده خداست؟ از این رو مردم انتظار داشتند و این انتظار به حق بود که بدانند دعوت کننده تحت چه عنوان یا وظیفه، به چیزی دعوت می کند که قابل درک با حواس پنجگانه نیست بلکه ماوراء عالم ماده است. به سبب همین انتظار بوده که پیامبران بعد از آنکه به مبدأ و معاد فرا خوانده اند در ضمن خود را معرفی نموده و از مردم خواسته اند به هر سه اصل «مبدأ، معاد، نبوت» ایمان و اعتقاد داشته باشند و بدانها اقرار کنند و در عمل به ایمانشان پای بند باشند. در همین راستا نوح(ع) نیز چنانکه آیه مذکور و آیات ماقبلش تصریح می نماید مردم را به توحید و معاد دعوت نمود اما آن قوم نه تنها حرفش را قبول نکردند بلکه گفتند تو در گمراهی هستی. اما آن جناب فرموده من پیامبری مبعوث از طرف خدای عالمین هستم، و به مقتضای رسالتم پیامهایی را از سوی پروردگارم به شما می رسانم.
مقصود آن حضرت از جمله «واعلم من الله ما لا تعلمون» معارفی است که خداوند از سنن جاری در عالم، از آغاز تا انجام عالم به او آموخته است مانند: وقایع قیامت، جزئیات مسأله ثواب و عقاب، اطاعت و مصیبت بندگان رضا و عضب و نعمت و عذابش.
خداوند می فرماید: «فإن تولیتم فماسألتکم من اجرا ان اجری الا علی الله و امرت ان اکون من المسلمین؛ اگر (از قبول دعوتم به سوی اسلام) روی بگردانید (کار نادرستی کرده اید چه اینکه) من از شما مزدی نمی خواهم، مزد من تنها بر خداست، و من مأمورم که از مسلمین [تسلیم شدگان در برابر فرمان خدا] باشم.» (یونس/ 72)
حضرت نوح (ع) قومش را دعوت نمود که تسلیم فرمان الهی باشند و از اطاعت و عبادت غیر او پرهیز نمایند، اما آنها آن حضرت را تکذیب کردند و دعوتش را نپذیرفتند، وقتی این بی رغبتی به دعوت عیان گشت، آن جناب خطاب به قوم فرمود: اگر از پذیرفتن دعوت من اعراض کنید، من کمترین ضرری نخواهم دید؛ زیرا وقتی از رویگردانی شما متضرر می شوم که از شما اجر و مزدی خواسته باشم، که با اعراض شما آن پاداش از من فوت شود، پس دیگر چه باک از اعراض شما داشته باشم. و اینکه شما اعراض کردید، چیزی مربوط به خودتان و در اختیار شما است که تسلیم حق باشید یا سرکش در برابر حق. اما آنچه که مربوط به من است این است که، مأمورم از کسانی باشم که امور را تسلیم خدای تعالی کرده اند، چه آن اموری که خدای تعالی به نفع آنان خواسته و چه به ضرر آنان و مأمورم از کسانی باشم که از امر خدا استکبار ندارند و تسلیم ظاهری نگشته و در برابر آنها خاضع نمی شوند و توقع نفع و ضرر از آنها ندارند.
خداوند می فرماید: «اذا قال لهم اخوهم نوح الا تتقون* انی لکم رسول امین* فاتقوا الله واطیعون؛ هنگامی که برادرشان نوح به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟ من براى شما فرستاده اى درخور اعتمادم. تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید.» (شعراء/ 106- 108) و نیز می فرماید: «فقال یا قوم... افلا تتقون؛ نوح (ع) گفت ای قوم من... آیا (از پرستش بتها) پرهیز نمی کنید؟» (مؤمنون/ 23) و نیز می فرماید: «ان اعبدواالله واتقوه واطیعون؛ خدا را پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید و مرا اطاعت کنید.» (نوح/ 3)
یکی از بیماریهای خطرناک بشر بی پروایی از خداوند است، بی پروایی از کسی که همه چیز را به انسان داده و می دهد [نه اینکه یک مرتبه داده و تمام است] بلکه احتیاج و نیازمندی انسان به فیوضات پروردگارش، آن به آن می باشد، در عین حال انسان پرده دری می کند، اوامر و نواهی الهی را نادیده می گیرد و از ولی نعمت خود غافل می شود و حتی کسی دیگر را به جای او اطاعت می کند و یا عبادت می کند و در مقابلش خضوع و کرنش می نمایند.در آیات مذکور، حضرت نوح(ع) پروا داشتن از خداوند را در کنار، پرستش و اطاعت خدا و اطاعت پیامبر خدا، ذکر می فرماید، از این اسلوب به دست می آید که مقصود از تقوی، رها کردن غیر خدا، و حرکت به سوی پروردگار عالم است و تنها او را عبادت و اطاعت باید کرد و در همین راستا، پیامبر او را نیز باید اطاعت کرد زیرا اطاعت پیامبر و گوش کردن به حرف پیامبر خدا، گوش کردن کلام و پیام خدا است.
گفته شده مقصود از «الا تتقون؟» آیا تقوا پیشه نمی کنید؟ این است که آیا از عذاب خدا در تکذیب رسولش و مخالفت کردن با فرستاده اش نمی ترسید؟ پس خداترس باشید او را اطاعت و عبادت کنید «فاتقوا الله» و مرا در امر به ایمان و توحید اطاعت نمایید. اینکه در آیه اول می فرماید: «اخوهم نوح» برادر آنها نوح، مقصود از برادر آنها، در این آیه شریفه هم نسب و خویشاوند است. نه برادر دینی.
خداوند می فرماید: «فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا* یرسل السماء علیکم مدرارا* و یمدد کم با موال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم انهارا؛ (حضرت نوح می فرماید) به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است تا بارانهای پربرکت آسمان را پی در پی بر شما فرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغهای سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد.» (نوح/ 10- 12)
از جمله عوامل تیره بختی انسان پشت کردن به خداست، [یعنی خدا را فراموش کردن و به دیگران توجه کردن، غفلت از ولی نعمت حقیقی و از یاد بردن او، و وسائط نعم او را به جای آن ذات یگانه گرفتن] این حالتی است بس خطرنانک که می تواند انسان را به مرحله ای برساند که خدا نیز او را فراموش نماید و او را به خودش و به آنچه که اعتماد کرده واگذارد. این همان بیماری است که اقوام هلاک شده به عذاب الهی، به ویژه قوم نوح (ع) بدان مبتلا بودند «پشت کردن به خدا و روی کردن به غیر او». نوح (ع) راه بازگشت را به قومش نشان داد و راه نجات از سیه روزی را مشخص نمودند و می فرماید: «استغفروا ربکم» از پروردگارتان طلب مغفرت و بخشش کنید، زیرا «انه کان غفارا» خدا بسیار آمرزنده است.
برای روشن شدن ثمره و نتیجه این بازگشت می فرماید: اگر چنین نمایید بارانهای پربرکت پی در پی بر شما فرستاده می شود و نیز با بذل اموال و فرزندان شما را یاری می نماید. اینها نعمت ها و ثمرات دنیوی است که در اثر عذرخواهی از خداوند به انسان می رسد و نیز از کلام حضرت نوح(ع) معلوم می شود که استغفار از گناهان اثر فوری در رفع مصائب و گرفتاریها و گشوده شدن درهای نعمت «آسمانی و زمینی» دارد و می فهماند بین صلاح و فساد جامعه انسانی با اوضاع عمومی انسان و جهان ارتباطی مستقیم و تکوینی وجود دارد. از این رو اگر انسان خود را اصلاح نماید و به خدا روی آورد به زندگی پاکیزه و گوار می رسد و اگر به فساد و دوری از خدا کشیده شود عکس آن اتفاق می افتد.
خداوند می فرماید: «و یا قوم من ینصرنی من الله ان طردتهم، افلا تذکرون؛ ای قوم من، چه کسی مرا در برابر (مجازات) خدا، یاری می دهد، اگر آنان (مؤمنان) را طرد کنم؟ آیا اندیشه نمی کنید؟» (هود/ 30)
تذکر به ذات باری تعالی و ویژگیها و صفات او، از جمله معارفی است که حضرت نوح (ع) به قومش متذکر می شد چنانکه در این آیه شریفه در پاسخ قومش می فرماید: «من ینصرنی من الله» یعنی قدرتی غیر از قدرت لایتناهی او نیست که بخواهد مرا یاری نماید. آن قوم نادان بدون توجه به علم، قدرت و عدالت خداوند خواستار طرد مؤمنین فقیر، مسکین و ضعیف از سوی نوح (ع) شدند، تا ایمان بیاورند، آنها با چنین تقاضای نشان دادند نه تنها خدا را بلکه پیامبر خدا را هم نمی شناسند. آن جناب در پاسخ آنها فرمود: من این کار را نمی کنم زیرا: اولا مؤمنین پروردگار خود را دیدار می کنند، ثانیا خود شما نیز روزی را در پیش روی دارید که به پروردگارتان برای رسیدگی اعمال مراجعه می کنید. به علاوه ای قوم من! اگر مؤمنان را از خود برانیم چه کسی مرا از عذاب خداوند منع می کند و یا نجات می دهد؟ چرا متوجه نمی شوید؟ و فکر نمی کنید که راندن آنان ظلم است و خداوند (چون عادل است) مظلوم را علیه ظالم نصرت داده و انتقامش را از ظالم می گیرد و نزد خداوند ظالم و مظلوم یکسان نیستند و خداوند (چون منتقم است) ظالم را بدون کیفر رها نمی کند (و چون اشد المعاقبین است) کیفری (می دهد) که مایه بدبختی ظالم و خنک شدن دل مظلوم باشد. پس آن جناب قومش را در این خطاب اولا به ذات پروردگار ثانیا به قدرت لایتناهیش ثالثا به عدالت و حمایت از مظلوم و مجازات شدید و غیر قابل فرار برای ظالم و نیز به مسئله بازگشت نزد خداوند و حسابرسی متذکر شده است.
خداوند می فرماید: «و إذا أخذنا من النبین میثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم و موسی و عیسی ابن مریم و اخذنا منهم میثاقا غلیظا؛ (به خاطرآور) هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و ما از همه آنان پیمان محکمی گرفتیم (که در ادای مسؤولیت تبلیغ و رسالت کوتاهی نکنند).» (احزاب/ 7)
آنچه در این قسمت اهمیت دارد، این است که با توجه به معنای میثاق به نکته دیگری از محتوای رسالت و مأموریت آن حضرت پی ببریم.
در این آیه شریفه تصریح می فرماید که از حضرت نوح(ع) پیمان محکمی گرفته شده و بین این پیمان و نبوت انبیاء ارتباطی وجود داد، که در بررسی زیر به کشف آن ارتباط می پردازیم تا روشن شود آیا این میثاق با محتوای رسالت آن حضرت ارتباطی داشته یا خیر؟ میثاق و پیمانی که از انبیاء گرفته شد (علاوه بر آن پیمان عمومی بر بشر) میثاقی است خاص که با صفت نبوت آنها ارتباط دارد. این آیه تنها اصل میثاق و اصل ارتباط آن با نبوت را ثابت می کند اما معنای میثاق و رابطه اش با نبوت را روشن نمی کند، لکن در آیه دیگری معنای میثاق و ارتباطش با نبوت بیان شد، و می فرماید: «و اذا اخذالله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمة ثم جاء کم رسول مصدق لما معکم لتومنن به ولتنصرنه قال، اقررتم و اخذتم علی ذلکم اصری قالوا اقررنا؛ (به یاد آور) هنگامی را که خداوند از انبیاء پیمان گرفت که وقتی کتاب و حکمتی به شما دادم، سپس رسولی دیگر، آن را که نزد شما است تصدیق کرد، باید بدان ایمان بیاورید و آن را یاری کنید، آنگاه (خداوند) پرسید آیا اقرار کردید و تحمل این تکلیف را پذیرفتید؟ (انبیاء) گفتند آری، اقرار داریم.» (آل عمران/ 81)
با استناد به این آیه که مسئله را بیشتر توضیح داده به دست می آید که میثاق عبارت است از وحدت کلمه در دین و اختلاف نکردن در آن. خداوند از تمامی انبیاء چنین پیمانی گرفته است، زیرا «نبیین» با لفظ عام ذکر شده تا شامل همه انبیاء بشود. از میان انبیاء تنها بنام پنج نفر «حضرت محمد، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی (ع)» تصریح فرموده است. این پنج نبی به خاطر خصوصیاتی که دارند نامشان ذکر شده است تا نسبت به آنها تعظیم و احترامی شده باشد، اینان دارای شأنی عظیم و مقامی رفیع هستند، اینان پیامبران اوالعزم و صاحبان شریعت و کتاب بوده اند. پس در ذکر نام آنها هدفی وجود دارد. در ترتیب ذکر نام آنها، نام خاتم الانبیاء حضرت محمد (ص) را مقدم نمود به علت برتری و شرافت او بر تمامی انبیاء است، اما نام حضرت نوح را مقدم کرد بر ابراهیم و ابراهیم را بر موسی و موسی را بر عیسی به علت تقدم زمانی آنها بر یکدیگر بوده است و به ترتیب زمان از آنها نام بردار شده است.
خداوند می فرماید: «قال رب إنی دعوت قومی لیلا و نهارا؛ (نوح) گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوی تو) دعوت کردم.» (نوح/ 5)
«ثم إنی دعوتهم جهارا* ثم إنی اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا؛ سپس من آنها را با صدای بلند (به اطاعت فرمان تو) دعوت کردم. سپس آشکارا و نهان (حقیقت توحید و ایمان را) برای آنان بیان داشته ام.» (نوح/ 8- 9)
ممکن است از روی استعباد بعضی بگویند چطور امکان دارد پیامبری 950 سال بنابر صریح قرآن کریم مردمی را به سوی خدا بخواند اما آنها به تعداد انگشت شماری دعوت او را بپذیرند. بنابر شهادت تاریخ 80 نفر به او ایمان آوردند.
این استبعاد از سه ناحیه می تواند به وجود آید:
1- از ناحیه دعوت کننده
2- از ناحیه دعوت شدگان
3- از ناحیه محتوی و ماهیت دعوت
اما در مورد دعوت کننده، شاید بعضی شک کند که «العیاذ بالله» دعوت کننده کم کاری کرده، یا آنطور که انتظار می رفته ابلاغ دعوت ننموده بنابراین مطلب را نتوانسته به همه برساند، و یا روشن و مبرهن دعوت نکرده، شاید بعضیها در ابهام دعوت را رد کرده باشند؟ و یا اینکه دعوت کننده از شیوه مناسبی برای دعوت بهره نجسته باشد؟ در پاسخ به این استبعادها گزارش کار حضرت نوح (ع) به خداوند که در آیات قرآن ذکر شده، بسیار گویا و قانع کننده است. به این بیان که در پاسخ به اشکال اول که شاید کم کاری در دعوت شده است می فرماید: شب و روز آنها را خواندم، کنایه از اینکه دائما و به صورت خستگی ناپذیر. و در پاسخ به اشکال دوم که شاید این دعوت به گوش همه نرسیده باشد و یا مبهم رسیده باشد، می فرماید: «دعوتهم جهارا» یعنی با صدای بلند، به صورتی که همه بشنوند، و به صورتی واضح و مبرهن نه مبهم و پوشیده و غیر قابل تشخیص. و در پاسخ به اشکال سوم که شاید از شیوه مناسبی استفاده نشده باشد. می فرماید: در آشکار و نهان آن را دعوت کردم یعنی به صورت خصوصی و فردی، و به صورت عمومی و جمعی، تا در دعوتم از همه راههایی که ممکن است مؤثر باشد استفاده نموده باشم.بنابراین، ایات مذکور از دعوت کننده رفع استبعاد نمود.
اما در مورد دعوت شدگان: اگر ویژگیها و خصوصیات آن قوم که در قرآن کریم بدان اشاره شده مورد بررسی و توجه دقیق قرار گیرد به خوبی علت پذیرفته نشدن دعوت روشن می گردد، و با روشن شدن علت، معلوم می شود که نه تنها از آن قوم نپذیرفتن دعوت بعید نبوده، بلکه به غیر از این از آنها انتظار نمی رفته.
برخی گفته اند: پس با توجه به خصوصیات این قوم چه ضرورتی وجود داشته است که 950 سال این مردم دعوت شوند و حال آن که پذیرای دعوت نمی شدند؟ این همه زحمت طاقت فرسا به چه هدفی بوده؟ در پاسخ باید گفت: انبیاء بر مردم سلطه ای نداشته اند، آنها تنها مأمور به ابلاغ دعوت بوده اند نه مأمور به هدایت آنها، که در صورت «هدایت نشدن» از انبیاء سلب مسئولیت شود. آنها مأمور بودند «رشد را از غی» مشخص نمایند و به بشر ابلاغ کنند، راه کدام است و چاه کدام است، نه اینکه آنها را حتما به سوی راه هدایت بکشانند. بنابراین، هیچ پیامبری به علت پذیرفته نشدن دعوتش دست از دعوت برنداشته بلکه بی وقفه دعوتش را ابلاغ می کرده است.
اما مورد سوم: یعنی ماهیت دعوت به کیفیتی باشد که با طبع و گرایش های انسان ناسازگار بوده و سبب عدم پذیرش شده باشد. حضرت نوح (ع) نیز مانند سایر انبیا مروج دین الهی بوده و صاحب شریعت و کتاب و در این راستا به مبدا «توحید» و عبادت خدای یگانه دعوت کرده و نیز به معاد و روز رستاخیز و نیز به رسالت و نبوت خود، و تسلیم فرمان خدا و رسول شدن و تقوی و پرهیزگاری و بهره مندی از فضل و بخشش خداوند و... آن قوم را فرا خوانده است اینها چیزهایی نیست که با طبع و گرایشهای انسان ناسازگار باشد، بلکه ریشه در فطرت و طبع سلیم انسان دارد.
در نتیجه، اولا: این مسائل در ماهیت و حقیقت هیچ منعی از پذیرش در ساختارشان نیست.
ثانیا: آن قوم هیچ گاه نتوانستند اشکال و خللی واقعی به ارکان و اجزاء دعوت نوح (ع) وارد کنند، سپس ایمان نیاوردنشان را مستند به آن اشکال نمایند. پس دعوت در ماهیت و حقیقت خود هیچ منعی از پذیرش نداشته است از این رو، تنها باید ریشه های نپذیرفتن 950 سال دعوت به سوی خدا را در آن مردم نادان یافت و این مطلب را درس عبرتی برای سایر جوامع انسانی حتی عصر حاضر دانست. تا جوامع امروزی ناخواسته گرفتار جاهلیت پیشرفته نشود.
ویژگی های پیامبران حضرت نوح (ع) تبلیغ توحید رسالت باورها در قرآن شریعت