خداوند می فرماید: «اولئک الذین ءاتیناهم الکتاب و الحکم و النبوه؛ آنها کسانی هستند که کتاب و حکم و نبوت به آنان دادیم.» (انعام/ 89) آیه شریفه اشاره به افرادی دارد که نامشان در آیات 83 تا 86 آمده: «و وهبنا له إسحاق و یعقوب کلا هدینا و نوحا هدینا من قبل و من ذریته داود و سلیمن و أیوب و یوسف و موسی و هرون و کذالک نجزی المحسنین* و زکریا و یحیی و عیسی و إلیاس کل من الصالحین* و إسماعیل و الیسع و یونس و لوطا و کلا فضلنا علی العلمین؛ و اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم [و] همه را هدایت کردیم، و نوح را از پیش هدایت کرده بودیم، و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم، و بدین سان نیکوکاران را پاداش می دهیم و همچنین زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همگی از صالحان بودند و اسماعیل و یسع و یونس و لوط را، جملگی را بر جهانیان برتری دادیم.»
یکی از آن افراد برگزیده، حضرت یوسف (ع) است که از او در آیه 84 اسم برده شده و آنان را مفتخر به مقام نبوت و دریافت کتاب و حکم می داند.
علامه طباطبایی (ره) می فرماید: «در ذکر اسمای هفده نفر از انبیاء در این آیات، رعایت ترتیب نشده، نه از جهت زمان و نه از جهت مقام و منزلت.» اما صاحب المنار، انبیاء مذکور را به سه دسته تقسیم نموده است:
قسم اول) انبیایی که خداوند علاوه بر نبوت و رسالت به آنان ملک و سلطنت و حکم و سیادت هم داده. مانند: «سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون». اما داود و سلیمان، دو پادشاه توانگر بودند که از نعمت الهی برخوردار بودند. و بعد از آنها یوسف و ایوب، یکی وزیری بزرگ و حاکمی متصرف بود و دیگری امیری توانگر و عظیم و نیکوکار بود. و موسی و هارون میان امت خود حکومت داشتند ولی سلطنت نداشتند.
قسم دوم) انبیایی که در داشتن زهد شدید و اعراض از لذائذ دنیا و بی میلی به زیبایی های مادی مشترکند و آنان عبارتند از: «زکریا، یحیی، عیسی و الیاس» که به وصف «صالحین» توصیف شده اند.
قسم سوم) انبیایی که نه ملک و سلطنت قسم اول را داشته اند و نه زهد انبیای قسم دوم که عبارتند از: «اسماعیل، یسع، یونس و لوط».
خداوند می فرماید: «و لقد جاءکم یوسف من قبل بالبینات فمازلتم فی شک مما جاءکم به حتی اذا هلک قلتم لن یبعث الله من بعده رسولا؛ پیش از این یوسف دلایل روشن برای شما آورد ولی شما همچنان در آنچه او برای شما آورده بود تردید داشتید، تا زمانی که از دنیا رفت، گفتید: هرگز خداوند بعد از او پیامبری مبعوث نخواهد کرد.» (غافر/ 34)
خداوند در داستان یوسف (ع)، مسئله مبعوث شدن ایشان در مصر و رفتاری که مصریان با او داشتند را ذکر می کند که آن جناب مادام در بین آن مردم بود اما در نبوتش شک می کردند، و بعد از آنکه ایشان از دنیا رفت، مردم مصر گفتند: دیگر پیامبری بعد از او نیست. بنابراین معنای آیه چنین می شود: سوگند می خورم که قبل از این هم یوسف به سوی شما مصریان آمد و آیاتی بینات آورد، آیاتی که دیگر هیچ شکی در رسالتش برای کسی باقی نمی گذاشت ولی تا او زنده بود شما همواره درباره دعوت او در شک بودید و همین که از دنیا رفت گفتید دیگر بعد از یوسف خدای سبحان، رسولی مبعوث نمی کند و با این سخن گفتار خود را نقض کردید و هیچ پروایی هم نکردید.
خداوند می فرماید: «و کذلک یجتبیک ربک و یعلمک من تأویل الاحادیث و یتم نعمته علیک؛ و اینگونه پروردگارت تو را برمی گزیند و از تعبیر خواب ها به تو می آموزد و نعمتش را برتو تمام و کامل می کند.» (یوسف/ 6) از ظاهر این کریمه به دست می آید که آن حضرت علاوه بر اینکه برگزیده خدا است، در تأویل احادیث هم تعلیم یافته و نیز نعمت الهی براو تمام گشته است. «اجتباء» از ماده جبایت به معنای جمع آوری کردن است. اما در اصطلاح اجتباء خداوند بر بندگانش به این معنا است که خداوند بخواهد بنده اش را مشمول رحمت خود قرار داده و به مزید کرامت او را اختصاص دهد، به این منظور او را از تفرق و پراکندگی در راه های پراکنده شیطانی حفظ نموده و به شاهراه صراط مستقیمش هدایت نماید، و این وقتی صورت می گیرد که خود خدای سبحان متولی امور او شده، وی را خاص خود گرداند به طوری که دیگران از او بهره نداشته باشند.و نیز گفته اند: «یجتبیک ربک» به معنای برگزیدن و اختیار کردن یوسف (ع) برای نبوت است.
«تأویل» آن پیشامدی را گویند که بعد از دیدن خواب، پیش می آید و خواب را تعبیر می کند، و آن حادثه ای است که حقیقت آن در عالم خواب برای صاحب رؤیا مجسم شده در شکل و صورتی مناسب خودنمایی می کند، همچنان که سجده پدر و مادر و برادران در برابر یوسف مجسم شد. اما کلمه «احادیث» جمع حدیث است و بسیار می شود که این کلمه را می گویند و از آن رؤیا را اراده می کنند، چون در حقیقت رؤیا هم حدیث نفس است در عالم خواب هم اموری مانند عالم بیداری در برابر نفس انسان مجسم می شود، بنابراین همانطوری که اموری که در حالت بیداری اتفاق می افتد می توان حدیث نامید، امور عالم رؤیا را نیز می توان حدیث نامید. در نتیجه مقصود از تعلیم احادیث بنابر ظاهر داستان حضرت یوسف (ع)، اعم از احادیث رؤیا (و علم تعبیر خواب) است، بلکه مطلق احادیث یعنی مطلق حوادث و وقایعی است که به تصور انسان در می آید، (یعنی علم به تمام وقایع) چه آن تصوراتی که در خواب دارد و چه آنهایی که در بیداری است.
«نعمت» به معنای حالت خوش است. و تمام شدن نعمت بر یوسف به این بود که او را حکمت و نبوت و ملک و عزت بداد و او را از مخلصین قرار داد و بدو تأویل احادیث بیاموخت. و نیز گفته اند اتمام نعمت، به واسطه نبوت بوده است زیرا نبوت نعمت بی منتهای دنیا است و عده ای گفته اند اتمام نعمت به این بود که او را از مخلصین قرار داد، خالص شدن از هرآنچه که موجب نقص می شود.
خداوند می فرماید: «و اوحیناه الیه لتنبئنهم بامرهم هذا و هم لایشعرون؛ و به او وحی فرستادیم که آنها را در آینده از این کارشان باخبر خواهی ساخت در حالی که آنها نمی دانند.» (یوسف/ 15)
ضمیر «الیه» به حضرت یوسف (ع) اشاره می نماید. یعنی خداوند به وی وحی فرستاد و ظاهر کلمه «وحی» این است که وحی نبوت است. در جای خود ثابت شده است که رؤیای انبیا نوعی وحی است، بنابراین در کودکی بر یوسف وحی شده است و این نکته را یعقوب (ع) متوجه شد و به وی متذکر شد که برادرانت را از این خواب آگاه مکن. و منظور از «امرهم هذا» همان به چاه انداختن یوسف است. و «هم لایشعرون» اشاره به برادران یوسف است، که آنها حقیقت این کار خود را نمی فهمند و امکان دارد به این نکته اشاره داشته باشد که آنها اطلاع ندارند که ما چه وحیی فرستاده ایم.
بالاخره معنای آیه این می شود که، به یوسف وحی کردیم که سوگند می خورم که به طور یقین روزی برادران را به حقیقت این عملشان خبر خواهی داد و از تأویل آنچه به تو کردند خبردارشان خواهی کرد. آری، ایشان به هدف طرد و خاموش کردن نور تو و ذلیل کردن تو، چنین کردند غافل از اینکه کار آنها سبب نزدیک کردن تو به اریکه عزت و تخت مملکت و احیای نام تو و اکمال نور تو و برتری قدر و منزلت تو است، ولی ایشان نمی فهمند و تو به زودی به ایشان خواهی فهماند، و این مطلب وقتی صورت گرفت که یوسف تکیه بر اریکه قدرت زده و برادران در برابرش ایستاده اند.
خداوند می فرماید: «و لما بلغ اشده ءاتیناهم حکما و علما و کذلک نجزی المحسنین؛ و هنگامی که به بلوغ و قدرت رسید ما «حکم» [یعنی نبوت] و «علم» را به او دادیم و این چنین نیکوکاران را پاداش می دهیم.» (یوسف/ 22)
می فرماید: و هنگامی که یوسف به مرحله بلوغ و تکامل جسم و جان رسید (و آمادگی برای پذیرش انوار وحی پیدا کرد) ما «حکم و علم» به او دادیم. «بلوغ اشد» به معنای سنینی از عمر انسان است که در آن سنین، قوای بدنی رفته رفته بیشتر می شود و به تدریج آثار کودکی زایل می گردد. این مرحله معمولا از هیجده سالگی به بعد است که عده ای پایان این مرحله را چهل سالگی و عده ای شصت سالگی و عده ای کهولت و پیری را پایان این مرحله می دانند. و بعضی گفته اند: «بلغ اشده» آن مرحله ای از عمر را گویند که نهایت جوانی و قوت جسمانی و کمال عقلی حاصل می شود. و نیز گفته اند این مرحله از هیجده سالگی تا 30 سالگی است. [قول ابن عباس است ] و نیز گفته اند نهایت و منتهای این مرحله چهل سالگی و بعضی شصت سالگی را گفته اند نهایت و پایان این مرحله از سن است و از شصت سالگی وارد مرحله پیری می شود. و عده ای گفته اند ابتداء مرحله «اشد بلوغ» سی و سه سالگی است و عده ای از بیست سالگی ذکر کرده اند.
به این موضوع پاسخ های مختلفی داده اند:
الف) مقصود از حکم، مقام وحی و نبوت است.
ب) حکم، یعنی عقل و فهم و قدرت برداوری صحیح که خالی از هوی پرستی و اشتباه باشد.
و منظور از «علم» آگاهی و دانشی است که جهلی با آن توأم و همراه نباشد. و نیز گفته اند: حکم «قول فصلی» است که به حکمت فرا می خواند و علم، تبیین و بیان چیزی است همانطوری که شایسته آن چیز است به طوری که حلول نماید در دل، و نیز گفته اند حکم، نبوت و علم شریعت است و نیز گفته اند حکم، فراخواند به دین خدا و علم، علم شرع است. حاصل کلام این شد که بر اساس این آیه شریفه، حضرت یوسف (ع) در جوانی مفتخر به دریافت مقام «حکم و علم» شده است. حال، خواه «حکم و علم» را به معنای نبوت و شریعت و یا سایر معانی بگیریم، این مقام بهره ای ممتاز و پرارزش الهی بود که خداوند به آن جناب براثر پاکی و تقوا و صبر و شکیبایی و توکل عطا فرمود. این سنت خداوند است که به بندگان مخلصی که در میدان جهاد نفس، برهوس های سرکش پیروز می شوند مواهبی از علوم و دانش ها می بخشد که با هیچ مقیاس مادی قابل سنجش نیست. از این رو، در پایان کریمه می فرماید خداوند اینگونه نیکوکاران را پاداش می دهد. و مطلب را به صورت قاعده ای کلی و سنتی لایتغیر عرضه می دارد تا دیگران نیز از این زمینه بهره مند گردند.
خداوند می فرماید: «اذ قال یوسف لابیه یا ابت انی رأیت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین؛ (به خاطر بیاور) هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند.» (یوسف/ 4)
نخستین مرحله از زندگی پرفراز و نشیب یوسف (ع) با خوابی شگفت آور آغاز شد، هنوز چند صباحی از عمر شریف نوجوان کم سن و سال یعقوب نگذشته بود که در شب جمعه ای، مصادف با شب قدر یوسف خواب بسیار مهمی دید ، این خواب از طرفی بارقه امید را در دل یوسف و یعقوب زنده کرد و آینده روشن و درخشانی را به آنها نوید می داد، و نشان می داد یوسف (ع) برگزیده خدا است. خداوند در اولین مرحله از تربیت یوسف (ع)، رؤیایی به او نشان داد، تا وی از همان آغاز تربیت دورنمای از آینده درخشان خود و ولایت الهی که خداوند وی را بدان مخصوص نموده است مشاهده نماید، تا برای او بشارتی باشد که همواره در طول زندگی و تحولاتی که بر او می گذرد، این دورنما مد نظرش باشد، در نتیجه با یاد این دورنما و آینده روشن، مصیبت ها و شدایدی که با آنها روبرو می شد بهتر قابل تحمل بود. و از طرفی این خواب بیانگر مسئولیت خطیر و سنگینی بود که یعقوب و یوسف را به شدت به خود مشغول می نمود، مسئولیت حفظ و مراقبت از یوسف در مقابل خطرات احتمالی و مبتلا شدن به فراق طولانی و صبر و تحمل نمودن این وضعیت و سایر مسائل پیرامونی آن از جمله مسائل طاقت فرسایی بود که در پیش روی یعقوب قرار داشت. که از شواهد و قرائنی به دست می آید، یعقوب از آنها آگاهی یافته بود و خود را برای چنین شرایطی مهیا نمود.
و نیز این خواب بیانگر مشکلاتی طاقت فرسا نظیر، مبغوض ده برادر قرار گرفتن و مورد حسد و کینه توزی اعضای خانواده خود شدن، ضرب و شتم توسط همین برادران کینه توز، به چاه افتادن، تحمل زندگی (سه شبانه روز) در چاه، برده شدن و مورد خرید و فروش قرار گرفتن و قبول تحقیر طبیعی این وضعیت و مقابله دلیرانه و شجاعانه با هوایی نفس در برابر خواسته های زلیخا و رسوایی بعد از آن، و زندگی در زندان و ده ها مشکل دیگر یوسف را نیز به خود مشغول داشته بود اما در عین حال یوسف نیز مانند پدر بزرگوارش با عنایات ویژه حق تعالی و اراده مصمم و تاریخی، خود را برای این شرایط مهیا نمود و با موفقیت تمام، همه مراحل آزمون های الهی را پشت سر گذاشت.
اما اصل خواب را آیه شریفه و مفسرین چنین نقل کرده اند:
علامه طبرسی در مجمع البیان به نقل از ابن عباس می فرماید: «حضرت یوسف (ع) در شب جمعه شب قدر در خواب دید یازده ستاره از آسمان فرود آمدند و براو سجده نموده و نیز دید خورشید و ماه از آسمان فرود آمدند و بر او سجده کردند، ادامه می دهد که مقصود از خورشید و ماه، پدر و مادر (خاله) یوسف است و مقصود از یازده ستاره برادرانش می باشند.» ابن عباس می گوید: «مقصود از خورشید مادرش و ماه پدرش می باشد.» (به شکل دیگری نیز این مطلب نقل شده است)
علامه طباطبایی در المیزان، در خصوص این کریمه می فرماید: «اینکه در آیه از یعقوب با صراحت نام نبرده و تنها با کلمه «اب» پدر، به ایشان اشاره نموده این است که، خواسته به صفت رحمت و مهر و شفقتی که میان پدر نسبت به پسر بوده متذکر شود، بالخصوص که در آیه بعد نیز با جمله «قال یا بنی لاتقصص» این معنا را تکمیل می کند.» و نیز می فرماید: «خواب یوسف (ع) دو جور بوده یکی دیدن ستاره ها خورشید و ماه که دیدنی صوری و عادی است و دیگر دیدن سجده و خضوع و تعظیم آنها که این دیدن امری معنوی است و نیز خواسته بفهماند این سجده از روی علم و اراده و عینا مانند سجده صاحبان عقل و خرد می باشد.»
چنانکه مفسرین نیز اشاره کرده اند از آیه به دست می آید که ارتباط این پدر و پسر بسیار نزدیک و صمیمی بوده زیرا در خانواده ای که برادران بزرگ هستند معمولا برادران کوچک هر مسئله ای که برایشان پیش آید با برادران بزرگتر خود در میان می گذارند اما در این خانواده یوسف بیش از برادران، محرم اسرار خود را پدر می داند و تنها خوابش را با ایشان در میان می گذارد.
خداوند می فرماید: «قال یا بنی لاتقصص رؤیاک علی اخوتک فیکیدوا لک کیدا ان الشیطان للانسان عدو مبین؛ (یعقوب) گفت: فرزندم خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن که برای تو نقشه (خطرناکی) می کشند چرا که شیطان دشمن آشکار انسان است.» (یوسف/ 5)
این آیه دلالت می کند بر اینکه یعقوب وقتی خواب یوسف را شنید، نسبت به آنچه که از خواب او فهمید اطمینان و یقین پیدا کرد که به زودی خداوند کار یوسف را عهده دار گشته و کار وی بالا می گیرد و بر اریکه حکومت تکیه می زند. یعقوب چون یوسف را بیشتر از فرزندان دیگر دوست می داشت و احترامش می کرد، خوف این را داشت اگر فرزندان از خواب یوسف باخبر شوند و بر تعبیر آن واقف گردند، تکبر و نخوتشان آنها را به حسادت وادار نماید و حسادت از درون و شیطان از بیرون آنها را به طرح نقشه ای علیه یوسف وادارد. از این رو در خطابی مشفقانه به یوسف گفت: «ای پسرک عزیزم خواب خود را برای برادرانت نقل نکن.» (این سخن یعقوب (ع) ضمن اینکه آمیخته با نگرانی و اضطراب است اما توأم با خوشحالی و سرور نسبت به آینده درخشان فرزندش نیز می باشد) و اینکه یعقوب (ع) کلامش را با نهی «لاتقصص» آغاز می کند، به خاطر فرط محبت و شدت اهتمامی است که به شأن یوسف داشته و نیز به خاطر خوفی است که از حسادت و بغض و کینه ای که فرزندانش نسبت به یوسف سراغ داشت.یعقوب با توجه به شناختی که از فرزندانش داشت، مطمئن بود اگر آنها آینده درخشان یوسف را متوجه شوند برای او نقشه و حیله ای به کار می بندند. و اطمینان یعقوب از دو مسئله ناشی می شد. اول، حسادتی که از فرزندانش نسبت به یوسف سراغ داشت. دوم، عامل بیرونی یعنی شیطان که به خوبی می توانست از عامل درونی یعنی حسادت آنها برای روشن کردن آتش فتنه نهایت استفاده را بنماید. زیرا شیطان منتظر بهانه ای است تا وسوسه های خود را آغاز نماید، و چه بهانه ای مهمتر و کارسازتر از حسادت.
از شواهد و قرائن در آیات قرآن کریم به دست می آید که بالاخره برادران یوسف از خواب او اطلاع یافتند، حال چگونه؟ و به وسیله چه کسی؟ هیچ اشاره به این مطلب نشده، فقط برنامه ریزی و طرح نقشه ای علیه یوسف از سوی برادران را نقل می کند، که نقل این مطالب بیانگر آگاه شدن آنان از خواب یوسف است. اما در تاریخ (چنانکه نقل آن گذشت) آمده است که: گفتگوی یوسف و یعقوب را همسر یعقوب شنید، یعقوب از او خواست، این خواب را برای سایر فرزندان نگو، او پذیرفت، اما بر خلاف قولی که به یعقوب داد، همین که فرزندانشان از صحرا برگشتند آنها را از خواب یوسف مطلع نمود، این امر سبب حسادت و ناراحتی بیشتر آنها از یوسف گشت و با خود گفتند: «همانا ابن راحیل (یعنی یوسف) می خواهد بر ما حاکم شود و خود را سید و آقای ما بداند و بر ما آمریت نماید، ما بین او و پدر جدایی می اندازیم.»
خداوند می فرماید: «انه من عبادنا المخلصین؛ او (یوسف) از بندگان مخلص ما بود.» (یوسف/ 24)
به راستی وی از بندگان خالص ما بود یعنی از برگزیدگان برای نبوت [این معنا در صورتی است که «مخلصین» را به فتح لام بخوانیم اما] اگر «مخلص» را به کسر لام، بخوانیم به معنای مخلص در عبادت و توحید می باشد به عبارت دیگر از بندگانی بود که در اطاعت خدا اخلاص داشت و خود را خالص برای اطاعت حق کرده بود. و این جمله دلیل بر پاکی دامن یوسف و جلالت قدر آن بزرگوار است. و نیز در معنای این آیه گفته اند: از بندگان خالص ما است یعنی پاک کرده شده از هر ناشایست و نابایست است در باطن و ظاهر.
ویژگی های پیامبران حضرت یوسف (ع) اثبات نبوت رسالت وحی باورها در قرآن شریعت