یکی از چهره های برجسته ی جهان انسانی، حضرت نوح (ع) است، که خداوند از او در ردیف انبیای پنجگانه اولوالعزم نام می برد و درباره ی اصطفای وی می فرماید: «ان الله اصطفی ادم ونوحا و ال ابراهیم و ال عمران علی العالمین؛ همانا خدا آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برگزید.» (آل عمران/ 33) نوح از برگزیدگان خدا و طرف وحی الهی بود. نوح صفوة الله است یعنی در بین بنی آدم که از کرامت برخوردارند، او صفوه، خالص، نخبه و برچین شده است. خود انسانها از دیگر موجودات جهان امکان، برجسته تر و از کرامت خاصی برخوردارند، ولی این بزرگان در بین کاروان عظیم انسانیت از ویژگی نخبه و مصطفا بودن برخوردارند.
خداوند نوح را برگزید و همه اسرار عالم را به وی آموخت. چون کلیدهای آسمانها و زمین به دست اوست: «له مقالید السموات و الارض؛ کلیدهای آسمان ها و زمین از آن اوست.» (زمر/ 63) و وقتی روزیها را تقسیم می کند، نصیب بعضی کم و بعضی زیاد است: «الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر؛ خداوند روزی را برای هر که بخواهد وسعت می دهد یا تنگ می کند.» (رعد/ 26) روزیها تنها مادی نیست، بلکه بخش مهمی از آن ارزاق معنوی است و علوم و معارف از بهترین روزیهای معنوی است. البته کیفیت توزیع ارزاق بر اساس حکمت الهی است. خداوند هر کسی را که خود بخواهد بر می گزیند: «الله یجتبی إلیه من یشاء ویهدی إلیه من ینیب؛ خدا هر که را بخواهد به سوی خود بر می گزیند و هر که را [به خدا] روی آورد به سوی خود هدایت می کند.» (شوری/ 13)
"جبایه" یعنی برچیدن و جمع آوری کردن نخبه ها. خداوند از جهان انسانیت افراد خاص را برمی چیند و اینها مجتبای الهی می شوند. "صفوه" بودن پیامبران الهی و از جمله حضرت نوح (ع) بدین معناست که آنان صاف شده و منزه از تیرگی و نقص هوس پرستی و عیب هوا مداری اند.نوح از آنچه فراگیریش برای انسان میسر است آگاه بود و از این جهت تیرگی جهل نداشت و اگر خود می گوید: من علم غیب ندارم و خزائن غیب در نزد من نیست، برای آن است که هیچ یک از علوم و معارف از خود او نیست و او به طور استقلالی دارای کمالات نیست، بلکه خداوند این کمالات را به او عطا کرده است و او در ابقای آنها نیز مستقل نیست. موجودات هم در اصل هستی نیازمند به مبدأ فاعلی یعنی خداوند هستند و هم در کمالات هستی؛ هم در اصل حدوث، هم در بقاء. بنابر این پیامبران صفوه ی الهی و مورد اجتبای حق هستند و هرگز ممکن نیست با لحظه ای قطع ارتباط، دارای اصل هستی باشند، چه رسد به کمالات دیگر. موجود امکانی عین حاجت و ربط است همان طور که خداوند عین غنا و استقلال است و صفت حاجت برای ممکن خارج از ذات وی نیست، بلکه عین ذات اوست.
خداوند می فرماید: «إنا أوحینا إلیک کما أوحینا إلی نوح و النبین من بعده؛ همانا ما به تو وحی کردیم، چنان که به نوح و پیامبران پس از او وحی نمودیم.» (نساء/ 163)
نوح (ع) نخستین انسانی است که حامل شریعت الهی گردید. حضرت نوح (ع) اولین پیغمبر اولوالعزم و از بزرگان انبیاء (ع) است، که خدای عز و جل او و سایر انبیاء اولوالعزم را بر تمامی بشر مبعوث کرده و با کتاب و شریعت فرستاده است، بنابراین، کتاب او اولین کتاب آسمانی است که مشتمل بر شرایع الهی است، و شریعت او نیز اولین شریعت خدایی می باشد. طبق این آیه نوح (ع) اولین پیامبری بود که کتاب و شریعت آورد.
علامه طباطبایی می فرماید: «آن جناب اولین پیغمبری بوده که باب تشریع احکام و کتاب و شریعت را گشوده و فتح نمود، و علاوه بر طریق وحی، با منطق عقل و طریق احتجاج با مردم صحبت کرد، بنابراین آن جناب ریشه و منشاء دین توحید در عالم است، و بر تمامی افراد موحد عالم که تاکنون آمده و تا قیامت خواهند آمد منت داشته و همه مرهون اویند، و به همین جهت است که خدای عز و جل او را به سلامی عام اختصاص داده و هیچ کس دیگر را در آن سلام شریک وی نساخت و فرمود: «سلام علی نوح فی العالمین؛ درود بر نوح در ميان جهانيان.» (صافات/ 79)»
خداوند می فرماید: «و إذ أخذنا من النبین میثاقهم و منک و من نوح و إبراهیم و موسی و عیسی ابن مریم و أخذنا منهم میثاقا غلیظا؛ و [یاد کن] هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و از [همه] آنان پیمانی استوار گرفتیم که در تکلیف رسالت کوتاهی نکنند.» (احزاب/ 7)
علامه طباطبایی می فرماید: «اضافه میثاق به ضمیری که به انبیاء بر می گردد، خود دلیل است بر اینکه مراد از میثاق انبیاء، میثاق خاص به ایشان است، هم چنان که بردن نام پیغمبران به لفظ انبیاء این معنا را می فهماند، که میثاق پیغمبران میثاقی است که با صفت نبوت آنان ارتباط دارد، و غیر از آن میثاقی است که از عموم بشر گرفته و آیه «و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم
و أشهدهم علی أنفسهم أ لست بربکم قالوا بلی؛ و چون پروردگارت از بنی آدم از پشتشان ذریه ایشان را بگرفت، و ایشان را گواه علیه خودشان کرد، که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری.» (اعراف/ 172) از آن خبر می دهد.»
مساله میثاق گرفتن از انبیاء در جای دیگر نیز آمده، و فرموده: «و إذ أخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به و لتنصرنه قال أ أقررتم و أخذتم علی ذلکم إصری قالوا أقررنا؛ و چون خدا میثاق انبیاء از ایشان بگرفت که وقتی که کتابی و حکمتی به شما دادم و رسولی دیگر آن را که نزد شما است تصدیق کرد باید بدان ایمان بیاورید و آن را یاری کنید، آن گاه پرسید آیا قرار کردید و تحمل این تکلیف را پذیرفتید؟ گفتند آری اقرار داریم.» (آل عمران/ 81)
آیه مورد بحث هر چند بیان نکرده که آن عهد و میثاقی که از انبیاء گرفته شده چیست، و تنها اشاره ای دارد به اینکه عهد مزبور چیزیست مربوط به پست نبوت، لیکن ممکن است از آیه سوره آل عمران استفاده کرد که آن میثاق عبارت است از وحدت کلمه در دین و اختلاف نکردن در آن، هم چنان که آیه «إن هذه أمتکم أمة واحدة و أنا ربکم فاعبدون؛ این است دین شما که دینی است واحد، و منم پروردگار شما پس مرا بپرستید.» (انبیاء/ 92) و آیه «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی أوحینا إلیک و ما وصینا به إبراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه؛ برای شما از دین همان را تشریع کرد که نوح را بدان سفارش فرمود، و آنچه به تو وحی کردیم، و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم، این است که دین را بپا دارید، و در آن اختلاف مکنید.» (شوری/ 13) نیز بدان اشاره نموده است.
در آیه مورد بحث "نبیین" را به لفظ عام آورد، تا شامل همه شود، آن گاه از بین همه آنان پنج نفر را با اسم ذکر کرده، و به عموم انبیاء عطف کرده، فرموده از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و معنای عطف این پنج نفر به عموم انبیاء این است که ایشان را به خاطر خصوصیاتی که دارند از بین انبیاء بیرون کرده و به خصوص ذکر نموده است، پس گویا فرموده: و چون از شما پنج نفر و از سایر انبیاء میثاق گرفتیم، چنین و چنان شد. و اگر به این اسلوب، این پنج نفر را اختصاص به ذکر داد، تنها به منظور تعظیم و احترام ایشان است، چون شانی عظیم و مقامی رفیع داشتند، برای اینکه اولوالعزم و صاحب شریعت و دارای کتاب بودند، و به همین ملاک بود که چهار نفر از ایشان را به ترتیب عصرشان ذکر کرد، ولی رسول خدا (ص) را بر آنان مقدم داشت، با اینکه آن جناب از لحاظ عصر آخرین ایشان بود، برای اینکه آن جناب برتری و شرافت و تقدم بر همه آنان دارد.
از قرآن کریم بر می آید که نوح (ع) اولین پیامبری است که طرز تفکر عقلی و احتجاج را به مردم آموخت و کتاب و شریعت آورد. نیز اولین پیامبری است که علیه فاصله طبقاتی در مورد فراگیری دانشهای نافع، برپا خاست. او بود که فرمود، همه ی مردم در برابر علوم و معارف الهی یکسانند و یادگیری علوم الهی در انحصار گروهی خاص نیست و اغنیا و فقرا در این امر، حقوق مساوی دارند. همگان عبد خداوند هستند و در علوم و معارف به روی همگان باز است.
اغنیا و مترفان به نوح می گفتند: «طبقه محروم را طرد کن تا ما به سوی تو گام پیش گذاریم.» ولی نوح (ع) از طریق احتجاج، این فکر امتیاز طلبانه را محکوم کرد و به مبارزه با آن برخاست.او اولین کسی بود که حجت قاطع معجزه را برای اثبات وحی و رسالت ارایه کرد. این امور قبل از نوح سابقه نداشت و یا اگر سابقه داشت فراموش شده بود و دوباره توسط نوح (ع) احیا و رواج یافت. به همین جهت می توان گفت که او آغازگر معارفی است که اکنون در جامعه بشری مشهود است. انبیا با سیره توحیدی خود جوامع بشری را به خداوند متوجه کردند و از برکت وجود آنهاست که در جهان بشر سخن از معارف و عدل اجتماعی و دیگر فضایل وجود دارد.
تفاوت درجات هستی مایه رجحان بعضی موجودات بر بعض دیگر است و این امتیاز گاهی بین دو صنف یا دو شخص از یک نوع است و گاهی بین دو نوع از یک جنس. همان گونه که خداوند آدم را بر فرشتگان تفضیل داده و برخی از ملائکه را بر بعض دیگر، بعضی از رسولان را نیز بر بعضی دیگر تفضیل داده است «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض؛ این پیامبران، پاره ای از ایشان را بر پاره ای برتری دادیم.» (بقره/ 253)
اما این که کدام پیامبر بر پیامبر دیگر افضل است، در قرآن به طور صریح نیامده و تنها اصل وجود تفاضل و همچنین تفاوت آنان بیان شده است، مثلا می فرماید: ما تکلیم را به موسای کلیم و بینات را به عیسای مسیح دادیم و او را با روح القدس تأیید کردیم. ممکن است بین دو نفر تفاوت باشد، اما تفضیل نباشد؛ یعنی هریک در بعدی خاص مأموریت دارند و همه مظهر یک اسم نیستند، بلکه مظاهر اسامی گوناگونند و ممکن است هرکدام نسبت به دیگری از نظر درجه ی وجودی همسان باشند. از نظر قرآن کریم انبیا نه تنها متفاوتند، بلکه متفاضل و در طول همند نه در عرض هم.
از قرآن کریم برمی آید که رسول خدا (ص) از دیگر انبیا افضل است، زیرا درباره ی انبیای پیشین آمده است که آنان و کتابهای آسمانی آنان یکدیگر را تصدیق می کنند، ولی درباره ی پیامبر اکرم (ص) می فرماید: وی سخن انبیای پیشین را تصدیق می کند و بر آنها سیطره و سلطه دارد، و این تعبیر نشانه ی عظمت قرآن است، نسبت به کتابهای انبیای پیشین و عظمت مقام رسول اکرم، نسبت به مقام انبیای گذشته. پس انسانهای کامل یکسان نیستند و وجود مبارک رسول الله (ص) برترین آنان است. همان گونه که کتابهای آسمانی همتا نیستند و قرآن کریم از همه ی آنها افضل است. قرآن پنج انسان کامل را پیامبران اولوالعزم می داند، که از دیگر پیام آوران الهی برترند: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی اوحینا الیک وما وصینا به ابراهیم وموسی وعیسی؛ خداوند برای شما امت اسلامی دینی را تشریع کرد که نوح را به آن سفارش کرده و به سوی تو (پیامبر اکرم (ص)) وحی فرستادیم و ابراهیم و موسی و عیسی (ع) را نیز به آن توصیه کردیم.» (شوری/ 13)
پنج پیامبری که به اولوالعزم معروفند از انبیای دیگر برترند و از علوم و معارفی که نصیب انسان کامل شده، بهره ی بیشتری برده اند. اگرچه درباره ی حضرت نوح آمده است که: «سلام علی نوح فی العالمین» (صافات/ 79) و سلام خداوند بدین گونه درباره پیامبران دیگر نیامده است، اما این بدان معنا نیست که نوح از دیگر انبیا افضل است؛ زیرا رسول خدا (ص) به خاطر داشتن قرآن دارای سیطره بر سایر کتابهای آسمانی و در نتیجه بر سایر انبیا و از جمله نوح (ع) است. شریعت، رزق معنوی انسانها است. انسانی که از علوم و معارف سهمی ندارد، روزی معنوی ندارد و از فیض الهی بهره ای نبرده و به حیات انسانی نرسیده است، زیرا حیات انسانی به داشتن علم و معرفت است.
شعیب پیامبر که از یک زندگی ساده ی شبانی برخوردار بود، از نبوت خود به رزق نیکو یاد می کند: «رزقنی منه رزقا حسنا؛ او مرا موهبتی نیکو (نبوت) عطا کرده باشد.» (هود/ 88) چون رزق مادی را همه حیوانات جهان دارند ولی روزی انسان تنها خوردن و پوشیدن نیست. بهترین رزق جامعه ی بشری روزی معنوی است و رزق معنوی انسان همانند روزی فرشته، معرفت است. زیبایی رزق مادی، با زشتی مادیت آمیخته است و تنها رزق معنوی است که از اختلاط به لوازم سوء مادیت مصون است. «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا» (شوری/ 13) خداوند برای انسانها روزی شریعت را از جهان غیب تعیین کرده است و حضرت نوح با عمل به ظاهر شریعت و معرفت به باطن آن، به جایی رسید که خدای سبحان به گونه خاصی بر او درود فرستاد: «سلام علی نوح فی العالمین» انسان می تواند به جایی برسد که فرشتگان، پیامبران و خدا بر او درود بفرستند چنانکه فرشتگان بر مؤمنان در بهشت سلام می فرستند: «والملائکة یدخلون علیهم من کل باب* سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار؛ فرشتگان از هر دری بر آنها وارد می شوند [و می گویند:] سلام بر شما به خاطر صبرتان. پس چه نیک است فرجام آن سرای!» (رعد/ 23- 24)
خداوند به پنج شخصیت جهانی (انبیای اولوالعزم) شریعت داد تا روزی انسانها را تأمین کنند: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا» و پیام شریعت این است که: «ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه؛ که دین را برپا دارید و در آن تفرقه نکنید.» (شوری/ 13) باید دین را اقامه کنید و برپا دارید و قدرت بپا داشتن دین را امتی دارد که عالم و عارف و دین شناس باشد و نه تنها احکام آن را بداند و عمل کند، بلکه حکم و مصالح آن را هم بفهمد. برای اقامه دین حضور همگان و هماهنگی نیز لازم است. باید "با هم" دین را اقامه کرد، نه "بی هم" وگرنه احیای دین مورد تنازع و اختلاف خواهد شد. سخن همه پیام آوران الهی اقامه دین با حفظ وحدت است و تحقق این مطلب بر اثر توحید است که بهترین رزق است.
یکی از ویژگیها و مقامات حضرت نوح (ع) این است که خداوند درباره وی فرموده است: «سلام علی نوح فی العالمین؛ درود بر نوح در همه عوالم.» (صافات/ 79) خداوند درباره هیچ پیامبری با این تعبیر درود نفرستاده است.
درباره انبیای دیگر تنها به ذکر اصل درود اکتفا کرده، می فرماید: «سلام علی موسی وهرون؛ سلام بر موسی و هارون.» (صافات/ 120) یا «سلام علی ابراهیم؛ سلام بر ابراهیم.» (صافات/ 109) و این نشانه برجستگی خاص نوح (ع) است، که در همه عوالم مشمول درود خاص خداست. معلوم می شود که نوح جایگاهی دارد که در آن، از سلامت خاص الهی به طور مطلق برخوردار است؛ یعنی انسان کاملی است که از هر نقص و عیب سالم و مشمول سلام مطلق خداست و این سلام که از اسمای خاص خداوند است در حضرت نوح به این نحو ظهور کرده است که او در همه عوالم امکان، مظهر سلامت است. او نه تنها در دنیا و برزخ و قیامت سالم است، بلکه در عوالمی هم که پشت سر گذاشته، با سلامت بوده است. انسانی سالم است که در اندیشه از جهل محفوظ بوده و در عمل از قصور و تقصیر مصون باشد. اگر انسان مشمول سلام خداوند در همه عوالم باشد، معلوم می شود اسرار همه این عوالم را باید بداند.
قرآن درباره ی حضرت نوح می فرماید: «ولقد نادینا نوح فلنعم المجیبون؛ و همانا نوح ما را ندا داد و چه نیکو اجابت کننده بودیم.» (صافات/ 75)
نوح ندایی داد و ما اجابت کننده ی خوبی هستیم. سر این که خداوند یکتا و یگانه از خود به صورت جمع یا متکلم مع الغیر یاد می کند دو چیز است: یکی این که مأموران او نیز در این کار نقش و وساطت داشته اند. مانند این که می فرماید: «انا انزلناه فی لیلة القدر؛ همانا ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل کردیم.» (قدر/ 1) یا «وارسلنا الریاح لواقح؛ و بادها را بارور کننده فرستادیم.» (حجر/ 22) مدبرات امر، مأموران الهیند و در انجام این کار شریکند. بدین جهت ضمیر متکلم مع الغیر آورده می شود.
وجه دیگر این است که خدای سبحان در نهایت علو است و عظمت او اقتضا می کند که درباره او به لفظی تعبیر شود که نشانه شکوه و جلال باشد، چنانکه خداوند می فرماید: «واذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم؛ و آن گاه که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید.» (بقره/ 34) در این جا فرمان مزبور با وساطت فرشتگان صورت نمی گیرد چون خداوند به خود این وسایط دستور سجده می دهد و پیکی در این امر نیست تا گفته شود، خداوند چون آن پیکها را در این کار دخالت داده ضمیر متکلم مع الغیر آورده است. این که درباره حضرت نوح فرمود: "ما" اجابت کنندگان خوبی هستیم، هر دو وجه می تواند سبب تعبیر به لفظ جمع باشد.
نوح (ع) پدر دوم نسل حاضر بشر است، چون تمامی افراد بشر امروز از طرف پدر و مادر به آن جناب منتهی می شوند و همه ذریه آن حضرتند، که قرآن کریم درباره اش فرمود: «و جعلنا ذریته هم الباقین؛ و [تنها] نسل او را باقی گذاشتیم.» (صافات/ 77) و آن جناب پدر بزرگ همه انبیاء است، غیر آدم و ادریس (ع)، و خدای تعالی در این باب فرموده: «و ترکنا علیه فی الاخرین؛ و در ميان آيندگان [آوازه نيك] او را بر جاى گذاشتيم.» (صافات/ 78)
ویژگی های پیامبران حضرت نوح (ع) باورها در قرآن رسالت اولوالعزم شریعت