موسی نیز همچون ابراهیم و نوح و سایر حق باوران توحید مدار، ضمن دوستی با مؤمنان و نرمخویی با مخاطبان، وقتی با حق ناپذیری بی دلیل گروهی از آنها مواجه می شود، روش برائت را با درجات مختلف در پیش می گیرد. ساده ترین شکل این برائت در چنین جملاتی آشکار است؛ پس از یادآوری نعمت ها به صراحت اعلام می کند: «وقال موسی إن تکفروا أنتم ومن فی الأرض جمیعا فإن الله لغنی حمید؛ و موسی گفت: اگر شما و هر که در روی زمین است همگی کافر شوید، بی گمان، خدا بی نیاز ستوده صفات است.» (ابراهیم/ 8)
در آیه زیر و امثال آن برائت موسوی جدی تر می شود: «وقال موسی إنی عذت بربی وربکم من کل متکبر لایؤمن بیوم الحساب؛ و موسی گفت: من از هر متکبری که به روز حساب عقیده ندارد، به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برده ام.» (غافر/ 27) در آیه دیگر، مرحله دیگر یعنی کناره گیری یا برائت عملی بیان می شود: «وإنی عذت بربی وربکم أن ترجمون* وإن لم تؤمنوا لی فاعتزلون؛ و به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از این که مرا سنگباران کنید. و اگر به من ایمان نمی آورید، پس، از من کناره گیرید. اگر ایمان نیاورید.» (دخان/ 20- 21) هیچ دوستی و موالاتی بین من و افراد بی ایمان نیست. پس از من دور شوید و اسباب ارتباط را قطع کنید و مرا به حال خود واگذارید. و آزار خود را از سرم بردارید.
از شیوه های مهم در تبلیغ هدفدار و هماهنگ، بهره گیری از نیروهای هم عقیده و تقسیم کار میان آنها و رفع نواقص احتمالی است. از سویی، چون کمالات ظاهری و معنوی در هیچ کس به طور کامل گرد نمی آیند، بایستی از فضایل و فنون افراد مختلف در عرصه دعوت نیز استفاده مطلوب شود تا روند تبلیغ به نتایج قابل قبول بینجامد. موسی با شناخت کامل شرایط موجود، از وضعیت خود تا قدرت و شوکت مخالفان و جهل و خرافه حاکم بر مردم، خواهان پشتیبانی و همراهی هارون شد و حتی مقام نبوت را از خداوند برایش طلبید؛ «واجعل لی وزیرا من أهلی* هرون أخی* أشدد به أزری* وأشرکه فی أمری؛ و برای من دستیاری از کسانم قرار ده، هارون، برادرم را، پشتم را به او استوار کن و او را شریک کارم گردان.» (طه/ 29- 32)
برادر موسی، هارون نیز شخصیتی بزرگ، دنیا دیده و خداجو و موحد بود که با گفتاری شیوا، دلنشین و منطقی استوار می توانست به خوبی از عهده حمایت موسی برآید و ضمن دادن اطمینان بیشتر به موسی، در مسیر دعوت، او را از مشورت ها و چاره جویی های خود بهره مند سازد و در صورت وجود کمبودها و نواقص، آنها را مرتفع نماید. «و أخی هارون هو أفصح منی لسانا فأرسله معی ردءا یصدقنی؛ و برادرم هارون از من زبان آورتر است، پس او را با من به دستیاری گسیل دار تا مرا تصدیق کند.» (قصص/ 34)
حضرت موسی تکلیف دعوت فرعون را بر خود سنگین یافت و از خداوند شرح صدر و تسهیل امر را خواستار شد و از خداوند مسألت نمود که برادرش هارون که از وی فصیح تر است، به معاضدت او مبعوث گردد و وزیر او باشد. دعای او مستجاب گردید و همراه برادرش هارون روی به مصر آورد. درباره مفهوم شرکت در جمله «و اشرکه فی امری» دو گونه می توان برداشت کرد؛ اول، مشارکت در تبلیغ و ترویج دین پس از تمامیت و ابلاغ کامل آن. و دوم، مشارکت در اصل نبوت و دعوت، که از دیدگاه علامه طباطبایی در المیزان، برداشت دوم قرین صحت است، چون مشارکت در تبلیغ دین، وظیفه تمام عالمان است و موسی از تنهایی در ابلاغ دین نمی ترسد. بلکه به لحاظ مأموریت سترگی که به او محول شده، مشارکت هارون را در نبوت طلب کرده است. از عبارت «یصدقنی» در آیه دوم نیز می توان مطلب فوق را برداشت نمود. چه در لسان قرآن تصدیق پیامبر به وسیله پیامبران دیگر صورت می پذیرد.
در زندگی موسی، دعوتش فراز و نشیب های زیادی داشت و او در سرزمین های گوناگون به حرکت های تبلیغی خویش می پرداخت. هجرت، همواره یکی از طرق یافتن عرصه های جدید دعوت برای انبیا بوده است. موسی سفرهای هجرت گونه متعددی در طول حیات پر برکت خود انجام داد. اولین سفر او هنگامی است که درگیری او با یکی از قبطیان به قتل او منجر می شود و فرعون حکم اعدام او را صادر می کند. یکی از خویشان فرعون به نام حزقیل (مؤمن آل فرعون) موسی را باخبر کرد و او را به دور شدن از مصر سفارش نمود. پس موسی شتابان، بدون توشه راه با پای پیاده به سوی مدین روانه شد و سفر دشوار او هشت روز به طول انجامید تا آن که به خدمت حضرت شعیب رسید و مدت ده سال در آن جا بماند.
دومین سفر او، سفر بازگشت از مدین به مصر بود که پس از نیل به مقام نبوت بود. در این زمان، او پس از مشاهده آیات الهی مثل عصای معجزه آسا و ید بیضا که به او اختصاص داده شده بود، در نزدیکی مصر مأموریت یافت تا همراه برادرش هارون به دعوت فرعونیان بشتابد. سفر بعد موسی پس از مراحل مختلف دعوت او یعنی دعوت بنی اسرائیل، دعوت فرعون و ملأ و دیگران صورت گرفت، آن زمان که علیرغم فرجام خواهی های مکرر موسی برای رفع عذاب الهی از فرعونیان، آنها هرگز از کفر و معاصی خود دست نمی داشتند و با ستم های مدام به بنی اسرائیل و پیروان موسی، آنها را به ستوه آورده بودند.
به هر ترتیب، در این شرایط، موسی با راهنمایی الهی تصمیم گرفت شبانه با پیروان خود به سوی فلسطین (بیت المقدس) هجرت نماید: «و أوحینا إلی موسی أن أسر بعبادی إنکم متبعون؛ و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه حرکت ده، زیرا شما مورد تعقیب قرار خواهید گرفت.» (شعرا/ 52) بیان تفسیر نمونه در این باره چنین است: پس از ماجرای ایمان ساحران و تهدیدهای فرعون، موسی به فرمان الهی، دور از چشم دشمنان، بنی اسرائیل را بسیج کرد و فرمان حرکت داد و مخصوصا شب را برای این کار انتخاب کرد تا حرکتش سنجیده تر باشد.
نویسنده کتاب تحقیقی در دین یهود در مجموع، هجرت های موسی را چنین ترسیم می کند: «موسی دو هجرت داشت؛ یکی زمانی که به دفاع از یک فرد بنی اسرائیلی با قبطیان در افتاد و یکی از آنان کشته شد و او از ترس مأموران فرعون و با پیشنهاد خیرخواهانه مؤمن آل فرعون از شهر خارج شد و به صحراهای دور کشانده شد و سختی فراوان متحمل گردید. و مرحله دوم هجرت را اینچنین بیان می کند: او تصمیم گرفت با خروج نیروی اجتماعی پیرو خویش از قلب دولت جبار و استثمارگر فرعون، ضربه سیاسی و اقتصادی عظیمی بر او وارد کند... فرعون چون به سیاست موسی پی برد و فهمید که این حرکت چه لطمه ای به دستگاه حکومتش وارد می کند، به تعقیب موسی شتافت. او از مصر خارج شد... موسی پس از غرق شدن فرعون مأمور شد آنها را به سرزمین مقدس و موعود یعنی شام و بیت المقدس کوچ دهد که در این مسیر با نافرمانی ها و انحرافات قوم بنی اسرائیل روبرو شد که باعث سرگردانی طولانی آنان در بیابان گشت.»
بدین ترتیب، موسی، آن پیامبر صاحب شریعت، با پایداری و استقامتی مثال زدنی و اخلاصی ویژه به حرکت تبلیغی خود در هر عرصه و شرایط ادامه می داد و هجرت را به منظور گسترش دعوت و یا رفع موانع دعوت، حیاتی و ضروری می دانست.
مواجهه با قدرت های بزرگ کاری نیست که هر کس یا کسانی قادر به تحمل آن باشند، پس ممکن است به زودی دچار ضعف روحی و نومیدی شوند. وظیفه پیشوای دانا و کاردان و آینده نگر پیشگیری از این آفت است. موسی بدین منظور، پیوسته مؤمنان را با بیان آیات الهی و الطاف خداوندی، آنها را به نجات و پیروزی بر فرعونیان ستمکار امیدوارتر می ساخت. در سوره یونس آمده است: «فما آمن لموسی إلا ذریة من قومه علی خوف من فرعون وملإیهم أن یفتنهم؛ سرانجام کسی به موسی ایمان نیاورد مگر فرزندانی از قوم وی، در حالی که بیم داشتند از آن که مبادا فرعون و سران آنها ایشان را آزار رسانند.» (یونس/ 83)
اینها در حالی ایمان آوردند که شمشیر فرعونیان بالای سر ایشان آماده بود، اما ایمانی داشتند که تهدید و خشونت در آن مؤثر نبود و هیچ اعتنایی به وعیدها نمی کردند، آنچنان که ساحران دربار ایمان آورده و از هیچ تهدیدی نمی ترسیدند. با وجود این، موسی آنها را دربرابر تهدیدها و فشارها، به رحمت خدا امیدواری می بخشید: «و قال موسی یا قوم إن کنتم آمنتم بالله فعلیه توکلوا إن کنتم مسلمین؛ و موسی گفت: ای قوم من، اگر به خدا ایمان آورده اید، و اگر اهل تسلیمید بر او توکل کنید.» (یونس/ 84)
در مقطعی دیگر چون تصمیم فرعون مبنی بر کشتن تمام پسران و زنده نگهداشتن دختران اعلام گردید و رعب و وحشتی عمیق بر بنی اسرائیل سایه افکند و به شدت نگرانشان ساخت، موسی با بیان مؤثر و نافذ در دل آنان بذر امید کاشت: «قال موسی لقومه استعینوا بالله واصبروا إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین* قالوا أوذینا من قبل أن تأتینا ومن بعد ما جئتنا قال عسی ربکم أن یهلک عدوکم ویستخلفکم فی الأرض فینظر کیف تعملون؛ موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری جویید و پایداری ورزید که زمین از آن خداست؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد می دهد، و فرجام نیک برای پرهیزگاران است، گفتند: پیش از آن که تو نزد ما بیایی و بعد از آن که به سوی ما آمدی مورد آزار قرارگرفتیم. گفت: امید است که پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را روی زمین جانشین آنان سازد، آن گاه بنگرد که چگونه عمل می کنید.» (اعراف/ 128- 129)
حکایت بنی اسرائیل در قرآن نشان می دهد که آنان به این رهنمود موسی عمل کردند و صبر پیشه کردند تا وعده الهی تحقق یافت: «و أورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الأرض ومغاربها التی بارکنا فیها وتمت کلمة ربک الحسنی علی بنی إسرائیل بما صبروا ودمرنا ماکان یصنع فرعون وقومه وماکانوا یعرشون؛ و به آن گروهی که پیوسته تضعیف می شدند بخش های غرب و شرق سرزمین فلسطین را که در آن برکت قرار داده بودیم، به میراث عطا کردیم. و به پاس آن که صبر کردند، وعده نیکوی پروردگارت به فرزندان اسرائیل تحقق یافت، و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ویران کردیم.» (اعراف/ 138)
یکی از مهم ترین آفات و خطرات برای هر مکتب، انحراف مردم پس از هدایت است. وقتی بنی اسرائیل پس از هلاکت فرعون، وارث زمین و عهده دار حکومت شدند در معرض آزمایشی حساس قرار گرفتند و در مسیر بازگشت از حرکت شبانه خود، بر قومی بت پرست گذشتند. رسوبات فرهنگ شرک و بت پرستی در ذهن و دل این مردم موجب گشت این کار در نظرشان مطلوب افتد و از موسی خواستند معبودی بر ایشان قرار دهد: «قالوا یاموسی اجعل لنا إلها کما لهم آلهة قال إنکم قوم تجهلون؛ گفتند: ای موسی همان گونه که برای آنان خدایانی است، برای ما نیز خدایی قرارده.» (اعراف/ 139)
موسی، بی درنگ با پاسخی قاطع و ناشی از خشمی فرو خفته، آنان را به نادانی نسبت داد و دلایل قانع کننده ای بر بطلان خواسته آنها عرضه فرمود: «إن هؤلاء متبر ما هم فیه وباطل ما کانوا یعملون؛ در حقیقت آنچه ایشان در آنند نابود و زایل و آنچه انجام می دادند باطل است.» (اعراف/ 139)
و به این استدلال نیز بسنده نکرد و با تغییر لحن خطاب از عقل به دل، وجدان ایشان را پریشان و تحت تأثیر قرار داد: «قال أغیر الله أبغیکم إلها وهو فضلکم علی العالمین* و إذ أنجیناکم من آل فرعون یسومونکم سوء العذاب یقتلون أبناءکم ویستحیون نساءکم وفی ذلکم بلاء من ربکم عظیم؛ گفت: آیا غیر از خدا معبودی برای شما بجویم؟ با این که او شما را بر جهانیان فضیلت داده است. و یاد کن هنگامی را که شما را از فرعونیان نجات دادیم که شما را سخت شکنجه می کردند، پسرانتان را می کشتند و دخترانتان را زنده باقی می گذاشتند و در این، برای شما آزمایش بزرگی از سوی خدایتان بود.» (اعراف/ 140- 141)
همچنین هنگامی که موسی با گروهی از نخبگان بنی اسرائیل به میقات طور می رود و چهل روز از قوم غایب می گردد، مردم ظاهر بین و سطحی نگر دنباله رو سامری گوساله پرست شده و به سادگی به پرستش گوساله طلایی دست ساز او می پردازند. موسی پس از بازگشت، مبارزه جدی خود را با آفت جدید که به جان ایمان و توحید مردم افتاده آغاز می کند: «فرجع موسی إلی قومه غضبان أسفا قال یا قوم ألم یعدکم ربکم وعدا حسنا أفطال علیکم العهد أم أردتم أن یحل علیکم غضب من ربکم فأخلفتم موعدی؛ پس موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود برگشت و گفت: ای قوم من، آیا پروردگارتان وعده نیکو به شما نداد؟ آیا این مدت بر شما طولانی شد یا می خواستید خشمی از پروردگارتان بر شما فرود آید؟ پس با وعده من مخالفت کردید؟» (طه/ 86)
در ابتدا با استدلال و توجه دادن فطرت مخاطبان و در انتها با برخورد قهر آمیز در محو آثار شرک جدید کوشید؛ گفت: «پس برو که بهره تو در زندگی این است که هر کسی به نزدیکت آمد بگویی به من دست نزنید و تورا موعدی خواهد بود که هرگز از آن تخلف نخواهد گشت، و این که آن خدایی که پیوسته ملازمش بودی بنگر، آن را قطعا می سوزانیم و خاکسترش می کنیم و در دریا فرو می پاشیم.»
نمونه مبارزه موسی با عقاید و سنت های خرافی را در داستان ذبح بقره شاهدیم که خداوند علت ذبح بقره را در آیه 68 بقره، مبارزه با انحراف اعتقادی بنی اسرائیل معرفی می کند. ازآن جا که بنی اسرائیل سالیان دراز تحت سلطه مصریان بودند، اوهام و معتقدات مصریان بر آنها چیره شده بود؛ یکی از مقدسات مصریان گاو بود که گویا احترام و تصدیق گاو در مصر همانند هند بیشتر در میان طبقه کشاورز و دامدار رایج بود. به هر حال تقدیس و پرستش گاو تا آن جا در دلشان نفوذ کرد که اغلب، اعتقاد توحیدی پدران خود را فراموش کردند.
گاهی مبلغ ناگزیر از امتحان و آزمایش پیروان خود می شود تا مخلص را از مدعی و اهل ایمان را از اهل نفاق تمیز دهد. موسی برای قومش، از ایشان عهد و میثاق می ستاند که اعمال ویژه ای را انجام دهند: «و رفعنا فوقهم الطور بمیثاقهم وقلنا لهم ادخلوا الباب سجدا وقلنا لهم لاتعدوا فی السبت وأخذنا منهم میثاقا غلیظا؛ و کوه طور را برای اتمام حجت و اخذ پیمان بر فراز سر آنها افراشتیم و آنها را گفتیم: به حال سجده بدین درگاه در آیید. و نیز گفتیم: از حکم روز شنبه تعدی نکنید، و از آنها پیمانی سخت گرفتیم.» (نساء/ 154)
قوم فرعون نیز مانند قوم موسی مورد ابتلا و آزمایش الهی قرار گرفتند؛ چه، آنها نیز مخاطب دعوت موسوی بودند و به طور مساوی از هدایت های او بهره مند: «ولقد فتنا قبلهم قوم فرعون وجاءهم رسول کریم؛ و ما پیش از این، قوم فرعون را آزمودیم و رسولی بزرگوار به سوی آنها فرستادیم.» (دخان/ 17)
از مطالعه داستان گاو بنی اسرائیل نیز که حکم الهی به ذبح آن توسط این قوم تعلق گرفته بود و ایشان با بهانه های واهی از امتثال آن شانه خالی می کردند، بر می آید که هدف آن آزمایش مردم بوده است. همچنین در سوره اعراف، آن گاه که وعده پیروزی بر فرعون و خلافت زمین را به آنها می دهد، به آزمایش الهی اشاره می نماید: «عسی ربکم أن یهلک عدوکم ویستخلفکم فی الأرض فینظر کیف تعملون؛ امید است که پروردگارتان دشمن شما را هلاک گرداند و شما را روی زمین جانشین آنان قرار دهد و بنگرد که شما چگونه عمل می کنید.» (اعراف/ 129)
از آن جا که تبلیغ، علاوه بر اندیشه و خرد انسان ها با قلب ها و عواطفشان نیز سر و کار دارد، انبیا و مبلغان الهی به تناسب شرایط و مخاطبان گوناگون از استدلال عقلی و یا بیان عاطفی برای تأثیر گذاری و اقناع آنها بهره جسته اند. در روش عاطفی قرآن، مطالب استدلالی و برهانی با لطافت خاص مطرح و عواطف انسانی را تحریک می کند و در قلب می نشیند و در انسان تغییرات ریشه ای و عمیق ایجاد می نماید.
گاهی از استفهام (پرسش)، که در تحریک عواطف مؤثر است بهره می جوید: «أغیر الله أبغیکم إلها وهو فضلکم علی العالمین؛ آیا غیر از خدا برای شما معبودی بجویم، در حالی که او شما را بر جهانیان برتری داده است؟» (اعراف/ 140)
پس از بازگشت از میقات و مواجه شدن با گمراهی قوم اینچنین از روش عاطفی استفاده می کند: «فرجع موسی إلی قومه غضبان أسفا قال یا قوم ألم یعدکم ربکم وعدا حسنا أفطال علیکم العهد أم أردتم أن یحل علیکم غضب من ربکم فأخلفتم موعدی؛ پس موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود برگشت و گفت: ای قوم من آیا پروردگارتان به شما وعده نیکو نداد؟ آیا این مدت بر شما طولانی شد یا می خواستید خشمی از پروردگارتان بر شما فرود آید، که با وعده من مخالفت کردید؟» (طه/ 86)
یکی از راه های اعمال این شیوه، تصریح به رابطه مخاطب با مبلغ است، که خیرخواهی و دلسوزی مبلغ را تلقین می کند؛ مانند عبارت «یا قوم» که بارها در صدر جملات موسی آمده و یا کاربرد عبارت «ربی و ربکم» به جای کلمه الله و رب، که جملگی حکایت از سرنوشت واحد طرفین می نماید و به وجود آورنده جو تفاهم و همدردی است.گاهی نیز با اشاره به ستمی که بر خویشتن روا داشته اند، دلشان را مخاطب قرار می دهد: «وإذ قال موسی لقومه یا قوم إنکم ظلمتم أنفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا إلی بارئکم؛ و چون موسی به قوم خود گفت: ای قوم من، شما با پرستش گوساله بر خود ستم کردید، پس به درگاه آفریننده خود توبه کنید.» (بقره/ 54) در مجموع، این شیوه در دعوت موسی با ظریف ترین راه ها، در موارد بسیاری به کار رفته است.
تربیت و تعیین طلیعه داعیان و پیشتازان حرکت دینی، از تلاش های هدفدار و مؤثر انبیا و مبلغان الهی بوده است. مبلغانی همچون پیامبر اسلام (ص) و حضرت ابراهیم (ع) از خانواده خود هسته مرکزی دعوت را تشکیل دادند و موسی نیز ضمن آن که نخستین پیروانش از ذریه و خاندان اوست، نخبگان قوم را به عنوان نقبای بنی اسرائیل تربیت و به مردم معرفی می نماید. «و لقد أخذ الله میثاق بنی إسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیبا؛ در حقیقت، ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و از آنان دوازده پیشوا و نقیب برانگیختیم.» (مائده/ 12)
نویسنده المنهج الحرکی فی القرآن الکریم ضمن تعریف نقیب، درباره این شیوه چنین می نویسد: «نقیب، به عالم، جستجوگر و آشنا به احوال دین و دنیای قوم گفته می شود، بدون آن که دریافت کننده وحی الهی باشد. موسی از میان قومش نقیبانی برمی گزیند که همکاران و وزیران او در حرکت رسالت، بازوان پرتوان و چشمان تیز بین و کارگزاران تبلیغی او در میان اسباط بنی اسرائیل بودند. از میان قومش نقیبانی برمی گزیند که همکاران و وزیران او در حرکت رسالت، بازوان پرتوان و چشمان تیزبین و کارگزاران تبلیغی او در میان اسباط بنی اسرائیل.»
یهودیت حضرت موسی (ع) تبلیغ توحید باورها در قرآن حوادث تاریخی هجرت