انسان ها در طول تاریخ همواره به دنبال رسیدن به نجات و سعادت ابدی بوده اند و از آن به تعابیر مختلف یاد کرده اند. هندوان نیز در پی اعتقاد به آموزه تناسخ و کرمه، این هدف را مترادف با مکشا یا نجات از چرخۀ سمساره و کرمه دانسته اند که روح در این حالت به اتحاد غایی با برهمن می رسد و می تواند سعادت و زندگی جاوید را تجربه کند. در این میان، اندیشمندان مکتب بهکتی با تکیه بر تعالیم بهگودگیتا (یکی از کتب مقدس هندو)، تفاسیر مختلفی را از راههای رسیدن به مکشا و چگونگی این جایگاه بیان کرده اند. این نوشتار بر آن است تا ضمن معرفی مکشا و انواع گوناگون آن، مختصری از دیدگاه ها و نظرات شخصیت های برجسته مکتب بهکتی همچون رامانوجه، نیمبارکه، مدهوه، ولبهه، کبیر و نانک را ارائه دهد.
اهداف نوشته های هندی در زندگی دنیوی
نوشته های هندی با گرایش سیاسی اغلب سه هدف ورگه را در زندگی دنیوی بیان می کنند که عبارتند از ارتهه، کامه و دهرمه. مکشا نیز به عنوان هدف چهارم در یک متن دینی فلسفی اضافه می شود. اندیشمندان در تقدم و تأخر ارتهه و کامه اختلاف دارند، عده ای کامه را نخستین هدف و ارتهه را دومین هدف ذکر کرده اند. ارتهه از لحاظ لغوی، به معنای امور مادی و شامل چیزهایی است که فرد می تواند آنها را در زندگی دنیوی خود به دست آورد و از این امور، لذت ببرد. ارتهه حاکی از "رسیدن به ثروت و مال دنیوی، امتیاز، سود و ..." است. کامه، همان خوشی و عشق است و در اسطوره شناسی هند، مترادف الهۀ عشق می باشد. آن با سینه و پنج تیر از گل، اشتیاق و علاقه را تحریک می کند و آن را به درون قلب می فرستد. مکتب هندو بر زهد، تجرد و ریاضت بسیار تأکید می کند و کامه بر خلاف تفکر اصلی هندوئیسم، ازدواج با عشق را می آموزد. دهرمه، سومین هدف از اهداف چهارگانه است که شامل کل متون دینی و وظایف اخلاقی می شود. دهرمه شاستره ها و دهرمه سوتره ها یا کتب قوانین از متونی به شمار می روند که با این هدف مرتبط هستند. ارتهه، کامه و دهرمه به عنوان تریورگه (دسته سه تایی)، شناخته می شوند و مکشا به عنوان چهارمین هدف در رأس سه هدف قبلی قرار می گیرد.
مکشا در دین هندویی
هندوان نجات و رستگاری (مکشا) را مبتنی بر رهایی کامل از سمساره و کرمه و نتایج ناشی از آن دو می دانند. به اعتقاد آنها، واژه کرمه از ریشۀ سنسکریت "کری" به معنای "عمل کردن، انجام دادن و به وجود آوردن" مشتق می شود. کرمه در اصطلاح، قانون کیفیت نتیجۀ عمل و نیروی محرک در پشت چرخۀ تولدهای مجدد یا تناسخ (سمساره)، است. هر عملی که توسط فردی انجام می گیرد، از خود اثری باقی می گذارد و دارای نیرویی است تا طبق خوبی و بدی آن عمل، برای او در آینده خوشی یا مصیبت را مقدر کند. بر طبق این اصل، هر آنچه می کاریم درو می کنیم. دانه و بذر خوب، یک محصول خوب و دانه و بذر نامرغوب، محصولی بد را در پی خواهد داشت. این آموزه، سمساره را به دنبال خود دارد. سمساره در لغت به معنای سیار، مسافر و دوره گرد و در اصطلاح "چرخیدن در دسته ای از مراحل"، "تناسخ" یا "تولد دوباره" است. به عبارت دیگر، فلاسفۀ هندی وجود یک روح را در ارتباط با کرمه می پذیرند که برای دریافت جزا و پاداش از بدنی به بدن دیگر می رود. اصطلاح مکشا، صیغۀ مذکر سنسکریت است و صیغۀ مؤنث آن، موکتی از ریشۀ "موچ" یا "مکش" به معنای "نجات یافتن" و "رهایی" مشتق می شود. این واژه در زبان پالی، به دو صورت "ویموتی" و "ویموکهه" می آید و همیشه در یک معنای دینی خاص به نجات از چرخۀ ملالت آور سمساره دلالت دارد.
اقسام مکشا
مکشا دارای دو جنبۀ سلبی و ایجابی است. جنبۀ سلبی آن به معنای رها شدن یا از شر چیزی خلاص شدن است و جنبۀ ایجابی اش، آرامش، امنیت و حصول را در بر دارد. چنانچه این دو جنبه با هم در نظر گرفته شوند، جنبۀ ایجابی بیشتر به ذهن خطور می کند و محور اعتقادات دینی مردم هند را به وجود می آورد. مکشا به دو قسم "جیون موکتی" و "ویدهه موکتی" تقسیم می شود. "جیون موکتی" به معنای نجات یافتن در این زندگی است، در حالی که هنوز مرگ فرد، فرا نرسیده است. انسان هایی که قبل از مرگ نجات یافته اند، به دور از شهوت و امیالی هستند که به تولد مجدد منجرشود. این افراد، از جایگاه اندیشه و اعمال (لوکیکه) فراتر رفته و به جایگاهی فراتر (لکتتره)، قدم گذاشته اند. آنهابه زندگی خود ادامه می دهند، زیرا نیروهایی که باعث ادامۀ حیات می شود، از بین نرفته اند. این اشخاص به بالاترین هدف خودشان رسیده اند، بنابراین منتظر می مانند تا عمرشان به پایان رسد. فرد در "ویدهه موکتی" قسم دوم مکشا در حالی که از قید بدن آزاد شده است، نجات می یابد. در این حالت، آتمن شخص به وسیلۀ معرفت و بدون پیکر به رستگاری نائل می شود.
مکشا در اوپنیشادها
اعتقاد به این آموزه در سمهیتاها و براهمنه ها به صورتی نامحسوس وجود دارد و در اوپانیشادهای متقدم مشاهده می شود. اوپنیشادهای متأخر توانستند تعریف بسیار مناسبتری از مکشا ارائه دهند. در سراسر اوپنیشادها دو برداشت مختلف در مورد مکشا وجود دارد. این دو، همانندی با خدا و یکی شدن با او هستند. هنگامی که روح رستگار شده با خداوند یکی می شود، خود را خالق جهان میداند. در این حالت هیچ معنایی از فردیت وجود ندارد و آن را می توان به خواب بدون رؤیا تشبیه کرد. با یکی شدن روح با برهمن، یک جنبۀ سلبی و یک جنبۀ ایجابی به چشم می خورد. روح در جنبۀ سلبی، به نظر می رسد به طور کلی تمایز را از دست می دهد و تبدیل به چیزی می شود که نه آتمن است و نه برهمن؛ و این حالت، تا حدی گنگ و مبهم است. روح رستگار شده در جنبۀ ایجابی به عنوان فردی به کمال رسیده با روح متعال یکی می شود. دیدگاه دیگر همانندی با خداوند است. در این طرز تلقی، خود (آتمن) انسان از بین برده نمی شود. مانند اشعۀ خورشید نسبت به خورشید، موج نسبت به اقیانوس و نت های موسیقی در یک ترانه؛ در عین اینکه اشعۀ خورشید از خورشید، موج از اقیانوس و نت های موسیقی از آهنگ تفاوت دارند، در عین حال، مانند خورشید، اقیانوس و آهنگ هستند. فردیت در این مرحله حفظ می شود و این امکان برای شخص نجات یافته وجود دارد که عمل کند.
مکشا در گیتا
گیتا بخشی از حماسۀ مهابهارته مکشا را آرمانی متعالی می داند. این اثر مانند اوپنیشادها به مکشا از دو جنبۀ سلبی و ایجابی می نگرد. چنانچه جنبۀ سلبی آن مد نظر باشد، به معنای رهایی از عمل، مرگ و تولد مجدد است و اگر جنبۀ ایجابی اش مورد توجه قرارگیرد، کمال و جایگاه برتر، برترین خوشی، آر امش، بی مرگی معنا می شود. گیتا اغلب مکشا را به عنوان "جایگاه برهمن "، "نیروانه برهمن" و "رسیدن به برهمن" بیان می کند. بنابر گفتارهای این اثر، روح نجات یافته در مکشا شبیه ذات الوهی می شود و به استغراق نمی رسد. او با ارادۀ خداوند به فعالیت می پردازد و صورتی از وجود (بهاوه) خداوند را به دست می آورد. چنین روحی باید در زندگی دنیوی اعمالی را به جا آورد، اما به نتایج آنها هیچگونه دلبستگی نداشته باشد. متون ودانته ای متعلق به سده های میانه که به صورت تفاسیری بر برهمه سوتره هستند، اصطلاح مکشا را ترجیح داده اند. تفاسیر شنکره (8 میلادی)، رامانوجه 11تا 12 میلادی)، نیمبارکه (13 میلادی)، مدهوه (14 میلادی)، و ولبهه (15 میلادی) از همه حائز اهمیت بیشتری هستند. فلاسفۀ هندی قرن نوزدهم و اندیشمندان معاصر نیز به تأسی از این افراد، به اصطلاح مکشا وفادار ماندند و همچنان این واژه را در آثار خود به کار می برند.
مکشا از دیدگاه اندیشمندان بهکتی
1- رامانوجه
رامانوجه از شخصیت های برجستۀ مکتب بهکتی است. از دیدگاه او نجات مبتنی بر از بین رفتن "خود" نیست، بلکه در اثر آن، روح از قیود سمساره رها و خصوصیات ماهوی عقل تجلی می یابند. زیرا هویت فردی و ذاتی در سمساره تحت تأثیر اویدیا (جهل و نادانی) و کرمه قرار می گیرد. از روح نجات یافته با عنوان سورات نام برده می شود، به این معنا که تحت تأثیر قانون کرمه قرار نمی گیرد. هیچ تفاوتی در مکشا بین ارواح خدایان، انسان ها، حیوانات و گیاهان وجود ندارد. تفاوت بین ارواح در عالم سمساره، و ناشی از ارتباط آنها با بدن های مادی است که به روح، کیفیتی منحصر به فرد و معنایی خاص عطا می کند. روح رستگار شده به صورت دائمی با خداوند متحد می شود، اما هرگز همسان با او نمی شود. رامانوجه در آثار متأخر خود، از مکشا به عنوان "کئیمکاریه پراپتی" یا خدمت ابدی به خداوند تعبیر می کند. این خدمت به ایشوره مانند خدمات دیگر انسان ها خسته کننده و ملال آور نیست. او در شری بهاشیه می گوید: «شخصی که با تمام وجود در برهمن استغراق می یابد، از یک معرفت شهودی نسبت به برهمن برخوردار خواهد شد، و این امر زمانی تحقق می یابد که فرد مورد نظر با احترام عمیقی بر او متمرکز شود. عابدی که این شهود را با اخلاص شدید درک می کند، هیچ چیزی را جدا از او نمی بیند؛ زیرا کل حقیقت در ذات برهمن و تجلی صوری یا ویبهوتی او قرار می گیرد. در نظر چنین انسانی با این ویژگی، تصور کثرت، معنایی ندارد ». رامانوجه "جیون موکتی" را رد می نماید و بر این باور است که با داشتن کرمه و بدن مادی، نجات امکان پذیر نیست.
2- مدهوه
به اعتقاد مدهوه، نجات یا مکشا مبتنی بر تجلی ذات حقیقی جیوه آتمن است. وقتی جیوه، بهکتی و معرفت لازم را به دست می آورد، پروردگار با لطف خود، ذات حقیقی و صفت آنندۀ (بهجت و سرور) او را که بر اثر اویدیا مخفی مانده بود، متجلی می سازد. تجلی آننده، به معنای همسانی با برهمن نیست، بلکه حتی در حالت مکشا نیز، روح فردیت و شخصیت خود را حفظ می کند. او به وجود سلسله مراتب مکشا در میان ارواح نجات یافته معتقد است و این تفاوت در مراتب را ناشی از معرفت و بهکتی می داند. به اعتقاد او، همانطور که ظرف، رودخانه، و اقیانوس، ظرفیت های مختل فی برای گنجایش آب دارند، جیوه ها نیز بر اساس "سادهنه" یا ساختار ذهنی شان، از سعادت و بهجت بهره مند می شوند. بعضی، طالب سعادت اندک و برخی دیگر، خواستار سعادت بیشتر هستند.
چهار قسم موکتی در نظر مدهوه
مدهوه در پی اعتقاد به وجود سلسله مراتب، چهار قسم از موکتی را بر می شمارد:
1) سالکیه موکتی:
روح در این مرحله، به محل اقامت پروردگار یعنی "وئیکونتهه" وارد می شود.
2) سمیپیه موکتی:
در این کیفیت، موکته جیوه در جوار قرب الهی قرار می گیرد.
3) سروپیه موکتی:
در این مقام، حالت ارواح بسیار سعادتمند است. آنان در عین زیستن در وئیکونتهه و قرار گرفتن در قرب الهی، تقریبا شکل و نمودی از خداوند را به خود می گیرند، تا نشان دهند که بهجت و ذات آنها شبیه به پروردگار است.
4) سایوجیه موکتی:
بالاترین و برترین جایگاه رستگاری است. در این مرحله، بهجت و سعادت روح نجات یافته، کاملا شبیه به برهمن می شود، شکل پروردگار را به خود می گیرد، و با او یکی می شود. شاید بعضی آن را با مکشای شنکره یکی بدانند، اما ویاسه تیرتهه، یکی از مفسران آثار مدهوه در نیایامریتۀ خود، توجه همه را به این نکته جلب می کند که سایوجیه موکتی، هرگز نباید به اینهمانی کامل تفسیر شود. او بیان می کند که یگانگی در این جایگاه مانند مخلوط شدن شیر با آب است که اجزای سازنده آن، هویت خود را از دست نمی دهند. ویژگی قابل توجه دیگر در خصوص مکشا این است که ارواح نجات یافته، دارای بدن هایی از جنس شعور محض هستند که بهجت و شادی را تجربه می کنند. این بهجت، کاملا غیر مادی و الوهی است و باعث محدودیت جیوه نمی شود.
اعتقاد به اوپاسنا و جیون موکتی
مدهوه و پیروان او به وجود اوپاسنا (عبادت) در طول مکشا اعتقاد دارند. آنها بر این باورند که موکته جیوه ها اوپاسنا را با رضایت خودشان و بدون هیچ چشم داشتی انجام می دهند. این نظریه، ویژگی و خصوصیت منحصر به فرد مکتب مدهوه و متفاوت از سایر مکاتب هند است. پیروان مکتب مدهوه به جیون موکتی اعتقاد دارند و بر این باورند که فرد در جایگاه جیون موکتی هیچ علاقه ای به امور جهان نشان نمی دهد تا دچار تشویش شود. تشویش باعث توهم و محدودیت می گردد. انسان در این جایگاه، با معرفتی که به دست می آورد، ویشنو را به عنوان عامل کل و خودش را وابسته به او می پندارد و با مشاهدۀ تعالی ویشنو، از توهم (مهه)، رنج، و ناراحتی (شکه) رها می شود. (ادامه دارد ...)
ادیان فرهنگ غربی هندوئیسم فلسفه غرب اعتقاد جامعه شناسی تناسخ مکاتب