گاه امور دینى و اجتماعى آنقدر به هم پیچیده مى شوند که تمایز آنها از همدیگر مشکل بلکه ناممکن مى گردد. نظام کاست در آئین هندو و فرهنگ هند که در سنت بومى با واژه هایى همچون ورنه و جاتى از آن تعبیر مى شود، همین گونه است. نظام طبقاتى کاست که به طور کلى شامل چهار طبقه برهمنان، کشتریه ها، ویشیه ها و شودره ها است و در درون خود نیز صدها دسته بندى دارد، از یک طرف آثار اجتماعى خاصى دارد که محرومیت از امتیازهاى اجتماعى و اختصاص آنها به طبقه خاص، از بارزترین آنها است و از طرف دیگر، آثار دینى دارد که براى مثال، بعضى از طبقه ها مثل شودره ها، حتى حق گوش دادن به آیات کتاب مقدس هندویى را ندارند. از سوى دیگر نظام کاست با نجات اخروى انسان کاملا مرتبط است. نجات در آئین هندو حاصل تکاملى است که در طى زندگى و مرگ حاصل مى شود. رفتار نیک انسان و رعایت حدود و ضوابط طبقه اى که به آن تعلق دارد، راه را براى این که در زندگى هاى آینده، در طبقه بهترى متولد شود، باز مى کند و اگر همین رفتار در زندگى بعدى نیز رعایت شود، سرانجام نجات نهایى را در پى دارد. البته عکس آن نیز صادق است و رعایت نکردن وظایف نه تنها سقوط از طبقه بلکه حتى تولد به صورت حیوانات را در پى دارد. البته رویکردهاى مختلفى در زمینه حقیقت کاست وجود دارد. عده اى به همان نگرش سنتى به کاست مى نگرند و معتقدند، باید طبقات به همان شکل که امرى طبیعى است و ناموس خلقت آن را تعیین مى کند، رعایت شود؛ ولى عده اى دیگر با ظالمانه تلقى کردن این نظام در پى تفسیرهاى بهترین از آنند، به گونه اى که هم حقوق اجتماعى بهترى را براى طبقات در پى داشته باشد و هم تأثیر اعمال سابق را بر طبقه اجتماعى کنونى کم رنگ تر کند.
نظام طبقات اجتماعى یا «کاست» ویژگى منحصر به فرد آیین هندو است و از این رو، توجه بسیارى از دانشمندان، اعم از دانشمندان اروپایى یا هندى را به خود جلب کرده است. در این میان، اطلاعاتى که از این تحقیقات به دست مى آید، از ارزش والایى برخوردار است. آشنایى با نظام کاست براى دین پژوهان به ویژه در عرصه ادیان شرقى از اهمیت زیادى برخوردار است، به گونه اى که پى بردن به رمز و راز هندوئیسم و مذاهب برآمده از آن بدون آشنایى با کاست امکان پذیر نیست. اهمیت این بحث هنگامى بیشتر مى شود که بدانیم برخى نظام کاستى را فراتر از هندوئیسم دانسته اند. براساس این دیدگاه، کاست به عنوان یک نهاد فراتر از دین هندو است و هندوئیسم ایدئولوژى مشروعیت بخش خود را از آن گرفته است. مسلمانان، بودایى ها، سیک ها، مسیحیان، یهودیان، اومانیست هاى سکولار و سایر کسانى که در هند هسنتند، همه و همه در معرض احکام مربوط به نظام کاست قرار دارند. ساختار اصلى نظام کاست را مى توان به هزاران سال قبل باز گرداند؛ هرچند که این نظام تا حدى در مناطق شهرى مدرن تجزیه شده است اما به عنوان ویژگى حاکم بر زندگى روزمره در روستاها همچنان ادامه دارد. البته نظام کاست عمدتا تمایزى اجتماعى است، اما بعد دینى هم دارد. در واقع، حقوق و وظایف دینى هندوها تا حد زیادى بر اساس کاست آنها و به تعبیر دیگر جایگاهشان در نظام طبقاتى متفاوت مى شود؛ مثلا آیین هاى ودایى و دعاهایى که بر سه طبقه نخست واجب است، براى شودره ها ممنوع است. نظام کاست از همان آغاز نهاد اساسى دین هندوئیسم به شمار مى رود. دومونت (L. Dumont)، مى نویسد: «غالبا گفته مى شود که عضویت در دین هندوئیسم ذاتا با رعایت قوانین کاستى و احترام به برهمن تعریف مى شود.» پارسونز T. Parsonsمى نویسد: «هندوئیسم به عنوان یک دین، بعدى از این نظام اجتماعى است و جدا از آن هیچ گونه شأن مستقلى ندارد.» رنو مى نویسد: «از برخى جهات هندوئیسم غیرقابل تفکیک از نظر پردازى فلسفى و از برخى جهات دیگر غیر قابل تفکیک از حیات اجتماعى است».
1. مفهوم شناسى
یکى از مفاهیمى که براى اشاره به نظام اجتماعى هندوان به کار مى رود، واژه «ورنه» است. معناى اولیه این واژه که از ریشه vr. گرفته شده، عبارت است از screen (پرده، پوشش، حفاظ و...) و veil (روبند، لفافه و پرده) و covering (پوشش) و..؛ بنابراین، باید گفت رنگ تنها یکى از ابعاد فراوان این واژه است. این واژه براى اشاره به گروه هایى به کار رفته که داراى رنگ پوست هاى متفاوتى اند. از آن جا که این واژه در اصل به معناى «رنگ» به کار رفته، برخى از اندیشمندان به ویژه در اواخر قرن 19 به این نتیجه رسیده اند که این واژه به «رنگ پوست» و از همین رو به دسته هاى نژادیى اشاره مى کند که در میان هندوها وجود دارد. در واقع، بومیان هندو از واژه ورنه براى اشاره به طبقات اجتماعى جامعه خود استفاده مى کردند. واژه دیگرى که در این باره کاربرد گسترده دارد، «کاست» است که نخستین بار با نام کاستا (Casta) و توسط مهاجمان پرتغالى قرن پانزدهم میلادى براى اشاره به تقسیم بندى طبقات اجتماعى هند به کار گرفته شد. واژه پرتغالى casta معمولا به معناى chaste (پاکدامن، ساده، بى پیرایه، خالص) یا pure (خالص و بى غش)، است. در واقع، این واژه در دوران استعمار به عنوان معادلى مشهور براى ورنه (varna) (که در فرهنگ بومى هندوها براى اشاره به طبقات اجتماعى کاربرد داشت) به کار رفت؛ هرچند که معناى اصلى ورنه رنگ، تناسب چندانى با واژه کاست ندارد و در واقع، واژه کاست، به گونه اى ناقص به عنوان معادل و ترجمان آن به کار گرفته شد، تا به گروه هاى اجتماعى هندو اشاره کند ولى به هر حال کاربست آن براى اشاره به طبقات اجتماعى در میان اروپاییان رایج شد و بدین ترتیب، این واژه، دال بر شبکه پیچیده اى از گروه هاى اجتماعى وابسته به هم و در عین حال جدا از یکدیگر است که به طور سلسله مراتبى سامان یافته اند. این نظام، نهاد اجتماعى متمایز هند است. در هند صدها و شاید هزاران کاست متمایز وجود دارد و هر یک از آنها داراى تقسیمات فرعى و جایگاه خاص خود در سلسله مراتب هند هستند.
یکى دیگر از واژه هایى که در این رابطه به کار مى رود، «جاتى» (Jati) است. البته تلفظ این کلمه و حتى خود این کلمه از منطقه اى تا منطقه دیگر و از زبانى تا زبانى دیگر متفاوت است. اروپاییان جاتى را نیز به caste ترجمه مى کنند. اما باید گفت که هرچند مفاهیم «ورنه» و «جاتى» منعکس کننده ابعاد جداگانه اى از نظام هاى اجتماعى، اقتصادى و ایدئولوژیکى است، این شیوه معمول که این دو واژه را به «طبقه» (caste) ترجمه مى کنند اغلب تفاوت هاى موجود میان این دو واژه را مبهم کرده است. در واقع، هرچند دو اصطلاح «جاتى» و «ورنه» هر دو به طبقه اجتماعى اشاره مى کنند، تفاوت آنها در این است که جاتى ناظر به تبار و خاندان فرد است، ولى ورنه به پیشه و کارکرد اجتماعى وى ناظر است. به تعبیرى مى توان گفت که کاست ها همچون قبایل بزرگ و جاتى ها نیز همانند خانواده ها و یا اقوام درون هر قبیله اند. این دو ملاک در طبقه بندى اجتماعى هندو به نوعى همپوشى دارند. برخى از دین شناسان نیز جاتى را زیرطبقه یا طبقات فرعى کاست دانسته اند. هر جاتى به نوبه خود از چندین گتره (gotra)، (یعنى طایفه) تشکیل مى شود. نکته دیگر آن که در حالى که واژه کاست غالبا حاکى از شرایط اجتماعى موجود در جوامعى غیر از جوامع منبعث شده از جنوب آسیاست، واژه ورنه و جاتى منحصر به شبه قاره هند است. ورنه به تقسیمات اجتماعى اى اشاره مى کند که ویژگى خاص گروه هاى هندو فارسى زبان است (که به انحاى گوناگون آریایى و ودایى نامیده مى شوند)؛ گروه هایى که در هزاره دوم پیش از میلاد از شرق به سمت آسیاى جنوبى عزیمت کردند. البته، درباره این عصر هیچ گونه سند تاریخى در دست نیست، اما از سرودهاى مذهبى، افسانه ها و سایر گزارش هایى که در اختیار داریم، به نظر مى رسد که نظام اجتماعى این تازهواردها از چهار بخش فرعى تشکیل شده بود که در نظام هندوئیسم امروزه وجود دارد. از نظر برخى، نظام ورنه در واقع زمینه نظرى و فلسفى نظام کاست است و شاید نظام ورنه فراهم کننده ریشه تاریخى نظام کاست هم باشد. نظام ورنه نوع هندویى چیزى است که به مثابه ایدئولوژی سه بخشى هندو اروپایى شناخته شده است که تجلى و نمود اجتماعى این ایدئولوژى جامعه را به سه «کارکرد» تقسیم مى کند: دین و قانون، دفاع و زایایى (سازندگى)؛ اما این ایدئولوژى در هند باستان به دو شیوه جرح و تعدیل شده است: نخست آن که فرمانروایى از کارکرد نخست حذف و به کارکرد دوم تنزل یافته است؛ یعنى تبدیل به حوزه عمل انحصارى کشاتریا (طبقه جنگ آوران)، شد و برهمن ها نیز دین و منصب روحانیت را به انحصار خود درآوردند و از همین روست که برخى از اندیشمندان مدعى اند که در هند میان شأن و قدرت یعنى مرجعیت معنوى و حاکمیت دنیوى شکافى به وجود آمد. اما برخى معتقدند که با این حال، کشاتریاها حق معنوى قابل توجهى براى خود محفوظ داشتند. دوم آن که در هند باستان شاکله سه بخشى مزبور به یک چارچوب چهاربخشى توسعه یافت و این امر به دلیل گسترش جامعه ودایى بود که با این توسعه سعى کردند تا جامعه هندى در درون خود شامل ساکنان بومى غیر آریایى آسیاى جنوبى هم بشود. و بالاخره کارکرد سوم میان دو گروه وایشیاها و شودره ها تقسیم شد. با گسترش نظام مزبور در گذر زمان، طبقه پنجم بزرگى با نام «غیر قابل لمس ها» (نجس ها) به بخش زیرین سلسله مراتب اجتماعى افزوده شد.
مورخان و دین شناسان معمولا ریشه اولیه پیدایش نظام طبقاتى هند را به هجوم آریایى ها به هند برمى گردانند؛ اما در رگودا نیز به مسئله پیدایش طبقات اشاره، و داستان اسطوره اى آن بیان شده است. در اواسط هزاره دوم ق. م. مردمانى پس از عبور از دامنه کوه ها و سلسله جبال هندوکش به داخل کشور هند سرازیر شدند و آن جا را به تسخیر خود درآوردند. آنها مردمى بلند قامت و سفید چهره و از نژاد ریشه «هندو اروپایى» بودند و خود را «آریایى» مى خواندند. آریایى هایى که به هند وارد شدند، نخست در سواحل شعب شمالى رود سند فرود آمدند و سپس به مناطق مختلف پراکنده شدند. گروه پیشاهنگ مهاجران آریایى هند از یک سو با ساکنان بومى تیره پوست یعنى دراویدیان در حال نزاع بودند و از سوى دیگر در برابر امواج جدید مهاجمان آریاى نژاد به نبرد مى پرداختند. از این رو پیکارها و جنگ هاى فراوانى در میان آنها رخ داد که در حماسه ها و رزمنامه هاى باستانى قوم هند و نامه رامایان و مهابراتا ثبت و جاودان مانده است. در همین روزها بود که سواحل شعب هفتگانه سرچشمه هاى رود سند به سیطره و تسلط این قوم درآمد و اندک اندک طبقات جدیدى در میان جامعه آنها به ظهور رسید و بدین ترتیب بذر اولیه اصناف متمایز (کاست ها) کاشته شد و هر صنفى داراى کار مستقل خود گشت. در اواخر قرن هفتم ق. م. آریایى ها سراسر دره گنگ را تحت سلطه خود درآوردند و تشکیلات و سازمان هاى اجتماعى چندى در آن جا پایه ریزى کردند. در سازمان هاى اجتماعى، قوم فاتح یعنى آریایى ها در مرتبه بالا قرار گرفتند و در زیر طبقه آنها، طبقه پایین تر، یعنى قوم مغلوب، که گندم گون و تیره رنگ بودند قرار داشتند و زیر سلطه آریایى ها بودند. در آن وقت، هنوز صنف ها و طبقات اجتماعى مختلف از یکدیگر کاملا جدا نشده بودند، ولى اندک اندک در اثر تحولات روزگار چهار صنف متمایز یا چهار گروه اجتماعى جداگانه تشکیل شدند. مسئله تاریخى فوق روشن مى سازد که رنگ چهره و نژاد افراد، در تعیین طبقه آنها تأثیر گذار بوده است و آریایى ها معمولا سفیدرنگ بوده و با غلبه بر بومیان، طبقه بالا را به خود اختصاص دادند. از همین جاست که برخى از اندیشمندان با توجه به رابطه اى که میان کاست و رنگ چهره وجود داشته، معتقد شدند که خاستگاه کاست، نژاد افراد است. در این باره شعرى نیز در مهابهارته وجود دارد. بهیرگو (Bhirgu) در بیان طبیعت کاست ها به بردواجه (Bharadvaja) مى گوید: برهمنان سفید، کشاتریه ها، سرخ، وایشیه ها زرد و شودره ها سیاهند». اما برخى دیگر در این امر تردید کرده، گفته اند: «به نظر نمى رسد که هیچگاه حتى در همان نخستین روزها هم نژادها یک دست بوده باشند و از همین رو، بردواجه به بهیرگو چنین پاسخ داد که «اگر رنگ هاى گوناگون نشان دهنده کاست هاى مختلفند، پس تمام کاست ها باهم آمیخته اند». نکته جالب آن که بردواجه از این تقسیم بندى احساس ناراحتى کرده، مى پرسد: «گویا ما همه دستخوش هوس، خشم، ترس، اندوه، تأسف، گرسنگى و کرداریم. پس چگونه از کاست هاى مختلفیم؟». مى توان گفت که ساختار کاست علاوه بر عامل نژادى، عامل اقتصادى نیز داشته است. این عامل نشان دهنده وجود نظام تقسیم کار و طبقه بندى کارى است. در واقع، شناخت کاست ها از روى رنگ حتى در کهن ترین نوشته هاى ادبى هم نادر است و همان طور که بردواجه متذکر شده، در هر کاستى مى توان از چهره هاى آمیخته مشاهده کرد. اما تقسیمات پیشه اى و شغلى که کاست ها به آن وابسته بودند، درباره نقش کاست در کار جامعه نظر بهترى به دست مى دهد. البته از این نکته نباید غافل شد که در چند دهه اخیر، نظام کاست اهمیت اقتصادى خود را از دست داده و در عوض اهمیت سیاسى یافته است. گروه هاى طبقاتى پشت سر یک نامزد سیاسى متحد مى شوند و وى تبدیل به سخنگو و نماینده آنها مى شود. در این باره دو نکته قابل توجه است: نخست، انعطاف پذیرى فراوان ساختار نظام کاست و دوم آن که هرچند معناى کاست در هند تغییر یافته، اهمیت آن همچنان باقى است. نکته مهم دیگر این است که به احتمال زیاد پیش از هجوم آریایى ها نوعى تقسیمات کاست وجود داشته و آریایى ها آن را بیشتر کردند. به هر روى، ریشه تاریخى نظام کاست را همه یا بیشتر مورخان و محققان ذکر کرده اند؛ اما علاوه بر ریشه تاریخى، آثار دینى است. در یکى از سرودهاى رگودا در ضمن داستان معروفى به بیان چگونگى پیدایش نظام کاست پرداخته شده، به آن مبناى دینى بخشیده شده است. وداها قدیمى ترین متون آریاها در هند است که قدمت آنها به هزاره دوم و اول پیش از میلاد برمى گردد. در این متون، طبقات اجتماعى به عنوان بخشى از فرایند خلقت ارائه شده که در کنار سایر بخش هاى جهان ریشه در آغاز زمان دارد. داستان مزبور ریشه هر چیز را به شخص بسیار بزرگى به نام پوروشه (Purusa) مى رساند. خدایان این شخص را قربانى کردند و پیکر او به بخش هاى متعددى تقسیم شد تا این که اجزاى او تبدیل به زمین، خورشید، ماه، حیوانات و... شد. انسان ها نیز از اجزاى بدن او خلق شدند: هنگامى که آنها پوروشه را به قسمت هاى بسیار زیادى بخش بخش کردند، آیا او را مرتب کردند؟ دهان او چه بود؟ بازوانش چه؟ ران ها و پاهایش چه؟ برهمن دهان او بود؛ دو بازوى او کشاتریا را ساختند؛ دو ران او وایشیا را و از پاهاى ان شودره ها ساخته شدند. در این بند، کارکردهاى اجتماعى با بخش هاى کالبد شکافى بدن «انسان کیهانى» (Cosmic Man) ربط داده شده است: برهمن ها به دهان آفریدگار مرتبط شده اند (و از این رو زندگانى آنها را از طریق قدرت سخنگویى، از طریق خواندن متون مقدس و مانتراها (Mantras) یا سخنان مقدس مى سازند)؛ کشاتریاها از بازوان قدرتمند آفریدگار نشئت یافته اند که خود به طور کافى نشان دهنده کارکرد آنهاست. ویشیاها از ران ها به وجود آمده اند تا آنها را به وظیفه خاص خودشان به عنوان تولیدکنندگان مرتبط سازد و شودره ها به پاها مرتبط شده اند که پایین ترین و آلوده ترین بخش ساختمان جهانى است، ولى در عین حال مبنا و اساس استراحت و تکیه گاه بدن فیزیکى و اجتماعى است. همچنان که پیداست و برخى از محققان (جلالى نائینى، هند در یک نگاه) نیز متذکر شده اند، این داستان آمیخته با تخیلات شاعرانه است، اما در دوره هاى بعدى قانونگذاران هندو و گویندگان حماسى و نویسندگان ادبیات مذهبى آن را مبناى تقسیم جامعه قرار دادند و تصور کردند که ایجاد طبقات چهارگانه یک امر خدایى است و براى رسیدن به سرمنزل نجات باید آن را قبول کرد و این نظم کهن همچنان تا هنگام تنظیم و تصویب قانون کنونى جمهورى هند باقى بود اما سرانجام رهبران متفکر و بیداردل انقلاب هند آن را در قانون اساسى ملغى کردند. بنابر این، به دلیل تأیید واقعه تاریخى مهاجرت آریایى ها به سرزمین کنونى هند، به نظر مى رسد اساس نظام اجتماعى (کاست)، رویداد تاریخى است که در طى آن آریایى هاى غالب خود را برترین طبقه جامعه تلقى کردند و سایر افراد را در رده هاى پایین تر قرار دادند. شکى نیست که در این رده بندى هم عامل نژادى دخیل بود و هم عامل اقتصادى، ولى دادن ریشه دینى به آن مسئله اى اسطوره اى و تخیلى است که نمى توان آن را پذیرفت. (ادامه دارد...).