پس از حضرت داود (ع) فرزند خردمند و با کیاست و سیاست او یعنی حضرت سلیمان (ع) (972-932 ق. م) بر کرسی حکومت، تکیه زده و رهبری امت یهود را بر عهده گرفت. در کتب عهد عتیق، سه کتاب نیز به نام های «امثال سلیمان نبی»، «جامعه سلیمان یا سفر جامعه» و «غزل غزل ها» وجود دارد که به او منسوب است. ولی پژوهشگران، صحت این انتساب را مورد تردید قرار می دهند.
سلطنت بی نظیر سلیمان پیامبر
سلیمان از بزرگترین پادشاهان بنی اسرائیل است. قوم بنی اسرائیل در عصر سلیمان آخرین درجه ارتقاء خود را طی کردند؛ ولی با این حال حدود کشور آنان از سرزمین فلسطین تجاوز نکرد. و این ابواب چهارم و یازدهم کتاب اول عهد عتیق است که می گوید: «حوزه فرمانروائی او از دان تا بئر سبع و غزه و حدود مصر امتداد داشت و سلیمان نتوانست پادشاه دمشق را تسلیم نماید و بر او غالب شود و آرامیان در شام و آدامیان و موآبیان و عمونیان در جنوب بر سلیمان شوریدند و زیر فرمان او در نیامدند. سلیمان، کنعانیان را زیر فرمان کشید.»
پادشاهی سلیمان در اساطیر و روایات تاریخی شکلی کاملا افسانه ای به خود گرفته است. قرآن کریم پادشاهی سلیمان را از این افسانه ها و اسرائیلیات جدا کرده و او را به عنوان یکی از پیامبران خداوند معرفی کرده و آنچه را به سلیمان تفویض کرده، بخشی از قدرت خداوند است. منابع یهود و روایات اسرائیلی، چهره و حقیقت کلیه پیامبران خداوند را تحریف شده و به دور از حقیقت ترسیم کرده اند. تصاویری که در قرآن از پیامبران بنی اسرائیلی ارائه شده، آنان را بسیار مردمی، صلح دوست و هدایتگر نشان می دهد. و این دقیقا بر خلاف تصاویر منابع تاریخی یهود، تورات و افسانه ها و روایات موجود است. خلاصه این که دوران سلطنت سلیمان نقطه اوج اقتدار حکومت و تمدن قوم یهود بود.
مجد و عظمت و نیز عزت و شوکت بنی اسرائیل در زمان حضرت سلیمان (ع)
در دوران حاکمیت و حکومت حضرت سلیمان (ع) مجد و عظمت و نیز عزت و شوکت بنی اسرائیل به نقطه اوج خود رسید؛ چون آن حضرت با برخورداری از امدادهای غیبی و موهبت های ویژه الهی، شعاع حاکمیت و قلمرو حکومتی خویش را گسترش داده، و بر بخش های بزرگی از جهان آن روز، مسلط شد، و علاوه بر توده های مردم، حتی موجودات دیگر از جن و پریان و نیز وحوش و پرندگان را به تسلط خویش در آورده، و به اذن الهی بر آن ها هم فرمان می راند. دوره فرمانروایی حضرت سلیمان (ع) دوره ای استثنائی در تاریخ انبیاء (ع) است. خداوند در این دوره نمونه ای از امکانات شگفت آور و متنوعی را که می توانست در تسخیر انسانها باشد ظاهر ساخت؛ چرا که ملتها موجودیت سیاسی خود را به رهبری پیامبران خدا و جانشینان آنان برپا داشتند و توان خود را در طغیان و نبرد علیه یکدیگر به کار نبردند.
خداوند در قرآن می فرماید اگر خداوند روزی را بر بندگانش گسترش می داد، بی تردید در زمین ستم و طغیان می کردند، اما خداوند به مقداری که بخواهد، فرو می فرستد، و او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست.
از اقدامات تاریخی و مهم حضرت سلیمان (ع) این بود که بنای معبد بیت المقدس را که شالوده اش توسط پدر بزرگوارش حضرت داود (ع) پایه ریزی شده بود به پایان برد؛ زیرا آن حضرت از ثروت فراوانی که از راه کشور گشایی و تجارت به دست آورده بود بنای «هیکل» یا همان معبد اورشلیم و بیت المقدس را که بعدها به نام او ثبت گردید و به «معبد سلیمان» شهرت یافت، توسط معماران، مهندسان و هنرمندان فنیقی، آشوری و مصری به طرز با شکوه و مجللی ساخت، و در کنار آن مذبح (قربانگاه) و زائرسراهایی نیز بنا کرد. معماران شهر صور که از فنیقیان بودند، مأمور ساختن آن عبادتگاه شدند و از هنر معماری آشوری و مصری نیز الهام گرفتند. آنان به تقلید از آشورها معبد را بر روی صفحه ای بلند بنا نهادند. برای رسیدن به محراب از دو حیاط رد می شدند که دیوار کوتاهی در میان آن حائل بود و نرده ای از چوب سدر داشت. معبد ساختمانی بود به پهنای ده متر و درازی سی متر و بلندای پانزده متر. دیوارها از سنگ بود و ستونها از چوب سدر طلاکوب شده بود. دو ستون منقش سنگی در داخل معبد بنا شده بود. اندرون معبد عبارت بود از دو اطاق که کاهنان در آن مراسم عبادت را انجام می دادند و روشنائی آن از شمعدان هفت شاخه ای فراهم می شد.
سلیمان (ع) دستور داد تا صندوق عهد «الواح تورات» را در آن معبد و در داخل حرمی که به همین منظور درست کرده بودند قرار دهند؛ و کسی جز کاهن بزرگ حق ورود به داخل حرم را نداشت که او نیز سالی یک بار می توانست داخل شود. بیت المقدس را به زبان سامی اورشلیم می گویند که به معنای شهر صلح و سلامت است. این معبد پس از چند قرن به دست بخت النصر، و پس از او توسط رومیان به کلی ویران گردید، و تنها دیوار خرابه ای از آن باقی ماند، که نزد یهودیان به نام «دیوار ندبه» به معنای گریه و زاری شهرت دارد و از احترام و تقدس خاصی برخوردار است. به این سبب به «دیوار ندبه» شهرت یافته است؛ چون که همه ساله یهودیان به پای این دیوار خرابه می آمدند و گریه و ندبه کرده و می کنند.
حضرت سلیمان (ع) نیز پس از سپری کردن دوران با شکوه حکومت خویش، سرانجام به دیار باقی شتافت. حضرت سلیمان (ع) طبق فرمایش قرآن، در حالی که بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرین تسلیم کرد. مورخان وفات او را در سال 931 ق. م می دانند. پس از رحلت سلیمان به علت اختلافاتی که در حکومت آنها پیدا شد، حکومت یهود رو به انحطاط و ضعف و ناتوانی چشم گیری گذاشت. با درگذشت حضرت سلیمان انحراف در میان بنی اسرائیل آغاز شد و دولت وی تجزیه گشت. سپس خداوند کسانی را بر بنی اسرائیل مسلط کرد تا آنان را به عذابی دردناک گرفتار سازد. از آن جا که وی جانشین شایسته ای نداشت در میان دوازده سبط و قبیله یهود، تفرقه افتاد. 10 سبط مقیم منطقه شمال کنعان، زیر بار حکومت جانشین سلیمان نرفتند و در ناحیه شمال، دولت مستقلی به نام«دولت اسرائیل» تشکیل دادند. در جنوب هم دو سبط «یهودا» و «بنیامین» دولت یهود را به وجود آوردند. تورات فعلی پس از آن که در سفر اول فرمانروایان، بر سلیمان (ع) افترا می بندد که او دست از بندگی خدا برداشته و به پرستش بتها پرداخت، می گوید: «و به سلیمان گفت: علت این کار نزد توست و تو پیمان و واجبات مرا که به تو سفارش نمودم پاس نداشتی، من نیز کشور را از دست تو گرفته و جزء جزء می گردانم.»
برخی روایات مدعیند که سلیمان در حدود سال 980 ق. م. درگذشت. پس از مرگ او کشورش به دو قسمت تقسیم شد:
1- حکومت یهود، متشکل از اسباط دهگانه بنی اسرائیل یا سلطنت سرزمین شمالی به نام اسرائیل (با حکومت بنی اسرائیل) که در سال 721 قبل از میلاد توسط آشوریان فتح و مضمحل گردید. پایتخت این حکومت شهر نابلس بود.
2- حکومت یهود متشکل از دو گروه از بنی اسرائیل (یهودا و بنیامین) یا حکومت سلطنتی جنوب به نام ''یهودا'' که آن نیز در سال 586 قبل از میلاد به دست بابلیان سقوط نمود. پایتخت این حکومت شهر اورشلیم بود.
حکومت اسباط دهگانه تورات را به رسمیت نشناختند و آن را از درجه اعتبار ساقط دانستند و به سلیقه خود، توراتی فراهم کردند و قبله را که اورشلیم بود، گرداندند و برای خود دو گوساله زرین جهت پرستش ساختند، و برای بتان معبدها بنا کردند و کاهنان معابد را از گروه غیر لاویان برگزیدند و نخستین پادشاه آنان بریعام فرزند ناباطه بود. اختلافهای داخلی اسرائیلیان تا آنجا پیش رفت که از نیروهای بت پرست باقی مانده پیرامون خود و نیز از فراعنه و آشوریان و بابلیان بر علیه یکدیگر یاری گرفتند. یهودیان پس از درگذشت حضرت سلیمان (ع) در شکیم (نابلس) گرد آمده و بیشتر آنان با «یربعام بن نباط» بیعت کردند. او از دشمنان حضرت سلیمان در زمان حیاتش بود و از دست آن حضرت به سوی فرعون مصر گریخته بود و پس از وفات سلیمان دوباره بازگشت و مورد استقبال یهودیان قرار گرفت و در ساحل غربی رود اردن دولتی به نام اسرائیل تأسیس کرد و پایتخت آن را شکیم یا سامره قرار داد. و تعداد اندکی از آنان با «رحبعام» پسر حضرت سلیمان بیعت نموده و پایتخت خود را قدس قرار دادند و این دولت به نام «یهودا» معروف گردید.
اما آصف بن برخیا وصی حضرت سلیمان که خداوند او را در قرآن با جمله "عنده علم من الکتاب؛ نزد او دانشی از کتاب بود." (نمل/ 40) وصف نموده از بنی اسرائیل جز تکذیب وی، بهره ای نبرد. تورات ذکر می کند که کفر و بت پرستی امری آشکار در میان پیروان یربعام بوده و می گوید او دو گوساله از طلا ساخته یکی از آنها را در قدس و دیگری را در «دان» قرار داد و در کنار آنها حیواناتی را قربانی کرد و به مردم گفت: این ها خدایان شما هستند که از مصر شما را به سوی (شکیم) روانه ساختند، بنابراین در پیشگاه آنها قربانی کنید و به طرف اورشلیم نروید. پس مردم خواسته او را پذیرفتند. در کنار پرستش گوساله، یربعام آنان را به پرستش خدایانی دیگر، از جمله «عشتروت» خدای صیدونیها و «کموش» خدای موآبی ها و «مکلوم» خدای عمونی ها، فرمان داد. بعد از سه سال کشور یهودا به همین سرنوشت گرفتار شد و مردم به بت پرستی روی آوردند.
«شیشق» فرعون مصر فرصت را غنیمت شمرد و در سال 926 ق. م به منظور پشتیبانی از یربعام و پایان دادن به دولت پسر حضرت سلیمان و طرفداران وی، طی هجومی قدس را اشغال نمود و خزانه های خانه خدای خود و کاخ فرمانروا و حتی سپرهای زرینی را که حضرت سلیمان (ع) ساخته بود با خود به غارت برد. ظاهرا شرایط عمومی جامعه، فرعون مصر را برای تداوم سلطه خود یا سلطه هم پیمانش یربعام یاری نکرد، بنابراین پس از عقب نشینی او، این کشور کوچک اندکی از موجودیت خود را بازیافت ولی نبردها با یربعام همچنان ادامه یافت. چنانکه آرامی ها نیز از ضعف دو دولت موجود در منطقه استفاده نموده و با هجوم به کشور یهودا پس از به اسارت درآوردن سرانشان، آنان را به سوی پایتخت خود دمشق آورده و برای آنها جزیه و مالیات مقرر داشتند، و این ماجرا در زمان فرمانروایی آرامی بن هود (سال 879 - 843 ق. م) اتفاق افتاد.
سپس در زمان پادشاهی «آخاب بن عومری» در سالهای 874 - 853 ق. م بر کشور یربعام جزیه مقرر نموده و آن را تحت الحمایه خود قرار دادند. همچنین تورات، نبرد فلسطینیها با عربهایی را یادآور می شود که در اطراف «کوشسیین» از کشور یهودا در زمان فرمانروایی «یهورام» زندگی می کردند. آنان قدس را اشغال نموده و بر اموال موجود در قصر فرمانروا استیلاء یافته و زنان و فرزندان وی را به اسارت درآوردند. تورات می گوید که لشکر «آرامی ها» در بیت المقدس به نبرد پرداخته و سران آنجا را هلاک کرد و تمام گنجینه ها را برگرفته و به حزائیل پادشاه آرامی ها تقدیم نمود. همچنین یوآش فرمانروای اسرائیل بر کشور یهودا یورش برد و حصار شهر را ویران ساخت و تمام زر و سیم و ظروف موجود در خانه خدا و نیز خزانه های سلطان را به یغما برد. این کشمکش و تسلط کشورهای مجاور بر یهودیان تا زمان اشغالگری آشوریان، ادامه داشت. ولی حکومت دوم که با اسباط یهود و بنیامین بود، تورات را به رسمیت شناختند و در میانشان متداول بود و قبله خود را اورشلیم قرار دادند و لذا این دو حکومت علاوه بر جنگ با دولتهای مجاور، با یکدیگر نیز در حال نزاع بودند.
این اختلاف باعث شد تا اعجاز از این موقعیت استفاده کند و برای درهم کوبیدن این قوم، از پادشاه آشور کمک بخواهد. پادشاه آشور به سامره هجوم برد و بنی اسرائیل را مطیع خود ساخت و از آنان خراج گرفت. آنگاه سرجون دوم پادشاه آشور با دولت اسرائیل جنگید و آن کشور را تصرف کرد. اسباط دهگانه در شهر نصیبین و نپور و سایر شهرهای آشور و عراق را به اسارت گرفت. اسیران این جنگ را 7200 نفر گفته اند. او در عوض گروهی از اسیران بابل و کوته و حماة را به آنجا کوچانید. خلاصه این که در سال 720 قبل از میلاد، دولت اسرائیل به وسیله پادشاهان آشور منقرض شد. اما حکومت یهودا که در دوران پادشاهی رصعام بن سلیمان بود، از خداپرستی به بت پرستی گرائیدند تا که بخت النصر پادشاه بابل در حدود سال 585 ق. م. دولت یهودا را منقرض ساخت. در تورات، کتاب ارمیای نبی باب 34 و باب 36 آمده است: «یهوه خدای اسرائیل چنین می گوید... اینک من این شهر (اورشلیم) را به دست پادشاه بابل تسلیم می کنم و او آن را به آتش خواهد سوزانید و تو از دست او نخواهی رست، بلکه گرفتار شده و به او تسلیم خواهی شد.» و این اشاره است به جریان بخت النصر و آمدنش به اورشلیم.
سلطه آشوریها بر یهودیان، با هجوم شلمنصرف سوم فرمانروای آشوریان در سالهای 859 تا 824 ق. به کشور آرامی ها و قلمرو اسرائیل آغاز گردید، به گونه ای که تمام منطقه، تحت فرمان او و فرمانروایان آشوری پس از وی درآمد. به نظر می رسد که کشور یهودا، بر خلاف کشور اسرائیل تحت فرمان و اطاعت آشوریان قرار گرفت؛ زیرا به گفته تورات فرمانروای یهودا «آحاز بن یوثام» از فرمانروای آشور «تغلث فلاسر» خواست که دست به حمله ای علیه کشور اسرائیل و آرامی ها بزند و او درخواست وی را پذیرفته و در سال 732 ق. م اقدام به حمله نمود. و جانشین او شلمنصر پنجم نیز کار او را دنبال کرد، اما هنگام محاصره شکیم (نابلس) یعنی پایتخت اسرائیل، درگذشت و جانشین وی «سرجون دوم» اشغال نابلس را به پایان برد و بر آن تسلط یافت. آشوریان در حمله بر اسرائیل اخراج یهودیان از آن مکان را مطرح و تغلث فلاسر تمامی آنان را اسیر و به سرزمین خود بازگرداند و آشوریان را جایگزین آنها نمود.
پس از او «سلطان فقح» به تکمیل آن نقشه پرداخت و او را به اسارت گرفت. سرجون دوم، نزدیک به سی هزار تن از یهودیان را به سوی حران و کرانه خابور و میدیا کوچ داد، و آرامی ها را جایگزین آنان نمود. در دوران فرمانروایی حزقیا که ظاهرا می کوشید با مصریان ارتباط برقرار نماید، کشور یهودا از سلطه آشوریها خارج گردید. اما «سنحاریب» فرمانروای آشور بر وی خشمگین شد و در حدود سال 701 ق. م برای تسلط بر کشور یهودا، دست به حمله گسترده زد و قدس را به تصرف خود درآورد. و «حزقیا» تمام نقره های موجود در خانه خدا و خزانه های قصر فرمانروا را به وی تسلیم کرد. این آخرین هجوم آشوریان برای سیطره بر یهودا بود. تورات فعلی علاوه بر پادشاهان قبلی آشور، از اسرحدون، و آشور بانیبال آخرین فرمانروای آنها یاد کرده، می گوید: این دو، اقوامی را از آشور کوچانده و در سامره (نابلس) اسکان دادند.
دوران استیلای بابلیان بر قوم یهود
نینوا، پایتخت آشوریان، در سال 612 ق. م به دست مادها و بابلی ها (کلدانیها) سقوط کرد و سرزمین آنها توسط این دو نیروی جدید تقسیم شد. عراق، سرزمین شام و فلسطین نصیب بابلیان شد. بخت النصر مشهورترین فرمانروای آنان، برای به اطاعت درآوردن سرزمین شام و فلسطین دو بار، ابتدا در سال 597 و سپس به سال 586 ق. م به آنها حمله کرد. او در نخستین هجوم، قدس را محاصره و فتح کرده و خزانه های قصر فرمانروا را از آن خود نمود، و شمار زیادی از یهودیان از جمله سلطان «یهوفیاکین» و مدافعان او را به اسارت درآورد، و صفدفقیا عموی یهویاکین را بر یهودیان باقی مانده برگماشت و اسیران را در منطقه نیبور نزدیک رود خابور در بابل اسکان داد.
علت حمله دوم، کشمکش میان بخت النصر و فرعون مصر برای نفوذ در منطقه فلسطین بود، فرعون فرمانروایان شام و فلسطین، از جمله صفدفقیا فرمانروای قدس را بر هم پیمانی با خود و علیه بابلیان تشویق کرد. آنان نیز پذیرفتند. او حمله خود را به منطقه آغاز کرد، اما بخت النصر به سرعت دست به هجومی دیگر زد که منجر به شکست مصریان و تصرف تمام منطقه گردید. لشکر بابلیان وارد قدس شدند و معبد سلیمان را به آتش کشیده، ویران کردند و خزانه های آن را به غارت بردند. خانه بزرگان یهود را نیز چنین کرده و قریب به 50 هزار تن از یهودیان را به اسارت گرفتند و فرزندان صفدفقیا را پیش روی او سر بریده و سپس چشمهایش را از حدقه بیرون آوردند و او را به بند کشیده همراه با اسیران بردند، و بدین گونه کشور یهودا را منقرض ساختند.