حضرت موسی (ع)، یک صد و بیست سال زندگی کرد، از این مدت، نزدیک به سی سال در کاخ فرعون مصر، و ده سال نزد شعیب پیامبر (ص) در «قادش برنیع» واقع در انتهای صحرای سینا از سمت فلسطین نزدیک دره «عربه» سپری کرد. تورات موجود (سفر خروج باب 12: 37) تعداد افراد بنی اسرائیل (به جز فرزندان) را که همراه موسی (ع) حرکت کردند، ششصد هزار مرد پیاده می داند اما برخی پژوهشگران غربی تعداد آنها را شش هزار نفر تخمین می زنند. تاریخ نگاران این نظر را برمی گزینند که خروج آنها از مصر در اوایل قرن سیزدهم قبل از میلاد، یعنی حدود سال 1230 ق. م در زمان فرعون «منفتاح» بوده است. و حضرت موسی (ع) در کوهی نزدیک قادش درگذشت و وصی او یوشع بن نون (ع) وی را در آنجا دفن کرد و قبرش را پنهان ساخت. در حالی که حضرت انواع آزار و اذیت را از بنی اسرائیل در زمان حیات و پس از مرگش تحمل نمود. تورات موجود، درباره او و هارون می گوید: «خدا به موسی گفت: در این کوه بمیر همانگونه که برادرت هارون در کوه طور جان سپرد. چون شما دو تن به من خیانت ورزیدید، چون مرا در محل آن سرزمین قادش در زمین سینا تقدیس نکردید. پس به راستی تو زمین را از مقابل آن می نگری اما تو بدانجا، به سرزمینی که من به بنی اسرائیل اعطا کرده ام داخل نمی شوی و می گوید: یوشع بن نون وارد آنجا خواهد شد.»
مرگ حضرت موسی (ع) باعث ناراحتی شدید مؤمنان گردید، ولی گروهی قدم در راه فساد و عصیان گذاردند. پس از مرگ موسی دوازده نفر بر بنی اسرائیل حکومت کردند. این دوازده نفر قدرت سیاسی نداشتند و رهبر معنوی بنی اسرائیل بودند. قرآن به این دوازده نفر اشاره آشکار دارد و از دوازده نقیب یاد می کند. مفسران اسلامی می گویند این دوازده نفر در زمان حیات حضرت موسی انتخاب شدند. یوشع یکی از این دوازده نفر بود و از هر سبطی یک نفر برگزیده شده بودند. کار این برگزیدگان جاسوسی در میان اقوام و ملل مختلف بود. آنان وظیفه داشتند کسب خبر کنند. در تورات، سفر اعداد آمده است که چون حضرت موسی نزدیک اراضی مقدسه رسید، دوازده نفر یعنی از هر سبط یک نفر را برگزید و برای کسب خبر تعیین نمود و به سوی فلسطین (کنعان) اعزام داشت.
این تعداد از خبر چینان دستگیر شدند و چهل روز بعد نزد موسی بازگشتند. ده نفر از این تعداد، اظهار داشتند که دشمن بسیار نیرومند است و ما نمی توانیم با آنان بجنگیم. ولی دو نفر دیگر گفتند که ما توان جنگیدن داریم. بنی اسرائیل تحت تأثیر حرفهای آن ده نفر قرار گرفتند و از ترس خواستند به مصر برگردند. موسی گفت: از کسانی که از مصر خارج شده اند، دو نفر به سرزمین موعود خواهند رسید و آن دو، «یوشع بن نون» و «کاتب» می باشند. بقیه باید در این صحرا هلاک شوند. و چنین شد؛ گروهی از یهود مورد غضب الهی واقع شده، به دست دشمنان منهدم شدند. همان گونه که موسی پیش بینی کرده بود، قوم اسرائیل چهل سال سرگردان بودند. پس از چهل سال به رهبری یوشع بن نون وارد فلسطین شدند. کاتب نیز به اتفاق یوشع به فلسطین آمد. یوشع 28 سال پس از موسی در گذشت و از آن پس اوضاع بنی اسرائیل رو به زوال گذاشت.
قوم اسرائیل به هر شهری که می رسیدند، از غارت و تجاوز ابائی نداشتند؛ و به فساد و فحشا روی آوردند. نصایح موسی در آنان اثری نگذاشته بود. یوشع بن نون نیز به سرنوشت موسی دچار شد و مورد بی مهری این قوم قرار گرفت.
پس از مرگ موسی و هارون، رهبری قوم بنی اسرائیل به یوشع واگذار شد. موسی وصیت کرد که رهبری این قوم با یوشع باشد. یوشع سه روز پس از مرگ موسی، بنی اسرائیل را به طرف فلسطین اعزام داشت. یوشع برای کسب خبر دو نفر جاسوس به شهر اریحا فرستاد. آن دو نفر شبانه به خانه زنی به نام راجاب وارد شدند و اطلاعاتی کسب کردند و آنگاه یوشع قوم خود را از اردن حرکت داد و در حالی که تابوت عهد را بر دوش کاهنان گذاشته بود، به شهر اریحا وارد شدند. تابوت عهد یا صندوق عهد، توسط موسی از چوب ساخته شد و در آن احکام دهگانه و عطای هارون و تورات در آن قرار داشت. تابوت عهد به مثابه نماینده خدا در میان قوم بنی اسرائیل بود که در جنگها آن را جلو سپاهیان حرکت می دادند.
زیرا آن را وسیله پیروزی خود بر دشمن می دانستند. دست زدن به آن گناه بود. برای حرکت دادن تابوت، چوبی از حلقه های آن عبور داده بودند و حاملان، دو طرف چوب را گرفته، آن را می بردند. فلسطینیان تابوت عهد را از قوم بنی اسرائیل به عنوان غنائم جنگی گرفتند و این امر باعث بدبختی آنان شد. به ناچار آن را به سرزمین اسرائیل پس فرستادند. داود آن را به اورشلیم آورد و سلیمان آن را در معبد گذاشت و پس از آن از دیده ها پنهان شد. در قرآن نیز به تابوت اشاره شده است. خلاصه وقتی بنی اسرائیل به شهر اریحا وارد شدند، پس از ورود به شهر تمام مردم آن شهر را از زن و مرد و کودک و حتی حیوانات کشتند. آثار به دست آمده از این شهر نشان می دهد که در قرن پانزده ق. م. به آتش کشیده شده است.
بنی اسرائیل نصایح موسی را از یاد برده بودند و به غارت و کشتار پرداختند. آنان هر شهری را می یافتند، غارت می کردند و در آتش می سوختند. آنان مردم شهر عای یا عی را مانند شهر اریحا قتل عام کردند. مردم دیگر نواحی با یوشع بن نون صلح برقرار کردند. اندکی بعد مردم فلسطین علیه یهودیان متحد شدند. اما شکست خوردند و کشته شدند. سپاه یوشع در شهرهای فتح شده دست به کشتار بزرگی زدند. آنان به شهر یقده هجوم بردند و بعد شهر لنبه را فتح کردند و به غارت و کشتار پرداختند. شهرهای لافیش، عجلون، حبرون و... را گرفته، مردم آن شهرها را کشتند. آنگاه به جلجال برگشتند. یوشع تمام اهالی را از دم شمشیر گذراند و مردم را بالکل هلاک ساخت و شهر حاصورا را به آتش کشید. و بنی اسرائیل تمام اموال آن شهرها و احشام آنان را با خود بردند. با تمام این احوال قوم بنی اسرائیل نتوانستند بر تمام اورشلیم و فلسطین دست یابند. آنان خود را آماده نبرد با فلسطینیان کردند. در این نبرد سرانجام فلسطینیان پیروز شدند. بنی اسرائیل تابوت عهد را به میدان نبرد آوردند. فلسطینیان از تابوت وحشت کردند. اما بر ترس غلبه کرده، سی هزار نفر از یهودیان را کشتند و تاوت را با خود به اورشلیم بردند. این حادثه بر یهودیان ناگوار آمد و آن را به فال بد گرفتند. فلسطینیان نیز از داشتن تابوت عهد نگران بودند، زیرا از عذاب خداوند می ترسیدند. تابوت را بر اراده ای نهاده، رها کردند. تابوت را به بیت الشمس که یهودیان در آنجا سکنی داشتند، رساندند.
یهودیان خوشحال شدند و تابوت را بر بالای سنگی نهادند که به مدت بیست سال در آنجا بود. شموئیل برای این که روح وحدت را در میان اقوام بنی اسرائیل زنده سازد، در آغاز از آنان خواست که دست از بت پرستی و تنه و فساد بردارند و به سوی خدای یکتا روی آورند. آنگاه در محلی به نام مصفه جمع شدند، شموئیل از خدا خواست تا آنان را نصرت عنایت فرماید و پس از جنگهای فراوان دوباره قوم بنی اسرائیل قدرت یافته، سلطه بر شهرها را آغاز کردند. این مدت را باید دوره ضعف اسباط دوازده گانه به حساب آورد. در این مدت هیچ تشکیلات وسیع و منظمی وجود نداشت و کمتر اتفاق می افتاد که سبطی بیاری سبط دیگری شتابد. در طی این مدت دشمنان بنی اسرائیل به قتل و غارت آنان پرداخته بودند. علت دیگر این فتور، اختلافات مذهبی در میان آنان بود. در این عصر گروهی از بنی اسرائیل دست از دین حضرت موسی برداشته، بت می پرستیدند. این بت پرستی را از اقوام فلسطینی یاد گرفته بودند.
به هر حال یوشع پیامبر بنی اسرائیل را به کرانه غربی رود اردن برد و فعالیت خود را از شهر اریحا آغاز نمود و 31 شهر از شهرها و آبادیهای اطراف را که هر یک دارای زمینهای کشاورزی بودند، فتح نمود. ساکنان آن مناطق بت پرستان کنعانی بودند. یوشع آن منطقه را میان فرزندان بنی اسرائیل که نسبت به یکدیگر حسادت می ورزیدند، تقسیم نمود. بابهای 15 تا 19 از سفر یوشع، شهرها و شهرکهای منطقه را که حدود 216 پارچه می باشد، نام می برند. یوشع (ع) حوالی سال 1130 ق. م در سن نزدیک به یک صد و ده سالگی بدرود حیات گفت.
نفوذ عقاید شرک آلود در یهودیت
پس از رحلت حضرت موسی (ع) بنی اسرائیل با راهنمایی یوشع جانشین وی، از طریق فتح یک رشته نقاط کلیدی در کنعان (تقریبا جایی که امروزه در آن کشورهای اردن و فلسطین اشغالی قرار گرفته اند) وارد سرزمین فلسطین شدند. در این دوران مردمان کنعان از نظر دینی بیشتر بر مظاهر طبیعت تمرکز داشتند و به شدت بر مسئله حاصل خیزی و باروری زمین تاکید می ورزیدند. از مهمترین خدایان این مردم در این دوره، یکی ''بعل'' خدای طوفان ها و دیگری ''آنات'' الهه ی عشق، جنگ، باروری و حاصلخیزی بود. در این زمان در نتیجه انحراف بنی اسرائیل از توحید، بت پرستی و به خصوص پرستش خدای بعل در میان ایشان رواج یافته بود. به این ترتیب اولین دگرگونی های اساسی در آیین یهود از زمان ورود بنی اسرائیل به کنعان شروع می شود.
یکی از محققین در مورد برخورد دین و فرهنگ بنی اسرائیل با مردم کنعان و نتایج آن چنین می گوید: «هنگامی که عبرانیان برای نخستین بار به سرزمین کنعان وارد شدند، قتل و کشتار ساکنان آن سرزمین را از نظر دینی موجه می دانستند اما پس از اینکه در آن سرزمین ساکن شدند و از نظر شکل زندگی نیز از صورت صحرا نشینی خارج شده و به صورت کشاورزی مستقر درآورند، دین آنها نیز دستخوش تغییرات خاص و قابل توجهی گردید... آنها در جهت ''موافقت با محیط''، به جای ''تفوق بر محیط'' میل نمودند. به تدریج مردم بومی کنعان را در خود جذب نموده و نیز خود را با بسیاری از خصایص دینی کنعان هماهنگ نمودند. بدین ترتیب عبریان نیز در پرستش بتهای بعل و همچنین ''اشتروتهای'' محلی (الهه های مونث اقوام سامی) مشارکت نمودند.»
با افزایش وسیع بت پرستی جریان رشد دینی بنی اسرائیل به طور محسوس کند شد. به همین دلیل بار دیگر پیامبرانی برای هدایت بنی اسرائیل مبعوث شدند که هوشع نبی، اشعیای نبی، میکاه نبی، داود نبی و سلیمان (ع) از جمله ایشان بودند.
رهبری بنی اسرائیل پس از یوشع (ع) به داوران و قاضیان انتقال یافت که شبیه خلفا در میان قبائل قریش بودند که پانزده تن از آنان به فرمانروایی رسیدند. به گفته منابع یهود این داوران 16 نفر بودند که چهار نفر آنان ریاست داشتند:1- گدعون، 2- یفتاح، 3- شمتنون، 4- شموئیل، و 5- بانوئی به نام دبوره، و معلوم می شود که بنی اسرائیل به زنان حق قضاوت داده بودند. خطرناکترین دشمنان بنی اسرائیل فلسطینیان بودند که از دریای مدیترانه به فلسطین آمده و در آن سرزمین منزل نموده بودند. این قوم در ابتدا و در حدود 1200 سال قبل از میلاد مسیح به خیال تسخیر مصر آمده بودند و چون با شکست روبرو شدند، در سواحل فلسطین و در شهرهای غزه و عسقلان جا گرفتند و بنی اسرائیل را مکرر شکست دادند.
در میان بنی اسرائیل مرد پر قدرتی به نام شمشول وجود داشت که در نبردها با فلسطینیان از خود شجاعت فراوان نشان می داد. این مرد پهلوان بنا به گفته تورات، سفر داوران باب 16 نمی بایست هرگز موهای خود را بتراشد، زیرا قدرت و نیروی خویش را با تراشیدن موی سر از دست می داد. او در جوانی شیری را با دستهای خود خفه کرده بود و روزی به دست فلسطینیان گرفتار آمد. بندها را پاره کرد و هزار نفر از فلسطینیان را با چانه الاغی از پای درآورد. معشوقه شمشول به وی خیانت کرد و فلسطینیان از طریق معشوقه اش وی را کشتند.
شموئیل که یکی از داوران بنی اسرائیل بود، مدتها اداره امور کشوری و لشکری قوم یهود را بر عهده داشت. او آخرین داور این قوم بود. آنها از وی خواستند که فردی را بر حکومت ایشان بگمارد. شموئیل سعی کرد به آنان بفهماند که پادشاهی یعنی استبداد و دیکتاتوری و از بین رفتن آزادیهای فردی و اجتماعی. آنان قبول نکردند. شموئیل سرانجام شائول بن قیس را که از فرزندان بنیامین بود، به پادشاهی آنان برگزید. شائول که جوان شجاعی بود، از نظر عقلی ضعیف بود. وی در جنگ با فلسطینی ها کشته شد، و داود که جوانی چوپان پیشه ولی شجاع و جنگاور بود و پس از سالها، فلسطینیان را شکست داده بود، به جای شائول به حکومت رسید.
ویژگیهای دوره داوران
دوره داوران با دو ویژگی شناخته می شود، این دو ویژگی را پیوسته در طول تاریخ با بنی اسرائیل مشاهده می کنیم. یکی انحراف آنان از خط پیامبران (ع) و دیگری مسلط کردن خداوند کسانی را که عذاب دردناکی به آنان بچشانند، همچنان که در قرآن از آن یاد شده است. تورات درباره انحراف بنی اسرائیل بعد از یوشع (ع) چنین می گوید: (آنان) در میان کنعانیان و حیثی ها و اموریها و فرزیها و حیوی ها و یبوسیان، ساکن شده و دخترانشان را همسران خود قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدایان آنها را پرستیدند. و در باب 8 می گوید نخستین کسی که بر آنها سلطه یافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد (کوشان رشتعایم) فرمانروای آرام در منطقه النهرین بود.
آن گاه بنی عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اریحا استیلاء یافتند. سپس یابین فرمانروای کنعان به مدت ده سال در حاصور بر آنان مسلط شد. بعد از آن بنی عموم و فلسطینیان هجده سال آنان را به بردگی خود درآوردند. و پس از آن فلسطینی ها آنها را کیفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند. فرمانروایی داوران پس از یوشع (ع) تا زمان صموئیل پیامبر (ع) ادامه یافت، همان پیامبری که خداوند متعال در قرآن وی را چنین یاد نموده است: آیا ندیدی آن گروه بنی اسرائیل را که پس از موسی از پیامبر خود درخواست کردند که فرمانروایی برای ما برانگیز تا (به سرکردگی او) در راه خدا جهاد کنیم پیامبرشان گفت: آیا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانی می کنید؟ گفتند: چگونه می شود که ما در راه خدا مبارزه نکنیم در حالی که ما و فرزندانمان از دیارمان رانده شده ایم. اما چون جهاد بر آنان مقرر گردید به جز اندکی همه روی گردانیدند و خداوند از کردار ظالمان آگاه است. تاریخ نویسان این دوره را حدود یک قرن؛ یعنی از 1130 ق. م تا دوران طالوت و داود (ع) 1025 ق. م تخمین می زنند، در حالی که از سفر داوران در تورات مدت این دوره بیش از این مقدار فهمیده می شود.
بنی اسرائیل که هنوز تشکیلات حکومتی منسجم و نهاهای سیاسی- اجتماعی قوی نداشته اند، به این فکر افتادند که برای تقویت بنیه دفاعی و تمرکز نیروها برای ستیز با دشمنان و حل مشکلات و معضلات اجتماعی خویش، سیستم حکومتی را پایه ریزی کنند. بر این اساس از شموئیل که آخرین قاضی از سلسله قضات بنی اسرائیل محسوب می شود، خواستند تا شخصی را به عنوان رئیس حکومتی و به اصطلاح، سلطان و پادشاه بر آن ها بگمارد. او که تحقق این خواسته را به مصلحت آن ها نمی دانست در آغاز از انجام آن، سرباز زد، ولی چون آنان بر خواسته خویش اصرار می ورزیدند، ناگزیر کسی به نام «شاؤل بن قیس» (طالوت) از اسباط بنیامین برادر تنی حضرت یوسف (ع)، که جوانی شجاع و دلیر بود رابه فرمانروایی بر بنی اسرائیل، برگزید. شاؤل، سرانجام در جنگ با فلسطینیان کشته شد. این دوران که با پادشاهی شاؤل، آغاز گشته بود در تاریخ بنی اسرائیل به نام «دوران پادشاهان» معروف است. در زمان حکومت شاؤل اوضاع سیاسی- اجتماعی بنی اسرائیل تا اندازه ای سامان و نظم و انتظام یافت.
دستاوردهای مهم دوران پادشاهی شاؤل
از دستاوردهای مهم دوران پادشاهی شاؤل نیز این بود که پس از گذشت روزگار دراز دشمنی و جنگ و خونریزی فراوان میان اسرائیلیان و کنعانیان، سرانجام این دو قوم تا حدودی دشمنی ها را کنار گذاشته، و با هم در آمیختند و طرح ملت واحدی را تفریختند؛ و با این اتحاد و یکپارچگی که میانشان به وجود آمد توانستند در برابر هجوم اقوام مهاجم سرزمین فلسطین که از نقاط دیگر به آن جا روی آورده بودند مقاومت کرده، و از خود دفاع کنند، و آب و خاک خویش را از دستبرد آنان مصون بدارند. نیز در اثر این وحدت و قدرت حاصل از آن، بنی اسرائیل توانستند صندوق عهد مشتمل بر الواح تورات را که در یکی از جنگ ها از دست داده بودند باز پس بگیرند. پس از آن که شاؤل در یکی از این جنگ های شدید با برخی اقوام غیر سامی و مهاجم فلسطینی کشته شد، جوان دلاور وخردمندی به نام داود (ع) به فرمانروایی بنی اسرائیل و کنعانیان برگزیده شد.
داود (ع) پسر «یسا» از اسباط « یهودا» بود، وی نخستین فرمانروای نیرومند و مقتدر بنی اسرائیل به شمار می رود، که در حدود سال 970 پیش از میلاد مسیح می زیسته است. شموئیل او را به سلطنت برگزید. داود (ع) پس از مبارزات و جنگ های سخت، سرانجام توانست شهر حساس و مهم «اورشلیم» را به طور کامل تسخیر کند، و آن جا را مرکز حکومت خویش گرداند. در کتب عهد عتیق، نغمه های بسیار زیبایی به نام «مزامیر» یا «زبور» وجود دارد که به وی منسوب است، و از آثار مهم ادبی جهان، محسوب می شود. داود در سال 1408 ق. م. شهر قدس را فتح نمود و پادشاهی یهود را تشکیل داد و پس از طالوت، پادشاه بنی اسرائیل شد. از آن پس داود در میان قوم بنی اسرائیل شهرت یافت.
شائول دخترش را به وی داد. شائول در جنگ دیگری با فلسطینیان شکست خورد و فرزندانش به قتل رسیدند. او در سال 1029 ق. م. خودکشی کرد. داود در دوره پادشاهی 55 ساله خود بر فلسطینیان غلبه کرد و آنها را از مرزهای کنعان دور ساخت. در تورات آمده است که داود فلسطینیان را شکست داد و ام البلاد را از دست آنها گرفت و نیز موآبیان را در ناحیه جنوبی کنعان شکست داد. و موآبیان بندگان او شدند و برای داود هدیه آوردند. خداوند داود را در هر جا که می رفت، نصرت می داد. داود بر تمامی قبائل بنی اسرائیل پادشاهی می کرد. او بر همه، خود، داوری و قضاوت به انصاف می کرد. در قرآن کریم به داود و حکومت عادلانه او اشاره شده است (بقره/ 247- 257، مائده/ 84، انبیا/ 78، نحل/ 11)
حضرت داود (ع) بنی اسرائیل را از ورطه بت پرستی و سلطه بت پرستان نجات داد و نفوذ دولت الهی خود را به مناطق مجاورش کشید و با ملتهایی که تحت فرمانروایی او درآمدند به شایستگی رفتار کرد، به گونه ای که خداوند متعال این ویژگی داود را در کتاب خود و از زبان پیامبرش حضرت محمد (ص) تعریف نموده است. حضرت داود (ع) تصمیم گرفت در محل عبادت جدش ابراهیم (ع) در قدس و بر بلندای کوه مریا مسجدی بنا کند اما آنجا خرمنگاه یکی از ساکنان قدس از قبیله یبوسها به نام ارونا بود. به طوری که در تورات فعلی آمده داود (ع) آن قطعه زمین را به پنجاه شاقل نقره خرید، و مسجدی ساخت و در آن اقامه نماز کرد. در کنار آن حیواناتی برای خداوند قربانی می شد. داود در ناحیه شرقی فلسطین بالای تپه ای بنای شهر اورشلیم را شروع نمود. اگر چه اورشلیم از قدیم شهری بوده است، ولی داود خاست آن را تجدید بنا کند و آن را پایتخت خود قرار داد.
شهر اورشلیم از آن پس مرکز سیاسی و دینی یهودیان گشت و کانون تجمع قبائل بنی اسرائیل شد، زیرا سلیمان فرزند معبدش را در این شهر بنا کرد. داود در سال 974 ق. م. بدرود حیات گفت. او بنای اورشلیم را تمام کرد و شروع به ساختن معبد کرد که ناتمام ماند و به فرزندش سلیمان درباره اتمام آن وصیت کرد. او فرزندش سلیمان را به پادشاهی بر قوم اسرائیل منصوب نمود و تمام بزرگان و شیوخ قوم را دعوت و پس از موعظه فراوان فرزندش را به آنان معرفی کرد. آنگاه گفت: «خداوند به من فرمان داده که برایش خانه مقدسی بسازم و در آن قربانی کنم. اینک مقدمات آماده شده، ولی من دیگر پیر و فرسوده شده ام و اراده خداوند چنین است که فرزندم سلیمان که وارث و جانشین من است، آن را به اتمام رساند. از این پس او اقدام به این کار خواهد کرد.» سپس به فرزندش گفت «دل قوی دار و مترس و شجاع باش که خداوند با تو است.» آنگاه تمام مصالحی را که جمع کرده بود، در اختیار سلیمان گذاشت و قوم را سفارش فراوان نمود. بزرگان قول دادند که سلیمان را کمک کنند.
داود یکی از پادشاهان بنی اسرائیل است که در قرآن در ردیف پیامبران الهی آمده است. کتاب او زبور است که شامل یکصد و پنجاه قسمت است که هر قسمت آن را مزبور و جمع آن را مزامیر داود گویند. در قرآن به کتاب داود اشاره شده است. در دوران حکومت حضرت داود (ع) ملت یهود، آسایش و آرامش خاطر یافته، و از آن حالت تشتت و پراکندگی به وحدت و اقتدار کامل رسیدند؛ و به این وسیله به دولت آرمانی خویش، دست یافتند. سرانجام داود (ع) پس از عمری مبارزه و تلاش در راه استقرار حکومت عدل و داد در سایه خدا پرستی و توحید، دار فانی را وداع گفت.
ادیان الهی یهودیت تاریخ بنی اسرائیل پیامبران حوادث تاریخی حضرت موسی (ع)