سابقه پیدایش دین یهود به حدود 1200 سال قبل از میلاد مسیح، یعنی زمان تقریبی تولد حضرت موسی (ع) باز می گردد. تاریخ دقیق پیدایش این دین مشخص نیست، با این حال یهودیان، خود می پذیرند که ریشه آیین ایشان به زمان حضرت ابراهیم (ع) پیوند می خورد. از لحاظ لغوی واژه ''یهودی گری'' که در عهد جدید (انجیل) به چشم می خورد برای نخستین بار در حدود یکصد سال پیش از میلاد مسیح در ادبیات یونانی- یهودی برای معرفی دین عبری ها به کار گرفته شده و ظاهرا واژه ی دیگری که تمام تاریخ این دین را در برگیرد وجود ندارد. از نظر نژادی، یهودیان به اسامی ''بنی اسرائیل'' و ''عبرانیان'' نیز خوانده می شوند از نژاد ''سامی'' هستند. این مردم در نواحی شمال عربستان پرورش یافته و قرن ها در آن دشتهای بیکران روزگار می گذرانیده اند. در صحراهای عریض و وسیع آن سرزمین، این قوم مانند سایر اقوام سامی در کنار واحه ها، هر جا که اندک آب و گیاهی یافت می شد خیمه زده و سپس از آنجا نقل مکان می کرده اند.
هر قبیله یک واحد جداگانه مستقل به خود بوده و امور معاش روزانه آن در تحت امر یک رئیس واحد و مقتدر یعنی پدر قبیله یا پدر عشیره قرار داشته است. این افراد بادیه نشین از نظر فرهنگی در سطح پایین قرار داشته و از نظر دینی نیز در حد ابتدایی بوده اند. احترام به سنگها یا عبادت احجار و ستون ها یا چیزهایی که به طور تصنعی تقدس یافته بودند، نظیر یک تابوت، اساس مذهب ایشان بوده است و با ظهور پیامبران بزرگ الهی در میان این قوم، نظیر ابراهیم (ع)، اسماعیل (ع)، اسحاق (ع)، یعقوب (ع) و دیگر پیامبران به تدریج عقیده ی توحید در میان قوم بنی اسرائیل به عنوان اساس مذهب به منصه ی ظهور رسیده است در قرآن نیز نام تعدادی از انبیاء بنی اسرائیل ذکر شده است.
عوامل مؤثر در پیدایش قوم یهود
در کاوش و پژوهش درباره پیشینه قوم یهود به این مسأله بر مى خوریم که قومیت یهود از چنان پیچیدگى برخوردار است که سه عامل نژاد، خاک (مکان هاى زیستى) و دین به طور درهم تنیده و آمیخته به هم در پیدایش و شکل گیرى آن، نقش تعیین کننده و تأثیر مستقیم داشته اند؛ زیرا:
1- چنان که پژوهشگران تاریخى نوشته اند: «از لحاظ تاریخى، مذهب یهود همواره تأکید خاصى بر سابقه قومى و یا نژادى خویش داشته و بر این همبستگى خونى، اصرار ورزیده است؛ به نحوى که در آن حضرت ابراهیم (ع) به عنوان پدر مؤمنان در رأس قرار داشته و نژاد یهود، فرزندان وى به حساب آمده اند... در حالى که مى دانیم آن حضرت از پیامبران اولوالعزم و نیز بنیانگذار مکتب توحید و دین حنیف الهى اسلام بوده است. پس از آن حضرت نیز سلسله اى از پیامبران و در رأس آن ها حضرت موسى (ع) رهبرى قوم یهود را در برهه هاى پر فراز و نشیب تاریخ این قوم بر عهده داشته اند، به ویژه پیامبرانى که پس از موسى (ع) آمده اند که به قضاة یا داوران شهرت دارند، کوشیده اند تا بنى اسرائیل را از انحراف هاى دینى و عقیدتى نجات دهند و به توحید خالص و یکتا پرستى، هدایت و رهبرى کنند. این خود، نشانگر رابطه تنگاتنگ میان دیانت و ملیت یهود است.
2- دقت در معانى و مفاهیم اسامى و عناوین مربوط به قوم یهود، گواه دیگرى بر ادعاى ماست؛ زیرا قدیمى ترین واژه اى که این قوم به آن نامیده شده اند عبرانى است که از واژه عبرى گرفته شده؛ چون یهودیان، عبرى نژادند که آن شاخه اى از نژاد سامى مى باشد.
درباره معناى واژه عبرى، برخى نوشته اند که از ریشه عبر به معناى عبور و گذراست. یعنى چون ابراهیم (ع) جد اعلاى این قوم از شهر خود "اور" مهاجرت کرده و از رودخانه فرات، عبور نمود قوم وى عبرى یا عبرانى، نام یافته اند. برخى دیگر با استناد به تحقیقات اخیر دانشمندان، واژه هاى عبرى و عربى را از یک ریشه دانسته، و گفته اند هر دو لغت به معناى بدوى و بیابانى است؛ و وجه تسمیه این قوم به عبرى و عبرانى هم به خاطر بادیه نشینى و بیابان گردى آنان است که از صحراها و بیابان هاى شمال حجاز به کنعان و فلسطین روى آورده اند.
درباره واژه یهود نیز نوشته اند: یهود از فعل "هاد یهود" به معناى "تاب یتوب" یعنى هدایت یافتن از طریق توبه کردن (پس ازگوساله پرستى) است. یا به علت انتساب به "یهودا" فرزند بزرگ حضرت یعقوب (ع) به این نام، شهرت یافته اند.
همچنین یهودیان را بنى اسرائیل نیز مى گویند، و اسرائیل نام یعقوب پیامبر (ع) است؛ پس بنى اسرائیل، یعنى فرزندان یعقوب پیامبر. نیز آن ها را کلیمیان یا موسویان مى گویند؛ و کلیم لقب حضرت موسى (ع) است، چون آن حضرت ملقب به موسى کلیم الله بود، آن هم به خاطر هم سخن شدن با خدا و گفتگو با اوست؛ و معناى موسویان هم روشن است، و آن یعنى منسوب به حضرت موسى، که هر دو نام، نمایانگر پیروى یهودیان از شریعت حضرت موسى (ع) است. بنابراین، چنان که ملاحظه مى شود همه اسامى این قوم، معناى سه عنصر نژاد، خاک و دین را در بردارد.
3- گذشته از اینها، خود یهودیان نیز پیوسته اصرار مى ورزند که پیوندى ناگسستنى میان نژاد، خاک و دین یهود، وجود دارد؛ و بر این اساس، در ادبیات ملى و دینى آن ها از ارض موعود و سرزمین آبا و اجدادى، سخن مى رود، که بنا به ادعاى آنان کنعان و فلسطین مى باشد. نیز آن ها در طول تاریخ کوشیده و مى کوشند تا عامل نژاد را در گرایش دینى خود مؤثر، اعلام کنند، و بر اساس این پندار است که از تبلیغ و ارائه مذهب یهودى در میان سایر ملل، پرهیز کرده، و از پذیرش غیر نژاد یهود در دین خود، امتناع ورزیده و مى ورزند؛ زیرا غیر نژاد یهود را شایسته در آمدن در دین خویش نمى دانند! که این خود،دلیل روشنى بر حس برترى جویى و خوى نژاد پرستى قوم یهود مى باشد.
یهودیان مانند اعراب و آشوریان، از نژاد سامى هستند. زبان، ادبیات، فرهنگ، آداب، رسوم و اعتقادات این اقوام چنان به یکدیگر نزدیک است که دانشمندان معتقد شده اند اصل آنها به یک جا مى رسد و براى بررسى و تحقیق در زمینه فرهنگ سایر اقوام سامى انداخت. مثلا اگر به بررسى ادبیات عرب مشغول باشیم، با مطالعه و تحقیق در زبانهاى عبرى، سریانى و حبشى در کار خود موفقیت بیشترى کسب خواهیم کرد. از سابقه تاریخى قوم عبرانى اطلاع دقیقى در دست نیست. برخى دانشمندان معتقدند که نام «عبرانى » را که کنعانیان پس از ورود حضرت ابراهیم (ع) به سرزمین کنعان به او داده اند و وى را عبرانى خوانده اند که بعدها جزو القاب او شد و لقب مذکور در خاندان وى باقى ماند؛ زیرا عبرانى از ماده «ع ب ر» به معنا گذر کردن از نهر مى آید، به اعتبار این که حضرت ابراهیم (ع) از رود فرات عبور کرد و وارد کنعان شد. برخى نیز معتقدند که عبرانى منسوب به عابر نیاى حضرت ابراهیم (ع) است. همچنین کسانى با توجه به نام آزر پدر (یا عموى) آن حضرت، گفته اند اصل خاندان وى آریایى است. اما دانشمندان این نظریه را تأیید نمى کنند؛ زیرا از معناى لغوى واژه آزر در قرآن کریم و متون اسلامى اطلاع درستى نداریم. نام پدر ابراهیم (ع) در تورات تارح است.
عظمت حضرت ابراهیم خلیل (ع) به حدى است که وى همواره موجب نزاع یهودى و مسیحیت و اسلام بوده است و هر یک، آن حضرت را از خود مى داند. از این رو، خداى متعال فرموده است: «ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین؛ ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى، بلکه موحدى فرمانبردار بود و از مشرکان نبود.» (آل عمران/ 67) وى حتى میان مشرکان مکانى بلند داشت و آثار وى در مکه مکرمه مورد زیارت و تقدیس آنان قرار مى گرفت. نسب حضرت ابراهیم (ع) تا حضرت آدم (ع) در تورات آمده است. نسب نامه هاى تورات به کتب اسلامى نیز راه یافته و بدون دقت در اصل و منشأ آن پذیرفته شده است.
به عقیده اهل کتاب (در نتیجه جمع بندى حوادث کتاب مقدس) حضرت ابراهیم (ع) حدود 2000 سال قبل از میلاد، یعنى حدود 4000 سال پیش در شهر اور به دنیا آمد و به گفته تورات در آغاز ابرام (یعنى پدر بلند مرتبه) نامیده مى شد. خداى متعال نام وى را در سن نود و نه سالگى به ابراهیم (یعنى پدر اقوام) تبدیل کرد. به گفته تورات پدر حضرت ابراهیم (ع) که تارح نامیده مى شد، پسر خود ابراهیم (ع) و همسر وى ساره و نوه خویش حضرت لوط (ع) را برداشت و به سرزمین کنعان در غرب فلسطین عزیمت کرد. آنان در بین راه از ادامه سفر منصرف شدند و در شهر حران سکونت گزیدند. این شهر در جنوب ترکیه فعلى و در مرز سوریه قرار دارد.
تورات مى گوید حضرت ابراهیم (ع ) در 75 سالگى به امر خدا از شهر حران عازم کنعان شد. وى همسر خود ساره و برادر زاده اش حضرت لوط (ع) و چند نفر از مردم حران را برداشت و همگى به کنعان رفتند و در آنجا روى کوهى در شرق بیت ایل خیمه زدند. حضرت ابراهیم (ع) پس از چندى در حبرون (الخلیل) ساکن شد و تا آخر عمر در آنجا بود و اکنون مقبره خانوادگى وى در آن مکان است. حضرت لوط (ع) به شهر سدوم و شهرهاى مجاور آن رفت. مردم آن شهرها به سبب نافرمانى و بى اعتنایى به پیام وى به امر خداوند نابود شدند. این حادثه در قرآن مجید نیز آمده است. در عهد عتیق آمده: «و خداوند به ابرام (ابراهیم) گفت از ولایت خود و از مولد خویش و از خانه پدرى خود به سوى زمینى که به تو، نشان دهم بیرون شو. و از تو امتى عظیم، پیدا کنم و تو را برکت دهم و نام تو را بزرگ سازم و تو برکت خواهى بود، و برکت دهم به آنانى که تو را مبارک خوانند و لعنت به آن که تو را ملعون خواند و از تو، جمع قبایل جهان، برکت خواهند یافت.»
حضرت ابراهیم (ع) که به عبرى او را «ابرام» به معناى «پدر عالى قدر» مى خوانند حدود قرن نوزده یا هیجده پیش از میلادظهور و قوم خود را به سوى خداوند یکتا، دعوت کرد. وى پدر همه پیامبران بنى اسرائیل و نیز نیاى بزرگ حضرت محمد (ص) است. پدرش «تارح بن ناحور» نام داشت. بنا به نقل روایات و اخبار کتب دینى یهودیان، قبیله حضرت ابراهیم (ع) مانند دیگر قبایل و عشایر سامى نژاد، یعنى نیاکان بابلى ها، آرامى ها، فنیقى ها،عموریان و کنعانیان پس از قرن ها بیابان گردى و خانه به دوشى، از حالت حرکت و چرخش به در آمده، و استقرار و قرار یافته اند.
بر این اساس، قبیله ابراهیم نیز روزگارى در کشور بابل (بین النهرین) و در شهرى به نام «اور» واقع درجنوب بین النهرین که از شهرهاى کلده بوده، و ظاهرا زادگاه ابراهیم (ع) هم به شمار مى رود، سکونت اختیار کرده بوده اند. اما پس از مدتى به خاطر این که اوضاع اجتماعى آن جا (بر اثر یورش اقوام مهاجم آریایى) دستخوش اختلال و آشفتگى گردیده بود ناچار شد با همسرش سارا (ساره) و برادر زاده اش لوط و همراه با قبیله کوچک خود از شهر اور رو به سوى مغرب نهاده، و به شهر «حران» در منتهى الیه سر حد شمالى بیابان عربستان رهسپار گردد و در آن جا هم با پیروان آیین خرافى و بت پرستى و نیز پدیده پرستان، مواجه مى شود، و چون زمینه اقامت و دعوتش را مناسب ندیده بود، به ناچار به سرزمین کنعان و فلسطین، مهاجرت کرده است.
شیوه کار تبلیغى آن حضرت، چنین بوده که بر اساس رسالت الهى، پیوسته و در همه جا، همه اقوام و قبایل (از جمله قبیله کوچک سامى نژاد خویش را که سپس عبرانیان و یهودیان نام گرفته اند) به دورى و ترک عبادت اجرام آسمانى و بتان واداشته، وبه آیین حنیف توحید و یکتاپرستى و پرستش و نیایش ذات پاک خداى واحد، فرا مى خوانده؛ و در این راه سختى ها و رنج ها و هجران فراوانى را متحمل شده است. مطابق روایت تورات، مهاجرت حضرت ابراهیم از شهر «اور» به «حران» و «کنعان» در زمان «امرافل»، پادشاه شنعار کلده که ظاهرا همان حامورابى (حمورابى و یا همورابى)، مقنن معروف بابل است انجام گرفته است. هنگامى که حضرت ابراهیم، 99ساله بود، خداوند بر او آشکار شد (و تجلى کرد.) گفت: من هستم خداى قادر مطلق، پیش روى من بخرام و کامل شو، و عهد خویش را در میان خود و تو خواهم بست و تو را بسیار بسیار کثیر خواهم گردانید، تا تو را و بعد از تو، ذریت تو را خدا باشم، و زمین غربت تو، یعنى تمام زمین کنعان را به تو و بعد از تو، به زادگان و فرزندان تو دهم. نام تو بعد از این ابرام خوانده نشود بلکه نام تو ابراهیم خواهدبود؛ زیرا که تو را پدر امت هاى بسیار گردانیدم. اما تو، عهد مرا نگه دار، وبعد از تو هر ذکورى از شما باید ختنه شود. (از آن تاریخ «ختان» میان یهودیان و سپس مسلمانان، سنت رایج و پسندیده گردیده است، ولى مسیحیان از آن، عدول کرده اند).
حضرت ابراهیم پس از چندى با همسر و عشیره خود، رهسپار مصر گردید. ابراهیم به سبب نازا بودن زنش سارا، با کنیزى از اهالى مصر به نام «هاجر» ازدواج کرد و در اثر دعا به درگاه خداوند متعال از او صاحب فرزندى به نام «اسماعیل» شد. در 100 سالگى هم در اثر دعاى او، ساره حامله شد و اسحاق، فرزند دومش نیز به دنیا آمد. خداوند براى امتحان ابراهیم (ع) دستور فرمود اسحاق را که وارث عهد او بوده است بر بالاى کوهى برده، قربانى کند. ابراهیم (ع) چنین کرد. ناگاه از آسمان ندایى رسید که اى ابراهیم! دانستم که فرمان مرا اطاعت کردى؛ به جاى این کودک، قوچى را که براى تو فرستادم در راه من، قربانى کن. این وقایع پس از خروج آن حضرت از مصر در صحراى عربستان، اتفاق افتاده است، و حضرت ابراهیم، هاجر و اسماعیل را در حجاز رها مى کند. مطابق روایت تورات، حضرت ابراهیم (ع) در سن 175 سالگى وفات مى کند؛ و رهبرى عبرانیان به اسحاق، منتقل مى شود.
دو موضوع بسیار مهم در تاریخ حضرت ابراهیم (ع)
دو موضوع بسیار مهم در تاریخ حضرت ابراهیم (ع) وجود دارد که در تورات کنونى اشاره اى به آنها نشده است: یکى جریان بت شکنى و به آتش افکندن وى و دیگرى داستان بناى کعبه. قرآن مجید (در سوره هاى انبیا و صافات) داستان بت شکنى و به آتش افکندن او را آورده است. همچنین قرآن کریم از بناى کعبه به دست آن حضرت و به کمک حضرت اسماعیل (ع) سخن مى گوید (بقره/ 127) از آنجا که این فرزند در پیرى به او عطا شد (ابراهیم/ 39)، بناى کعبه در اواخر عمر شریف وى صورت گرفته باشد. ابراهیم در مصر مردم را به یهوه خداى یکتا دعوت نمود.
ماجرای قربانی حضرت اسماعیل
ابراهیم با خرافات و جهل مردم مصر مبارزه کرد. او با قربانى کردن فرزندان براى خدایان که در میان قبائل رایج بود، مخالفت نمود. بنا به روایات تورات و آیات قرآن ابراهیم به قوم خود گفت: «پروردگار فرمان مى دهد که یگانه فرزندم را قربانى کنم.» او این مسأله را به مدت سه روز در میان مردم تبلیغ کرد و وقتى احساسات قومش را برانگیخت، در روز سوم بنا به روایت تورات اسحاق را و بنا به روایات اسلامى، اسماعیل را به قربانگاه آورد تا قربانى کند. در این هنگام گوسفندى ظاهر شد و ندا رسید که خداوند قربانى کردن انسان را دوست ندارد. و این کار باعث گردید تا به تدریج قربانى کردن فرزندان کنار گذاشته شود. تورات داستان ذبح فرزند را مى آورد و مى گوید حضرت ابراهیم (ع) مأموریت یافت حضرت اسحاق (ع) را قربانى کند، ولى این مسأله را با وى در میان نگذاشت و به او گفت: «مى خواهم گوسفندى قربانى کنم و آن گوسفند را خداوند برایم خواهد فرستاد.» اما در قرآن مجید آمده است: «فلما بلغ معه السعى قال یا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحک فانظر ماذا ترى قال یا ابت افعل ما تؤ مر ستجدنى ان شأ الله من الصابرین؛ و چون او همراه پدر به [سن] کار و کوشش رسید، گفت: اى پسرک من! من پیوسته در خواب مى بینم که تو را سر مى برم. بنگر که رأى تو چیست؟ گفت: اى پدر من! آنچه را دستور یافته اى انجام ده، اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهى یافت.» (صافات/ 102) همان طور که مى دانیم فرزند از مرگ نجات یافت و خداوند قوچى را فدیه او قرار داد. پس از رحلت ابراهیم، ریاست موحدان قوم یهود به اسحاق بن ابراهیم رسید و پس از اسحاق به فرزندش یعقوب رسید.
اسماعیل (ع) و اسحاق (ع)
درباره حضرت ابراهیم (ع) در تورات مى خوانیم: بعد از این وقایع، کلام خداوند در رؤیا به ابرام رسیده، گفت: «اى ابرام مترس من سپر تو هستم و اجر بسیار عظیم تو.» ابرام گفت: «اى خداوند یهوه مرا چه خواهى داد و من بى اولاد مى روم و مختار خانه ام این العاذار دمشقى است.» و ابرام گفت: «اینک مرا نسلى ندادى و خانه زاده ام وارث من است». در ساعت کلام خداوند به وى رسیده، گفت: «این وارث تو نخواهم بود بلکه کسى که از صلب تو درآید وارث تو خواهد بود.» و او را بیرون آورده، گفت: «اکنون به سوى آسمان بنگر و ستارگان را بشمار هر گاه آنها را توانى شمرد.» پس به وى گفت: «ذریت تو چنین خواهد بود.» در آن روز خداوند به ابرام عهد بست و گفت: «این زمین را از نهر مصر تا به نهر عظیم یعنى نهر فرات به نسل تو بخشیده ام.» (پیدایش 15: 1 - 18) سپس تورات عهد یاد شده را به حضرت اسحاق (ع)، نیاى بنى اسرائیل اختصاص مى دهد و در همان سفر پیدایش مى گوید: «و ابراهیم به خدا گفت: کاش که اسماعیل در حضور تو زیست کند. خدا گفت: به تحقیق زوجه ات ساره براى تو پسرى خواهد زایید و او را اسحاق نام بنه و عهد خود را با وى استوار خواهم داشت تا با ذریت او بعد از عهد ابدى باشد و اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم اینک او را برکت داده بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم. دوازده رییس از وى پدید آیند و امتى عظیم از وى به وجود آورم لیکن عهد خود را با اسحاق استوار خواهم ساخت که ساره او را بدین وقت در سال آینده براى تو خواهد زایید.» (پیدایش 17: 18-21)
به گفته تورات، خداوند بارها به حضرت ابراهیم (ع) وعده نسل فراوان داده بود. کنیز آن حضرت به نام هاجر پسرى را به دنیا آورد که اسماعیل (یعنى خدا مى شنود) نامیده شد. پس از چهارده سال ساره فرزندى به دنیا آورد که او را اسحاق (یعنى مى خندد) نامیدند. کتاب تورات در این قسمت به کوتاهى سخن مى گوید و فقط اشاره اى مى کند که حضرت اسماعیل (ع) در فاران ساکن شد و مادرش براى او زنى از مصر گرفت. سایر مسائل مربوط به وى در تورات به فراموشى سپرده شده است و حتى یک جمله درباره بناى کعبه در این کتاب دیده نمى شود. پیدا شدن آب براى اسماعیل (ع ) نیز که طبق احادیث اسلامى در مکه بوده و اکنون هم به نام زمزم باقى است، به گفته تورات در مکانى به نام بئرشبع بوده است.
از نظر تورات، حضرت اسحاق (ع ) جانشین حضرت ابراهیم خلیل (ع) گردید و دو فرزند توأم براى او به دنیا آمد. آنکه نخست دیده به جهان گشود، عیسو نامیده شد. این کلمه در لغت به معناى پر مو است. به گفته تورات این کودک در هنگام تولد موهاى بسیارى بر تن داشت. توأم دیگر یعقوب (یعنى تعقیب مى کند) خوانده شد؛ زیرا هنگام تولد، کودک قبلى را تعقیب کرد و پس از او به دنیا آمد. حضرت یعقوب (ع) دوازده پسر داشت و به اسرائیل ملقب بود. اهل کتاب این اسم مرکب را چنین معنا مى کنند: کسى که بر خدا مظفر شد، ولى اصل معناى آن در عبرى چنین است: کسى که بر قهرمان پیروز شد. به گفته تورات، کشتى گرفتن حضرت یعقوب (ع) با خدا که به پیروزى او بر خدا انجامید، علت ملقب شدن وى به اسرائیل است (پیدایش 32: 24-32). اهل کتاب از زمانهاى قدیم گفته اند که مقصود از خدا در این داستان، یکى از فرشتگان خداست (هوشع 12:3-4).
پس از چندى حادثه مفقود شدن حضرت یوسف (ع) پیش آمد و سرانجام این موضوع موجب شده که بنى اسرائیل در مصر اقامت کنند. مطالب سفر پیدایش تورات به اینجا خاتمه مى یابد.