در روز قیامت که حقایق بر همه روشن شد، رهبران بت پرستان و آنها که با تبلیغات خود گروهى را به انحراف کشاندند، از پیروان خود که همان مردم ساده لوح هستند بیزارى و دورى مى جویند و این هنگامى است که این پیروان سراغ رهبران خود مى روند و از آنها مى خواهند که پاسخگوى بدبختى آنها باشند و عذاب الهى را از آنها بردارند ولى رهبرانشان که خود در عذاب الهى هستند و قدرت هیچ کارى را ندارند از پیروان خود بیزارى مى جویند و از آنها مى خواهند که دور شوند. زیرا که دست آنها از همه جا کوتاه است و تمام پیوندهایى که دردنیا به آنها دل بسته بودند، اکنون گسسته است و این دلیل بر نهایت ناامیدى و یأس آنهاست.
این پیروان وقتى چنین دیدند، کارى از دستشان برنمى آید جز اینکه آرزو مى کنند که اى کاش بار دیگر به دنیا برمى گشتند و نفهمیهاى خود را جبران مى کردند و از آن رهبران که باعث چنین بدبختى شده اند بیزارى مى جستند همانگونه که آنها در قیامت از اینها بیزارى مى کنند. ولى هیهات که این آرزو هرگز برآورده نمى شود و آنها هیچ وقت به دنیا برنمى گردند. آنها وقتى در قیامت به پرونده اعمال خود نگاه مى کنند، اعمال خود را مایه حسرت و پشیمانى مى یابند و چیزى جز حسرت و اندوه نصیب آنها نمى شود و هرگز از عذاب الهى و آتشى که خود براى خویش برافروخته اند بیرون نخواهند شد. ترسیم چنین صحنه هاى تکان دهنده اى از اوضاع قیامت، از نظر ترتیبى بسیار مفید و آموزنده است و هشدارى به انسانهاست که تا فرصت از دست آنها بیرون نرفته و تا قدرت آن را دارند که حقایق را دریابند، به خود آیند و هدایت شوند وگرنه روزى خواهد آمد که پشیمانى سودى نخواهد داد: «و قال الذین اتبعوا لو أن لنا کرة فنتبرأ منهم کما تبرءوا منا کذالک یریهم الله أعمالهم حسرات علیهم و ما هم بخارجین من النار؛ و پیروان [کفار] گویند: اى کاش ما را [به دنیا] بازگشتى بود تا از آنها بیزارى مى جستیم، همان طور که آنها از ما بیزارى جستند. بدین سان خدا اعمالشان را [به صورت] حسرت هایى بر آنها مى نماید و آنها از آتش بیرون شدنى نیستند.» (بقره/ 167) آرى آنها جز اینکه حسرت بخورند چه مى توانند انجام دهند. حسرت بر اموالى که فراهم کردند، و بهره آن را دیگران بردند، حسرت بر امکانات فوق العاده اى که براى رستگارى و نجات در اختیار داشتند و از دست دادند، حسرت بر عبادت معبودانى بى عرضه و بى ارزش بجاى عبادت خداوند قادر متعال. اما حسرتى بیهوده، چرا که نه موقع عمل است و نه جاى جبران، بلکه تنها هنگام مجازات است و دیدن نتیجه اعمال!
مردمى فرومایه کسانى را انداد اتخاذ مى نمایند و به آنها چنان گرایش و محبت می ورزند که فقط سزاوار خداى متعال است و تسلیم و تابع اراده و فرمان آنها که گاه به صورت مقرراتى در مى آید می شوند و هر گونه ظلمى را به حقوق خلق روا می دارند. این قدرت سازى و بت تراشى و ستمگرى چنان آنها را فریفته می دارد که تا روبرو شدن با عذاب خدا و قطع اسباب هشیار نمی شوند.
آن گاه است که قوه قهار حق یکسر آشکار می شود و تابعین و متبوعین از هم بیزارى می جویند و تابعین دچار حسرت و عذاب ابدى می گردند. این مراحل و مسیر که تا بعد از تحول عمومى جهان می رسد، به صورت محدودترى در وضع و تحولات اجتماعى جریان دارد: مردمى فرومایه و قدرت جو اندادى براى خود می گیرند و به او آن چنان علاقه و محبت می ورزند که سزاوار خداوند است و در برابرش کرنش می کنند و اعجاز آفرینش مى دانند و با اتکاء به چنین قدرت ساخته اى راه ستم پیش می گیرند و به حقوق خلق مى تازند تا شراره هاى خشم خدا از درون خلق سر بر مى آورد و تحرک می دهد و شکل می گیرد و پیش می رود و روابط نظام محکوم را در هم می ریزد و قطع می نماید و همین که انداد و کرنشگران با چنین نیروى خدایى روبرو شدند از هم بیزارى می جویند: دیگر چه خواهد شد؟ «و ما هم بخارجین من النار» اگر این بت سازان در پیشگاه عظمت و اراده و حاکمیت خداوند عالم سر فرود مى آوردند و در پرتو آیات جهان آراء او خود را رشید و آراسته می ساختند راه کمال و بهشت خیر و رحمت را پیش می گرفتند.
بحث فلسفى درباره خلود و جاودانگى عذاب قیامت
این مسئله که آیا عذاب قیامت انقطاع مى پذیرد و یا خالد و جاودانه است؟ مسئله اى است که نظریه علماى اهل بحث در آن مختلف است، هم از نظر ادله عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى. و آنچه در این باره می توان گفت، این است که اما از جهت ظواهر لفظى، باید دانست که کتاب خدا قرآن نص است در خلود و جاودانگى و مى فرماید: «و ما هم بخارجین من النار؛ ایشان به هیچ وجه از آتش بیرون نخواهند شد.» و سنت از طرق ائمه اهل بیت (ع) نیز آن قدر زیاد است که به اصطلاح به حد استفاضه رسیده، و اگر اخبار دیگرى از این حضرات روایت شده که عذاب دوزخ قطع می شود و همیشگى نیست، به خاطر مخالفتش با صریح کتاب، طرح می شود. و اما از جهت عقل، باید گفت: به هیچ وجه نمی شود یک یک احکام شرع را و خصوصیاتى را که براى معاد ذکر فرموده، همه را با مقدمات کلى عقل اثبات کرد، براى اینکه دست عقل ما به آن خصوصیات و جزئیات نمى رسد، تنها راه اثبات آن، تصدیق به نبوت پیغمبر صادق است که آن جزئیات و اصل معاد را از طریق وحى اثبات کرده، چون وقتى خود نبوت پیامبرى صادق با ادله عقلى ثابت شد، دیگر لازم نیست که فروعات آن مسائل نیز با ادله عقلى جداگانه اى اثبات شود، چون فرض کردیم نبوت این پیغمبر و صدق آنچه آورده با ادله عقلى ثابت شده است. و اما نعمت و عذاب عقلى که عارض بر نفس مى شوند، به خاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملکات فاضله یا رذیله و یا به خاطر احوال خوب و بدى که کسب کرده؟ در سابق گفتیم این احوال و ملکات در نفس، صورتى نیکو و یا قبیح ایجاد مى کند که نفس سعیده از آن صورت نیکو متنعم، و نفس شقیه از آن صورت قبیح متالم می شود.
نیز در صورتى که این صورتها در نفس رسوخ نکرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زایل مى گردد، براى اینکه عقل براى ناسازگارى دوام و اکثریت نمى بیند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محکوم به زوال است. و نفس خودش می ماند و آن سعادت و شقاوت ذاتیش، پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى صورتهاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورتها از بین مى رود، چون با ذات نفس سازگار نیست هم چنان که نفس کافر که ذاتا شقى است، اگر به خاطر تکرار کارهایى صالح صور حسنه اى به خود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زایل می شود، چون محیط نفس با آن سازگار نیست و همه این مطالب (در آن صورت که گفتیم: صورتها رسوخ نکرده باشد) روشن است.
اما در صورتى که صورتهاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ کرده باشد، و در نتیجه صورت جدیدى و نوعیت تازه اى به نفس داده باشد، مثلا او را که انسان بود و داراى صورت انسانیه بود، بخیل کند که چنین انسانى یک نوع جدیدى از انسانیت است، همانطور که ناطقه وقتى با جنس حیوان ضمیمه شود یک نوع حیوان درست مى کند که نامش انسان است. و ناهقه اگر ضمیمه آن شود، نوعى دیگر درست مى کند به نام الاغ، و صاهله اگر ضمیمه اش شود نوع سومى به نام اسب و در نتیجه مى گوییم حیوان اگر ناطق باشد انسان است و اگر ناهق باشد خر است و اگر صاهل باشد اسب است) همچنین صورتهاى نوعیه اى که در اثر تکرار یک سنخه عمل، در نفس پدید می آید، اگر در نفس رسوخ کند، نوعیت جدیدى به انسانها می دهد، مى گوییم انسان یا بخیل است یا سخى، یا شجاع است یا ترسو و همچنین.
این هم معلوم است که این نوع یعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس، و موجود مجرد دائمى الوجود است، در نتیجه هر گناهى که از او صادر شود، در صورتى که نفس او سعیده باشد و با گناه سنخیت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنین صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مى چشد و پاک می شود، و از عذاب نجات مى یابد و در صورتى که نفس او شقى باشد و با گناه سنخیت داشته باشد در این صورت هر چند که هر چه از چنین نفسى سر مى زند به اذن خدا است ولیکن از آنجا که گناهان بدون قسر و فشار از او سر مى زند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنین نفسى دائما در عذاب خواهد ماند.
مثل چنین انسانى که دائما گرفتار و معذب به لوازم ملکات خویش است به وجهى مثل کسى است که به مرض مالیخولیا و یا مرض کابوس دائمى مبتلا شده که دائما صورتهایى هول انگیز و وحشت آور و زشت از قوه خیالیه اش سر مى زند، چنین کسى همواره از آن صورتها فرار مى کند و با آنها در جنگ و ستیز و بالاخره در عذاب است، با اینکه خود او این صورتها را درست می کند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نیست، و ساده تر بگوییم: کسى این صورتها را در نفس او مجسم نکرده، بلکه کار، کار نفس خود او است، و هر چند این صورتها با طبع مریض او سازگار نیست و از این جهت که خودش پدید آورنده آن صورتهاست، متالم و ناراحت نیست، و لکن هر چه باشد بالأخره از آن صورتها رنج مى برد و از آن صورتها مى گریزد و مگر عذاب، غیر آن چیزى است که انسان قبل از ابتلاء بدان از آن میگریزد؟ و بعد از آنکه بدان مبتلا شد، در جستجوى خلاصى از آن بر مى آید؟ و این تعریف و مثال بر آن امور زشت و صورتهاى غیر جمیل که انسان شقى در دار آخرتش با آنها روبرو می شود، صدق مى کند، پس معلوم شد که عذاب جاودانه و انقطاع ناپذیر، از انسان شقى، خود شقاوت و بدبختى ذاتى او است، و قاسرى و خلاصه کسى او را بدان مبتلا نکرده است. حال که مسئله خلود در عذاب برایت روشن گردید، اینک اشکالهایى که به آن کرده اند از نظرت مى گذرد، آن وقت خواهى دید که تا چه حد فاسد و بى پایه است.
عذاب خدا نیز از رحمت اوست
باید دانست که این طریق از استدلال، بر رد شبهه نامبرده، طریقه اى است که هم در کتاب به کار رفته و هم در سنت، اما در کتاب خداى تعالى فرموده: «من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید، ثم جعلنا له جهنم یصلاها مذموما مدحورا* و من أراد الآخرة، و سعى لها سعیها و هو مؤمن، فأولئک کان سعیهم مشکورا* کلا نمد هؤلاء، و هؤلاء من عطاء ربک، و ما کان عطاء ربک محظورا؛ کسى که هدفش زندگى دنیاى عاجل باشد، ما از آن زندگى به هر قدر که بخواهیم و براى هر که بخواهیم در اختیارش می گذاریم و پس از سر آمدن آن، جهنم را برایش مقرر مى داریم، تا در پى آن برود، در حالى که مذموم و مطرود باشد و کسى که هدفش آخرت باشد و هر تلاشى مى کند براى آن مى کند و تلاشى مى کند که شایسته آن زندگى باشد و در حالى می کند که ایمان داشته باشد، پس چنین کسانى سعیشان شکرگزارى مى شود، ما هر دو طائفه را از عطاى پروردگارت مدد می دهیم، هم آنان را و هم اینان را، و عطاء پروردگار تو جلوگیرى ندارد.» (اسراء/ 18- 20) و این آیه شریفه به طورى که ملاحظه مى فرمائید هم شکر را عطیه خدا و رحمت او دانسته و هم عذاب را و در عین حال تحقق هر یک از آن دو را مربوط به اراده بنده و سعى او کرده است.
جاودانگی دوزخیان دوزخ ظالم باورها در قرآن نتیجه اعمال قیامت عذاب الهی