ارتباط نظریه صدور با جنبه های درونی و باطنی دینی
جهانشناسی در نظر ابن سینا رابطه ای نزدیک با مباحث وجود دارد و سلسله مراتب وجود محور اصلی هرگونه تحقیق در جهانشناسی و طبیعیات است. لکن گرچه در الهیات و مخصوصا مباحث امور عامه شیخ تنزیه و برتری وجود باری تعالی را از عالم مخلوقات تأیید می کند، در مباحث مربوط به تکوین عالم نظر او بیشتر متوجه چگونگی صدور و افاضه موجودات از مبدأ هستی است و به این جهت شیخ در برخی از آثار خود جهان را به نور خورشید و وجود باری تعالی را به خود خورشید تشبیه کرده است. این عقیده تا حدی از تعبیر ظاهری معتقدات دینی و نظر متکلمین به دور است و فقط می توان آن را با جنبه درونی و باطنی دین تلفیق داد. ونگهی این عقیده به نظریات اشراقی سهروردی و وحدت وجود عرفای مکتب ابن عربی نزدیک است چون آنان نیز مانند شیخ الرئیس معتقدند که ممکن نیست دو واقعیت یا هستی کاملا مجزی و ممتاز وجود داشته باشد از آنجا که این امر عین شرک و انکار توحید است، البته بین وحدت وجود عرفا و حکما اختلاف است و فقط در این امر با هم شریکند که منکر تحقق دو واقعیت کاملا مستقل از یکدیگرند. بنابراین هستی عالم نمی تواند کاملا از هستی مطلق جدا و مجزی باشد. در نظر افلوطین نیز که در افکار ابن سینا اثر عمیقی داشته است سلسله موجودات از وجود مطلق یا احد صادر شده و افاضه یافته است بدون اینکه این امر به هیچ وجه در تنزیه مطلق و یا احد ماوراء تمام مراتب عالم اثری داشته باشد و از تعالی آن ماوراء همه مخلوقات عالم بکاهد.
اصول صدور کثرت از وحدت
اصولی که طبق آن صدور کثرت از وحدت انجام می پذیرد عبارت است از:
1) امتیاز اساسی بین وجوب و امکان و یا واجب الوجود و ممکنات
2) اصل «الواحد لایصدر عنه الا الواحد»
3) اعتقاد به اینکه تعقل خداوند از این عالک و یا عالم خداوند به این عالم علت هستی این عالم است.
عقل اول مصدر عالم کثرت
عقل اول که اولین فیض مبدأ است ممکن بالذات است ولی از علت العلل وجوب یافته است و بنابراین واجب بالغیر است. لکن چون در ذات خود ممکن است عقل مصدر عالم کثرت است. با تعقل ذات باری عقل اول عقل دوم را افاضه می کند و با تعقل ذات خود نفس اول و فلک اول را. عقل اول در واقع دارای سه نوع علم است:
1) علم به ذات واجب الوجود
2) علم به ذات خود به عنوان واجب بالغیر
3) علم به ذات خود به عنوان ممکن بالذات
و این سه نوع تعقل به نحوالاقدم فالاقدم علتایجاد عقل دوم و نفس اول و فلک اول است. عقل دوم به نوبه خود با تعقل سه گانه عقل سوم و نفس دوم و فلک دوم را ایجاد می کند و به این وسیله سلسله مراتب عقول و نفوس و افلاک تکوین می یابد که با عقل دهم که واهب الصور و مدبر عالم کون و فساد است خاتمه می پذیرد.
طرح ابن سینا درباره صدور مراتب وجود از مبدأ در واقع تنظیم جهانشناسی نوافلاطونی است و وجود اول و عقل اول و نفس اول مطابق با اقانیم سه گانه فلوطینوس است.
نسبت عقول و افلاک
نسبت عقول و افلاک به این ترتیب است:
شماره فلک نام فلک شماره عقل ایجاد کننده و مدبر
9 فلک الافلاک 1
8 فلک البروج 2
7 مشتری 3
6 زحل 4
5 مریخ 5
4 شمس 6
3 زهره 7
2 عطارد 8
1 قمر 9
پس هر فلک توسط تعقل عقلی که بر آن حکمفرماست صادر شده و هستی خود را از آن عقل بدست آورده است. در شرحی که برائو لوجیای ارسطو نگاشته است، شیخ الرئیس تا حدی این ترتیب را تغییر داده است به این معنی که مرتبه و مقام وجودی عقول را کاملا از نفوس مجزی و ممتاز کرده و عقول را (که همان ملائکه به لسان شرع هستند) کاملا از افلاک و نفوس مجرد ساخته و آنان را مبدأ همه صور و معقولات محسوب داشته است و علمی را که عقول از ذات باری تعالی دارند مثال و رب النوع هرگونه علم و عرفان شمرده است.