یکی از ایرادهایی که قرآن از زبان کفار درباره رسالت شخص پیامبر مطرح کرده و پاسخ می گوید. این است که: «و قالوا ما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الأسواق؛ آنها گفتند چرا این رسول، غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟!» (فرقان/ 7)
این چه پیامبری است که همچون افراد عادی نیاز به تغذیه دارد، و در بازارها برای کسب و تجارت، و یا خرید نیازمندیهای خود راه می رود، این نه سنت رسولان است، و نه شیوه ملوک و پادشاهان! در حالی که او می خواهد هم ابلاغ دعوت الهی کند و هم بر همه ما حکومت نماید! اصولا آنها معتقد بودند افراد با شخصیت نباید شخصا برای رفع حوائج خود به بازارها گام بگذارند، باید ماموران و خدمتگزاران را به دنبال این کار بفرستند.
اگر از رسول خدا (ص) تعبیر به "لهذا الرسول" کردند، با اینکه رسول بودنش را قبول نداشتند، از باب تمسخر و ریشخند است. و جمله «ما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الأسواق؛ این چه رسولی است که غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟» استفهام از تعجب است، و وجه آن این است که وثنی مذهبان اتصال به غیب را برای بشر ممکن نمی دانستند، چون وجود او مادی، و فرو رفته در ظلمتهای ماده، و ملوث به قذارتهای آن است، و به همین جهت بود که در توجه به سوی "لاهوت" متوسل به ملائکه می شدند، و آنها را عبادت می کردند تا ملائکه نزد خدا شفاعتشان کنند و به خدا نزدیکشان سازند، پس از نظر بت پرستان ملائکه مقربین نزد خدایند و متصل به غیب هستند، آنهایند که می توانند از طرف غیب رسالتی (البته اگر رسالتی باشد) بگیرند، ولی چنین چیزی برای بشر ممکن نیست.
پس از همین جا معلوم می شود که مرادشان از این استفهام این بوده که رسالت با غذا خوردن و راه رفتن در بین مردم و کاسبی کردن برای معاش نمی سازد، چون رسالت اتصالی است غیبی، و اتصال به غیب با علاقه مندی و ارتباط با مادیات جمع نمی شود، و جز برای ملائکه دست نمی دهد، لذا قرآن در جای دیگری از آنان حکایت کرده که گفتند: «اگر خدا به راستی رسالتی داشت، ملائکه را نازل می کرد.» (مؤمنون/ 24) و یا عباراتی دیگر نظیر آن.
پس این نیز معلوم شد که جمله «لو لا أنزل إلیه ملک فیکون معه نذیرا؛ چرا فرشته اى به سوى او نازل نشده تا همراه وى هشدار دهنده باشد.» (فرقان/ 7) در حقیقت تنزلی است از مشرکین در پیشنهاد خود، و معنایش این است که چگونه این مدعی رسالت ممکن است رسول باشد با اینکه غذا می خورد، و در بازار آمد و شد دارد و حال آنکه رسول جز ملائکه منزه از اینگونه خصال مادی نمی تواند باشد؟ حال از این اشکال چشم می پوشیم، و تنزل می کنیم و رسالتش را تسلیم می شویم، و می گوییم ممکن است بشر هم رسول شود، ولی حد اقل که یک فرشته باید همراهش بیاید تا او نذیر باشد، و انذار او و تبلیغ رسالت از غیب به وسیله ملک انجام شود.
همچنین جمله «أو یلقی إلیه کنز؛ يا گنجى به طرف او افكنده نشده.» (فرقان/ 8) باز تنزل از جمله قبل است، و معنایش این است که گیرم رسول از جنس بشر هم می شود، و گیرم که احتیاج به رسولی از ملک هم نداشته باشد، ولیکن حد اقل باید گنجی از آسمان برایش بیفتد که دیگر در حوائج مادی اش احتیاج به تلاش در بازارها نداشته باشد، اینکه از نزول ملک و معاونتش در تبلیغ رسالت آسان تر است.
همچنین جمله «أو تکون له جنة یأکل منها؛ يا باغى ندارد كه از [بار و بر] آن بخورد.» (فرقان/ 8) باز تنزل از پیشنهاد قبلی است، و معنایش این است که بر فرض هم لازم نباشد که گنج از آسمان برایش بیفتد، لا اقل باید باغی داشته باشد که از (حاصل) آن بخورد، و محتاج کسب معاش نشود، این که از نزول گنج آسان تر است. «و قال الظالمون إن تتبعون إلا رجلا مسحورا؛ و ستمكاران گفتند جز مردى افسون شده را دنبال نمى كنيد.» (فرقان/ 8) مراد از "ظالمین" به طوری که گفته اند، همین پیشنهاد کنندگان سابق الذکر است، و اگر با اینکه ممکن بود و بلکه جا داشت بفرماید (و قالوا) به جای ضمیر نامبردگان، اسم ظاهر آورد، بدین منظور بود که به صفت آنان "ظلم" اشاره نموده بفهماند که در این اقتراحها که کردند ظلم و جرأت بر خدا و رسول را به نهایت رساندند. و اینکه گفتند: "متابعت نمی کنید مگر مردی مسحور را"، روی سخنشان به مؤمنین است، و منظورشان سرزنش و دلسرد کردن آنان از راه حق است، و مقصودشان از مردی مسحور رسول خدا (ص) است، می خواستند بگویند بعضی از ساحران او را جادو کرده اند، در نتیجه به خیالش رسیده که رسولی است، و فرشته وحی بر او نازل می شود، و کتاب بر او نازل می کند.
«انظر کیف ضربوا لک الأمثال فضلوا فلا یستطیعون سبیلا؛ بنگر چگونه براى تو مثلها زدند و گمراه شدند در نتيجه نمى توانند راهى بيابند.» (فرقان/ 9) کلمه "امثال" به معنای اشباه است، و چه بسا بعضی گفته اند که "مثل" در اینجا به معنای وصف است، هم چنان که در آیه «مثل الجنة التی وعد المتقون فیها أنهار من ماء غیر آسن؛ صفت جنتی که متقین وعده داده شده اند این است که در آن نهرهایی است از آبی غیر تلخ و متغیر.» (محمد/ 15) چنین است.
آن وقت معنای آیه چنین می شود: نگاه کن ببین چگونه تو را وصف می کنند، در مورد تو گمراه شدند، به گمراهیی که دیگر امیدی به هدایت یافتنشان به سوی حق نمانده، مثل اینکه می گویند: او طعام می خورد، و در کوچه و بازار راه می رود، و به همین جهت صلاحیت رسالت ندارد، چون رسول باید فردی غیبی باشد و ارتباطی با عالم ماده نداشته باشد و لا اقل به اسباب عادی و معمولی، مانند تحصیل معاش محتاج نباشد، و نیز مثل اینکه می گویند او مردی سحر شده است.
«فضلوا فلا یستطیعون سبیلا» یعنی متفرع بر این مثلها که برایت زدند، این است که به گمراهی سختی گمراه شدند، به طوری که دیگر با آن گمراهی نمی توانند به سوی راه حق برگردند، و امید نیست که با آن، دیگر هدایت یابند، آری، کسی که راه را گم کرد، در صورتی امید آن هست که دوباره به راه برگردد که انحرافش اندک باشد، اما اگر به کلی نقطه مقابل راه را پیش گرفت، هر قدر بیشتر برود از راه دورتر می شود، کسی هم که کتاب خدای را اساطیر، و رسول او را مسحور بخواند، و همواره به لجاج و استهزاء به حق ادامه دهد، دیگر با چنین وضعی چگونه امید هدایتش می رود.
تاریخ اسلام کفار پیامبر اکرم زندگینامه ثروت باورها در قرآن انکار نبوت