خدای تعالی در جواب به بهانه ی مشرکین برای رد دعوت پیامبر اسلام (ص) که می گفتند؛ چرا این پیامبر گنجها و باغها ندارد؟ می فرماید؛ «تبارک الذی إن شاء جعل لک خیرا من ذلک جنات تجری من تحتها الأنهار و یجعل لک قصورا؛ پرخیر و پاینده است خدایى که اگر مى خواست، تو را بهتر از این مى داد باغ هایى که جویبارها از پاى درختانش روان است، و براى تو کاخ ها پدید مى آورد.» (فرقان/ 10) این آیه به منزله جوابى است از طعنى که به رسول خدا (ص) زدند، و از توقعاتى که کردند، که یا باید فرشته اى بر او نازل شود، یا گنجى و یا باغى داشته باشد.
مگر باغها و قصرهاى دیگران را چه کسى به آنها داده جز خدا؟ اصولا چه کسى این همه نعمت و زیبایى را در این عالم آفریده جز پروردگار؟ آیا براى چنین خداوند قادر و منانى ممکن نیست که بهتر از اینها را در اختیار تو بگذارد؟! ولى او هرگز نمى خواهد مردم شخصیت تو را در مال و ثروت و قصر و باغ بدانند، و از ارزشهاى واقعى غافل شوند. او مى خواهد زندگى تو همانند افراد عادى و مستضعفان و محرومان باشد، تا بتوانى پناهگاهى براى همه اینها و براى عموم مردم باشى. اما چرا مى گوید باغها و قصرها بهتر از آن است که آنان مى خواستند، زیرا "گنج" به تنهایى مشکل گشا نیست، بلکه باید پس از زحمات زیاد تبدیل به باغها و قصور شود، از این گذشته آنها مى گفتند تو باغى داشته باشى که زندگیت را تامین کند، اما قرآن مى گوید: خدا مى تواند باغها و قصرها براى تو قرار دهد، اما هدف از بعثت و رسالت تو چیز دیگرى است.
در "خطبه قاصعه" از "نهج البلاغه" بیان رسا و گویایى در این زمینه آمده است، آنجا که امام علی (ع) مى فرماید: «موسى بن عمران با برادرش (هارون) بر فرعون وارد شدند، در حالى که لباسهاى پشمین به تن داشتند، و در دست هر کدام عصائى بود، با او شرط کردند، که اگر تسلیم فرمان پروردگار شوى، حکومت و ملکت باقى مى ماند، و عزت و قدرتت دوام مى یابد، اما او گفت: آیا از این دو تعجب نمى کنید؟ که با من شرط مى کنند بقاء ملک و دوام عزتم بستگى به خواسته آنها داشته باشد، در حالى که خودشان فقر و بیچارگى از سر و وضعشان مى بارد (اگر راست مى گویند) چرا دستبندهایى از طلا به آنها داده نشده است؟
این سخن را فرعون به خاطر بزرگ شمردن طلا، و جمع آورى آن و تحقیر پشم و پوشیدن آن گفت. ولى اگر خدا مى خواست، هنگام مبعوث ساختن پیامبرانش، درهاى گنجها و معادن طلا و باغهاى خرم و سرسبز را به روى آنان بگشاید، مى گشود، و اگر مى خواست پرندگان آسمان و حیوانات وحشى زمین را همراه آنان گسیل دارد، مى داشت، اگر این کار را مى کرد، امتحان از میان مى رفت، پاداش و جزاء بى اثر مى شد، وعده و وعیدهاى الهى بى فایده مى گردید، و براى پذیرندگان، اجر و پاداش آزمودگان واجب نمى شد، و مؤمنان استحقاق ثواب نیکوکاران را نمى یافتند، و اسماء و نامها با معانى خود همراه نبودند،...
اما خداوند پیامبران خویش را از نظر عزم و اراده قوى، و از نظر ظاهر فقیر و ضعیف قرار دارد، ولى توأم با قناعتى که قلبها و چشمها را پر از بى نیازى مى کرد، هر چند فقر ظاهرى آنها چشمها و گوشها را از ناراحتى مملو مى ساخت. اگر پیامبران داراى آن چنان قدرتى بودند کسى خیال مخالفت با آنان را نمى کرد و توانایى و عزتى داشتند که هرگز مغلوب نمى شدند و سلطنت و شوکتى دارا بودند که همه چشمها به آنان دوخته مى شد و از راههاى دور، بار سفر به سوى آنان مى بستند، اعتبار و ارزش آنها براى مردم کمتر و متکبران سر تعظیم در برابرشان فرود مى آوردند و اظهار ایمان مى نمودند. اما این ایمان به خاطر علاقه به هدف آنان نبود بلکه به خاطر ترسى که بر آنها چیره مى شد و یا به واسطه میل و علاقه اى که به مادیات آنها داشتند انجام مى گرفت، و در این صورت در نیتهاى آنها خلوص یافت نمى شد و غیر از خدا دراعمالشان شرکت داشت.»
توجه به این نکته نیز لازم است که بعضى گفته اند منظور از باغ و قصر، باغ و قصر آخرت است ولى این تفسیر به هیچوجه با ظاهر آیه سازگار نیست.
نکته اى که در این آیه است التفاتى است که در آن به کار رفته، چون جا داشت بفرماید: "تبارک الذى ان شاء جعل لى کذا و کذا؛ بزرگ است خدایى که اگر مى خواست برایم چنین و چنان قرار مى داد" و این طور نفرمود، بلکه فرمود: «بزرگ است خدایى که اگر مى خواست برایت چنین و چنان قرار مى داد.» و با این التفات اشاره کرد به اینکه کفار آن قابلیت را ندارند که روى سخن متوجه ایشان شود، چون خودشان به فساد و بطلان پیشنهادهایشان واقفند، و به همین جهت رسول خدا (ص) هم جز این را نفرمود که بشرى است مثل خود ایشان، با این تفاوت که به وى وحى مى شود، دیگر ادعاء نکرد که داراى قدرتى غیبى و سلطنتى الهى بر هر کارى است که بخواهد بکند، و یا از او بخواهند بکند، هم چنان که در سوره اسرى نیز به همین مقدار اکتفاء نموده فرمود: «سبحان ربی هل کنت إلا بشرا رسولا؛ بگو منزه است پروردگار من، آیا هستم (یعنى نیستم) مگر آدمى موصوف به رسالت؟» (اسرى/ 93)
پس خداى سبحان روى سخن به ایشان نکرد، و پاسخشان نداد، تنها به رسول خود فرمود: «پروردگارش که او را رسول گرفت و فرقان بر او نازل کرد تا نذیرى براى عالمیان باشد قادر است فوق آنچه آنها از وى توقع مى کردند بیاورد، و آن این است که اگر بخواهد خدا بهتر از آن قصرها بهشت هایى قرار مى دهد که از دامنه اش نهرها جارى بوده و قصرهایى که هیچ وصف کننده اى نتواند وصف آنها را بگوید دارا باشد، و این بهتر است از باغى که از میوه آن بخورد، یا گنجى که در حوائجش مصرف سازد.»
به همین مقدار جواب آنان داده شده، اما نازل شدن ملک را تا او را در انذار و تبلیغ کمک کند جواب نداد، چون بطلانش روشن بود، و در چند جاى کلام مجیدش پاسخهاى مختلفى از آن داده بود، در سوره انعام آیه 8 فرموده بود: «و لو جعلناه ملکا لجعلناه رجلا، و للبسنا علیهم ما یلبسون؛ اگر رسول را فرشته اى قرار مى دادیم، باز آن فرشته را به صورت مردى در مى آوردیم در نتیجه همان امرى که برایشان مشتبه بود باز مشتبه مى کردیم.» (انعام/ 8) و در سوره اسرى آیه 95 فرموده: «قل لو کان فی الأرض ملائکة یمشون مطمئنین لنزلنا علیهم من السماء ملکا رسولا؛ بگو اگر در زمین (به جاى بشر) ملائکه زندگى مى کردند، و آرام و مطمئن راه مى رفتند، هر آینه براى رسالت خود از آسمان فرشته اى مى فرستادیم.» (اسرى/ 95) و در سوره حجر آیه 8 فرموده: «ما ننزل الملائکة إلا بالحق، و ما کانوا إذا منظرین؛ و ما ملائکه را جز به حق نازل نمى کنیم، وقتى هم نازل کنیم دیگر مهلت نمى دهیم.» (حجر/ 8)
از همین جا روشن مى شود که مراد از جعل جنات و قصور براى رسول خدا (ص)، بهشت و قصرهاى دنیایى است، چون در مقام مخاصمه و جوابگویى به خصم جز این معنا ندارد پس آنچه از مقام و سیاق به دست آمد این است که کفار توقعاتى چنین و چنان از آن جناب مى کردند، و منظورشان تعجیز و به تنگ آوردن آن حضرت بود، و در آیه شریفه پاسخ داده، البته به خود رسول خدا (ص)، که پروردگار تو قادر بر بزرگتر از اینها است، چون اگر بخواهد بهتر از اینها برایت قرار مى دهد، بهشتهایى که نهرها از دامنه اش روان باشد... و از این گفتگو به خوبى بر مى آید که مقصود باغهایى دنیایى است، وگرنه این پاسخ قانع کننده نمى بود، و مخاصمه پایان نمى پذیرفت.
با این بیان روشن مى شود اینکه بعضى گفته اند: مراد جنات آخرت، و قصور آن جا است، صحیح نیست. و از آن فاسدتر گفته بعضى دیگر است که مراد از بهشت ها که نهرها در آن روان باشد بهشت دنیا، و مراد از قصور، قصرهاى آخرت است، و چه بسا گفته خود را تایید کرده اند به اینکه در خصوص جنات به صیغه ماضى تعبیر کرد، که مناسب با دنیا است، و فرمود:«إن شاء جعل» و در خصوص قصور به صیغه مضارع تعبیر کرد که مناسب با آخرت است، و فرمود: «و یجعل» غافل از اینکه فعل واقع در موقع شرط منسلخ از زمان است، ماضیش معناى گذشته، و مضارعش معناى آینده را نمى دهد، و این اختلاف در تعبیر تنها به منظور تفنن، و تجدید صورت کلام است (و خدا داناتر است).
پیامبر اکرم تاریخ اسلام کفار ثروت برهان خدا باورها در قرآن نعمت های الهی