أمیرالمؤمنین (ع) را کشتند، خبر شهادت آن حضرت منتشر شد؛ هر کس با آن حضرت ربط داشت در ماتم نشست و در سوگ آن امام راستین از دیده اشک ریخت و دلش سوخت. افرادی هم خوشحال شدند و از این خبر اسفبار اظهار مسرت و شادی کردند. چون خبر شهادت آن حضرت را برای معاویه بردند گفت: «إن الاسد الذی کان یفترش ذراعیه فی الحرب قد قضی نحبه؛ آن شیر بیشه کارزار که در میدان نبرد دو ذراع خود را می گشود و صحنه جنگ را قبضه می نمود، اجلش در رسید و مدتش سپری شد.» و پس از آن این شعر را بیان کرد:
قل للا رانب ترعی أینما سرحت *** و للظبآء بلا خوف و لا وجل
«به خرگوش ها و آهوها بگو هرجا میخواهند بچرند که دیگر برای آنها هیچ خوف و ترس نیست.»
خبر رحلت وصی رسول الله به مدینه طیبه رسید، تمام خانه ها را غم و اندوه فرا گرفت، اما ببینید عایشه چه میگوید؛ چون این خبر به او رسید سجده شکر بجای آورد و پس از آن بدین شعر متمثل شد:
فألقت عصاها و استقر بها النوی *** کما قر عینا بالاءیاب المسافر.
«عصای خود را انداخت و در آنجا اقامت کرد، و چنان چشم را تازه و روشن ساخت همچنان که مسافر به سبب بازگشت خود از سفر چشم اهل خانه را تازه و روشن می سازد.»
کنایه از آنکه کار علی تمام شد و در اقامتگاه مرگ چنان بخفت که دیگر سر بر نمیدارد؛ و مانند اهل خانه که به آمدن مسافرشان از سفر شاد و مسرور میگردند، از این واقعه در لذت و مسرت واقع شدیم. و سپس پرسید: چه کسی علی را کشته است؟ گفتند: مردی از طائفه مراد. گفت:
فإن یک نآئیا فلقد نعاه *** غلام لیس فی فیه التراب
«گرچه این مرد مرادی، مرد غریب و دوری است لیکن خبر مرگ علی را برای ما جوانی آورده است که هیچگاه خاک در دهان او نرود.»
میخواهد بگوید سزاوار بود علی را از طائفه قریش و از بزرگان عرب می کشتند تا این افتخار از آن آنان باشد، نه مرد گمنام از طائفه دور و غیر معروف عرب؛ ولی ما خوشحالیم که خبر مرگ او را جوانی از عرب آورده است که پیوسته زنده باشد و هیچگاه خاک درون قبر دهان وی را انباشته نکند.
زینب دختر ام سلمه گفت: «أ لعلی تقولین هذا؟؛ آیا درباره علی چنین سخنی میگوئی؟» در پاسخ گفت: «إنی أنسی، فإذا نسیت فذکرونی؛ من فراموشکار شده ام، هر وقت فراموش نمودم و چنین سخنی گفتم مرا به یاد آورید.»
و آن مردی که خبر مرگ أمیر مؤمنان را برای عائشه آورد سفیان بن أبی امیه بن عبد شمس بن أبی وقاص بود.
ابوالفرج اصفهانی در «مقاتل الطالبیین» میگوید: عائشه بعد از این سخنان بدین رباعی تمثل جست:
مازال إهدآء القصآئد بیننا *** باسم الصدیق و کثره الالقاب
حتی ترکت و کان قولک فیهم *** فی کل مجتمع طنین ذباب
«پیوسته در میان ما، قصائد و اشعار و خطابات به نامهای صدیق و لقب های بسیار خوب بود، تا کار به جائی رسید که من ترک کردم و از صداقت دست برداشتم؛ و در اینصورت گفتار تو در میان مردم در هر مجتمع و مجلسی مانند صدای مگس بود.»
عایشه بعد از جنگ جمل به ابن عباس که از جانب أمیرالمؤمنین (ع) مأمور شده بود با او سخن گوید، گفت: «إن أبغض البلدان إلی بلد أنتم فیه!؛ مبغوض ترین شهرها در نزد من آن شهری است که شما در آن زیست می کنید!»
عبدالله بن زبیر خواهرزاده عائشه که در مقام مودت و دوستی می توان گفت که تا سر حد عشق، عائشه او را دوست میداشت، یکروز به عبدالله بن عباس گفت: «إنی لا کتم بغضکم أهل هذا البیت منذ أربعین سنه».
در حالیکه در شهادت أمیرالمؤمنین (ع) سنگ ها خون گریستند. آنقدر از این اخبار، گذشته از مصنفات شیعه در کتب عامه آمده است که استقصاء آن نیاز به زمان دراز دارد.
اما این انسان از سنگ سخت تر است؛ سجده میکند که علی را کشتند. مگر درباره عائشه و حفصه آیه سوره تحریم نازل نشد؟ و خداوند آن دو زن را به زوجه نوح و لوط که عصیان کردند و خیانت ورزیدند تشبیه نفرمود؟
زمخشری در «کشاف» آورده است:: آیه مبارکه قرآن «إن تتوبآ إلی الله؛ (شما دو زن) به درگاه خدا توبه کنید.» (تحریم/ 4) خطاب به حفصه دختر عمر و عائشه دختر أبی بکر است، بر طریق التفات و برگردانیدن وجهه سخن از غیبت به تکلم؛ برای آنکه در معاتبه و سرزنش آنان به نحو بلیغ بلکه به نحو ابلغ دلالت کند.
و از ابن عباس مروی است که او می گفت: «من پیوسته بر این حریص بودم و اصرار داشتم که از خود عمر سؤال کنم که مخاطب در خطاب «إن تتوبآ إلی الله» چه کسانند؟ و این دو زن کیانند؟ تا آنکه موسم حج بیت الله الحرام پیش آمد و عمر آماده حج شد و حرکت کرد. من نیز رهسپار حج شدم. در میان راه عمر برای قضاء حاجت از جاده کناره گرفت، و من نیز آفتابه برداشته و از جاده کنار رفتم. عمر مشغول وضو گرفتن شد و من موقع را مغتنم شمرده و آب وضو به روی دست او میریختم؛ و در این حال پرسیدم: مراد از این دو زن که مخاطب این آیه هستند کیستند؟ عمر گفت: عجبا ای ابن عباس! و مثل اینکه این سؤال من بر او سنگین بود و ناگوار. و پس از آن گفت: این دو زن حفصه و عائشه هستند.»
عایشه از دو نور دیده رسول خدا رو میگرفت و با حجاب در برابر آنان بود، و راضی نبود آنها او را ببینند یا او آنانرا ببیند؛ و ابن عباس گفته بود که دخول حسنین علیهما السلام بر او بدون حجاب حلال است.
ابن سعد در «طبقات» بعد از ذکر این قضیه میگوید: زن پدر زن جد پدری یا مادری بر انسان محرم است. و ابوحنیفه و مالک بن انس گفته اند که نکاح زن پدر و زن جد برای فرزند و فرزند فرزند چه پسری باشد و چه دختری حلال نیست؛ و زن پدر و جد با فرزند محرم است. و این حکم إجماعی است و در آن خلاف نیست. و این مسأله بر ام المؤمنین عایشه مخفی نبوده است، الا آنکه منظور و مقصود عایشه از این احتجاب و روگیری چیز دیگری بوده است.