یکی از کارهای سخت پیچیده و زحمت آفرین سیف اینست که برای پی گم کردن شخصیتهای خیالی خود، آنها را با شخصیتهای واقعی تاریخ چنان در می آمیزد، که کشف حق از باطل آنهم از لابلای قرون و اعصار، برای شخص محقق سخت مشکل و چه بسا که در بیشتر موارد ناشدنی است. شاید وجود حادثه آفرینانی چون «حارث و زبیر و طاهر» که سیف بن عمر آنها را به ام المومنین خدیجه، و ابو هاله تمیمی همسر نخستین آن بانو نسبت داده است، از این دست خلق و آفرینش او باشد! خدیجه پیش از اینکه به ازدواج رسول خدا در آید، به عقد ابو هاله تمیمی در آمده بود. اینک نام ابو هاله چه بوده است، مورد اختلاف می باشد. بعضی او را «هند»، و برخی «زراره» و گروهی هم او را «نباش» نامیده اند، بهرحال چیزی که معلوم است این است که کنیه او «ابو هاله» بر نامش پیشی گرفته، و به کنیه اش مشهور و معروف گردیده است. در مورد تعداد فرزندان ابو هاله از خدیجه، طبری می نویسد: سپس «هاله» را، هاله دیر نپائید و از دنیا رفت..... تا آنجا که می نویسد: خدیجه پس از ابو هاله به عقد رسو ل خدا در آمد، و در آن حال هند پسر ابو هاله را نزد خود داشت. هند عصر اسلام را درک کرد و اسلام آورد، و امام حسن، فرزند امام علی از او روایت کرده است. «هیثمی» نیز در «کتاب مجمع الزوائد» خود، در همین زمینه و از قول «طبرانی» می نویسد: خدیجه ام المومنین پیش از رسول خدا ، همسر ابوهاله بود. او نخست هند و پس از او، هاله را به دنیا آورد، و پس از درگذشت ابو هاله، رسول خدل او را تزویج فرمود. ابن ماکولا، از «زبیر بن بکار» آورده است که خدیجه اول هند را، و بعد از او، هاله را به دنیا آورده است. نواده ابو هاله، یعنی «هند بن هند» به یاری امام علی در جنگ جمل شرکت کرد و به شهادت رسید.
نخستین شهید اسلام از نظر سیف
از ابن کلبی نیز روایت شده است که «هند بن هند» نواده ابوهاله، در رکاب «عبدالله زبیر» کشته شد، و از او فرزندی بجای نمانده است. تمامی تاریخ نویسان مانند «ابن هشام، ابن درید، ابن حبیب، طبری، بلاذری، ابن سعد، ابن ماکولا، و دیگران» آورده اند که در آن هنگام که خدیجه به عقد رسول خدا در آمده است، از شوهر نخستین خود ابو هاله، تنها پسرش «هند» را به خانه پیغمبر خدا آورده است، و اساسا از ابوهاله فرزند دیگری نداشته است. با همه این احوال، با کمال شگفتی می بینیم که ابن حزم در «کتاب جمهره انساب عرب» خود می نویسد: خدیجه از نخستین شوهر خود ابو هاله، پسری آورد بنام هند،...... ]تا آنجا که می نویسد[ و پسری دیگری از ابو هاله آورد بنام «حارث» که گفته شده است او اولین شهید راه اسلام است که در خانه خدا و کنار رکن یمانی به شهادت رسیده است. شگفتا چگونه چنین امری اتفاق افتاده باشد، و دست پرورده رسول خدا با آن همه عظمت شأن و مقامی که دارد، و نخستین شهید راه اسلام در کنار رکن یمانی است اینگونه بی انصافانه دستخوش فراموشی و احیانا بی اعتنائی قرار گرفته باشد!! ما در این زمینه سخت به تکاپو و جستجو افتادیم تا دریابیم که «ابن حزم» متخصص در شناخت انساب عرب، چنین خبری را از کجا آورده است! در این تحقیق و بررسی، جواب این مسأله را نزد ابن حجر یافتیم، آنجا که او در «کتاب اصابه» خویش در ترجمه حارث بن ابی هاله می نویسد: «حارث بن ابی هاله» دست پرورده رسول خدا، و برادر هند است که «ابن کلبی و ابن حزم» درباره اش گفته اند که او نخستین شهید اسلام است که در کنار یمانی به قتل رسیده است. عسکری نیز در «اوائل» می گوید: آنگاه که خداوند پیامبرش را دستور داد تا آنچه را که فرمان یافته است آشکار سازد، پیغمبر در مسجدالحرام بر پای برخاست و به بانگ بلند رسالت بجای آورد و گفت: «قو لوا لا ا له الله تفلحوا = خدای را به یکتائی بخوانید تا رستگار شوید». کفار قریش بسویش خمله بردند. بانگ خروش و فریاد خانواده اش رسید. «حارث بن ابی هاله» به یاریش شتافت و حمله برد. قریش نیز دست از پیغمبر بداشتند و به حارث حمله بردند و او را در رکن یمانی از پای در آوردند. حارث نخستین شهید راه اسلام است. و نیز در «کتاب فتوح» سیف از قول «سهل بن یوسف» از پدرش، از عثمان بن مظعون» آمده است: نخستین دستوری را که رسول خدا به ما داد هنگامی بود که تعداد ما به چهل نفر می رسید و همگی دین رسول خدا را داشتیم، و در مکه بجز ما کسی پیدا نمی شد که پیامبرش دستور داد تا آنچه را که فرمان یافته.... ]تا آخر حدیث[! پایان سخن ابن حجر. پس معلوم میشود که داستان «حارث بن ابی هاله» از سیف بن عمر ریشه گرفته است، و «ابن کلبی و عسکری، و ابن حزم، ابن حجر» همگی این حدیث را از او گرفته اند، و در مقابل، نویسندگان کتابهای «استیعاب، و اسدالغابه، و طبقات» به سخنان سیف اعتماد نکرده، داستان ساختگی او را درباره «حارث» در ردیف سایر اصحاب رسول خدا در کتابهای خود نیاورده اند. نکته دیگر اینکه «ابن حزم» داستان شهادت حارث را با جمله «گفته شده است» آغاز می کند، تا ضعیف بودن آن مطلب را برساند. و پیداست که خود در صحت داستان حارث در تردید بوده است. بنابراین «حارث ابو هاله» برای سیف و آنهائی که به سخنان او اعتماد کرده، در انتشار آن کوشیده اند اولین شهید راه اسلام بحساب می آید در حالیکه عموم تاریخ نویسان بر این امر متفقند که اول شهید راه اسلام «سمیه»، مادر عمار بوده است. آنها نوشته اند که «یاسر، و فرزندش عمار، و همسرش سمیه» از جمله کسانی بوده اند که در راه اسلام متحمل انواع آزار و شکنجه شده اند. آنان از آن دسته هفت نفری، و اولین مسلمانانی هستند که دین خود را در مکه آشکار کردند، و کفار قریش به پاس این جسارت، زره های آهنین بر اندامشان پوشاندند، و زیر آفتاب سوزان مکه تن رنج دیده شان را بشدت آزار و شکنجه دادند. در یکی از همین شکنجه گاه های مخوف بود که «ابوجهل» که سخت از کوره بدر شده بود، در حالیکه سمیه را به باد دشنام و ناسزا گرفته بود پیش آمد و سنان نیزه ای را که در دست داشت بشدت در قلب سمیه فرو برد و او را شهید کرد. بنابراین «سمیه» اولین شهید راه اسلام است نه دیگری. و نیز نوشته اند که در همان حالت بود که رسول خدا بر آنها گذر فرمود و گفت: ای خاندان یاسر! شکیبا باشید که بهشت در انتظار شماست. و در حدیثی دیگر آمده است که عمار شکایت این همه درد و شکنجه را به رسول خدا برد و گفت: آزار و شکنجه کفار در حق ما از حد گذشت. رسول خدا فرمود: ای عمار! شکیبا باش. آنگاه در حق او دعا کرد و فرمود: بار خدایا، هیچ یک از افراد خانواده یاسر را عذاب مفرما.
سنجش و ارزیابی
سیف می نویسد که نخستین شهید راه اسلام «حارث بن ابی هاله تمیمی» و «خدیجه فرشی مضری» بوده است و «ابن کلبی، و ابن حزم» نیز همین سخن را از سیف گرفته در کتاب «جمهره» خود نقل کرده اند. ابن حجر هم همان مطالب را ضمن شرح بر احوال رسول خدا در «اصابه» خود می آورد، و عسکری نیز در کتاب «اوائل» خویش حارث را اول شهید اسلام معرفی می کند. در صورتیکه نخستین شهید راه اسلام «سمیه» و بدنبالش، همسر او «یاسر» بوده است، و این مطلب را همه محققین و دانشمندانی که در مقام شرح حال این دو تن برآمده اند، نوشته اند. امتیازها، و اول بودن های افراد قبیله تمیم را در خلال دروغ بافیهای سیف زیاد سراغ داریم! پس چرا افتخار اول شهید راه اسلام بودن از آن افراد قبیله تمیم نباشد؟ و کنیزکی بنام سمیه، و همسر قحطانی او یاسر چنین افتخاری را ببرند و به عنوان نخستین شهید راه اسلام معرفی شوند؟! سیف نمی تواند در برابر چنین افتخاری برای قحطانیان بی تفاوت باشد، پس دست به خلق افسانه ای می زند، و برای خدیجه از ابو هاله پسری بنام حارث می آفریند، و او را برای کسب افتخار اولین شهید راه اسلام بودن، در خانه رسول خدا ذخیره می کند. ما، در این نخستین شهید راه اسلام سیف، همه قهرمانیها و ایثار دیگر پهلوانان ساختگی تمیمی او را به عیان می بینیم. او می گوید قریش به قصد جان پیغمبر هجوم آوردند، بانگ خروش و فریاد به گوش خانواده اش – پیغمبر – رسید، و حارث تمیمی ( بجای ابوطالب حامی و جان پناه واقعی رسول خدا، حمزه، و جعفر، و دیگر سران جوانان بنی هاشم) اولین کسی بود که به یاریش برخاست، و شتابان خود را به او رسانید، و سینه اش را سپر بلای او ساخت، و به کفار قریش حمله برد، کفار دست از پیغمبر برداشتند، و به حارث پرداختند، سرانجام... و اینگونه حامی و یاری دهنده رسول خدا را از تمیم می آفریند و نخستین شهید راه اسلام را هم از تمیم خلق می کند و علاوه بر آن او را دست پرورده رسول خدا معرفی می نماید، تا هر چه بیشتر افتخاری بر دیگر افتخارات تمیم افزوده باشد.
دست آورد سیف از افسانه حارث
سیف صحابی دست پرورده رسول خدا آفریده است تا ضمن دیگر اصحاب واقعی پیغمبر خدا، برایش شرح حال بنویسند، و نام نسبش را در کتابهای انساب شرح دهند. افتخاری بر دیگر افتخارات تمیم، بویژه خاندان اسید آفریده است، زیرا که حارث تمیمی مخلوق خیالاتش، بجای عمو و عموزادگان، و جوانان بنی هاشم، تنها یار، و اولین جان نثار پیغمبر اسلام معرفی می شود! نخستین شهید راه اسلام را از تمیم می آفریند، تا جای «سمیه قحطانی» اولین شهید واقعی اسلام را بگیرد و افتخاری دیگر برای قبیله خود تمیم دست و پا و کرده باشد.
بررسی اسناد افسانه حارث
سیف داستان حارث را از قول «سهل بن یوسف سلمی، از پدرش یوسف» آورده است، و چون ما نامی از این دو راوی - پدر و پسر - بجز نزد سیف، جائی دیگر ندیده ایم، ایشان را از آفریده های خیالات سیف میدانیم. داستان حارث ابو هاله تمیمی از قول سیف بن عمر در کتابهای «اوائل» عسکری، «انساب» ابن کلبی، و «جمهره» ابن حزم، و «اصابه» ابن حجر راه یافته و ابن حجر نقل این داستان را از قول سیف تصریح کرده است.