ولایت و زعامت امام علی علیهالسلام از نظر قرآن
فارسی 5012 نمایش |امامت به معنی ولایت، اوج مفهوم امامت است و کتابهای شیعه پر است از این مطلب ، و وجه مشترک میان تشیع و تصوف است. مسئله ای است که در میان عرفا شدیدا مطرح است و در تشیع نیز از صدر اسلام مطرح بوده است. در قرآن کریم چند آیه هست که مورد استدلال شیعه در باب امامت است. یکی از آن آیات، آیه: «انما ولیکم الله» است. اتفاقا در همه اینها روایات اهل تسنن هم وجود دارد که مفاد شیعه را تأیید می کند ما آیه ای در قرآن داریم به این صورت: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوش و یؤتون الزکاش و هم راکعون؛ سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پیامبر او، و آنها که ایمان آورده اند و نماز را برپا مى دارند و در حال رکوع زکات مى پردازند.» (مائده/ 55) انما یعنی منحصرا (چون اداش حصر است) معنی اصلی "ولی" سرپرست است. ولایت یعنی تسلط و سرپرستی. سرپرست شما فقط و فقط خداست و پیغمبر خدا و مؤمنینی که نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. ما در دستورات اسلام نداریم که انسان در حال رکوع زکات بدهند. ما در دستورات اسلام نداریم که انسان در حال رکوع زکات بدهد که بگوئیم این یک قانون کلی است و شامل همه افراد می شود. این اشاره است به واقعه ای که در خارج یک بار وقوع پیدا کرده است و شیعه و سنی به اتفاق آن را روایت کرده اند.
آن این است که علی (ع) در حال رکوع بود، سائلی پیدا شد و سوالی کرد. حضرت اشاره کرد به انگشت خود. او آمد انگشتر را از انگشت علی (ع) بیرون آورد و رفت. یعنی علی (ع) صبر نکرد نمازش تمام شود و بعد به او انفاق کند. آنقدر عنایت داشت به اینکه آن فقیر را زودتر جواب بگوید که در همان حال رکوع با اشاره به او فهماند که این انگشتر را درآورد، برو بفروش و پولش را خرج خودت کن. در این مطلب هیچ اختلافی نیست و مورد اتفاق شیعه و سنی است که علی (ع) چنین کاری کرده است و نیز مورد اتفاق شیعه و سنی است که این آیه در شأن علی (ع) نازل شده با توجه به اینکه انفاق کردن در حال رکوع جزء دستورات اسلام نیست، نه از واجبات اسلام است و نه از مستحبات آن که بگوئیم ممکن است عده ای از مردم به این قانون عمل کرده باشند. پس "کسانی که چنین می کنند" اشاره و کنایه است همانطور که در خود قرآن گاهی می گوید: «یقولون» می گویند، و حال آنکه یک فرد آن سخن را گفته. در اینجا "کسانی که چنین می کنند" یعنی آن فردی که چنین کرد. بنابراین به حکم این آیه علی (ع) تعیین شده است به ولایت برای مردم. این، آیه ای است که مورد استدلال شیعه است.
در تفسیر مجمع البیان و کتب دیگر از "عبدالله بن عباس" چنین نقل شده: که روزى در کنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پیامبر (ص) حدیث نقل می کرد ناگهان مردى که عمامه اى بر سر داشت و صورت خود را پوشانیده بود نزدیک آمد و هر مرتبه که ابن عباس از پیغمبر اسلام (ص) حدیث نقل می کرد او نیز با جمله "قال رسول الله" حدیث دیگرى از پیامبر (ص) نقل می نمود. ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفى کند، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم! هر کس مرا نمی شناسد بداند من ابوذر غفارى هستم با این گوشهاى خودم از رسول خدا (ص) شنیدم، و اگر دروغ می گویم هر دو گوشم کر باد، و با این چشمان خود این جریان را دیدم و اگر دروغ می گویم هر دو کور باد، که پیامبر (ص) فرمود: «على قائد البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله؛ على (ع) پیشواى نیکان است، و کشنده کافران، هر کس او را یارى کند، خدا یاریش خواهد کرد، و هر کس دست از یاریش بردارد، خدا دست از یارى او برخواهد داشت.»
سپس ابوذر اضافه کرد: اى مردم روزى از روزها با رسول خدا (ص) در مسجد نماز می خواندم سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد، ولى کسى چیزى به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضاى کمک کردم ولى کسى جواب مساعد به من نداد، در همین حال على (ع) که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد، پیامبر (ص) که در حال نماز بود این جریان را مشاهده کرد، هنگامى که از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند کرد و چنین گفت: خداوندا برادرم موسى از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانى و کارها را بر او آسان سازى و گره از زبان او بگشایى تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسى درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهى و به وسیله او نیرویش را زیاد کنى و در کارهایش شریک سازى.
خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیده توام، سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على (ع) را وزیر من گردان تا به وسیله او، پشتم قوى و محکم گردد. ابوذر می گوید: هنوز دعاى پیامبر (ص) پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر (ص) گفت: بخوان، پیامبر (ص) فرمود: چه بخوانم، گفت بخوان «إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا...» البته این شان نزول از طرق مختلف نقل شده که گاهى در جزئیات و خصوصیات مطلب با هم تفاوتهایى دارند ولى اساس و عصاره همه یکى است. این آیه با کلمه "انما" که در لغت عرب به معنى انحصار می آید شروع شده و می گوید: "ولى و سرپرست و متصرف در امور شما سه کس است:خدا و پیامبر و کسانى که ایمان آورده اند، و نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند." شک نیست که رکوع در این آیه به معنى رکوع نماز است، نه به معنى خضوع، زیرا در عرف شرع و اصطلاح قرآن، هنگامى که رکوع گفته می شود به همان معنى معروف آن یعنى رکوع نماز است، و علاوه بر شان نزول آیه و روایات متعددى که در زمینه انگشتر بخشیدن على (ع) در حال رکوع وارد شده و مشروحا بیان خواهیم کرد، ذکر جمله «یقیمون الصلاة» نیز شاهد بر این موضوع است، و ما در هیچ مورد در قرآن نداریم که تعبیر شده باشد زکات را با خضوع بدهید، بلکه باید با اخلاص نیت و عدم منت داد.
همچنین شک نیست که کلمه "ولى" در آیه به معنى دوست و یا ناصر و یاور نیست زیرا ولایت به معنى دوستى و یارى کردن مخصوص کسانى نیست که نماز می خوانند، و در حال رکوع زکات می دهند، بلکه یک حکم عمومى است که همه مسلمانان را در بر می گیرد، همه مسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یارى کنند حتى آنهایى که زکات بر آنها واجب نیست، و اصولا چیزى ندارند که زکات بدهند، تا چه رسد به اینکه بخواهند در حال رکوع زکاتى بپردازند، آنها هم باید دوست و یار و یاور یکدیگر باشند. از اینجا روشن می شود که منظور از "ولى" در آیه فوق ولایت به معنى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است، به خصوص اینکه این ولایت در ردیف ولایت پیامبر (ص) و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است.و به این ترتیب، آیه از آیاتى است که به عنوان یک نص قرآنى دلالت بر ولایت و امامت على (ع) می کند.
شهادت احادیث و مفسران و مورخان
در بسیارى از کتب اسلامى و منابع اهل تسنن، روایات متعددى دائر بر اینکه آیه فوق در شان على (ع) نازل شده نقل گردیده که در بعضى از آنها اشاره به مساله بخشیدن انگشتر در حال رکوع نیز شده و در بعضى نشده، و تنها به نزول آیه درباره على (ع) قناعت گردیده است. این روایت را ابن عباس و عمار یاسر و عبدالله بن سلام و سلمة بن کهیل و انس بن مالک و عتبة بن حکیم و عبدالله ابى و عبدالله بن غالب و جابربن عبدالله انصارى و ابوذر غفارى نقل کرده اند. و علاوه بر ده نفر که در بالا ذکر شده از خود على (ع) نیز این روایت در کتب اهل تسنن نقل شده است. جالب اینکه در کتاب غایة المرام تعداد 24 حدیث در این باره از طرق اهل تسنن و 19 حدیث از طرق شیعه نقل کرده است. کتابهاى معروفى که این حدیث در آن نقل شده از سى کتاب تجاوز می کند که همه از منابع اهل تسنن است، از جمله محب الدین طبرى در ذخائرالعقبى صفحه 88 و علامه قاضى شوکانى در تفسیر فتح القدیر جلد دوم صفحه 50 و در جامع الاصول جلد نهم صفحه 478 و در اسباب النزول واحدى صفحه 148 و در لباب النقول سیوطى صفحه 90 و در تذکرة سبط بن جوزى صفحه 18 و در نورالأبصار شبلنجى صفحه 105 و در تفسیر طبرى صفحه 165 و در کتاب الکافى الشاف ابن حجر عسقلانى صفحه 56 و در مفاتیح الغیب رازى جلد سوم صفحه 431 و در تفسیر درالمنصور جلد 2 صفحه 393 و در کتاب کنزالعمال جلد 6 صفحه 391 و مسند ابن مردویه و مسند ابن الشیخ و علاوه بر اینها در صحیح نسایى و کتاب الجمع بین الصحاح السته و کتابهاى متعدد دیگرى این احادیث آمده است.
با این حال چگونه می توان این همه احادیث را نادیده گرفت، در حالى که در شان نزول آیات دیگر به یک یا دو روایت قناعت می کنند، اما گویا تعصب اجازه نمی دهد که اینهمه روایات و اینهمه گواهى دانشمندان درباره شان نزول آیه فوق مورد توجه قرار گیرد. و اگر بنا شود در تفسیر آیه اى از قرآن این همه روایات نادیده گرفته شود ما باید در تفسیر آیات قرآنى اصولا به هیچ روایتى توجه نکنیم، زیرا درباره شان نزول کمتر آیه اى از آیات قرآن این همه روایت وارد شده است. این مساله به قدرى روشن و آشکار بوده که "حسان بن ثابت" شاعر معروف عصر پیامبر (ص) مضمون روایت فوق را در اشعار خود که درباره على (ع) سروده چنین آورده است:
فانت الذى اعطیت اذ کنت راکعا *** زکاتا فدتک النفس یا خیر راکع
فانزل فیک الله خیر ولایة *** و بینها فى محکمات الشرائع
یعنى: تو بودى که در حال رکوع زکات بخشیدى، جان به فداى تو باد اى بهترین رکوع کنندگان. و به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را درباره تو نازل کرد و در ضمن قرآن مجید آن را ثبت نمود.
آیات دیگر آیاتی است که درباره جریان غدیر است. خود قضیه غدیر جزء سنت است. از آیاتی که در این مورد در سوره مائده وارد شده یکی این آیه است: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته؛ ای پیامبر! آنچه را که بر تو نازل شد تبلیغ کن و اگر تبلیغ نکنی رسالت الهی را تبلیغ نکرده ای.» (مائده/ 67) مفاد این آیه آنچنان شدید است که مفاد حدیث: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة.» اجمالا خود آیه نشان می دهد که موضوع آنچنان مهم است که اگر پیغمبر تبلیغ نکند، اصلا رسالتش را ابلاغ نکرده است. سوره مائده به اتفاق شیعه و سنی آخرین سوره ای است که بر پیغمبر نازل شده و این آیات جزء آخرین آیاتی است که بر پیغمبر نازل شده یعنی در وقتی نازل شده که پیغمبر (ص) تمام دستورات دیگر را در مدت سیزده سال مکه و ده سال مدینه گفته بوده و این، جزء آخرین دستورات بوده است.
شیعه سوال می کند این دستوری که جزء آخرین دستورهاست و آنقدر مهم است که اگر پیغمبر آن را ابلاغ نکند، همه گذشته ها کان لم یکن است، چیست؟ یعنی شما نمی توانید موضوعی نشان بدهید که مربوط باشد به سالهای آخر عمر پیغمبر و اهمیتش در آن درجه باشد که اگر ابلاغ نشود هیچ چیز ابلاغ نشده است. ولی ما می گوئیم آن موضوع، مسئله امامت است که اگر نباشد، همه چیز کان لم یکن است یعنی شیرازه اسلام از هم می پاشد. به علاوه شیعه از کلمات و روایات خود اهل تسنن دلیل می آورد که این آیه در غدیر خم نازل شده است. قرآن کریم آنجا که رسول اکرم را فرمان می دهد که خلافت و ولایت و زعامت علی (ع) را بعد از خودش به مردم ابلاغ کند، می فرماید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته؛ ای فرستاده! این فرمان را که از ناحیه پروردگارت فرود آمده به مردم برسان، اگر نکنی رسالت الهی را ابلاغ نکرده ای.» (مائده/ 66) به کدام موضوع اسلامی این اندازه اهمیت داده شده است، کدام موضوع دیگر است که ابلاغ نکردن آن با عدم ابلاغ رسالت مساوی باشد؟
در همان سوره مائده آیه 3 آمده: «حرمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما أهل لغیر الله به و المنخنقة و الموقوذة و المتردیة و النطیحة و ما أکل السبع إلا ما ذکیتم و ما ذبح على النصب و أن تستقسموا بالأزلام ذلکم فسق الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا فمن اضطر فی مخمصة غیر متجانف لإثم فإن الله غفور رحیم؛ گوشت مردار و خون و گوشت خوک و حیواناتى که به غیر نام خدا ذبح شوند و حیوانات خفه شده، و به زجر کشته شده، و آنها که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند، و آنها که به ضرب شاخ حیوان دیگرى مرده باشند، و باقیمانده صید حیوان درنده، مگر آنکه (به موقع بر آن حیوان برسید و) آن را سر ببرید و حیواناتى که روى بتها (یا در برابر آنها) ذبح شوند (همگى) بر شما حرام است و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان بوسیله چوبه هاى تیر مخصوص بخت آزمایى، تمام این اعمال فسق و گناه است امروز کافران از زوال آئین شما مایوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از (مخالفت) من بترسید، امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم. اما آنها که در حال گرسنگى دستشان به غذاى دیگرى نرسد و متمایل به گناه نباشند (مانعى ندارد که از گوشتهاى ممنوع بخورند) خداوند آمرزنده و مهربان است.» (مائده/ 3)
امروز دین را به حد کمال رساندم و نعمت را به حد آخر تمام کردم، امروز است که دیگر اسلام را برای شما به عنوان یک دین پسندیدیم، نشان می دهد که در آن روز جریانی رخ داده که آنقدر با اهمیت است که آن را مکمل دین و متمم نعمت خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن اسلام، اسلام است و خدا این اسلام را همان می بیند که می خواسته و با نبودن آن اسلام، اسلام نیست. شیعه به لحن این آیه که تا این درجه برای این موضوع اهمیت قائل است استدلال می کند و می گوید که آن موضوعی که بتواند نامش مکمل دین و متمم نعمت و آن چیزی باشد که با نبودنش اسلام، اسلام نیست چه بوده است؟ می گوید ما می توانیم موضوعی را نشان بدهیم که در آن درجه از اهمیت باشد ولی شما نمی توانید. به علاوه روایاتی هست که تأیید می کند این آیه هم در همین موضوع وارد شده است.
روز اکمال دین کدام روز است
در اینجا بحث مهمى پیش می آید که منظور از الیوم (امروز) که در جمله بالا تکرار شده چیست؟ یعنى کدام روز است که این "چهار جهت" در آن جمع شده هم کافران در آن مایوس شده اند، و هم دین کامل شده، و هم نعمت خدا تکامل یافته، و هم خداوند آئین اسلام را به عنوان آئین نهایى مردم جهان پذیرفته است. در میان مفسران در اینجا سخن بسیار است ولى آنچه جاى شک نیست این است که چنین روزى باید روز بسیار مهمى در تاریخ زندگى پیامبر (ص) باشد، نه یک روز ساده و عادى و معمولى، زیرا اینهمه اهمیت براى یک روز عادى معنى ندارد، و لذا در پاره اى از روایات آمده است که بعضى از یهود و نصارى با شنیدن این آیه گفتند اگر چنین آیه اى در کتب آسمانى ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عید قرار می دادیم. اکنون باید از روى قرائن و نشانه ها و تاریخ نزول این آیه و این سوره و تاریخ زندگانى پیامبر (ص) و روایاتى که از منابع مختلف اسلامى به دست ما رسیده این روز مهم را پیدا کنیم.
آیا منظور روزى است که احکام درباره گوشتهاى حلال و حرام نازل شده؟ قطعا چنین نیست، زیرا نزول این احکام واجد این همه اهمیت نیست نه باعث تکمیل دین است زیرا آخرین احکامى نبوده که بر پیامبر (ص) نازل شده، به دلیل اینکه در دنباله این سوره به احکام دیگرى نیز برخورد می کنیم، و تازه نزول این احکام سبب یاس کفار نمی شود، چیزى که سبب یاس کفار می شود، فراهم ساختن پشتوانه محکمى براى آینده اسلام است، و به عبارت دیگر نزول این احکام و مانند آن تاثیر چندانى در روحیه کافران ندارد و اینکه گوشتهایى حلال یا حرام باشد آنها حساسیتى روى آن ندارند. آیا منظور از آن روز عرفه در آخرین حج پیامبر (ص) است؟! (همان طور که جمعى از مفسران احتمال داده اند.)
پاسخ این سؤال نیز منفى است، زیرا نشانه هاى فوق بر آن روز نیز تطبیق نمی کند، چون حادثه خاصى که باعث یاس کفار بشود در آن روز واقع نشد، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است که قبل از روز عرفه نیز در خدمت پیغمبر (ص) در مکه بودند و اگر منظور نزول احکام فوق در آن روز است که آن نیز همانطور که گفتیم چیز وحشتناکى براى کفار نبود. و آیا مراد روز فتح مکه است (چنان که بعضى احتمال داده اند) با اینکه تاریخ نزول این سوره مدتها بعد از فتح مکه بوده است؟! و یا منظور روز نزول آیات سوره برائت است که آن هم مدتها قبل از نزول این سوره بوده است؟! و از همه عجیبتر احتمالى است که بعضى داده اند که این روز، روز ظهور اسلام و یا بعثت پیامبر (ص) باشد با اینکه آنها هیچگونه ارتباطى با روز نزول این آیه ندارند و سالهاى متمادى در میان آنها فاصله بوده است.
بنابراین هیچیک از احتمالات ششگانه فوق با محتویات آیه سازگار نیست. در اینجا احتمال دیگرى هست که تمام مفسران شیعه آن را در کتب خود آورده اند و روایات متعددى آن را تایید می کند و با محتویات آیه کاملا سازگار است و آن اینکه: منظور روز غدیر خم است، روزى که پیامبر اسلام (ص) امیر مؤمنان على (ع) را رسما براى جانشینى خود تعیین کرد، آن روز بود که کفار در میان امواج یاس فرو رفتند، زیرا انتظار داشتند که آئین اسلام قائم به شخص باشد، و با از میان رفتن پیغمبر (ص) اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجا برچیده شود، اما هنگامى که مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر (ص) در میان مسلمانان بی نظیر بود به عنوان جانشینى پیامبر (ص) انتخاب شد و از مردم براى او بیعت گرفت یاس و نومیدى نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت و فهمیدند که آئینى است ریشه دار و پایدار. در این روز بود که آئین اسلام به تکامل نهایى خود رسید، زیرا بدون تعیین جانشین براى پیامبر (ص) و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان، این آئین به تکامل نهایى نمی رسید. آن روز بود که نعمت خدا با تعیین رهبر لایقى همچون على (ع) براى آینده مردم تکامل یافت. و نیز آن روز بود که اسلام با تکمیل برنامه هایش به عنوان آئین نهایى از طرف خداوند پذیرفته شد. (بنابراین جهات چهارگانه در آن جمع بوده)
علاوه بر این، قرائن زیر نیز این تفسیر را تایید می کند:
الف- جالب توجه اینکه در تفسیر فخر رازى و تفسیر روح المعانى و تفسیر المنار در ذیل این آیه نقل شده است که پیامبر (ص) بعد از نزول این آیه بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد. و با توجه به اینکه وفات پیامبر (ص) در روایات اهل تسنن و حتى در بعضى از روایات شیعه (مانند آنچه کلینى در کتاب معروف کافى نقل کرده است) روز دوازدهم ماه ربیع الاول بوده چنین نتیجه می گیریم که روز نزول آیه درست روز هیجدهم ذى الحجه بوده است.
ب- در روایات فراوانى که از طرق معروف اهل تسنن و شیعه نقل شده صریحا این مطلب آمده است که آیه شریفه فوق در روز غدیر خم و به دنبال ابلاغ ولایت على (ع) نازل گردید، از جمله اینکه:
1- دانشمند معروف سنى ابن جریر طبرى در کتاب ولایت از زید بن ارقم صحابى معروف نقل می کند که این آیه در روز غدیر خم درباره على (ع) نازل گردید.
2- حافظ ابونعیم اصفهانى در کتاب "ما نزل من القرآن فى على (ع)" از ابوسعید خدرى (صحابى معروف) نقل کرده که پیامبر (ص) در غدیر خم، على (ع) را به عنوان ولایت به مردم معرفى کرد و مردم متفرق نشده بودند تا اینکه آیه الیوم أکملت لکم... نازل شد، در این موقع پیامبر (ص) فرمود: «الله اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و بالولایة لعلى ع من بعدى، ثم قال من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؛ الله اکبر بر تکمیل دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولایت على (ع) بعد از من، سپس فرمود: هر کس من مولاى اویم على (ع) مولاى او است، خداوندا! آن کس که او را دوست بدارد دوست بدار، و آن کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر کس او را یارى کند یارى کن و هر کس دست از یاریش بر دارد دست از او بردار.»
3- خطیب بغدادى در تاریخ خود از ابوهریره از پیامبر (ص) چنین نقل کرده که بعد از جریان غدیر خم و پیمان ولایت على (ع) و گفتار عمربن خطاب. «بخ بخ یا بن ابى طالب اصبحت مولاى و مولا کل مسلم» آیه الیوم أکملت لکم دینکم نازل گردید. در کتاب نفیس الغدیر علاوه بر روایات سه گانه فوق سیزده روایت دیگر نیز در این زمینه نقل شده است. در کتاب "احقاق الحق" از جلد دوم تفسیر "ابن کثیر" صفحه 14 و از "مقتل خوارزمى" صفحه 47 نزول این آیه را در باره داستان غدیر از پیغمبر اکرم (ص) نقل کرده است. در تفسیر برهان و نورالثقلین نیز ده روایت از طرق مختلف نقل شده که این آیه درباره على (ع) یا روز غدیر خم نازل گردیده، که نقل همه آنها نیازمند به رساله جداگانه است.
مرحوم علامه سید شرف الدین در کتاب المراجعات چنین می گوید: "که نزول این آیه را در روز غدیر در روایات صحیحى که از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نقل شده ذکر گردیده و اهل سنت، شش حدیث با اسناد مختلف از پیامبر (ص) در این زمینه نقل کرده اند که صراحت در نزول آیه در این جریان دارد. از آنچه در بالا گفتیم روشن می شود که: اخبارى که نزول آیه فوق را در جریان غدیر بیان کرده در ردیف خبر واحد نیست که بتوان با تضعیف بعضی اسناد آن، آنها را نادیده گرفت بلکه اخبارى است که اگر متواتر نباشد لااقل مستفیض است، و در منابع معروف اسلامى نقل شده، اگرچه بعضى از دانشمندان متعصب اهل تسنن، مانند آلوسى در تفسیر روح المعانى تنها با تضعیف سند یکى از این اخبار کوشیده اند بقیه را به دست فراموشى بسپارند و چون روایت را بر خلاف مذاق خویش دیده اند مجعول و نادرست قلمداد کنند، و یا مانند نویسنده تفسیر "المنار" با تفسیر ساده اى از آیه گذشته، بدون اینکه کمترین اشاره اى به این روایات کند، شاید خود را در بن بست دیده که اگر بخواهد روایات را ذکر کرده و تضعیف کند بر خلاف انصاف است و اگر بخواهد قبول کند بر خلاف مذاق او است!
نکته جالبى که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که قرآن در سوره نور آیه 55 چنین می گوید: «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الأرض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا؛ خداوند به آنهایى که از شما ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است که آنها را خلیفه در روى زمین قرار دهد همانطور که پیشینیان آنان را چنین کرد، و نیز وعده داده آئینى را که براى آن پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد.» در این آیه خداوند می فرماید: آئینى را که براى آنها "پسندیده" در روى زمین مستقر می سازد، با توجه به اینکه سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به جمله رضیت لکم الإسلام دینا که در آیه مورد بحث، درباره ولایت على (ع) نازل شده، چنین نتیجه می گیریم که اسلام در صورتى در روى زمین مستحکم و ریشه دار خواهد شد که با "ولایت" توام باشد، زیرا این همان اسلامى است که خدا پسندیده و وعده استقرار و استحکامش را داده است، و به عبارت روشنتر اسلام در صورتى عالمگیر می شود که از مساله ولایت اهل بیت جدا نگردد.
مطلب دیگرى که از ضمیمه کردن آیه سوره نور با آیه مورد بحث استفاده می شود این است که در آیه سوره نور سه وعده به افراد با ایمان داده شده است نخست خلافت در روى زمین، و دیگر امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار، و سوم استقرار آئینى که مورد رضایت خدا است. این سه وعده در روز غدیر خم با نزول آیه الیوم أکملت لکم دینکم جامه عمل به خود پوشید زیرا نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح، یعنى على (ع) به جانشینى پیامبر (ص) نصب شد و به مضمون جمله الیوم یئس الذین کفروا من دینکم مسلمانان در آرامش و امنیت نسبى قرار گرفتند و نیز به مضمون و رضیت لکم الإسلام دینا آئین مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت. البته این تفسیر منافات با روایاتى که می گوید آیه سوره نور در شان مهدى (ع) نازل شده ندارد زیرا آمنوا منکم... داراى معنى وسیعى است که یک نمونه آن در روز غدیر خم انجام یافت و سپس در یک مقیاس وسیعتر و عمومیتر در زمان قیام مهدى (ع) انجام خواهد یافت (بنابراین کلمه الارض در آیه به معنى همه کره زمین نیست بلکه معنى وسیعى دارد که هم ممکن است بر تمام کره زمین گفته شود، و هم به قسمتى از آن، چنان که از موارد استعمال آن در قرآن نیز استفاده می شود که گاهى بر قسمتى از زمین اطلاق شده و گاهى بر تمام زمین.)
یک سؤال لازم
تنها سؤالى که در مورد آیه باقى می ماند این است که اولا طبق اسناد فوق و اسنادى که در ذیل آیه یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک خواهد آمد هر دو مربوط به جریان غدیر است، پس چرا در قرآن میان آن دو فاصله افتاده؟! یکى آیه 3 سوره مائده و دیگرى آیه 67 همین سوره است. ثانیا این قسمت از آیه که مربوط به جریان غدیر است ضمیمه به مطالبى شده که درباره گوشتهاى حلال و حرام است و در میان این دو تناسب چندانى به نظر نمی رسد.
در پاسخ باید گفت: اولا می دانیم آیات قرآن، و همچنین سوره هاى آن، بر طبق تاریخ نزول جمع آورى نشده است بلکه بسیارى از سوره هایى که در مدینه نازل شده مشتمل بر آیاتى است که در مکه نازل گردیده و به عکس آیات مدنى را در لا به لاى سوره هاى مکى مشاهده می کنیم. با توجه به این حقیقت جدا شدن این دو آیه از یکدیگر در قرآن جاى تعجب نخواهد بود. (البته طرز قرار گرفتن آیات هر سوره تنها به فرمان پیامبر (ص) بوده است.) آرى، اگر آیات بر طبق تاریخ نزول جمع آورى شده بود جاى این ایراد بود.
ثانیا ممکن است قرار دادن آیه مربوط به غدیر در لا به لاى احکام مربوط به غذاهاى حلال و حرام براى محافظت از تحریف و حذف و تغییر بوده باشد، زیرا بسیار می شود که براى محفوظ ماندن یک شیء نفیس آن را با مطالب ساده اى می آمیزند تا کمتر جلب توجه کند. حوادثى که در آخرین ساعات عمر پیامبر (ص) واقع شد، و مخالفت صریحى که از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصیتنامه از طرف پیامبر (ص) به عمل آمد تا آنجا که حتى پیامبر (ص) را (العیاذ بالله) متهم به هذیان و بیمارى! و گفتن سخنان ناموزون کردند، و شرح آن در کتب معروف اسلامى اعم از کتب اهل تسنن و شیعه نقل شده، شاهد گویایى است بر اینکه بعضى از افراد حساسیت خاصى در مساله خلافت و جانشینى پیامبر (ص) داشتند و براى انکار آن حد و مرزى قائل نبودند!
آیا چنین شرائطى ایجاب نمی کرد که براى حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آیندگان چنین پیش بینی هایى بشود و با مطالب ساده اى آمیخته گردد که کمتر جلب توجه مخالفان سر سخت را کند؟ از این گذشته اسناد مربوط به نزول آیه الیوم أکملت لکم درباره غدیر و مساله جانشینى پیامبر (ص) تنها در کتب شیعه نقل نشده است که چنین ایرادى متوجه شیعه شود، بلکه در بسیارى از کتب اهل تسنن نیز آمده است، و به طرق متعددى این حدیث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 104-103
مرتضی مطهری- امامت و رهبری- صفحه 81-80 و 61-60 و 56-55 ص 61-60
ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 4 صفحه 431-422 و 270-265
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها