ثابت و متغیر

فارسی 3052 نمایش |

• مقدمه
از جمله تقسیمات اولیه اى که براى موجود مى توان در نظر گرفت تقسیم آن به ثابت و متغیر است. موجود ثابت شامل واجب الوجود و مجردات تام و موجود متغیر شامل همه موجودات مادى و نفوس متعلق به ماده مى گردد. تغیر را مى توان دو قسم دفعى و تدریجى تقسیم کرد که قسم تدریجى آن همان حرکت به اصطلاح فلسفى است و در مقابل آن مفهوم سکون بکار مى رود که عدم ملکه آن است یعنى چنان نیست که هر چیزى حرکت نداشت لزوما متصف به سکون گردد بلکه چیزى که شانیت حرکت را داشته باشد ولى بالفعل در حال حرکت نباشد ساکن خواهد بود و از این روى مجردات تام را نمى توان ساکن نامید و از اینجا فرق بین مفهوم سکون و مفهوم ثبات روشن مى شود که اولى عدم ملکه حرکت و دومى نقیض تغیر مى باشد.

توضیحى پیرامون تغیر و ثبات:
تغیر که از ماده غیر گرفته شده و بمعناى دیگر شدن و دگرگون شدن مى باشد مفهومى است که براى انتزاع آن باید دو چیز یا دو حالت یا دو جزء یک چیز را در نظر گرفت که یکى زایل شود و دیگرى جایگزین آن گردد و حتى مى توان معدوم شدن چیزى را تغیر نامید از آن جهت که وجود آن تبدیل به غیر وجود یعنى عدم مى شود گو اینکه عدم واقعیتى ندارد و حدوث را نیز مى توان تغیر نامید از آن جهت که عدم سابق تبدیل به وجود مى گردد. تبدل و تحول نیز قریب به تغیر است ولى چون تحول از ماده حال گرفته شده استعمال آن در مورد تغیر حالت مناسبتر است. حاصل آنکه: مفهوم تغیر مفهومى ماهوى نیست که بتوان براى آن جنس و فصلى در نظر گرفت و به دشوارى مى توان مفهوم عقلى روشنترى یافت که بتوان در تفسیر آن بکار برد و از این روى باید آن را از مفاهیم بدیهى بشمار آورد. همچنین مفهوم ثبات که نقیض آن بشمار مى رود نیازى به تعریف و تفسیر ندارد و از آن نظر که منشا انتزاع آن وجود عینى واحدى است مى توان آن را مفهوم ایجابى و تغیر را به منزله سلب آن قلمداد کرد و شاید بتوان در اینگونه مفاهیم متقابل انتزاعى هر یک از آنها را اثباتى و مقابل آن را سلبى تلقى کرد. وجود متغیر نیز امرى بدیهى است و دست کم هر کسى با علم حضورى تغیراتى را در حالات درونى خودش مى یابد و اما وجود ثابتى که دستخوش هیچگونه تغییر و تبدیلى قرار نگیرد را باید با برهان اثبات کرد.

اقسام تغیر:
با توجه به وسعت مفهوم تغیر فرضهاى مختلفى را مى توان براى آن در نظر گرفت مانند:
1- پیدایش موجود جوهرى بدون ماده قبلى و به اصطلاح بگونه ابداعى مصداق این فرض نخستین موجود مادى است بنا بر قول کسانى که آغاز زمانى براى جهان مادى قائل هستند.
2- نابود شدن موجود جوهرى بطور کامل و مصداق آن آخرین موجود مادى است بنابر قول کسانى که به پایان زمانى براى جهان مادى معتقدند.
3- نابود شدن یک موجود جوهرى بطور کامل و پدید آمدن موجود جوهرى جدیدى بجاى آن وقوع چنین فرضى بنظر بسیارى از فلاسفه ممکن نیست و دست کم در پدیده هاى عادى مصداقى براى آن یافت نمى شود.
4- پدید آمدن یک موجود جوهرى بعنوان جزئى بالفعل براى موجود جوهرى دیگر و مصداق روشن آن صورتهاى نباتى است بنابر قول کسانى که صورت نباتى را جوهر و مواد آن را موجود بالفعل مى دانند.
5- نابود شدن جزئى از موجود جوهرى بدون اینکه جزء دیگرى جانشین آن شود مانند مردن گیاه و تبدیل شدن آن به مواد اولیه بنا بر قول مزبور.
6- نابود شدن جزئى بالفعل از موجود جوهرى و پدید آمدن جزء دیگرى بجاى آن که مصداق روشن کون و فساد مى باشد مانند تبدیل عناصر به یکدیگر.
7- نابود شدن یک جزء بالقوه جوهرى و پدید آمدن جزء بالقوه دیگر بجاى آن مصداق این فرض حرکت جوهریه اجسام است که دائما جزئى نابود و جزء دیگرى جانشین آن مى شود اما اجزائى که با یک وجود سیال موجود مى شوند و جزء بالفعلى در آنها یافت نمى گردد و در درسهاى آینده توضیح بیشترى در این باره خواهد آمد.
8- پدید آمدن عرض جدید در موضوع جوهرى که مصادیق فراوانى دارد.
9- نابود شدن عرضى بدون اینکه عرض دیگرى جانشین آن شود مانند پریدن رنگ جسم و بى رنگ شدن آن.
10- نابود شدن عرضى و پدید آمدن عرض دیگرى بجاى آن مصداق این فرض تعاقب اعراض متضاد مانند رنگ سیاه و سفید است.
11- نابود شدن جزء بالفعلى از یک عرض و مصداق آن کم شدن عدد چیزى است بنابر قول کسانى که عدد را عرض حقیقى و داراى اجزاء بالفعل مى شمارند.
12- اضافه شدن جزء بالفعلى بر عرض مانند زیاد شدن عدد چیزى بنابر قول مزبور.
13- نابود شدن جزء بالقوه از عرض و پدید آمدن جزء بالقوه دیگر مانند همه حرکات عرضى.
14- تعلق گرفتن یک موجود جوهرى به موجود جوهرى دیگر مانند تعلق گرفتن نفس به بدن و زنده شدن آن.
15- قطع تعلق مزبور مانند مردن حیوان و انسان.

با دقت در ویژگیهاى اقسام یاد شده روشن مى شود که تنها دو قسم هفتم و سیزدهم بصورت تدریجى حاصل مى شود و مصداق حرکت مى باشد اما سایر اقسام را باید از قبیل تغیرات دفعى بشمار آورد زیرا بین موقعیت سابق و موقعیت لاحق مرز و نقطه مشخصى وجود دارد و زمانى بین آنها فاصله نمى شود هر چند ممکن است هر یک از دو موقعیت مزبور داراى نوعى تدریج باشند بعنوان مثال تغییر درجه حرارت آب تدریجا حاصل مى شود اما تبدیل شدن آب به بخار در یک آن انجام مى گیرد یا نطفه تدریجا تکامل مى یابد اما روح در یک آن به آن تعلق مى گیرد. با توجه به این نکته مى توان تغیرات را به دو بخش کلى دفعى و تدریجى تقسیم کرد. نکته دیگر آنکه براى هر نوع از تغیرات تدریجى قسم هفتم و سیزدهم مى توان سه قسم فرعى در نظر گرفت یکى آنکه جزء لاحق مشابه جزء سابق باشد مانند حرکات یکنواخت و بى شتاب دوم آنکه جزء لاحق شدیدتر و قویتر از جزء سابق باشد مانند حرکات اشتدادى و تند شونده و سوم آنکه جزء لاحق ضعیفتر از جزء سابق باشد مانند حرکات نزولى و کند شونده.

• اقوال فلاسفه درباره اقسام تغیر:
بررسى سخنان فلاسفه درباره هر یک از اقسام یاد شده به درازا مى کشد ولى بطور کلى مى توان به پنج قول در این زمینه اشاره کرد:
1) قول مشهور فلاسفه که پیدایش هر پدیده مادى را لزوما مسبوق به ماده و مدت مى دانند و براى جهان مادى آغاز و پایان زمانى قائل نیستند و از این روى سه قسم اول از اقسام یاد شده را انکار مى کنند.
2) قول کسانى که عدد را امرى اعتبارى مى دانند و طبعا تغیر آن را نیز تغیر حقیقى بحساب نمى آورند چنانکه همین قول قبلا مورد تایید قرار گرفت و بنابراین قسم یازدهم و دوازدهم را باید از تغیرات اعتبارى بشمار آورد.
3) قول کسانى که حرکت را بعنوان یک امر تدریجى نمى پذیرند و همه تغیرات را دفعى مى پندارند و بدین ترتیب قسم هفتم و سیزدهم را انکار مى کنند و چون مفهوم تغیر مفهومى انتزاعى است و ما به ازائى جز وجود و عدم سابق و لاحق ندارد و عدم هم بطلان محض است از این روى وجود را مساوى با ثبات مى شمارند مانند نحله الئایى از فلاسفه یونان باستان.
4) قول کسانى که وجود حرکت را مى پذیرند ولى آن را مخصوص به اعراض مى دانند و در نتیجه قسم هفتم از اقسام یاد شده را انکار مى کنند.
5) قول صدرالمتالهین و دیگر کسانى که قائل به حرکت جوهریه نیز هستند.

منـابـع

محمدتقی مصباح يزدی- آموزش ‏فلسفه- انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی 1366

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها