شرح مختصری از حیات معنوی عرفای قرن دوم تا نهم

قرن دوم: حسن بصری، مالک بن دینار، ابراهیم ادهم، رابعه عدویه، ابوهاشم صوفی کوفی، شقیق بلخی، معروف کرخی و فضیل عیاض.
1- حسن بصری. تاریخ عرفان مصطلح، مانند کلام، از حسن بصری متوفا در 110 هجری آغاز میشود. حسن بصری متولد سال 22 هجری است. عمر هشتاد و هشت ساله ای داشته و نه قسمت از عمرش در قرن اول هجری گذشته است. حسن بصری البته به نام " صوفی " خوانده نمی شده است، از آن جهت جزء صوفیه شمرده می شود، که اولا کتابی تألیف کرده به نام " رعایة حقوق الله " که می تواند اولین کتاب تصوف شناخته شود. نسخه منحصر بفرد این کتاب در اکسفورد است. نیکلسون مدعی است که: " اولین مسلمانی که روش حیات صوفیانه و حقیقی را نوشته حسن بصری است. طریقی که نویسندگان اخیر برای تصوف و وصول به مقامات عالیه شرح می دهند:
اول: توبه و پس از آن یک سلسله اعمال دیگر... که هر کدام باید برای ارتقاء به مقام بالاتری به ترتیب عملی شود (میراث اسلام، صفحه 85 ایضا رجوع شود به محاضرات دکتر عبدالرحمن بدوی در دانشکده الهیات و معارف اسلامی در سال تحصیلی 52 - 53 نکته قابل توجه اینست که بسیاری از کلمات نهج البلاغه در آن رساله هست، این نکته با توجه به اینکه بعضی از صوفیه سلسله اسناد خود را از طریق حسن بصری به حضرت امیر (ع) می رسانند بیشتر قابل توجه است و مسأله قابل تحقیق است). ثانیا خود عرفا، بعضی از سلاسل طریقت را به حسن بصری و از او به امام علی (ع) می رسانند، مانند سلسله مشایخ ابوسعید ابوالخیر (تاریخ تصوف در اسلام ص 462 نقل از کتاب " حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر "). ابن الندیم در الفهرست، فن پنجم از مقاله پنجم سلسله ابومحمد، جعفر خلدی را نیز به حسن بصری می رساند و می گوید حسن هفتاد نفر از اصحاب بدر را درک کرده است. ثالثا بعضی از حکایات که نقل شده است، می رساند که حسن بصری عملا جزء گروهی بوده است که بعدها نام متصوفه یافتند بعدا بعضی از آن حکایات را به مناسبت نقل خواهیم کرد. حسن بصری ایرانی الاصل است.
2- مالک بن دینار. این مرد اهل بصره است. از کسانی بوده است که کار زهد و ترک لذت را به افراط کشانده است، داستانها از او در این جهت نقل می شود. وی در سال 131 هجری درگذشته است.
3- ابراهیم ادهم. اهل بلخ است، داستان معروفی دارد شبیه داستان معروف بودا. گویند: در ابتداء پادشاه بلخ بود و جریاناتی رخ داد که تائب شد و در سلسله اهل تصوف قرار گرفت. عرفا برای وی اهمیت زیاد قائلند، در مثنوی داستان جالبی برای او آورده است. ابراهیم در حدود سال 161 هجری درگذشته است.
4- رابعه عدویه. این زن مصری الاصل و یا بصری الاصل و از اعاجیب روزگار است، و چون چهارمین دختر خانواده اش بود " رابعه " نامیده شد. رابعه عدویه غیر از رابعه شامیه است که او هم از عرفا است و معاصر جامی است و در قرن نهم می زیسته است. رابعه عدویه کلماتی بلند و اشعاری در اوج عرفان و حالاتی عجیب دارد. داستانی درباره عیادت حسن بصری و مالک بن دینار و یک نفر دیگر از او نقل می شود که جالب است. رابعه در حدود 135 یا 136 درگذشته است و بعضی گفته اند وفاتش در 180 یا 185 بوده است.
5- ابوهاشم صوفی کوفی، اهل شام است، در آن منطقه متولد شده و در همان منطقه زیسته است، تاریخ وفاتش مجهول است. این قدر معلوم است که استاد سفیان ثوری متوفی 161 بوده است. ظاهرا اول کسی است که به نام (صوفی) خوانده شده است. سفیان گفته است: اگر ابوهاشم نبود من دقایق ریا را نمی شناختم.
6- شقیق بلخی. شاگرد ابراهیم ادهم بوده است. بنابر نقل ریحانةالادب و غیره از کتاب کشف الغمه علی بن عیسی اربلی و از نورالابصار شبلنجی، در راه مکه با حضرت امام کاظم (ع) ملاقات داشته و از آن حضرت مقامات و کرامات نقل کرده است. در سال 153 یا 174 یا 184 درگذشته است.
7- معروف کرخی. اهل کرخ بغداد است، ولی از اینکه نام پدرش «فیروز» است به نظر می رسد که ایرانی الاصل است، این مرد از معاریف و مشاهیر عرفا است می گویند پدر و مادرش نصرانی بودند و خودش به دست امام رضا (ع) مسلمان شد و از آن حضرت استفاده کرد. بسیاری از سلاسل طریقت، برحسب ادعای عرفا، به معروف کرخی و به وسیله او به حضرت رضا و از طریق آن حضرت به ائمه پیشین تا پیامبر اکرم می رسد و بدین جهت این سلسله را سلسلةالذهب (رشته طلائی) می خوانند ذهبی ها عموما چنین ادعائی دارند. وفات معروف در حدود سالهای 200 تا 206 بوده است.
8- فضیل بن عیاض. این مرد اصلا اهل مرو است، ایرانی عرب نژاد است می گویند در ابتدا راهزن بود، یک شب که برای دزدی از دیواری بالا رفت یک آیه قرآن که از شب زنده داری شنید، او را منقلب و تائب ساخت. کتاب مصباح الشریعه منسوب به او است و می گویند آن کتاب، یک سلسله درسها است که از امام صادق (ع) گرفته است. محدث متبحر قرن اخیر، مرحوم محدث نوری در خاتمه مستدرک به این کتاب اظهار اعتماد کرده است. فضیل در سال 187 در گذشته است.

قرن سوم: بایزید بسطامی، بشر حافی، سری سقطی، حارث محاسبی، جنید بغدادی، ذوالنون مصری، سهل بن عبدالله تستری، حسین بن منصور حلاج.
1- بایزید بسطامی (طیفور بن عیسی) از اکابر عرفا و اصلا اهل بسطام است. می گویند اول کسی است که صریحا از فناء فی الله و بقاء بالله سخن گفته است. بایزید گفته است: (از بایزیدی خارج شدم مانند مار از پوست). بایزید به اصطلاح شطحیاتی دارد که موجب تکفیرش شده است. خود عرفا او را از اصحاب سکر می نامند. یعنی در حال جذبه و بی خودی آن سخنان را می گفته است. بایزید در سال 261 درگذشته است. بعضی ادعا کرده اند که سقای خانه امام صادق (ع) بوده است. ولی این ادعا با تاریخ جور نمی آید یعنی بایزید عصر امام صادق را درک نکرده است.
2- بشر حافی. اهل بغداد است و پدرانش اهل مرو بوده اند. از مشاهیر عرفا است، او نیز در ابتدا اهل فسق و فجور بوده، و بعد توبه کرده است. علامه حلی در منهاج الکرامه داستانی نقل کرده است مبنی بر اینکه توبه او به دست حضرت امام کاظم (ع) صورت گرفته است و چون در حالی تشرف به توبه پیدا کرد که (حافی؛ پابرهنه) بود، به بشر حافی معروف شد. بعضی علت حافی، نامیدن او را چیز دیگر گفته اند. بشر حافی در سال 226 یا 227 در گذشته است.
3- سری سقطی. اهل بغداد است. نمی دانیم اصلا کجائی بوده است وی از دوستان و همراهان بشر حافی بوده است. سری سقطی اهل شفقت به خلق خدا و ایثار بوده است. ابن خلکان در وفیات الاعیان نوشته است که سری گفک سی سال است که از یک جمله (الحمدلله) که بر زبانم جاری شد، استغفار می کنم. گفتند: چگونه؟ گفت: شبی حریقی در بازار رخ داد، بیرون آمدم ببینم که به دکان من رسیده یا نه؟ به من گفته شد به دکان تو نرسیده است، گفتم الحمدلله. یک مرتبه متنبه شدم که گیرم دکان من آسیبی ندیده باشد، آیا نمی بایست من در اندیشه مسلمین باشم. سعدی به همین داستان (با اندک تفاوت) اشاره می کند آنجا که می گوید:
شبی دود خلق آتشی برفروخت *** شنیدم که بغداد نیمی بسوخت
یکی شکر گفت اندر آن خاک و دود *** که دکان ما را گزندی نبود
جهاندیده ای گفتش ای بوالهوس *** تو را خود غم خویشتن بود و بس
پسندی که شهری بسوزد به نار *** اگر خود سرایت بود بر کنار
سری شاگرد و مرید معروف کرخی و استاد و دائی جنید بغدادی است. سخنان زیادی در توحید و عشق الهی و غیره دارد و هم او است که می گوید: (عارف مانند آفتاب بر همه عالم می تابد و مانند زمین بار نیک و بد را به دوش می کشد و مانند آب مایه زندگی همه دلها است و مانند آتش به همه پرتوافشانی می کند). سری در سال 245 یا 250 در سن نود و هشت سالگی درگذشته است.
4- حارث محاسبی، بصری الاصل است و از دوستان و مصاحبان جنید بوده است، از آن جهت او را (محاسبی) خوانده اند که به امر مراقبه و محاسبه اهتمام تام داشت، معاصر احمد بن حنبل است. احمد حنبل چون وی دشمن علم کلام بود، او را به واسطه ورودش در علم کلام طرد کرد و همین سبب اعراض مردم از او شد. حارث در سال 243 درگذشته است.
5- جنید بغدادی، اصلا اهل نهاوند است. عرفا و متصوفه او را (سیدالطائفه) می خوانند. همچنانکه فقهاء شیعه، شیخ طوسی را (شیخ الطائفه) می خوانند. جنید یک عارف معتدل به شمار می رود، برخی شطحیات که از دیگران شنیده شده، از او شنیده نشده است. او حتی لباس اهل تصوف به تن نمی کرد و درزی علما و فقها بود. به او گفتند به خاطر یاران هم که هست (خرقه) (لباس اهل تصوف) بپوش. گفت اگر می دانستم که از لباس کاری ساخته است از آهن گداخته جامه می ساختم اما ندای حقیقت اینست که: «لیس الاعتبار بالخرقة، انما اعتبار بالحرقة؛ یعنی از خرقه کاری ساخته نیست، (حرقه آتش دل) لازم است». جنید خواهرزاده و مرید و شاگرد سری سقطی و هم شاگرد حارث محاسبی بوده است. گویند در سال 297 در نود سالگی درگذشت.
6- ذوالنون مصری، وی اهل مصر است، در فقه شاگرد مالک بن انس، فقیه معروف بوده است. جامی او را رئیس صوفیان خوانده است. هم اول کسی است که رمز به کار برد و مسائل عرفانی را با اصطلاحات رمزی بیان کرد که فقط کسانی که واردند بفهمند و ناواردها چیزی نفهمند. این روش تدریجا معمول شد، معانی به صورت غزل و با تعبیرات سمبولیک بیان شد. برخی معتقدند که بسیاری از تعلیمات فلسفه نوافلاطونی به وسیله ذوالنون وارد عرفان و تصوف شد (تاریخ تصوف در اسلام صفحه 55). ذوالنون در فاصله سالهای 250 تا 240 درگذشته است.
7- سهل بن عبدالله تستری، از اکابر عرفا و صوفیه و اصلا اهل شوشتر است، فرقه ای از عرفا که اصل را بر مجاهده نفس می دانند؛ به نام او (سهلیه) خوانده می شوند. در مکه معظمه با ذوالنون مصری ملاقات داشته است. وی در سال 283 یا 293 درگذشته است (طبقات الصوفیه ابوعبدالرحمن سلمی صفحه 206).
8- حسین بن منصور حلاج، اصلا اهل بیضاء از توابع شیراز است ولی در عراق رشد و نما یافته است. حلاج از جنجالیترین عرفای دوره اسلامی است. شطحیات فراوان گفته است، به کفر و ارتداد و ادعای خدائی متهم شد، فقها تکفیرش کردند و در زمان مقتدر عباسی به دار آویخته شد. خود عرفا او را به افشای اسرار متهم می کنند. حافظ می گوید:
گفت آن یار کز و گشت سردار بلند *** جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد
بعضی او را مردی شعبده باز می دانند، خود عرفا او را تبرئه می کنند و می گویند سخنان او و بایزید که بوی کفر می دهد در حال سکر و بی خودی بوده است. عرفا از او به عنوان (شهید) یاد می کنند. حلاج در سال 306 یا 309 به دار آویخته شد (در مقدمه چاپ هشتم " علل گرایش به مادیگری " بحث نسبتا مبسوطی درباره حلاج کرده ایم و نظریه بعضی از ماتریالیستهای معاصر را که کوشیده اند او را (ماتریالیست) معرفی کنند رد کرده ایم).

قرن چهارم: ابوبکر شبلی، ابوعلی رودباری، ابونصر سراج طوسی، ابوالفضل سرخسی، ابوعبدالله رودباری، ابوطالب مکی.
1- ابوبکر شبلی، شاگرد و مرید جنید بغدادی بوده و حلاج را نیز درک کرده و از مشاهیر عرفا است. اصلا خراسانی است. در کتاب روضات الجنات و سایر کتب تراجم، اشعار و کلمات عارفانه زیادی از او نقل شده است. خواجه عبدالله انصاری گفته است: اول کسی که به رمز سخن گفت ذوالنون مصری بود، جنید که آمد این علم را مرتب ساخت و بسط داد و کتابها در این علم تألیف کرد، و چون نوبت به شبلی رسید، این علم را به بالای منابر برد. شبلی در بین سالهای 344 و 334 در 87 سالگی درگذشته است.
2- ابوعلی رودباری، نسب به انوشیروان می برد و ساسانی نژاد است، مرید جنید بوده و فقه را از ابوالعباس بن شریح و ادبیات را از ثعلب آموخت. او را جامع شریعت و طریقت و حقیقت خوانده اند. در سال 322 درگذشته است.
3- ابونصر سراج طوسی، صاحب کتاب معروف «اللمع» که از متون اصیل و قدیم و معتبر عرفان و تصوف است. در سال 378 در طوس درگذشته است. بسیاری از مشایخ طریقت، شاگرد بلاواسطه یا مع الواسطه او بوده اند. بعضی مدعی هستند که مقبره ای که در پائین خیابان مشهد به نام قبر پیر پالاندوز معروف است، مقبره همین ابونصر سراج است (سراج؛ زین ساز) کم کم این کلمه به پالاندوز تغییر شکل داده است.
4- ابوالفضل سرخسی. این مرد اهل خراسان و شاگرد و مرید ابونصر سراج و استاد ابوسعید ابوالخیر عارف بسیار معروف بوده است. در سال 400 هجری درگذشته است.
5- ابوعبدالله رودباری. این مرد خواهرزاده ابوعلی رودباری است و از عرفای شام و سوریه به شمار می رود. در سال 369 درگذشته است.
6- ابوطالب مکی، شهرت بیشتر این مرد به واسطه کتابی است که در عرفان و تصوف تألیف کرده است به نام «قوت القلوب»، این کتاب چاپ شده و از متون اصیل و قدیم عرفان و تصوف است. ابوطالب اصلا از بلاد جبل ایران است و در اثر اینکه سالها در مکه مجاور بوده، به عنوان مکی معروف شده است. وی در سال 385 یا 386 درگذشته است.

قرن پنجم: شیخ ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر نیشابوری، ابوعلی دقاق نیشابوری، ابوالحسن علی بن عثمان هجویری غزنوی، خواجه عبدالله انصاری، غزالی طوسی.
1- شیخ ابوالحسن خرقانی، یکی از معروفترین عرفا است، عرفا داستانهای شگفت به او نسبت می دهند. از جمله مدعی هستند که بر سر قبر بایزید بسطامی می رفته و با روح او تماس می گرفته و مشکلات خویش را حل می کرده است. مولوی می گوید:
بوالحسن بعد از وفات بایزید *** از پس آن سالها آمد پدید
گاه و بیگه نیز رفتی بی فتور *** بر سر گورش نشستی با حضور
تا مثال شیخ پیشش آمدی *** تا که می گفتی شکالش حل شدی
مولوی در مثنوی زیاد از او یاد کرده است و می نماید که ارادت وافری به او داشته است. می گویند با ابوعلی سینا فیلسوف معروف و ابوسعید ابوالخیر عارف معروف ملاقات داشته است. وی در سال 425 درگذشته است.
2- ابوسعید ابوالخیر نیشابوری. از مشهورترین و با حالترین عرفا است، رباعیهای نغز دارد. از وی پرسیدند: تصوف چیست؟ گفت: (تصوف آن است که آنچه در سر داری بنهی و آنچه در دست داری بدهی و از آنچه بر تو آید بجهی)، با ابوعلی سینا ملاقات داشته است. روزی بوعلی در مجلس وعظ ابوسعید شرکت کرد. ابوسعید درباره ضرورت عمل و آثار طاعت و معصیت سخن می گفت. بوعلی این رباعی را به عنوان اینکه ما تکیه بر رحمت حق داریم نه بر عمل خویشتن، انشاء کرد.
مائیم به عفو تو تولا کرده *** و زطاعت و معصیت تبرا کرده
آنجا که عنایت تو باشد، باشد *** ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده
ابوسعید، فی الفور گفت:
ای نیک نکرده و بدیها کرده *** وانگه به خلاص خود تمنا کرده
بر عفو مکن تکیه که هرگز نبود *** ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده
(نامه دانشوران، ذیل احوال بوعلی سینا) این رباعی نیز از ابوسعید است:
فردا که زوال شش جهت خواهد بود *** قدر تو به قدر معرفت خواهد بود
در حسن صفت کوش که در روز جزا *** حشر تو به صورت صفت خواهد بود
ابوسعید در سال 440 هجری درگذشته است.
3- ابوعلی دقاق نیشابوری، جامع شریعت و طریقت به شمار می رود، واعظ و مفسر قرآن بود. از بس در مناجات ها می گریسته او را (شیخ نوحه گر) لقب داده اند. در سال 405 یا 412 درگذشته است.
4- ابوالحسن علی بن عثمان هجویری غزنوی. صاحب کتاب کشف المحجوب که از کتب مشهور این فرقه است و اخیرا چاپ شده است. در سال 470 درگذشته است.
5- امام ابوحامد محمد غزالی طوسی. از معروفترین علمای منقول بود. رئیس جامع نظامیه بغداد شد و عالیترین پست روحانی زمان خویش را حیازت کرد. اما احساس کرد نه آن معلومات و نه آن مناصب روحش را اشباع نمی کند، از مردم مخفی شد و به تهذیب و تصفیه نفس مشغول شد. ده سال در بیت المقدس دور از چشم آشنایان به خود پرداخت، در همان وقت به عرفان و تصوف گرائید و دیگر تا آخر عمر زیر بار منصب و پست نرفت. کتاب معروف «احیاء علوم الدین» را بعد از دوره ریاضت تألیف کرد و در سال 505 در طوس که وطن اصلیش بود درگذشت.

قرن ششم: عین القضاة همدانی، سنائی غزنوی، احمد جامی، عبدالقادر گیلانی، شیخ روزبهان بقلی شیرازی.
1- عین القضاة همدانی، از پرشورترین عرفاست، مرید احمد غزالی برادر کوچکتر محمد غزالی که او نیز از عرفا بوده است، کتب زیاد تألیف کرد. اشعار آبداری دارد که خالی از شطحیات نیست، بالاخره تکفیرش کردند و کشتند و جسدش را سوختند و خاکسترش را بر باد دادند. در حدود سالهای 533-525 کشته شد.
2- سنائی غزنوی، شاعر معروف، اشعار او از عرفانی عمیق برخوردار است. مولوی در مثنوی گفته های او را طرح و شرح می کند در نیمه اول قرن ششم درگذشته است.
3- احمد جامی، معروف به ژنده پوش از مشاهیر عرفا و متصوفه است، قبرش در تربت جام - نزدیک سرحد ایران و افغانستان - معروف است. از اشعار او در باب خوف و رجاء این دوبیتی است:
غره مشو که مرکب مردان مرد را *** در سنگلاخ بادیه پیها بریده اند
نومید هم مباش که رندان جرعه نوش *** ناگه به یک ترانه به منزل رسیده اند
و هم او در رعایت اعتدال در امر انفاق و امساک گفته است:
چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش *** چون رنده ز کار خویش بی بهره مباش
تعلیم زاره گیر در کار معاش *** چیزی سوی خود میکش و چیزی میپاش
احمد جامی در حدود سال 536 درگذشته است.
4- عبدالقادر گیلانی، تولدش در شمال ایران بوده و در بغداد نشو و نما یافته و در همانجا دفن شده است، بعضی او را اهل «جیل» بغداد دانسته اند نه اهل «جیلان» (گیلان) از شخصیت های جنجالی جهان اسلام است. سلسله قادریه از سلاسل صوفیه منسوب به اوست، قبرش در بغداد معروف و مشهور است، او از کسانی است که دعاوی و بلندپروازیهای زیاد از او نقل شده است. وی از سادات حسنی است، در سال 560 یا 561 درگذشته است.
5- شیخ روزبهان بقلی شیرازی، که به «شیخ شطاح» معروف است، زیرا شطحیات زیاد می گفته است. اخیرا بعضی کتب او بوسیله مستشرقین چاپ و منتشر شده است. این مرد در سال 606 درگذشته است.

قرن هفتم: در این قرن عرفای بسیار بلندقدری پرورانده شده است، برخی از آنها به ترتیب تاریخ وفاتشان عبارتند از: شیخ نجم الدین کبری، شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، شیخ شهاب الدین سهروردی، ابن الفارض مصری، محی الدین عربی، صدرالدین قونوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی و فخرالدین عراقی.
1- شیخ نجم الدین کبری. شیخ نجم الدین کبرای خوارزمی. از مشاهیر اکابر عرفاست. بسیاری از سلاسل به او منتهی می شود، وی شاگرد و مرید و داماد شیخ روزبهان بقلی شیرازی بوده است. شاگردان و دست پروردگان زیادی داشته است، از آن جمله است بهاءالدین ولد پدر مولانا مولوی رومی. در خوارزم می زیست، زمانش مقارن است با حمله مغول. هنگامی که مغول می خواست حمله کند، برای نجم الدین کبرا پیام فرستادند که شما و کسانتان می توانید از شهر خارج شوید و خود را نجات دهید. نجم الدین پاسخ داد: "من در روز راحت در کنار این مردم بوده ام، امروز که روز سختی آنها است از آنها جدا نمی شوم". خود مردانه سلاح پوشید و همراه مردم جنگید تا شهید شد. این حادثه در سال 616 واقع شده است.
2- شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، از اکابر درجه اول عرفا است، در نثر و نظم تألیف دارد، تذکرة الاولیاء او که در شرح حال عرفا و متصوفه است و از امام صادق (ع) آغاز می کند و به امام باقر (ع) ختم می نماید، از جمله مأخذ و مدارک محسوب می شود و شرق شناسان اهمیت فراوان به آن می دهند. همچنین کتاب منطق الطیر او یک شاهکار عرفانی است. مولوی درباره او و سنائی گفته است:
عطار روح بود و سنائی دو چشم او *** ما از پی سنائی و عطار می رویم
و هم او گفته است:
هفت شهر عشق را عطار گشت *** ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
مقصود مولوی از هفت شهر عشق، هفت وادیی است که خود عطار در منطق الطیر شرح داده است. محمود شبستری در گلشن راز می گوید:
مرا از شاعری خود عار ناید *** که در صد قرن چون عطار ناید
عطار شاگرد و مرید شیخ مجدالدین بغدادی از مریدان و شاگردان شیخ نجم الدین کبرا بوده است. و هم چنین صحبت قطب الدین حیدر را که او نیز از مشایخ این عصر است و در تربت حیدریه مدفون است و انتساب آن شهر به او است، نیز درک کرده است. عطار مقارن فتنه مغول، درگذشت و به قولی به دست مغولان در حدود سالهای 626 - 628 کشته شد.
3- ابن الفارض مصری، از عرفای طراز اول محسوب است، اشعار عربی عرفانی در نهایت اوج و کمال ظرافت دارد. دیوانش مکرر چاپ شده و فضلا به شرحش پرداخته اند، یکی از کسانی که دیوان او را شرح کرده عبدالرحمن جامی، عارف معروف قرن نهم است. اشعار عرفانی او در عربی با اشعار عرفانی حافظ در زبان فارسی قابل مقایسه است. محی الدین عربی به او گفت خودت شرحی بر اشعارت بنویس. او گفت کتاب فتوحات مکیه شما شرح این اشعار است. ابن فارض از افرادی است که احوالی غیر عادی داشته، غالبا در حال جذبه بوده است و بسیاری از اشعار خود را در همان حال سروده است. ابن الفارض در سال 632 درگذشته است.
4- صدرالدین محمد قونوی، اهل قونیه (ترکیه) و شاگرد و مرید و پسر زن محی الدین عربی. با خواجه نصیرالدین طوسی و مولوی رومی معاصر است. بین او و خواجه نصیر مکاتبات رد و بدل شده و مورد احترام خواجه بوده است، میان او و مولوی در قونیه کمال صفا و صمیمیت وجود داشته است، قونوی امامت جماعت می کرده و مولوی به نماز او حاضر می شده است و ظاهرا همچنانکه نقل شده، مولوی شاگرد او بوده و عرفان محیی الدینی را که در گفته های مولوی منعکس است از او آموخته است. گویند روزی وارد محفل قونوی شد، قونوی از مسند حرکت کرد و آنرا به مولوی داد که بر آن بنشیند، مولوی ننشست و گفت جواب خدا را چه بدهم که بر جای تو تکیه زنم. قونوی مسند را به دور انداخت و گفت: "مسندی که تو را نشاید، ما را نیز نشاید". قونوی بهترین شارح افکار و اندیشه های محیی الدین است، شاید اگر او نبود محی الدین قابل درک نبود، کتابهای قونوی از کتب درسی حوزه های فلسفه و عرفان اسلامی در شش قرن اخیر است. کتابهای معروف قونوی عبارت است از: مفتاح الغیب، نصوص، فکوک. قونوی در سال 672 (سال فوت مولوی و خواجه نصیرالدین طوسی) و یا سال 673 درگذشته است.
5- مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی، صاحب کتاب جهانی مثنوی. از بزرگترین عرفای اسلام و از نوابغ جهان است. نسبش به ابوبکر می رسد. مثنوی او دریائی است از حکمت و معرفت و نکات دقیق معرفةالروحی و اجتماعی و عرفانی. در ردیف شعرای طراز اول ایران است. مولوی اصلا اهل بلخ است، در کودکی همراه پدرش از بلخ خارج شد، پدرش او را با خود به زیارت بیت الله برد، با شیخ فریدالدین عطار در نیشابور ملاقات کرد. پس از مراجعت از مکه همراه پدر به قونیه رفت و آنجا رحل اقامت افکند، مولوی در ابتدا مردی بود عالم و مانند علمای دیگر همطراز خود به تدریس اشتغال داشت و محترمانه می زیست. تا آنکه با شمس تبریزی عارف معروف برخورد، سخت مجذوب او گردید و ترک همه چیز کرد. دیوان غزلش به نام شمس است در مثنوی مکرر با سوز و گداز از او یاد کرده است. مولوی در سال 672 درگذشته است.
6- فخرالدین عراقی همدانی، شاعر و غزلسرای معروف، شاگرد صدرالدین قونوی و مرید و دست پرورده شهاب الدین سهروردی است. در سال 688 درگذشته است.

قرن هشتم: علاءالدوله سمنانی، عبدالرزاق کاشانی، خواجه حافظ شیرازی، شیخ محمود شبستری، سیدحیدر آملی، عبدالکریم جیلی.
1- علاءالدوله سمنانی، نخست شغل دیوانی داشت، کناره گرفت و در سلک عرفا درآمد و تمام ثروت خود را در راه خدا داد، کتب زیادی تألیف کرده است. در عرفان نظری عقائد خاص دارد که در کتب مهم عرفان طرح می شود. در سال 736 درگذشته است، خواجوی کرمانی شاعر معروف از مریدان او بوده و در وصفش گفته است:
هر کو به ره علی عمرانی شد *** چون خضر (ع)، به سرچشمه حیوانی شد
از وسوسه عادت شیطان وارست *** مانند علاءالدوله سمنانی شد
2- عبدالرزاق کاشانی، از محققین عرفای این قرن است، فصوص محی الدین و منازل السایرین خواجه عبدالله را شرح کرده است و هر دو چاپ شده، و مورد مراجعه اهل تحقیق است. بنابه نقل صاحب روضات الجنات در ذیل احوال شیخ عبدالرزاق لاهیجی، شهید ثانی از عبدالرزاق کاشانی ثناء بلیغ کرده است. بین او و علاءالدوله سمنانی در مسائل نظری عرفان که به وسیله محیی الدین طرح شده است، مباحثات و مشاجراتی بوده است. وی در سال 735 درگذشته است.
3- خواجه حافظ شیرازی. حافظ علی رغم شهرت جهانیش تاریخ زندگیش چندان روشن نیست. قدر مسلم اینست که مردی عالم و عارف و حافظ و مفسر قرآن کریم بوده است. خود مکرر به این معنی اشاره کرده است:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ *** به قرآنی که اندر سینه داری
عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ *** قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت
زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد *** لطائف حکمی با نکات قرآنی
با اینکه اینهمه در اشعار خود از پیر طریقت و مرشد سخن گفته است. معلوم نیست که مرشد و مربی خود او کی بوده است. اشعار حافظ در اوج عرفان است و کمتر کسی قادر است لطائف عرفانی او را درک کند، همه عرفائی که بعد او آمده اند، اعتراف دارند که او مقامات عالیه عرفانی را عملا طی کرده است. برخی از بزرگان بر برخی از بیتهای حافظ شرح نوشته اند، مثلا محقق جلال الدین دوانی، فیلسوف معروف قرن نهم هجری رساله ای در شرح این بیت:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت *** آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
تألیف کرده است. حافظ در سال 791 درگذشته است. (حافظ در حال حاضر محبوبترین چهره شعرای فارسی زبان در ایران است. ماتریالیستهای فرصت طلب سعی کرده اند از حافظ نیز چهره ای ماتریالیست و لااقل شکاک بسازند و از محبوبیت او در راه اهداف ماتریالیستی خود سود جویند. ما در مقدمه چاپ هشتم " علل گرایش به مادیگری " درباره حافظ نیز مانند " حلاج " از این نظر بحث کرده ایم.)
4- شیخ محمود شبستری، آفریننده منظومه عرفانی بسیار عالی موسوم به " گلشن راز ". این منظومه یکی از کتب عرفانی بسیار عالی به شمار می آید و نام سراینده خویش را جاوید ساخته است شرحهای زیادی بر آن نوشته شده است. شاید از همه بهتر شرح شیخ محمد لاهیجی است که چاپ شده است و در دسترس است. مرگ شبستری در حدود سال 720 واقع شده است.
5- سید حیدر آملی، یکی از محققین عرفا است، کتابی دارد به نام جامع الاسرار که از کتب دقیق عرفان نظری است و اخیرا به نحو شایسته ای چاپ شده است. کتاب دیگر او نص النصوص در شرح فصوص است. وی معاصر فخرالمحققین حلی فقیه معروف است، سال وفاتش دقیقا معلوم نیست.
6- عبدالکریم جیلی، صاحب کتاب معروف «الانسان الکامل» بحث انسان کامل به شکل نظری اولین بار بوسیله محیی الدین عربی طرح شد و بعد مقام مهمی در عرفان اسلامی یافت. صدرالدین قونوی شاگرد و مرید محیی الدین در کتاب مفتاح الغیب فصل مشبعی در این زمینه بحث کرده است، تا آنجا که اطلاع داریم دو نفر از عرفا کتاب مستقل به این نام تألیف کردند. یکی عزیزالدین نسفی از عرفای نیمه دوم قرن هفتم و دیگر همین عبدالکریم جیلی و هر دو به این نام چاپ شده است. جیلی در سال 805 در 38 سالگی درگذشته است. بر ما روشن نیست که عبدالکریم، اهل جیل بغداد بوده یا اهل جیلان (گیلان).

قرن نهم: شاه نعمت الله ولی، صائن الدین علی ترکه اصفهانی، محمدبن حمزه فناری رومی، شمس الدین محمد لاهیجی نوربخشی، نورالدین عبدالرحمن جامی.
1- شاه نعمت الله ولی، این مرد نسب به امام علی (ع) می برد و از معاریف و مشاهیر عرفا و صوفیه است. سلسله نعمةاللهی در عصر حاضر از معروفترین سلسله های تصوف است. قبرش در ماهان کرمان مزار صوفیان است. گویند 95 سال عمر کرد و در سال 820 یا 827 یا 834 درگذشت. اکثر عمرش در قرن هشتم گذشته و با حافظ شیرازی ملاقات داشته است. اشعار زیادی در عرفان از او باقی است.
2- صائن الدین علی ترکه اصفهانی. از محققین عرفا است، در عرفان نظری محی الدینی ید طولا داشته است، کتاب تمهیدالقواعد وی که اکنون در دست چاپ است و چاپ شده است، دلیل تبحر او در عرفان است و مورد استفاده و استناد محققین بعد از وی است.
3- محمدبن حمزه فناری رومی، از علمای کشور عثمانی است، مردی جامع بوده است و کتب زیاد تألیف کرده است. شهرت او به عرفان به واسطه کتاب «مصباح الانس» وی است که شرح کتاب «مفتاح الغیب» صدرالدین قونوی است. شرح کردن کتب محیی الدین عربی و یا صدرالدین قونوی کار هر کسی نیست، فناری این کار را کرده است و محققین عرفان که پس از وی آمده اند، ارزش این شرح را تأیید کرده اند. این کتاب در تهران با چاپ سنگی با حواشی مرحوم آقا میرزا هاشم رشتی از عرفای محقق صد ساله اخیر چاپ شده است، متأسفانه به علت بدی چاپ مقداری از حواشی مرحوم آقا میرزاهاشم غیرقابل خواندن است.
4- شمس الدین محمد لاهیجی نوربخشی، شارح گلشن راز محمود شبستری، معاصر میر صدرالدین دشتکی و علامه دوانی بوده و در شیراز می زیسته و مطابق آنچه قاضی نورالله در مجالس المؤمنین نوشته است، صدرالدین دشتکی و علامه دوانی که هر دو از حکماء برجسته عصر خود بودند، نهایت احترام و تجلیل از وی می کرده اند، وی مرید سیدمحمد نوربخش بوده و سیدمحمد نوربخش شاگرد ابن فهد حلی بوده که ذکرش در تاریخچه فقها گذشت. لاهیجی در شرح گلشن راز صفحه 698 سلسله فقر خود را که از سیدمحمد نوربخش شروع و به معروف کرخی می رسد و سپس به حضرت امام رضا (ع) و ائمه پیشین تا پیامبر اکرم (ص) منتهی می شود، ذکر می کند و نام این سلسله را «سلسلة الذهب» می نهد. شهرت بیشتر لاهیجی به واسطه همان شرح گلشن راز است که از متون عالی عرفان بشمار می رود. لاهیجی بطوری که در مقدمه کتابش می نویسد در سال 877 آغاز به تألیف کرده است، تاریخ دقیق وفاتش معلوم نیست، ظاهرا قبل از سال 900 بوده است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 577-561

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/23854