عنایت الهی در جنگ بدر
English 5510 Views |«فلم تقتلوهم و لاکن الله قتلهم و ما رمیت إذ رمیت و لاکن الله رمى و لیبلى المؤمنین منه بلاء حسنا إن الله سمیع علیم؛ این شما نبودید که آنها را کشتید بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودى (اى پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختى بلکه خدا انداخت! و خدا مى خواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبى کند خداوند شنوا و داناست.» (انفال/ 17)
دقت در این آیه شکى باقى نمى گذارد در اینکه آیه شریفه اشاره به جنگ بدر مى کند، و جمله «ما رمیت» هم اشاره به آن مشت ریگى است که رسول خدا (ص) به طرف مشرکین پاشید، و منظور از "قتل" کشتار کفار به دست مسلمین در همان جنگ است، و ذیل آیه که مى فرماید: «و لیبلی المؤمنین منه بلاء حسنا» دلالت دارد که سیاق آیه سیاق منت گذارى است، و خداى تعالى مى خواهد نصرت خود را بر مسلمین منت بگذارد، و به همین جهت نیز عین آن عملى را که رسول خدا (ص) نفى کرده براى وى اثبات نموده و مى فرماید: "تو نپاشیدى وقتى که پاشیدى".
از همه این شواهد به دست مى آید که منظور از جمله «فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم و ما رمیت إذ رمیت ولکن الله رمى» این است که عادى بودن داستان بدر را نفى نموده و انکار فرماید، و بفرماید که خیال نکنید استیصال کفار و غلبه شما بر ایشان امرى عادى و طبیعى بود، چگونه ممکن است چنین باشد و حال آنکه عادتا و طبیعتا مردمى اندک و انگشت شمار و فاقد تجهیزات جنگى با یک یا دو رأس اسب، و عدد مختصرى زره و شمشیر نمى توانند لشکرى مجهز به اسبان و اسلحه و مردان جنگى و آذوقه را تار و مار سازند چون عدد ایشان چند برابر است و نیروى ایشان قابل مقایسه با نیروى این عده نیست، وسائل غلبه و پیروزى همه با آنها است، پس قهرا آنها باید پیروز شوند.
پس این خداى سبحان بود که به وسیله ملائکه اى که نازل فرمود مؤمنین را استوار و کفار را مرعوب کرد، و با آن سنگ ریزه ها که رسول خدا (ص) به سمتشان پاشید فراریشان داد، و مؤمنین را بر کشتن و اسیر گرفتن آنان تمکن داده و بدین وسیله کید ایشان را خنثى و سر و صدایشان را خفه کرد. پس جا دارد این کشتن و بستن و این سنگ ریزه پاشیدن و فرارى دادن همه به خداى سبحان نسبت داده شود نه به مؤمنین. پس اینکه در آیه همه اینها را از مؤمنین نفى نموده از باب ادعاى به عنایت است با اسناد دادن اطراف داستان به سبب الهى و غیر عادى، و این با استنادش به اسباب ظاهرى و عوامل طبیعى معهوده و اینکه مؤمنین کشته و رسول خدا (ص) سنگریزه ها را پاشیده باشد هیچ منافاتى ندارد.
در جمله «و لیبلی المؤمنین منه بلاء حسنا» از ظاهرش برمى آید که ضمیر "منه" به خداى تعالى برمى گردد، و این جمله غایت و نتیجه حاصله از این واقعه را بیان مى کند، و نیز برمى آید که جمله مزبور معطوف باشد به یک مقدرى محذوف که اگر ظاهرش کنیم چنین مى شود: «انما فعل ذلک لمصالح عظیمة و لیبلى المؤمنین؛ اگر خداوند ایشان را کشت و سنگ ریزه به سویشان پاشید براى مصالحى بود که در نظر داشت، و براى این بود که مؤمنین را به نحو شایسته اى امتحان کند (اگر بلاء را به معناى امتحان بگیریم) و یا به مؤمنین نعمت شایسته اى ارزانى بدارد که عبارت است از نابودى دشمنان و اعلاء کلمه توحید به دست ایشان و بى نیاز شدن آنان از راه به دست آوردن غنیمت.» و جمله «إن الله سمیع علیم» تعلیل جمله «و لیبلی المؤمنین» است، و معنایش این است که اگر خداى تعالى ایشان را نعمت مى دهد براى این است که او نسبت به استغاثه آنان شنوا و به حالشان دانا است، و لذا در پاسخ استغاثه شان نعمت خوبى ارزانیشان مى دارد.
اما تفریعى که در صدر آیه در جمله «فلم تقتلوهم؛ پس شما ایشان را نکشتید.» مى باشد متعلق است به مضمون آیات قبلى که مى فرمود: «إذ تستغیثون ربکم» چون این آیات منت هایى را که خدا بر ایشان نهاده بود برمى شمرد و مى فرمود: خداوند ملائکه را به کمک ایشان فرستاد، و خواب را بر ایشان مسلط کرد، و باران را بر ایشان نازل کرد، و به ملائکه وحى فرستاد تا ایشان را تایید نموده قدمهایشان را استوار گرداند، و در مقابل دل هاى دشمنانشان را پر از رعب و وحشت کند. بعد از این بیانات به عنوان تفریع و نتیجه گیرى مى فرماید: "پس شما ایشان را نکشتید ولیکن خدا کشت و تو اى پیغمبر ریگ ها را نپاشیدى بلکه خدا پاشید".
بنابراین، جمله «یا أیها الذین آمنوا إذا لقیتم... و بئس المصیر» جمله معترضه اى است که مربوط است به دو آیه قبل یعنى به جمله «فاضربوا فوق الأعناق و اضربوا منهم کل بنان» و یا به معنایى که از فحواى جملات استفاده مى شود، و تفریع مورد بحث یعنى جمله "فلم تقتلوهم" به حسب نظم مربوط است به ماقبل جمله "فاضربوا"، و بسا در نظم آیات دو وجه دیگر گفته شود: یکى اینکه خداى سبحان وقتى در آیه قبلى مسلمین را امر به قتال کرد دنبال همان آیه به عنوان یادآورى نعمت، داستان فتح در جنگ بدر را پیش کشید و فرمود: فتح شما در آن روز و منکوب شدن مشرکین به یارى خدا بود، این وجه را ابومسلم ذکر کرده.
دوم اینکه مسلمین بعد از آنکه مأمور به قتال شدند، و چون بعضى از ایشان مى گفتند من فلانى را کشتم، آن دیگرى مى گفت و من نیز چنان کردم لذا براى اینکه دچار عجب نشده باشند آیه «فلم تقتلوهم» را نازل فرمود، بعضى ها هم گفته اند "فاء" در جمله مورد بحث براى تفریع نیست، بلکه صرفا براى متصل کردن جملات به یکدیگر است، ولیکن هیچ یک از این سه وجه صحیح نیست و وجه همان است که ما بیان کردیم. «إن تستفتحوا فقد جاءکم الفتح؛ [اى مشركان] اگر شما پيروزى [حق] را مىطلبيد اينك پيروزى به سراغ شما آمد [و اسلام پيروز شد].» (انفال/ 19)
ظاهر آیه به قرینه جملاتى که در آن است از قبیل جمله «و إن تنتهوا فهو خیر لکم» و جمله «و إن تعودوا نعد...» این است که خطاب در آن به مشرکین باشد نه به مؤمنین، البته در این صورت کلام مشتمل بر التفات و منظور از آن تهکم و استهزاء خواهد بود، و همین معنا مناسب با جمله «و أن الله موهن کید الکافرین؛ خدا نيرنگ كافران را سست مى گرداند.» (انفال/ 18) است.
پس معناى آیه این است که اگر شما اى مشرکین طالب فتح هستید و از خدا خواسته اید که شما را در میان خود و مؤمنین فتح دهد اینک فتح براى مؤمنان آمد و خداوند در روز بدر حق را اظهار نمود و مؤمنین را بر شما غلبه داد، و شما اگر در اینجا از کید خود علیه خدا و رسول او دست بردارید که به نفعتان تمام مى شود، و اگر دست برندارید و باز برگردید و در صدد نقشه و طرح ریزى باشید ما نیز برمى گردیم، و همین بلا را که دیدید بر سرتان مى آوریم و باز کید شما را خنثى مى کنیم، و جمعیت شما کارى برایتان صورت نمى دهد هر چند هم زیاد باشد، هم چنان که در این دفعه کارى صورت نداد، آرى خداوند با مردمان با ایمان است، و کسى که خدا با او است هرگز مغلوب نمى شود.
به این بیان تایید مى شود روایاتى که وارد شد به اینکه ابوجهل در روز جنگ بدر در موقعى که دو صف روبرو شدند و یا در موقعى که داشتند صف آرایى مى کردند گفت: "بارالها محمد از میان ما بیشتر از ما قطع رحم کرد، و دینى آورد که ما آن را نمى شناسیم پس ما را علیه او یارى کن" و همچنین روایات دیگرى که مجمع البیان از ابى حمزه نقل کرده (و مضمونش با بیان ما مناسب تر است) که وى گفت: "بارالها دین ما دین قدیمى است و دین محمد دین تازه است پروردگارا هر کدام از این دو دین نزد تو محبوب تر و مورد رضایت بیشتر تو است اهل آن دین را امروز نصرت بده."
Sources
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 9 صفحه 47
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites