زمینه های ظهور اندیشه روشنگری

English 4419 Views |

قرون وسطی

در قرون وسطی قدرت دینی و سیاسی در میان دو گروه پادشاهان و اشراف از یک سو و روحانیون کلیسا از سوی دیگر تقسیم شده بود. شاه و استبداد سیاسی با حمایت متولیان دینی خود را مظهر حق حاکمیت عقل و عدالت می دانستند و قدرت شاه تناوری و کالبد پذیری اراده الهی انگاشته می شد. جامعه وابسته از سه طبقه: روحانیان، اشراف، و عوام یا بورژوازی بود و شاه در رأس آنان قرار داشت.

دو جریان مهم پایان قرون وسطی
در پایان قرون وسطی دو جریان مهم و قدرتمند رنسانس و رفرم (Reformation) یا اصلاح دینی پدید آمدند که هر دو علیه وضعیت موجود به پا خاستند؛ اما با این فرق که رنسانس با سرخوردگی از وضع موجود در پی رد و انکار جاه و دولت کلیسا و شاه و احیای دوران طلایی کلاسیک مربوط به عهد یونان و روم باستان و توجه فراوان به انسان محوری رد آموزشهای دینی و توجه به علوم طبیعی بود. اما رفرم در دفاع از دین کلیسای کاتولیک را متهم کرد که تفسیر نادرستی از کتاب مقدس ارائه کرده است و وارد شدن او در امور سیاسی و کشورداری را محکوم و ناروا دانست. اصلاح دینی در قرن شانزدهم برای اصلاح آیین کاتولیک آغاز شد. در این دوره فساد در بین روحانیان مسیحی و پاپها اوج گرفته بود و به دست آوری ثروت و قدرت دنیوی هم و غم اصلی آنان را تشکیل می داد و برای گردآوری دارایی و ثروت بیشتر به مردم آمرزش الهی می فروختند و برای واگذاری مقامهای روحانی به افراد رشوه گرفتن امری شایع بود.
نهضت اصلاح دینی که مارتین لوتر (1483 ـ 1546) آلمانی آن را هدایت می کرد، با خرده گیری شدید به فروش آمرزش الهی آغاز شد و نیز تمام احکام و آیینهای مقدس را غیر از تعمید و عشای ربانی که از نصوص کتاب مقدس بودند غیر معتبر اعلام کرد. لوتر همچنین کلیسا را به پیروی از دولت در امور سیاسی فرا خواند. پس از او ژان کالون (1509 ـ 1564) متأله پروتستان فرانسوی نهضت رفرم دینی را ادامه داد با این فرق که او جدایی دین از سیاست را رد می کرد و نظر به حکومت و حاکمیت دینی داشت و همه آیینها و مناسک کاتولیکها را مردود اعلام کرد.

وضعیت کلیسا از اواخر قرن هفده تا اوایل قرن هیجده

علیرغم رشد دو نهضت یاد شده؛ یعنی رنسانس و اصلاح دینی حاکمیت کلیسای کاتولیک همچنین تا اواخر قرن هفده و نیز در قرن هیجده کم و بیش ادامه یافت. کلیسا افزون بر نقش آفرینی در امور دینی و سیاسی خود را سرپرست و عهده دار همه دانش ها می دانست و دانشمندان را از اظهار نظر رشته های گوناگون دانش های انسانی طبیعی و تجربی در زمینه های تخصصی باز می داشت. مدعی بود کسی حق اظهار نظر در مسائلی که کلیسا آنها را آموزه های دینی می انگارد ندارد. از جمله دیدگاه های چیره در قرن شانزده نظریه زمین مرکزی و حاکمیت هیئت بطلمیوس بود که به ستاره شناسی و کیهان شناسی اجازه رشد نمی داد و طرح دیدگاه های جدید در این زمینه از سوی کسانی همچون کوپرنیک، کپلر و گالیله ناسازگار با دین و کلیسای کاتولیک انگاشته می شد.
خلاصه این که کلیسا کتاب مقدس را بهترین مرجع همه دانشها و روشهای زندگی اجتماعی معرفی می کرد و به کسی اجازه طرح نظر ناسازگار نمی داد. استاد مرتضی مطهری در این باره می نویسد: «کلیسا علاوه بر عقاید خاص مذهبی یک سلسله اصول علمی مربوط به جهان و انسان را که غالبا ریشه های فلسفی یونانی و غیر یونانی داشت و تدریجا مورد قبول علمای بزرگ مذهب مسیح قرار گرفته بود در ردیف اصول عقاید مذهبی قرارداد و مخالفت با آن (علوم رسمی) را جایز نمی شمرد بلکه به شدت با مخالفان آن عقاید مبارزه می کرد.»

کلیسا و تفتیش عقاید
تشکیل دادگاه هایی با نام انگیزاسیون یا تفتیش عقاید از سوی کلیسا برای رسیدگی و مجازات کسانی گذارده شد که علیه کلیسا و آموزه های آن حرکت و تلاش می کردند. اختناق و سرکوبهای یاد شده از قرن دوازده تا نوزده در اروپا ادامه یافت و شاید در عصر رنسانس به اوج خود رسید. ویل دورانت در این باره می نویسد: «محکمه تفتیش عقاید قوانین و آیین دادرسی خاص به خود داشت، پیش از آن که دیوان محاکمات آن در شهری تشکیل شود از فراز منابر و کلیساها فرمان ایمان را به گوش می رسانیدند و از مردم می خواستند که هر کدام از ملحد و بی دین و بدعتگذاری سراغ دارند به سمع اعضای محکمه تفتیش برسانند. آنها را به خبرچینی متهم ساختن همسایگان دوستان و خویشاوندان تشویق می کردند. به خبرچینان قول رازپوشی کامل و حمایت داده می شد و آن کس که ملحدی را می شناخت و رسوا نمی ساخت و او را در خانه خویش پنهان می داشت به لعن و تکفیر و نفرین گرفتار می شد. طرق شکنجه در جاها و زمانهای مختلف متفاوت بود. گاه بود که دستهای متهم را به پشتش می بستند و سپس او را به آنها می آویختند. ممکن بود که طنابی چند بر اطراف بازوان و ساقهایش ببندند و چندان محکم کنند که در گوشتهای تنش فرو رود و به استخوانها برسد.»
تعداد قربانیان از سال 1480 تا 1488؛ یعنی در مدت 8 سال بالغ بر 8800 تن سوخته و 96494 تن محکوم به مجازاتهای سنگین دیگر بوده است. و از سال 1480 تا 1808 بالغ بر 31912 تن سوخته و 291450 تن محکوم به مجازاتهای سنگین تخمین زده شده است. کلیسا بر کشتار سن بارتلمی صحه نهاده بود؛ به جنگهای دینی ای که فرانسه را به ویرانی کشیده بود دامن زده بود و با همه جنایتها ادعا می کرد که آن دستگاه برتر از خرد آدمی است: جانشین لغزش ناپذیر خداست؛ تکیه گاه وحی و الهام الهی است و تبهکاریهایش مثل نیکوکاریهایش منطبق با خواست خدا هستند. این تبهکاریها هزاران تن را به خشم و دشمنی علیه کلیسا کشاند.
افزون بر مفاسد فراوان مالی و اخلاقی که در میان روحانیان و مبلغان مسیحیت پدید آمده بود عامل دیگری برای بیزاری و نفرت مردم از دین و مذهب به طور کلی و از مسیحیت به طور خاص گردید.

وضعیت فیلسوفان در آغاز عصر روشنگری

در آغاز و در بین عصر روشنگری نیز رخدادهایی از این دست رخ داد و به عبارتی دانشوران و فیلسوفان این عصر نیز مزه تلخ استبداد دینی را چشیدند. به عنوان نمونه «دنی دیدرو» سرپرست اصلی دائرة المعارف به دلیل نوشتن نامه هایی درباره کوران به مدت شش ماه زندانی شد. در سال 1751 «بوفون» را وادار کردند تا از نظرش درباره قدمت زمین دست بردارد. غرره به خاطر نوشتن تحقیق درباره منشأ قدرت و سلطنت در فرانسه به باستیل فرستاده شد. تا سال 1788 یعنی کمی پیش از پیروزی انقلاب فرانسه 1789 کتابهای ممنوع از سوی دولت و کلیسا سوزانده شد. این کار پس از افزوده شدن به مدت سلطنت در سال 1816 از سر گرفته شد. در سال 1757 فرمانی صادر شد که برابر آن حمله به مذهب را به مرگ محکوم می کرد.

نقش اندیشۀ انگلیسی در ظهور روشنگری
روشنگری فرانسه تا اندازه زیادی روشنی اندیشه اش را وامدار فیلسوفان تجربی مسلک و جامعه لیبرالی انگلستان بود؛ زیرا انگلیسی ها دهها سال در این زمینه از دیگر سرزمین ها و کشورهای اروپا جلوتر بودند. فیلسوفان فرانسوی با اثرپذیری فراوان از فیلسوفان تجربی مسلک قرن هفدهم انگلستان و دانشمندان بزرگی همچون نیوتن انگلیسی قرار گرفتند. اندیشه بیکن درباره دانش استقرایی از روش قیاسی و عقلی دکارت برای آنان جذاب تر و یقین آورتر بود. ماده گرایی جسورانه هابز در اندیشه دیدرو اثر فراوانی داشت. نیوتن برای آنان بسیار درخور ستایش بود. وی می گفت: «جهان بسان ساعتی است که خدا آن را یک بار برای همیشه کوک کرده است.»
جان لاک که با نسبت دادن همه دانش آدمی به احساس تمام بنای دین را فرو ریخته بود مبنای خوبی برای روشنگران به شمار می آمد. بر این اساس گفتند اگر احساس زاییده نیروهای خارجی است ذهن باید دستاورد تجربه باشد نه موهبت فناناپذیر خدای نادیدنی و اگر سیرت آدمی دستاورد تجربه است نمی توان با اصلاح جامعه و شیوه های آموزشی و پرورشی رفتار و زندگی مردم را دگرگون کرد. گسترش روزافزون علوم طبیعی و کشف پیوندها و بستگیهای علی و معلولی میان پدیده های جهان روز به روز اعتقاد جامعه را نسبت به امور ماوراء الطبیعه سست تر کرد.

نقش ولتر در بسط اندیشۀ روشنگری

ولتر که سالها در انگلیس ساکن بود با اثرپذیری از جامعه آزاد انگلیسی مکتوباتی درباره مردم انگلیس نوشت که در آنها به ستایش از علم و ادب انگلیسی و نکوهش استبداد سیاسی و دینی در فرانسه پرداخته بود. ناشری بدون آگاهی ولتر آن را منتشر کرد؛ در نتیجه پارلمان فرانسه دستور داد تا کتاب یاد شده در آتش سوزانده شود؛ زیرا آن را ننگ آور ضد مذهب و اخلاق و بر خلاف احترام به قوه مجریه دانسته بود. ولتر خود نیز ناچار به فرار شد.
رخدادهایی ولتر را به جنگ آشتی ناپذیر با کلیسا کشانید. وقتی او در فرنه (مرز فرانسه و سوئیس) ساکن بود در شهر تولوز نزدیک به فرنه کلیسای کاتولیک حکومت مطلقه داشت. ژان کالاس شخصی پروتستان بود که دخترش کاتولیک شد و پسرش خودکشی کرد. چون از نظر کلیسا جسد شخص خودکشی کرده باید در خیابانها گردانده و سپس به دار آویخته شود پدرش شایع کرد که او به مرگ طبیعی مرده است؛ اما کلیسا او را متهم کرد که پسرش را به دلیل این که می خواسته کاتولیک شود کشته است. از این روی ژان کالاس بازداشت و شکنجه شد و پس از مدتی مرد (1761) بستگانش به ولتر در فرنه پناه بردند. خشم سراسر وجود ولتر را از این سنگدلی و ستمگری کلیسا فرا گرفت. در موردی دیگر جوانی شانزده ساله به اتهام پاره کردن تصویر عیسی بر صلیب زندانی و شکنجه شد. او به گناهش اعتراف کرد؛ از این روی سرش را بریدند و جسدش را در میان کف زدن مردم در آتش سوزاندند. نسخه ای از (قاموس فلسفی) ولتر در خانه اش پیدا شد که آن را هم سوزاندند (1765) این نخستین بار بود که ولتر در زندگیش برای مبارزه با این بیدادگریها جدی شد.

تأثیر اندیشه های جدید در ظهور روشنگری
دلیل دیگر بریدگی فیلسوفان از کلیسا و سنتهای آن عوامل فرهنگی و نفوذ اندیشه های جدید در میان اروپاییان و به ویژه فرانسویان بود. علوم تجربی انسانی و طبیعی روز به روز پیشرفت می کرد و این پیشرفت چه بسا مرهون آشنایی اروپاییان با اندیشه های نومسلمانان و ترجمه آثار فارسی و عربی به زبانهای اروپایی از سال 1453 (سال فروپاشی قسطنطنیه به دست سلطان محمد عثمانی) بود. گسترش بازرگانی و جهانگردی که به مدد اختراع قطب نما و افزایش سفرهای دریایی استعماری به سرزمینهای جدید برای دستیابی به ثروتها و منابع بکر آنان حاصل می شد آنان را با فرهنگها و تمدنهای شرق آشنا کرد.
این کشور گشاییها همچنین باعث سرازیر شدن ثروتهای فراوانی در میان مردم اروپا و به دنبال آن افزایش رفاه در زندگی روزمره آنان گردیده و خوشگذرانی و لذت هر چه بیش تر از موهبتهای زندگی مادی قید و بندهای اخلاقی و مذهبی را در میان مردم سست گردانید. حتی پستی گرایی اخلاقی مردم را زاییده آموزشهای کلیسا می شمردند و می گفتند چرا کلیسا پس از هزار و هفتصد سال نتوانسته اخلاق مسیحیان را بهتر از وحشیان امریکا و بت پرستان چین بگرداند.

Sources

مسلم نجفى- فصل نامه حوزه- شماره 109 و 110

ارسنت کاسيرر- فلسفه روشن انديش- ترجمه نجف دريابندرى- خوارزمى- تهران 1372

لوسين گلدمن- فلسفه روشنگرى؛ بورژوازى مسيحى و روشنفکرى- ترجمه شيوا کاويانى- فکر روز 1375

مرتضى مطهرى- علل گرايش به ماديگرى- جلد 1

آريل و ويل دورانت- تاريخ تمدن- ترجمه سهيل آذرى- جلد 9- سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى 1369

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites