علت و نحوه عذاب قوم شعیب علیه السلام

English 11815 Views |

هشدار شعیب به قوم خود، قبل از رسیدن عذاب

خداوند در سوره هود گفتار حضرت شعیب (ع) را که به قومش هشدار رسیدن عذاب را می دهد و آنها را از نتیجه و عاقبت کارشان برحذر می دارد، اینگونه بیان می دارد: «و یا قوم لا یجرمنکم شقاقی أن یصیبکم مثل ما أصاب قوم نوح أو قوم هود أو قوم صالح و ما قوم لوط منکم ببعید* و استغفروا ربکم ثم توبوا إلیه إن ربی رحیم ودود؛ و ای قوم من! دشمنی و مخالفت با من سبب نشود که شما به همان سرنوشتی که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند گرفتار شوید، و قوم لوط از شما چندان دور نیست. از پروردگار خود آمرزش بطلبید و به سوی او بازگردید که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است.» (هود/ 89- 90)
معنای آیه این است که ای مردم! بر حذر باشید از اینکه مخالفت و دشمنیتان با من به خاطر دشمنیتان با چیزی که شما را به آن دعوت می کنم برای شما مصیبتی به بار بیاورد، مثل آن مصیبتی که بر سر قوم نوح رسید و آن این بود که همگی غرق شدند و یا مصیبتی که به قوم هود رسید و آن باد عقیمی بود که همه را در زیر توده خاک دفن کرد و یا به قوم صالح رسید که آن عبارت بود از صیحه و رجفه.
«و ما قوم لوط منکم ببعید» یعنی فاصله زیادی بین زمان شما و زمان قوم لوط نیست، چون فاصله بین دو زمان این دو قوم کمتر از سه قرن بود، لوط معاصر با ابراهیم (ع) و شعیب معاصر با موسی (ع) بود. بعضی از مفسرین گفته اند مراد از کلمه "بعید" بعد زمانی نیست بلکه بعد مکانی است، یعنی می خواهد بفرماید سرزمین قوم لوط با سرزمین شما فاصله زیادی ندارد، چون خرابه های شهرهای قوم لوط که در سرزمین سدوم (منطقه ای از ارض مقدسه) نزدیک به سرزمین مدین است، در نتیجه معنای آیه چنین می شود: "قوم لوط از شما دور نیستند و شما می توانید شهرهای ویران و خسف شده آنان و آثاری که از آن شهرها باقی مانده را مشاهده کنید." لیکن سیاق و زمینه گفتار آیه مساعد با این تفسیر نیست. علاوه، بر این تفسیر وقتی تمام می شود که بگوییم تقدیر آیه "و ما مکان قوم لوط من مکانکم ببعید" و تقدیر خلاف اصل است و جز با داشتن دلیل نمی شود مرتکب آن شد.
در جمله «و استغفروا ربکم ثم توبوا إلیه إن ربی رحیم ودود» می فرماید از خدای تعالی درباره گناهان خود طلب مغفرت کنید و با ایمان آوردن به او و به رسول او به سویش برگردید زیرا خدای تعالی دارای رحمت و مودت است و استغفار کنندگان و تائبین را رحم می کند و دوست می دارد. در این آیه نخست فرمود: "استغفروا ربکم" که کلمه رب را به آنان منسوب کرده و به ضمیر آنان اضافه نمود، آن گاه در مقام تعلیل آن فرمود: برای اینکه رب من رحیم و ودود است، ولی در این جمله کلمه "رب" را به ضمیر خودش اضافه کرد، باید دید چرا چنین کرده؟ در آنجا گفته است رب شما و در اینجا گفته است رب من؟ شاید وجه آن این باشد که در جمله اول در این مرحله بود که مردم را از طرف خدای سبحان به استغفار و توبه امر کند و لازم بود در این مرحله از میان صفات خدایی، صفت ربوبیت او را ذکر کند، چون ربوبیت صفتی است که عبادت بندگان که استغفار و توبه نیز نوعی از آن است با آن صفت ارتباط دارد و این ربوبیت خدای تعالی را به ضمیر آنان اضافه کرد و گفت: "ربکم؛ رب شما" تا ارتباط و عبادت آنان به ربوبیت خدا را تاکید کرده باشد و نیز اشاره کرده باشد به اینکه رب آنان تنها خدای تعالی است نه آن ارباب هایی که به جای خدا برای خود گرفته اند.
کلمه "ودود" بر وزن فعول از اسمای خدای تعالی است و از ماده "ود" اشتقاق یافته و کلمه "ود" با کلمه "حب" به یک معنا است الا اینکه از موارد استعمال این دو کلمه بر می آید که "ود" نوع خاصی از حب است و آن حبی است که آثار و پیامدهایی آشکار دارد مثل، الفت و آمد و شد و احسان به آیه زیر توجه فرمایید: «و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا إلیها و جعل بینکم مودة و رحمة؛ و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد.» (روم/ 21) و اگر خدای تعالی را ودود خوانده به همین جهت است که او بندگان خود را دوست می دارد و آثار محبت خود را با افاضه نعمت هایش بر آنان ظاهر می سازد آن هم چه نعمت هایی که هیچ کس نمی تواند عدد آنها را بشمارد، هم چنان که خودش فرمود: «و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها؛ و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگز نمی توانید آنها را احصا کنید!» (نحل/ 18) پس به این دلیل خدای تعالی نسبت به انسانها ودود است.

نحوه عذاب قوم شعیب (ع)

حضرت شعیب در سخنان خود آنان را از نزول عذاب بیم می داد و آنان نیز گاهی به عنوان تمسخر و ریشخند درخواست عذاب می کردند. آنگاه که یأس و نومیدی از ایمان آنان فراگیر شد، عذاب الهی فرود آمد و همگان را نابود کرد. شعیب و افراد با ایمان از آن نجات یافتند. خداوند در قرآن به نحوه عذاب این قوم اشاره نموده و می فرماید:
1- «و یاقوم اعملوا علی مکانتکم إنی عامل سوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و من هو کاذب و ارتقبوا إنی معکم رقیب؛ و ای قوم من! شما هرچه در توان دارید عمل کنید، من [نیز] عمل می کنم. به زودی خواهید دانست که به چه کسی عذابی رسد که رسوایش کند و دروغگو کیست.» (هود/ 93)
2- «فأسقط علینا کسفا من السماء إن کنت من الصادقین؛ اگر راست می گویی، سنگهایی از آسمان بر سر ما فرو ریز!» (شعراء/ 187)
3- «فکذبوه فأخذهم عذاب یوم الظلة إنه کان عذاب یوم عظیم؛ سرانجام او را تکذیب کردند و عذاب روز "ابر سایه افکن" آنها را فرو گرفت، که این عذاب روز بزرگی بود.» (شعراء/ 189)
4- «فأخذتهم الرجفة فأصبحوا فی دارهم جاثمین؛ سپس زمین لرزه آنها را فرو گرفت و صبحگاهان به صورت اجساد بی جانی در خانه هاشان مانده بودند.» (اعراف/ 91)
5- «و لما جاء أمرنا نجینا شعیبا و الذین ءامنوا معه برحمة منا و أخذت الذین ظلموا الصیحة فأصبحوا فی دیرهم جاثمین؛ و چون فرمان ما آمد، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند به رحمت خویش نجات دادیم و کسانی را که ستم کرده بودند صیحه بگرفت و در خانه هایشان به رو افتادند و هلاک شدند.» (هود/ 94)
6- «کأن لم یغنوا فیها ألا بعدا لمدین کما بعدت ثمود؛ گویی هرگز در آن [خانه ها] نبوده اند. هان که طرد و هلاک باد مردم مدین را، همان گونه که ثمود هلاک شدند.» (هود/ 95)
7- «الذین کذبوا شعیبا کأن لم یغنوا فیها الذین کذبوا شعیبا کانوا هم الخاسرین؛ آنها که شعیب را تکذیب کردند (آن چنان نابود شدند که) گویا هرگز در آن (خانه ها) سکنی نداشتند، آنها که شعیب را تکذیب کردند آنها زیانکار بودند.» (اعراف/ 92)
8- «فتولی عنهم و قال یا قوم لقد أبلغتکم رسالات ربی و نصحت لکم فکیف آسی علی قوم کافرین؛ سپس از آنها روی برتافت و گفت من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و خیرخواهی نمودم، با این حال چگونه بر حال قوم بی ایمان تاسف بخورم؟!» (اعراف/ 93)
ناصح مشفق آنگاه که از اصلاح فرد یا افراد مأیوس شد، به آنها می گوید شما بروید سراغ کار خود، من هم سراغ کار خودم. ما این حالت را درباره شعیب از طریق این آیه درک می کنیم که به آنان چنین گفت: «و یا قوم اعملوا علی مکانتکم إنی عامل سوف تعلمون؛ و ای قوم من! شما هر چه در توان دارید عمل کنید، من [نیز] عمل می کنم.» (هود/ 93) قوم شعیب در اعتراض او را دروغگو می خواندند. او نیز در پاسخ می گوید: آینده ثابت می کند که دروغگو کیست؟ «سوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و من هو کاذب؛ به زودی خواهید دانست که به چه کسی عذابی رسد که رسوایش کند و دروغگو کیست.» (هود/ 93)

تقاضای عذاب از طرف قوم

در این شرایط جرأت قوم بالا می رود و درخواست عذاب می کنند و می گویند: «فأسقط علینا کسفا من السماء إن کنت من الصادقین؛ اگر راست می گویی، سنگهایی از آسمان بر سر ما فرو ریز!» (شعراء/ 187) مردم ایکه نخست همان برچسب همیشگی را که مجرمان و جباران به پیامبران می زدند به او زدند و گفتند: "تو فقط دیوانه ای!" «قالوا إنما أنت من المسحرین؛ گفتند تو واقعا از افسون‏ شدگانى.» (شعراء/ 185) تو اصلا یک حرف منطقی در سخنانت دیده نمی شود، و گمان می کنی با این سخنان می توانی ما را از آزادی عمل در اموالمان بازداری؟! به علاوه تو فقط بشری هستی همچون ما، چه انتظاری داری که ما پیرو تو شویم، اصلا چه فضیلت و برتری بر ما داری؟ «و ما أنت إلا بشر مثلنا؛ و تو جز بشرى مانند ما [بيش] نيستى.» (شعراء/ 186) ما تنها گمانی که درباره تو داریم این است که فرد دروغگویی هستی! «و إن نظنک لمن الکاذبین؛ و قطعا تو را از دروغگويان مى ‏دانيم.»
بعد از گفتن این سخنان ضد و نقیض که گاهی او را دروغگو و انسانی فرصت طلب که می خواهد با این وسیله بر آنها برتری جوید، و گاه او را مجنون خواندند، آخرین سخنشان این بود که بسیار خوب اگر راست می گویی سنگهای آسمانی را بر سر ما فرو ریز و ما را به همان بلائی که به آن تهدیدمان می کنی مبتلا ساز تا بدانی ما از این تهدیدها نمی ترسیم! «فأسقط علینا کسفا من السماء إن کنت من الصادقین؛ پس اگر از راستگويانى پاره ‏اى از آسمان بر [سر] ما بيفكن.» (شعراء/ 187) "کسف" (بر وزن پدر) جمع کسفة (بر وزن قطعه) و به معنی قطعه است، و منظور از قطعه های آسمان، قطعه های سنگهایی است که از آسمان فرود می آید. و به این ترتیب بی شرمی و وقاحت را به آخر رساندند و کفر و تکذیب را به بدترین صورتی نشان دادند. شعیب در برابر این سخنان ناموزون، و تعبیرات زشت و زننده، و تقاضای عذاب الهی، تنها پاسخی که داد این بود گفت پروردگار من به اعمالی که شما انجام می دهید آگاهتر است. «قال ربی أعلم بما تعملون؛ گفت پروردگارم به آنچه مى ‏كنيد داناتر است.» (شعراء/ 188)
اشاره به اینکه این امر از اختیار من بیرون است، و فرو باریدن سنگهای آسمانی و عذابهای دیگر به دست من سپرده نشده که از من می خواهید، او اعمال شما را می داند و از میزان استحقاقتان با خبر است، هر زمان شما را مستحق مجازات دید و انذارها و اندرزها سودی نداد و به قدر کافی اتمام حجت شد، عذاب را نازل کرده، و ریشه شما را قطع خواهد نمود. این تعبیر و مانند آن که در بعضی دیگر از داستانهای انبیاء به چشم می خورد به خوبی نشان می دهد که آنها همه چیز را موکول به اذن و فرمان خدا می کردند و هرگز ادعا نداشتند که از خودشان چیزی دارند.

نحوه نزول عذاب قوم شعیب

به هر حال زمان پاکسازی صفحه زمین از این آلودگان فرا رسید و استحقاق آنان به عذاب قطعی شد. این قوم با سه نوع عذاب ریشه کن شدند:

1- صدای مهیب و تکان دهنده
خداوند در سوره هود می فرماید: «و لما جاء أمرنا نجینا شعیبا و الذین ءامنوا معه برحمة منا و أخذت الذین ظلموا الصیحة فأصبحوا فی دیرهم جاثمین؛ و چون فرمان ما آمد، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند به رحمت خویش نجات دادیم و کسانی را که ستم کرده بودند صیحه بگرفت و در خانه هایشان به رو افتادندو هلاک شدند.» (هود/ 94) در سرگذشت اقوام پیشین بارها در قرآن مجید خوانده ایم که در مرحله نخست، پیامبران به دعوت آنها به سوی خدا بر می خاستند و از هرگونه آگاه سازی و اندرز و نصیحت مضایقه نمی کردند، در مرحله بعد که اندرزها برای گروهی سود نمی داد، روی تهدید به عذاب الهی تکیه می کردند، تا آخرین کسانی که آمادگی پذیرش دارند تسلیم حق شوند و به راه خدا باز گردند و اتمام حجت شود، در مرحله سوم که هیچ یک از اینها سودی نمی داد به حکم سنت الهی در زمینه تصفیه و پاکسازی روی زمین، مجازات فرا می رسید و این خارهای سر راه را از میان می برد. در مورد قوم شعیب یعنی مردم "مدین" نیز، سرانجام مرحله نهایی فرا رسید، چنان که قرآن گوید «هنگامی که فرمان ما (دائر به مجازات این قوم گمراه و ستمکار و لجوج) فرا رسید، نخست شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند به برکت رحمت خود از آن سرزمین نجات دادیم.»
سپس فریاد آسمانی و صیحه عظیم مرگ آفرین، ظالمان و ستمگران را فرو گرفت. «و أخذت الذین ظلموا الصیحة» "صیحه" به معنی هرگونه صدای عظیم است، و قرآن حکایت از نابودی چند قوم گنهکار به وسیله صیحه آسمانی می کند، این صیحه احتمالا وسیله صاعقه و مانند آن بوده است، و همانگونه که در داستان قوم ثمود آمده، گاهی ممکن است امواج صوتی به قدری قوی باشد که سبب مرگ گروهی شود. و به دنبال آن می فرماید: «قوم شعیب بر اثر این صیحه آسمانی در خانه های خود برو افتادند و مردند» و اجساد بی جانشان به عنوان درسهای عبرتی تا مدتی در آنجا بود «فأصبحوا فی دیارهم جاثمین»
در آیات بعد می فرماید: آن چنان طومار زندگانی آنها در هم پیچیده شد که گویا هرگز ساکن آن سرزمین نبودند. «کأن لم یغنوا فیها؛ گويى در آن [خانه ‏ها] هرگز اقامت نداشته‏ اند.» (هود/ 95) تمام آن ثروتهایی که به خاطر آن گناه و ظلم و ستم کردند و تمام آن کاخها و زینتها و زرق و برقها و غوغاها، همه از میان رفت و همه خاموش شدند. سرانجام همان گونه که در سرگذشت قوم عاد و ثمود بیان شده، می فرماید دور باد سرزمین مدین از لطف و رحمت پروردگار همانگونه که قوم ثمود دور شدند. «ألا بعدا لمدین کما بعدت ثمود؛هان مرگ بر [مردم] مدين همان گونه كه ثمود هلاك شدند.» روشن است که منظور از "مدین" در اینجا اهل مدین است، آنها بودند که از رحمت خدا دور افتادند.

2- زمین لرزه که طبعا نتیجه همان صدای مهیب خواهد بود.
خداوند در سوره اعراف می فرماید: «فأخذتهم الرجفة فأصبحوا فی دارهم جاثمین؛ سپس زمین لرزه آنها را فرو گرفت و صبحگاهان به صورت اجساد بی جانی در خانه هاشان مانده بودند.» (اعراف/ 91) اشراف و متکبران خودخواهی که از قوم شعیب راه کفر را پیش گرفته بودند، به کسانی که احتمال می دادند تحت تاثیر دعوت شعیب واقع شوند، می گفتند به طور مسلم اگر از شعیب پیروی کنید از زیانکاران خواهید بود «و قال الملأ الذین کفروا من قومه لئن اتبعتم شعیبا إنکم إذا لخاسرون؛ و سران قومش كه كافر بودند گفتند اگر از شعيب پيروى كنيد در اين صورت قطعا زيانكاريد.»(اعراف/ 90) و منظورشان همان خسارتهای مادی بود که دامنگیر مؤمنان به دعوت شعیب می شد، زیرا آنها مسلما بازگشت به آئین بت پرستی نمی کردند، و بنابراین می بایست به زور از آن شهر و دیار اخراج شوند و املاک و خانه های خود را بگذارند و بروند.
این احتمال در تفسیر آیه نیز هست که منظورشان علاوه بر زیانهای مادی، زیانهای معنوی بوده است زیرا راه نجات را در بت پرستی می پنداشتند، نه آئین شعیب. هنگامی که کارشان به اینجا رسید و علاوه بر گمراهی خویش در گمراه ساختن دیگران نیز اصرار ورزیدند، و هیچگونه امیدی به ایمان آوردن آنها نبود، مجازات الهی به حکم قانون قطع ریشه فساد به سراغ آنها آمد، زلزله سخت و وحشتناکی آنها را فرا گرفت، آن چنان که صبحگاهان همگی به صورت اجساد بی جانی در درون خانه هایشان افتاده بودند «فأخذتهم الرجفة فأصبحوا فی دارهم جاثمین؛ پس زمين‏ لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه‏ هايشان از پا درآمدند.» (اعراف/ 91) سپس ابعاد وحشتناک این زلزله عجیب را با این جمله در آیه بعد تشریح کرده، می گوید: آنها که شعیب را تکذیب کردند، آن چنان نابود شدند که گویا هرگز در این خانه ها سکنی نداشتند! «الذین کذبوا شعیبا کأن لم یغنوا فیها؛كسانى كه شعيب را تكذيب كرده بودند گويى خود در آن [ديار] سكونت نداشتند.» (اعراف/ 92) و در پایان آیه می فرماید: آنها که شعیب را تکذیب کردند، زیانکار بودند، نه مؤمنان. «الذین کذبوا شعیبا کانوا هم الخاسرین؛ كسانى كه شعيب را تكذيب كرده بودند خود همان زيانكاران بودند.»
گویا این دو جمله پاسخی است به گفته های مخالفان شعیب، زیرا آنها تهدید کرده بودند که در صورت عدم بازگشت به آئین سابق، او و پیروانش را بیرون خواهند کرد، قرآن می گوید خداوند آن چنان آنها را نابود کرد که گویی هرگز در آنجا سکونت نداشتند، تا چه رسد به اینکه بخواهند دیگران را بیرون کنند. و نیز در مقابل آنها که می گفتند پیروی شعیب، باعث خسران است قرآن می گوید سرانجام کار، نشان داد که مخالفت با شعیب عامل اصلی زیانکاری بود. و در آخرین آیه مورد بحث، آخرین گفتار شعیب را می خوانیم که او از قوم گنهکار روی برگردانید و گفت: من رسالات پروردگارم را ابلاغ کردم، و به مقدار کافی نصیحت نمودم و از هیچگونه خیرخواهی فروگذار نکردم. «فتولی عنهم و قال یا قوم لقد أبلغتکم رسالات ربی و نصحت لکم؛ پس [شعيب] از ايشان روى برتافت و گفت اى قوم من به راستى كه پيامهاى پروردگارم را به شما رسانيدم و پندتان دادم.» (اعراف/ 93) با این حال تاسفی به حال این جمعیت کافر نمی خورم، زیرا آخرین تلاش و کوشش برای هدایت آنها به عمل آمد ولی در برابر حق سر تسلیم فرود نیاوردند، و می بایست چنین سرنوشت شومی را داشته باشند «فکیف آسی علی قوم کافرین؛ چگونه بر گروهى كه كافرند دريغ بخورم.» (اعراف/ 93) آیا این جمله را شعیب بعد از نابودی آنها گفت یا قبل از آن، هر دو احتمال امکان دارد، ممکن است قبل از نابودی گفته باشد، ولی به هنگام شرح ماجرا بعد از آن ذکر شده باشد. ولی با توجه به آخرین جمله که می گوید سرنوشت دردناک این قوم کافر، هیچ جای تاسف نیست، بیشتر به نظر می رسد که این جمله را بعد از نزول عذاب گفته باشد، اینگونه تعبیرات در برابر مردگان بسیار گفته می شود.

3- «ظله» به معنی ابر اسایه افکن
خداوند در سوره شعراء می فرماید: «فکذبوه فأخذهم عذاب یوم الظلة إنه کان عذاب یوم عظیم؛ پس او را تکذیب کردند و عذاب روز ابر [آتشبار] آنها را بگرفت. به راستی که آن، عذاب روزی بزرگ بود.» (شعراء/ 189) "ظله" در اصل به معنی قطعه ابری است که سایه می افکند، بسیاری از مفسرین در ذیل آیه چنین نقل کرده اند که هفت روز، گرمای سوزانی سرزمین آنها را فرا گرفت، و مطلقا نسیمی نمی وزید، ناگاه قطعه ابری در آسمان ظاهر شد و نسیمی وزیدن گرفت، آنها از خانه های خود بیرون ریختند و از شدت ناراحتی به سایه ابر پناه بردند. در این هنگام صاعقه ای مرگبار از ابر برخاست، صاعقه ای با صدای گوش خراش، و به دنبال آن آتش بر سر آنها فرو ریخت، و لرزه ای بر زمین افتاد، و همگی هلاک و نابود شدند. حالا این ابر حامل چه عذابی بوده، در خود آیه شاهدی بر آن نیست. ولی طبق گفته مفسران حامل آتش بود که آنان را سوزاند. ولی احتمال دارد مقصود از روز سایه، روزی بود که ابر پایین آمد. مانند روز مه که سطح زمین را فراگیرد. خود این تاریکی مایه سردرگمی آنان شد که به دنبالش صیحه و رجفه ویرانگر فرا رسید.
می دانیم "صاعقه" که نتیجه مبادله الکتریسته نیرومند در میان ابر و زمین است هم صدای وحشتناکی دارد، و هم جرقه آتشبار بزرگی، و گاهی با لرزه شدیدی نیز در محل وقوع صاعقه همراه است، به این ترتیب تعبیرات گوناگونی که راجع به عذاب قوم شعیب در سوره های مختلف قرآن آمده، همه به یک حقیقت بازمی گردد، و باید گفت تعبیرات مختلفی که درباره عامل نابودی این جمعیت آمده است هیچ گونه منافاتی با هم ندارند، در سوره اعراف آیه 91 تعبیر به "رجفة" (زمین لرزه) و در آیه 94 سوره هود «و لما جاء أمرنا نجینا شعیبا و الذین آمنوا معه برحمة منا و أخذت الذین ظلموا الصیحة فأصبحوا فی دیارهم جاثمین؛ و هنگامی که فرمان ما فرا رسید شعیب و آنها را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود، نجات دادیم و آنها را که ستم کردند صیحه (آسمانی) فرو گرفت و در دیار خود به رو افتادند (و مردند).»
"صیحه آسمانی" و در 189 سوره شعراء «فکذبوه فأخذهم عذاب یوم الظلة إنه کان عذاب یوم عظیم؛ سرانجام او را تکذیب کردند، و عذاب روز سایبان (سایبانی از ابر صاعقه خیز) آنها را فرا گرفت یقینا آن عذاب روز بزرگی بود.» سایبانی از ابر کشنده ذکر شده است، که همه به یک موضوع بازمی گردد و آن اینکه یک صاعقه وحشتناک آسمانی که از درون ابری تیره و تار برخاسته بود، شهر آنها را هدف خود قرار داد، و به دنبال آن (آن چنان که خاصیت صاعقه های عظیم است) زمین لرزه شدیدی تولید شد و همه چیز آنها را درهم کوبید. هر چند بعضی از مفسرین مانند "قرطبی" و "فخر رازی" احتمال داده اند که اصحاب "ایکه" و "مدین" دو گروه بودند و هر کدام عذاب جداگانه ای داشتند، ولی با دقت در آیات مربوط به این قسمت روشن می شود که این احتمال چندان قابل ملاحظه نیست. در پایان این داستان همان را می گوید که در پایان داستان گذشته از انبیاء بزرگ آمده بود، می فرماید: در سرگذشت مردم سرزمین "ایکه" و دعوت پر مهر پیامبرشان شعیب، و لجاجتها و سرسختیها و تکذیبهای آنان، و سرانجام نابودی این قوم ستمگر با صاعقه مرگبار، نشانه و درس عبرتی است. «إن فی ذلک لآیة» اما اکثر آنها ایمان نیاوردند. «و ما کان أکثرهم مؤمنین»

سبب نزول عذاب بر قوم شعیب

راوندی در حدیثی از امام سجاد (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: «نخستین کسی که پیمانه و ترازو برای مردم ساخت، حضرت شعیب بود و آن ها با پیمانه و ترازو سر و کار پیدا کردند، ولی پس از مدتی شروع به کم فروشی نمودند و همین سبب عذاب الهی گردید.» در نقلی که راوندی از وهب بن منبه و دیگران کرده چنین آمده است که شعیب، ایوب و بلعم بن باعورا هر سه از فرزندان کسانی بودند که در روز نجات ابراهیم (ع) از آتش نمرود به وی ایمان آورده و به همراه آن حضرت به شام هجرت کرده بودند و ابراهیم (ع) دختران لوط را به همسری آن ها درآورد و به گفته وی، تمام پیمبرانی که پس از ابراهیم خلیل و پیش ‍ از بنی اسرائیل مبعوث شدند، همگی از نسل اینان بودند. پس خدای تعالی شعیب را به سوی مردم مدین فرستاد و آن ها قبیله و فامیل شعیب نبودند، ولی امتی بودند که پادشاهی ستمگر بر آن ها حکومت می کرد به طوری که پادشاهان زمان، نیروی مقاومت در برابر او نداشتند.
مردم مزبور کم فروشی می کردند و حق دیگران را کم می دادند، اما وقتی کالایی را برای خود پیمانه یا وزن می کردند، کامل و تمام پیمانه می کردند. هم چنین به خدای جهان نیز کافر بوده و پیامبران الهی را نیز تکذیب می کردند و سرکشی می نمودند. اینان زندگی پر نعمتی داشتند تا این که پادشاهشان به آن ها دستور داد که خوراکی ها را احتکار نمایند و کم فروشی کنند. شعیب به اندرز آن ها مشغول شد (و از کم فروشی نهیشان کرد.) پادشاه، شعیب را خواست و از او پرسید: «در مورد دستوری که من داده ام چه نظری داری؟ آیا راضی هستی یا خشمناک؟» شعیب اظهار کرد: «خدای تعالی به من وحی فرموده است که هرگاه پادشاهی مانند تو رفتار کند، او را پادشاه ستمکار می خوانند.» پادشاه او را تکذیب کرد و به همراه قوم و قبیله اش از شهر بیرون نمود و به دنبال آن عذاب الهی بر آنها نازل گردید.

Sources

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏10 صفحه 559 – 560

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏9 ص 217، جلد 6 ص 258 - 261، جلد 15 ص 338 – 345

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 21-23

هاشم رسولی محلاتی- تاریخ انبیاء

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information