جنبش های فکری در زمان ساسانی
English 6991 Views |جنبشهای فکری
به گواهی تاریخ، نخستین جنبش های فکری ایرانیان در برابر قدرت حاکم در دوران پادشاهی ساسانیان رخ داده است. به سخن دیگر، با اطمینان می توان گفت که پیش از بنیانگذاری سلسله ساسانی، در هیچ جای تاریخ گزارشی که بیانگر قیامهای مردمی، درگیر شدن مردمان با حکومت و حتی دگراندیشی توده ها به معنای گسترده آن بوده باشد، ثبت نشده است. علت را شاید بتوان این گونه توضیح داد که پایه گذاری شاهنشاهی با شکوه هخامنشیان که به تعبیری بنیانگذاری هویت ملت ایران در آغاز تاریخ دوران نو شمرده می شود، با صدور نخستین «اعلامیه حقوق بشر»، از سوی کوروش بزرگ همراه بوده است. پذیرش این حقوق از سوی جانشینان کوروش و مهمتر از آن، اجرای آن در سراسر قلمرو گسترده ایران در مورد همگان، گذشته از قومیت، نژاد، زبان، دین و … افراد، شکل گیری تفکر انتقادی نسبت به هیأت حاکمه را منتفی می کرده است.
از این رو می بینیم که در بیش از دو سده حکومت هخامنشیان، از جنبش مردمی با اهمیتی که از آن اندازه اعتبار برخوردار باشد که در تاریخ ثبت شود خبری نیست؛ و این، با توجه به آنکه تاریخ مکتوبی که از دوران هخامنشیان در اختیار ما است یکسره به دست مورخان یونانی که کینه و دشمنی دیرینه به دودمان کوروش داشته اند نگاشته شده است، درستی این گفته را تایید می کند که حکومت هخامنشیان بر خواسته های مردمان و عدالت نسبی استوار بوده است. پس از هخامنشیان، در دوران تاخت و تاز سرداران اسکندر و سپس در دوران حکومت نه چندان نیرومند اشکانیان نیز جنبش مردمی بزرگی به ثبت نرسیده است. شاید آزادی عمل مردمان در آن دوران که از بی اقتداری حکومت مرکزی مایه می گرفته، راه را بر هر اعتراض و انقلابی می بسته است؛ چرا که هرگاه مردمان از قید و بندها و محدودیتهای پدید آمده از سوی حکومت ها هرچند به گونه نسبی رهایی یابند، آزادانه تر به خواسته ها مشروع یا غیر مشروع؛ خواهند پرداخت. نخستین جرقه های دگراندیشی و در پی آن جنبش های مردمی پس از پاگیری سلسله نیرومند ساسانی روی داد. دو قیام بزرگ که فرزندان ساسان در چهار سده فرمانروایی مقتدرانه خود با آن دست و پنجه نرم کردند، یکی قیام مانی (در نیمه سده دوم پس از میلاد)، و دیگری قیام مزدک (در نیمه سده پنجم پس از میلاد)، بود که وقت، سرمایه و توان بسیاری از حکومت کشورگشا و همیشه در حال جنگ ساسانی گرفت.
بنیانگذاری حکومت ساسانی
«پنج قرن و نیم پس از سقوط حکومت هخامنشیان، بار دیگر پارسیان امپراطوری جدیدی خلق نمودند که از حیث قدرت نه تنها با امپراطوری روم ابرقدرت غرب، برابری می کرد، بلکه در مقاطعی از تاریخ سرآمد آن نیز بود.» کریستین سن که پژوهشهایی پردامنه درباره ایران در دوران ساسانیان انجام داده، سال 226 میلادی را که همزمان با تاج گذاری رسمی اردشیر ساسانی بوده است، تاریخ تولد حکومتی می داند که تا بیش از چهارصد سال بعد، سرزمینهای پهناوری از باختر و خاور این کره خاکی را زیر سلطه مطلق و بی رقیب خود داشت. بار دیگر ابرقدرت شرق سر بر آورده بود. «ساسانیان که خود را وارث هخامنشیان می دانستند و حتی اصل و ریشه های خود را به آنان می رساندند، بر خلاف عهد اشکانیان قدرتی متمرکز به وجود آوردند و زمام اختیار مطلق فئودالها، اشرف و ملوک الطوائف را محدود و آنان را وادار به گردن نهادن بر خواسته های حکومت مرکزی کردند. دین زرتشت که از اواخر حکومت اشکانیان در سراسر ایران توسعه یافته بود، به دستور حکومت مرکزی به عنوان دین ملی و رسمی کشور معرفی شد. در همین دوران بود که بسیاری از عناصر تمدن یونانی که با محیط اجتماعی ایران سازگاری نداشت طرد گردید و برخی از ویژگیهای تمدن یونانی با تمدن ایرانی درهم آمیخته شد و رنگ ایرانی به خود گرفت. در سایه تمرکز و آرامشی که ایجاد شده بود، سازمان اداری امپراطوری بیش از پیش منظم گردید و به طور کامل تحت نظارت دستگاه مرکزی قرار گرفت و در سایه رشد اقتصاد، پیشرفتهای قابل توجهی حاصل شد.»
پروفسور کریستین سن نوشته است: «دو چیز موجب امتیاز دولت ساسانی از دولت متقدم خود است، یکی تمرکز قوا و دیگری ایجاد دین رسمی. اگر عمل نخست را بازگشت به سنت های داریوش کبیر به شمار آوریم، عمل دوم را به درستی باید از ابتکارات ساسانیان بدانیم. اما این ابتکار نیز خود نتیجه تکامل کند سیری بود که در این وقت پا به دایره تحقق نهاد، چنانکه سیزده قرن بعد، تشکیل مذهب رسمی شیعه توسط صفویان نیز به همین نحو نتیجه تحولات بسیار بود.»
می توان گفت که ایران در حساس ترین سالها که می رفت به دست دشمن تاریخی اش از صحنه روزگار حذف شود، نخست هر چند به گونه کامل به دست ساسانیان زندگی دوباره یافت. ساسانیان با رساندن اصل و نژاد خود به هخامنشیان (شاید تنها در قالب ترفندی سیاسی برای جلب نظر توده ها) خونی تازه به رگهای ایرانیان که پس از نزدیک به سه سده سروری بر جهان، پذیرای شکستی سنگین شده بودند، ریختند و آنان را به راه بازسازی سرزمین مادری انداختند. ساسانیان با از میان بردن نظام ملوک الطوایفی و ایجاد قدرت مرکزی، امنیت را در سراسر قلمرو خود برقرار کردند و این، شکوفایی اقتصادی و گرایش مردمان به تولید هرچه بیشتر را در پی داشت. دولتمردان ساسانی، بیست سده پیش از این، به پیوند موزون و بسیار حساس میان شکوفایی اقتصادی و امنیت آگاه بودند. کارکرد مثبت و ستودنی دیگر، پالایش فرهنگ ملی از آسیبهای یونانیان بود؛ کاری که بی گمان می توان از آن به عنوان نخستین «انقلاب فرهنگی» در تاریخ جهان یاد کرد. ولی به راستی چه شد که نخستین و بزرگترین جنبش های فکری ایرانیان در همین دوران رخ نمود؟
در پاسخ به این پرسش بنیادی، شاید بتوان گفت از آنجا که حکومت ساسانی، حکومتی نوپا آن هم پس از دورانی پر آشوب و استیلای اقوام بیگانه بر کشور بوده، گذشته از نقاط قوت که در بالا به آنها اشاره شد، بی گمان مانند همه حکومتها و دولتهای هم عصر خود، ضعف ها و کاستی هایی نیز در نظام اجتماعی- سیاسی و به ویژه حقوق بشری خود داشته است و یکی از مهمترین و چشمگیرترین آنها که در بیشتر منافع معتبر تاریخی نیز بدان اشاره شده، وجود نظام سخت طبقاتی بوده است؛ تا جایی که بسیاری از پژوهشگران و تاریخ نگاران جنبش مانی و در پی آن مزدک را واکنشی به همین نظام طبقاتی دانسته اند.
البته شمار دیگری از پژوهشگران، یکسره وجود نظام طبقاتی در دوران فرمانروایی ساسانیان را نفی کرده اند. این گروه از تاریخ پژوهان معتقدند: «بر خلاف آنچه بارها از سوی افراد نا آگاه یا مغرض خوانده و شنیده ایم، ایران ساسانی دارای طبقات اجتماتی بوده و نه جامعه طبقاتی به آنگونه که در یونان و هندوستان و سرزمین های دیگر به چشم می خورد. بارها شاهدیم که شاه ساسانی از میان طبقه کشاورز و روستایی برای خود همسر بر می گزیند.» همسر گزینی شاه از میان کشاورزان و روستاییان، به هیچ روی نفی یا اثبات کننده نظام طبقاتی نیست.
اوضاع اجتماعی ایران در دوران ساسانیان
میخائیلوویچ دیاکونوف، تاریخ نگار روس نوشته است: «در دوران ساسانیان مانند قرون گذشته در جامعه ایران اختلاف شدید طبقاتی حکومت می کرد. ساسانیان پس از آنکه بنیان حکومت خود را استوار کردند، برای حفظ موقعیت هر یک از طبقات سیاست نوینی را پیش گرفته و سعی کردند مقام و جایگاه هریک از طبقات مشخص گردد و نجبا و اشراف کاملا از طبقه متوسط و توده مردم جدا گردند. اردشیر بابکان، پایه گذار اصلی این سلسله پس از آنکه مخالفین خود را از پای در آورد، برای تأمین منافع طبقات ممتاز به آزادی های نسبی که متعاقب حمله اسکندر در ایران برای طبقه محروم و مخصوصا کشاورزان ایجاد شده بود خاتمه داد و سعی کرد حتی الامکان از تغییر وضع طبقات جلوگیری کند، زیرا معتقد بود که منتقل شدن مردم از مراتب خویش سبب سرعت انتقال شاهی از پادشاه است.» خواه به خلع کردن، خواه به کشتن.
بنابراین نباید از هیچ چیز چندان ترسی داشته باشید که از: «سری که دم گشته یا دمی که سرگشته … زیرا از گردیدن مردم از حالی به حال دیگر، نتیجه آن می شود که هرکس چیزهایی نه در خور و برتر از پایه منزلت او می جوید و چون به آنچه جست، برسد چیزهایی برتر از آن می بیند و آرزوی آن می کند و در طلب آن قدم می گذارد و معلوم است که در میان عامه کسانی هستند که به شاهان نزدیکتر از دیگرانند و انتقال مردم از حالات خویش باعث می شود آنها که در پایه تالی شاهند، طمع در شاهی می بندند و آنان که پس از ایشانند هوای مقام ایشان می کنند.» این بود فشرده ای از ایدئولوژی و تئوری های حکومتی در دوران ساسانیان. اما وضع طبقات.
طبقات جامعه ایرانی در اوستا
در اوستای جدید جامعه ایرانی را به سه طبقه به این شرح تقسیم کرده اند:
نخست؛ روحانیون (Athraran)
دوم؛ جنگیان (Rathaeshtar)
سوم؛ کشاورزان (Vastry ofshuyant)
تنها یک عبارت در اوستا موجود است که از طبقه چهارمی نام می برد و آن طبقه صنعتگران (Huiti) است. چون نوبت به ساسانیان رسید، تشکیلات جدیدی در جامعه ایجاد کردند که آن نیز مبتنی بر چهار طبقه بود. تفاوت این شد که طبقه سوم را دبیران قرار دادند و کشاورزان و صنعتگران را در طبقه چهارم قرار دادند. تئوری حکومتی ساسانیان جامعه ایران را به چهار طبقه به شرح زیر تقسیم و آنها را از یکدیگر جدا کرد:
نخست؛ هیأت حاکمه، شامل دودمان سلطنتی، امیران ارتش، فئودالهای بزرگ و روحانیون
دوم؛ جنگیان، شامل سرداران و فرماندهان مراتب پایین تر ارتش و دیگر مقامات بلند پایه لشکری
سوم؛ دبیران، شامل سیاسیون و مقامات برجسته کشوری
چهارم؛ توده ملت، شامل روستاییان و شهریان
برای حسن جریان امور هر یک از طبقات برای خود رئیس داشته اند. مثلا رئیس صنف روحانیون موبدان موبد، رئیس صنف جنگیان ایران سپاه بذ و رئیس صنف دبیران ایران دبیر بذ خوانده می شدند. نکته جالب توجه و البته دردآور آنکه حتی برخی گروهها در درون یک طبقه نیز گاهی از امتیازات و برتریهایی نسبت به دیگران برخوردار بودند. برای نمونه «صنف شهرنشینان صنعتگر از خدمت سربازی معاف بودند در حالی که روستائیان کشاورز به اجبار به خدمت نظام گسیل می شدند.» هرچند هر دو صنف در یک طبقه قرار داشته اند.
Sources
مرتضی راوندی- تاریخ اجتماعی ایران- جلد اول-صفحۀ 661- 662 و 680 و 691
آرتورکریستین سن- ایران در زمان ساسانیان- ترجمه رشید یاسمی- صفحۀ 170 و 149
میخائیل میخائلوویچ دیاکونوف- تاریخ ایران باستان- ترجمه روحی ارباب- صفحه 320 و 340
رومن گیرشمن- تاریخ ایران از آغاز تا اسلام- ترجمه محمود بهروزی- صفحۀ 330- 335
حنیف رضا گلزار- مقاله جنبش های مانی و مزدک: ریشهها، اندیشهها و پیامدها- ماه نامه اطلاعات سیاسی اقتصادی- 1387- شماره 249-250- خرداد و تیر
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites