دیدگاه های کلامی اباضیه (خداشناسی)
English 3537 Views |اباضیه
فرق خوارج را به صورت کلی می توان در دو دسته تقسیم کرد: تندروان و معتدلان. هر فرقه ای که تندروتر بوده، زودتر از صحنه اجتماع محو گردیده است و هر چه اعتدال آن بیشتر بوده، دوام آن نیز بیشتر بوده است. فرقه اباضیه از معتدل ترین فرقه های خوارج است که تا به امروز باقی مانده و در کشور عمان، وادی مزاب الجزایر، کوه های نفوسه و زواره در لیبی، جزیره جربه در مغرب و در زنگبار حضور جدی و پررنگی دارند. گفتنی است که همه ملل و نحل نویسان اباضیه را شاخه معتدل خوارج می دانند، ولی خود اباضیه انتساب به خوارج را اتهام تلقی کرده، به رد و نفی آن می پردازند. هم بزرگان اباضیه آثار مفیدی به جامعه علمی عرضه کرده اند، هم درباره اباضیه آثار ارزشمندی منتشر شده است.
در بسیاری از متون کهن تاریخی و فرقه شناسی، اباضیه به عنوان یکی از فرقه های خوارج به شمار آمده اند، ولی پیشوایان فکری اباضیه برای خارج ساختن فرقه خویش از انزوا و تنفری که دامنگیر خوارج شده است می کوشند تا اباضیه را از شمار فرقه های خوارج خارج سازند و نام خوارج را تنها زیبنده فرقه هایی تندرو چون ازارقه و نجدیه و صفریه بشناسانند. آنها در توجیه این که فرقه نویسان و مورخان، اباضیه را از خوارج به شمار آورده اند می گویند، اطلاق نام خوارج بر اباضیان بر اثر سهل انگاری مورخان و فرقه نویسان است؛ زیرا اباضیه از دشمنان سیاسی بنی امیه و بنی العباس به شمار می آمدند و امامت و خلافت را تنها سزاو ار بنی امیه و بنی العباس و علویان یا قریش نمی دانستند و معتقد بودند هر مسلمان صالحی می تواند امام و خلیفه شود و از آن جهت اباضیه با فرقه های تندرویی که به راستی نام خوارج زیبنده آنهاست متحد و هم عقیده تلقی شدند.
اسماء و صفات خداوند
اباضیه اسماء و صفات خداوند را توقیفی می دانند و در بحث عینیت صفات با ذات خداوند، براین باورند که صفات خداوند، عین ذات او هستند و منفک از ذات، یا قائم به ذات، یا مستقل از ذات نیستند. علی یحیی معمر و ثمینی از نویسندگان اباضیه می گویند: «اباضیه در باب صفات الهی چونان ماتریدیه و معتزله معتقد به عینیت صفات خداوند با ذات او می باشند.» (یحیی معمر، علی، الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، 1/ 295؛ الثمینی، عبدالعزیز، معالم الدین 1/ 216) و حارثی عمانی می نویسد: «مذهب اباضیه آن است که صفات ذاتی خداوند عین ذات اوست.» و ابن عربی اندلسی نیز در این امر با اباضیه موافق است و می گوید: «بین دیدگاه کسانی که می گویند صفات خداوند غیر ذات اوست، با دیدگاه یهود که خداوند را فقیر می دانند، هیچ تفاوتی وجود ندارد.» (الحارثی العمانی الاباضی، حمید، العقود الفضیه فی اصول الاباضیة، 285) محمد بن یوسف اطفیش، مفسر اباضیه که گویا به کتاب فتوحات مکیه ابن عربی بسیار توجه دارد و او را شیخ اکبر اباضیه می خواند، پس از آوردن سخن او در عینیت صفات خداوند با ذات او و اشکال وی به اشاعره، دیدگاه او را می پذیرد و درجای جای تفسیر خود از آن یاد می کند و آن را دیدگاه میانه بین نفی صفات از خداوند و زاید بودن صفات و نیاز خداوند به آنها می خواند. (اطفیش، محمد، تیسیر التفسیر 7/ 312، 7/ 72، 4/264) دراین اصل، اباضیه و معتزله و ماتریدیه با امامیه هم عقیده اند، ولی اهل سنت عینیت صفات و ذات باری تعالی را نمی پذیرند.
بی همانندی خداوند
اباضیه بر این باورند که خداوند به هیچ موجودی شبیه نیست. به همین جهت تمام آیاتی را که توهم انگیز تشبیه خداوند است تأویل می کنند، مانند واژه (استواء) که به استیلا تأویل کرده اند، و (ید) که آن را به معنای قدرت و مانند آن دانسته اند. اصل اول اباضیه منزه دانستن باری تعالی از همانندی با آفریده ها است بنابراین هر آیه ای که موهم تشبیه باشد، ایمان به آن و اعتقاد به اینکه از سوی خداوند نازل شده واجب است، ولی این گونه آیات، بایستی با کمک سیاق و آیات محکم دیگر تأویل شوند. (یحیی معمر، علی، الاباضیة فی موکب التاریخ، 60) اطفیش نویسنده تیسیر التفسیر، ذیل آیه شریفه؛ «أو لم یروا انا خلقنا لهم مما عملت أیدینا أنعاما؛ آيا آنها نديدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آورده ايم چهار پاياني براي آنها آفريديم.» (یس /71) که به ظاهر خداوند را به موجودی دارای اندام جسمانی تشبیه کرده است می نویسد: نسبت آفرینش به ید (ایدینا) استعاره ای تمثیلی است و ید به معنای قدرت یا متکلم است. و لغت و شرع و کاربرد کلمه ید بر درستی این معنی دلالت دارد، چنانکه در (یدالله) و (خلقت بیدی) ید به همین معنی است. (اطفیش، محمد، تیسیر التفسیر، 11/ 78)
رؤیت خداوند
از نگاه اباضیه نتیجه منزه دانستن خداوند از همانندی آفریده ها، دیده نشدن خدا در دنیا و آخرت است. ذیل آیه شریفه «فقالوا أرنا الله جهرة فأخذتهم الصاعقة بظلمهم؛ گفتند خدا را آشكارا به ما نشان بده، و به خاطر اين ستم صاعقه آنها را فرو گرفت.» (نساء/ 153) می نویسد: «اعتقاد به رؤیت خداوند، نتیجه تشبیه خداوند به مخلوقات است و چون خداوند به مخلوقات شباهت نمی رساند، بنابراین در آخرت دیده نمی شود، چنانکه در دنیا دیده نمی شود.»
حارثی عمانی اباضی درباره آیه «لاتدرکه الأبصار وهو یدرک الأبصار؛ چشمها او را درك نمي كند ولي او همه چشمها را درك مي كند.» (انعام/ 103) و «لن ترانی؛ هرگز مرا نخواهي ديد.» (اعراف/ 143) می نویسد:
«این آیات اقتضای ابدیت دارد و رؤیت خداوند را در دنیا و آخرت نفی می کند. و روایاتی نیز که دلالت بر امکان رؤیت خداوند دارد، جملگی در زمره روایات آحاد هستند و باید تأویل شوند، تا با قرآن سازگار گردند. و افزون براین، پذیرش روایات و اعتقاد به رؤیت خداوند، جهت داشتن و رنگ داشتن خداوند را در پی دارد.» (الحارث العمانی الاباضی، حمید، العقود الفضیة/ 287)
صالح بن احمد صوافی نویسنده دیگر اباضی، در رد ادله قائلان به امکان رؤیت خداوند و تأویل آیاتی که به ظاهر بر رؤیت خداوند دلالت دارند، می نویسد: آیه؛ «وجوه یومئذ ناضرة* الی ربها ناظرة؛ در آن روز صورتهائي شاداب و مسرور است. و به پروردگارش مي نگرد!» (قیامت/ 22- 23) دلالت بر رؤیت خداوند ندارد، زیرا:
1. نظر در لغت غیر از رؤیت است و به همین جهت می توان گفت: (نظرت الی الهلال فلم أره)، ولی نمی توان گفت: (رأیته فلم أره). بنابراین اطلاق نظر بر رؤیت، مجازی است ونیاز به قرینه دارد، و در مورد آیه شریفه قرینه ای وجود ندارد و عدول از معنای حقیقی نظر، به معنای مجازی آن نیز خلاف ظاهر است.
2. سیاق آیه شریفه دلالت دارد که مراد از (ناظرة) انتظار رحمت خداوند است.
3. نظر به معنای انتظار درکلام عرب بسیار به کار می رود مانند:
فان یک صدر هذا الیوم ولی فان غدا لناظره قریب. (الصوافی، جابر، الامام جابربن زید العمانی، عمان/ 238) احمد بن حمد خلیلی یکی از دانشمندان بزرگ اباضیه که کتابهای بسیاری در باره اندیشه های کلامی و قرآنی اباضیه نوشته نیز رؤیت با چشم را نفی کرده است. (خلیلی، احمد بن حمد، الحق الدامغ/ 25 و 40) درباره آیه شریفه «رب أرنی أنظر إلیک؛ عرض كرد پروردگارا خودت را به من نشان ده تا تو را ببينم.» (اعراف/ 143) کسانی که معتقد به امکان رؤیت خداوند هستند می گویند، این درخواست موسی (ع) از دو حال خارج نیست:
1. موسی جاهل به عدم رؤیت بوده است!
2. به رغم آن که می دانسته رؤیت خدا ممکن نیست، بازهم آن را درخواست کرده است!
این هر دو فرض در حق موسی (ع) بی معنی است، بنابراین موسی (ع) امکان رؤیت خدا را باور داشته است. به اعتقاد (خلیلی) این آیه شریفه دلالت بر امکان رؤیت ندارد، چه اینکه موسی (ع) نیز محال بودن رؤیت خداوند را می دانسته است و درخواست او فقط برای آن بود که گروهی از بنی اسرائیل، ایمان خود را متوقف بر رؤیت کرده بودند و موسی (ع) می خواست آنها خود پاسخ خداوند را بشنوند.
«فقد سألوا موسی أکبر من ذلک فقالوا أرنا الله جهرة؛ بنی اسرائیل از موسی درخواستی شگفت تر نیز داشتند، گفتند خدا را آشکارا به ما بنمایان.» (نساء/ 153)
«واذ قلتم یا موسی لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة فأخذتکم الصاعقة و أنتم تنظرون؛ و چون گفتيد اى موسى تا خدا را آشكارا نبينيم هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد پس در حالى كه مى نگريستيد صاعقه شما را فرو گرفت.» (بقره/ 55)
یه یاد بیاورید آن روز را که به موسی گفتید، ما هرگز ایمان نمی آوریم، مگر خدا را آشکار ببینیم! پس آن گاه صاعقه شما را فرا گرفت و شما خود نظاره گر بودید. (خلیلی، احمد بن حمد، الحق الدامغ/ 34؛ همو، تمهید قواعد الایمان، 1/ 177 - 180) این آیات نشان می دهد که درخواست موسی، در حقیقت، درخواست بنی اسرائیل بوده است و او برای دریافت پاسخ الهی آن را مطرح کرده است.
دلایل عقلی و نقلی بر محال بودن رؤیت خدا
اباضیه برای اثبات محال بودن رؤیت خدا به دلیلهای عقلی و نقلی چندی تمسک کرده اند:
الف- دلیل عقلی: خداوند پیش از آفرینش موجودات وجود داشت و ذات و صفات او دراین مدت دگرگون نشده است، بنابراین ممکن نیست که خداوند به صفات مخلوقات خود درآید.
ب- دلیلهای نقلی که شامل آیات و روایات می شود.
1. «لاتدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار؛ چشمها او را درك نمي كند ولي او همه چشمها را درك مي كند.» (انعام/ 103)
2. «قال رب أرنی أنظر إلیک قال لن ترانی؛ عرض كرد پروردگارا خودت را به من نشان ده تا تو را ببينم! گفت: هرگز مرا نخواهي ديد.» (اعراف/ 143)
3. «و ماکان لبشر أن یکلمه الله إلا وحیا أو من وراء حجاب؛ شايسته هيچ انساني نيست كه خدا با او سخن بگويد، مگر از طريق وحي، يا از وراء حجاب، يا رسولي مي فرستد.» (شوری/ 51)
4. «یسألک أهل الکتاب أن تنزل علیهم کتابا من السماء فقد سألوا موسی أکبر من ذلک فقالوا أرنا الله جهرة فأخذتهم الصاعقة بظلمهم؛ ا هل كتاب از تو تقاضا مي كنند كتابي از آسمان (يكجا) بر آنها نازل كني (در حالي كه اين بهانه اي بيش نيست) آنها از موسي بزرگتر از اين را خواستند و گفتند خدا را آشكارا به ما نشان بده، و به خاطر اين ستم صاعقه آنها را فرو گرفت.» (نساء/ 153)
5. «و قال الذین لایرجون لقاءنا لولا أنزل علینا الملائکة أو نری ربنا لقد استکبروا فی أنفسهم و عتوا عتوا کبیرا؛ و آنها كه اميدي به لقاي ما ندارند (و رستاخيز را انكار مي كنند) مي گويند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمي شوند؟ و يا پروردگارمان را با چشم خود نمي بينيم؟ آنها درباره خود تكبر ورزيدند و طغيان بزرگي كردند.» (فرقان/ 21)
6. «یوم یرون الملائکة لابشری یومئذ للمجرمین و یقولون حجرا محجورا؛ (آنها به آرزوي خود مي رسند) اما روزي كه فرشتگان را مي بينند روز بشارت مجرمان نخواهد بود! (بلكه روز مجازات و كيفر آنان است) و مي گويند ما را امان دهيد ما را معاف داريد.» (فرقان/ 22)
7. «أم تریدون أن تسئلوا رسولکم کما سئل موسی من قبل و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل؛ آيا مي خواهيد از پيامبر خود همان تقاضاهاي (نامعقول) بكنيد، كه پيش از اين از موسي كردند (و با اين بهانه جوئيها سر از ايمان باز زنيد) كسي كه كفر را با ايمان مبادله كند (و آن را به جاي ايمان بپذيرد از راه مستقيم (عقل و فطرت) گمراه شده است.» (بقره/ 108)
اکنون روایات را بررسی می کنیم:
1. بخاری و مسلم و جز آن دو، از ابوموسی اشعری، از پیامبر (ص) روایتی نقل کرده اند که دلالت صریح بر عدم امکان رؤیت خداوند دارد، زیرا میان خداوند و بهشتیان ردای کبریاء قرار دارد و کبریاء صفتی از صفات ذاتی خداست. (همو، الحق الدامغ/ 90) یحیی معمر اباضی می گوید: «در مسأله رؤیت، دو دیدگاه افراطی و یک دیدگاه میانه و معتدل وجود دارد. دیدگاه افراطی آن چنان زیاده روی می کند که نتیجه اش همانندی خداوند با اجسام است، و دیدگاه دیگر آن چنان تفریط می کنند که حتی رؤیت به معنای کمال علم به خداوند را که بر اساس حس ششم حاصل می گردد نفی می کنند. و در میان این دو دیدگاه، اعتقاد اباضیه است، آنها که از اعتدالیان به شمار می آیند و منکر رؤیت به معنای کمال علم به خداوند که اشاعره آن را باور دارند نیستند.» (یحیی معمر، علی، الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، 1/ 291)
گفتنی است که برخی چون ضراربن عمرو و حفص الفرد و سفیان بن سحبان معتقدند که خداوند برای بندگان در معاد، حس ششم می آفریند و آنها با آن حس خداوند را درک می کنند، ولی این ادعا هیچ دلیلی ندارد. باضیه در این باور (جدا از اعتقاد به پیدایش حس ششم برای انسانها در قیامت) هم عقیده با معتزله و امامیه هستند، ولی اطفیش، یکی از مفسران این فرقه عبارتی دارد که به نظر می رسد، خواسته است نوعی تعریض به اندیشه امامیه در باب رؤیت داشته باشد، و آن این است که می گوید، رؤیت خداوند محال است، حتی رؤیت قلبی، زیرا این رؤیت نیز چگونگی داشتن و تشبیه خداوند را در پی دارد!
گویا نگاه این مفسر در این سخن به کلام امیرالمؤمنین (ع) است که فرمود: «ما رأته العیون و لکن رأته القلوب بحقائق الایمان.» (نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، 582) اطفیش، در فهم این کلام، کوتاه آمده و یا تعارض ذهنی او با انشاء کننده این سخن، مانع از درک ژرفای کلام شده است، چه این که منظور از رؤیت قلبی، ایمان و اطمینان و دریافت معرفتی است و نه آنچه به تشبیه یا تجسیم می انجامد و نه حتی حس ششم!
حدوث قرآن
یکی از مباحث پیچیده علم کلام، بحث حدوث و قدم قرآن است. این بحث ارتباط تنگاتنگی با بحث کلام خدا و دو دیدگاه معروف آن، یعنی کلام نفسی و لفظی دارد، تا آنجا که معتقدان به کلام نفسی، قدیم بودن قرآن را باور دارند و معتقدان به کلام لفظی حدوث قرآن را می پذیرند.
ولی در میان عالمان اباضی دو اندیشه متفاوت وجود دارد. گروهی از آنان مانند اطفیش در تیسیر التفسیر و خلیلی و ثمینی معتقد به نادرستی کلام نفسی هستند و نظر اشاعره در زمینه قدم قرآن را (برابر قاعده) نپذیرفته اند. ولی برخی دیگر از نویسندگان فرقه اباضی مانند دکتر عبدالحلیم رجب و علی یحیی معمر با نوعی تردید و تسامح به مسأله حدوث قرآن نگریسته و تلاش کرده اند تا قدیم بودن قرآن را با نقل قول از پیشینیان اباضی تقویت کنند و یا دست کم بحث را لفظی و بی اهمیت جلوه دهند و اختلافات مذهبی و مشاجرات کلامی را دراین زمینه غیر ضروری معرفی نمایند. نتیجه این که حدوث قرآن را نمی توان چنانکه برخی ادعا کرده اند، از اعتقادات اصولی و قطعی فرقه اباضیه به شمار آورد.
Sources
www. adyan. org
علی یحیى معمر- الاباضیة بین الفرق الاسلامیة- جلد 1- عمان- 1406
حمید الحارثى العمانى الاباضى- العقود الفضیه فى اصول الاباضیة
محمد اطفیش- تیسیر التفسیر- جلد 7، 11،4
امام علی (ع)- نهج البلاغه- ترجمه فیض الاسلام
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites