قابلیت های نمایشی داستانهای شاهنامه (افسانه)

English 6977 Views |

افسانه

قصه ها، افسانه ها و اسطوره های ادبیات کهن ایرانی، پشتوانه ی غنی ادبیات نمایشی به شمار می روند. موضوعاتی همچون عشق، نفرت، حسد، خشم، آز، پاک دامنی، آلودگی، خباثت، ساده دلی و... موضوعات عمومی همه ی عصرها و همه نسل ها بوده و هست. در واقع رمز ماندگاری این آثار، نوشتن از درد مشترک همه ی انسان هاست. اما علاوه بر توجه به مسائلی که در ظرف زمانی خاص نمی گنجد، شیوه ی بیان (ساختار) این نوشته های گرانسنگ نیز از مهمترین عوامل ماندگاری آنها محسوب می گردد و در میان این مواریث ارزشمند، داستان های شاهنامه از قابلیت های نمایشی شگرفی برخوردارند. بی جهت نیست اگر طی قرون متمادی، شرح داستان های شاهنامه رونق بخش مجالس نقالی بوده و نقاشان این دیار، هزاران طرح را با الهام از شاهنامه بر دیوار قهوه خانه ها و سپیدی اوراق کتاب ها نقش زده اند و بی شک از میان سه دوره ی اسطوره ای، پهلوانی و تاریخی شاهنامه، داستان های پهلوانی سهم به سزایی در ماندگاری این شهر حکیم طوس داشته است. بر این اساس، بخش اسطوره ای یا پیشدادی شاهنامه از ظهور کیومرث آغاز شده، به پایان دوره ی فریدون ختم می شود. دوره ی پهلوانی نیز از پایان دوره ی اسطوره ای شروع می شود و با مرگ رستم به دست شغاد و سلطنت بهمن خاتمه می پذیرد. دوره ی تاریخی شاهنامه نیز پس از تحول نظام پهلوانی، پیدایش نظم تاریخی و تغییر لقب بهمن به اردشیر (اردشیر دراز دست)، آغاز می شود و تا پایان شاهنامه ادامه می یابد.

نمایش و عنصر نمایشی

درام از واژه یونانی گرفته شده است، این واژه به معنی نمایش دادن، نمایش، کاری که نمود می یابد، تقلید انسان در حال انجام دادن کاری، عمل، هم چنین به معنی نمایشنامه های جدی (اعم از آن که پایان شاد یا غم انگیز داشته باشند) است. پیدایش درام به یونان پیش از دوره ی میلاد مسیح باز می گردد. ارسطو ضمن ارائه تعریف تقلید، «سوفوکل» و «اریستوفان» را از شمار کسانی می داند که به نوعی تقلید می کردند و چون این دو؛ اعمال و اطوار اشخاص را در حال عمل و حرکت نمایش می دادند، آثارشان را درام خوانده اند. او قوم «دوریان» را مبدع لفظ درام بر می شمارد، زیرا قوم «دوریان»، لفظ حاکی از فعل و عمل را «دران» می گفتند و لفظ «درام» از آنجاست. ارسطو می نویسد: «هومر اولین کسی بود که راه و رسم کمدی را به شاعران بعد آموخت و هزل را به صورت درام درآورد.» از قرن نوزدهم، اروپاییان لفظ درام را برای نمایشنامه هایی به کار بردند که به زندگی مردمان متوسط می پرداخت. امروزه عموما واژه های درام و نمایش، همین طور دراماتیک و نمایشی را به یک معنا به کار می برند. با این حال باید به تفاوت های ظریف آنها واقف بود. واژه ی دراماتیک به هر چیزی اطلاق می شود که به تئاتر مربوط باشد، یا برای تئاتر باشد، یا منشأش از تئاتر باشد؛ مثل اثر دراماتیک، سبک دراماتیک و... اما واژه «نمایش» همه ی آنچه را که واژه ی دراماتیک القا می کند، شامل نمی شود. «اصولا نمایش در فارسی مفهوم وسیع تری دارد. در فارسی هر چیزی را که به معرض تماشا گذارده می شود، با نمایش بیان می کنند؛ مثلا رقص و آواز و عملیات اکروباسی را هم نمایش می گویند و ترکیباتی مثل نمایشگاه که این، وسعت مفهوم کلمه را نشان می دهد. در حالی که درام حالت اختصاصی تری دارد و صرفا به تئاتر تعلق دارد.»

تفاوت یک اثر دراماتیک با غیر دراماتیک
با این اوصاف و با چشم پوشی از اختلاف نظری که پژوهشگران بر سر واژه ی دراماتیک و نمایش دارند، مراد از عناصر دراماتیک ادبیات داستانی در این پژوهش، عناصری است که اثر ادبی را جالب توجه، مهیج، متحرک و نمایشی می سازند. اصلی ترین تفاوت یک اثر دراماتیک با یک اثر غیر دراماتیک را نیز در نمایشی و تصویری بودن، داشتن حرکات و وجود عنصر داستان در اثر مورد نظر می دانیم؛ به عبارت دیگر عناصری که به خواننده یاری دهد تا شخصیت ها، وقایع و... را آن گونه که هست، در ذهن خود مجسم سازد.

عناصر نمایشی داستان های پهلوانی شاهنامه

کدام ویژگی ها، قابلیت مبدل شدن به اثر نمایشی را به داستان های شاهنامه می بخشد؟ پژوهشگران برای تبیین این موضوع از شیوه های گوناگونی سود جسته اند قبل از پرداختن به ده عنصر دراماتیک داستان های پهلوانی شاهنامه، برای نشان دادن آرای مختلف در این زمینه، شیوه های مختلف استخراج عناصر دراماتیک از شاهنامه مرور می گردد. عبدالرضا فریدزاده نمونه های عینی عناصر دراماتیک در داستان های پهلوانی شاهنامه را این گونه توصیف می کند: همین که در داستان های شاهنامه درباره پهلوانان و ماجرا و سرنوشتشان سخن به میان می آید، موجب می شود که هر داستانش قابلیت تبدیل به اثری دراماتیک را داشته باشد؛ چرا که هر پهلوان از حیث ساختار شخصیتی، ظریف «شخصیت دراماتیک» بودن را داراست. پهلوان، آدمی است تلاشگر برای رسیدن به انسان و انسانیت، و انسانیت یعنی کسب پاره ای از خصال و اوصاف پروردگاری در حد ظرفیت انسانی (که می دانیم ظرفیت کمی نیست). پهلوانی که برخی از این اوصاف و خصال را کسب کرده، یقینا برخی دیگر را یا به دست نیاورده و یا کمتر به دست آورده است. همین داشتن و نداشتن، بهترین عامل برای ایجاد کشمکش میان پهلوان با موقعیت، با خود، با دیگران و با جامعه و با طبیعت می شود.
کسانی اوصاف و خصال به دست آمده را درک نمی کنند و در مقام مقایسه او با خود خویشتن بر می آیند و این موجب تضاد و درگیری میان آنها می شود. مثال: وقتی که اسفندیار موقعیت خاص رستم را با خود مقایسه کرده، گمان می کند که رستم حاضر می شود دست او را ببندند. اما پاسخ رستم چنین است.
که گفتت برو دست رستم ببند؟ *** نبندد مرا دست، چرخ بلند...
و تضاد و کشمکش اوجی دیگر می گیرد. کسانی اوصاف به دست آمده را درک می کنند و دیگر اوصاف و خصائل را از او انتظار دارند و نبود یا کمبود آن اوصاف و خصال دیگر، درشت جلوه می کند و آنان که از پهلوان توقع دارند، این را برنمی تابند و همین باعث درگیری و کشمکش آنان با پهلوان می شود.
اوصاف به دست نیامده، باعث کشمکش پهلوان با خودش می شود، زیرا دو گونه اوصافش با هم در جدال و ستیز و رویا رویی قرار می گیرند. مثال: وقتی که رستم با تمام راستی و پاکی و صدقش، پس از شکست از سهراب، به او دروغ می گوید: رسم ما این است که سه بار کشتی بگیریم. از سوی دیگر، خصال خوب پهلوان برای برخی کسان حسدانگیز می شود، و برای زبونان و پست همتان موجب ترس و این حسادت و ترس، آنان را به توطئه علیه پهلوان تحریک می کند که خود موجب ایجاد کشمکش می گردد. مثال: اسفندیار به دلیل ترس یا حسدی که نسبت به برتری های او وجود دارد، به جنگ با رستم برانگیخته می شود تا به دست رستم از میان برداشته شود. این همان نیروی متضادی است که وقتی به عرصه ی عمل درآید باعث کشمکش می شود، کشمکشی که از دیدگاه محققی دیگر از نظر سمت و سو به بیرونی، به لحاظ اهمیت به فرعی و اصلی و از نظر انواع به هفت نوع تضاد فرد با خودش، فرد با فرد دیگر، فرد و جامعه، فرد و هستی، جامعه با جامعه دیگر، جامعه با طبیعت و پاره ای از جامعه با پاره ی دیگر خود تقسیم می شود.
به عنوان مثال، نیروی پهلوان باعث تضاد او با طبیعت می شود و نیروهای طبیعی فوق العاده یا نیروهای ما فوق طبیعی بر سر راهش قرار می گیرند. مثال: رستم و سهراب، برای یافتن اسب مناسب به رنج می افتند (چاه شغاد نیز از دیگر نمونه هاست) اسفندیار رویین تن که در برابر رستم قرار داده می شود با اژدها (دیو) و... درگیر است. به طور کلی به دلیل قدرت روحی و جسمی پهلوان، همواره ضد قهرمان های طبیعی، انسانی، اجتماعی و روانی نیز در مقابل او بسیار قوی انتخاب می شوند. مجموع اینها موجب می شود که پهلوان، مدام در کمکش های مختلف دراماتیک درگیر شود.

جمع خصال نیک و بد در پهلوانان شاهنامه

سهراب: دلیر و جنگجو و قدرتمند، اما خام و بی تدبیر. دارای عاطفه اما فاقد اندیشه.
طوس: دلیر و جنگ آزموده و مجرب، اما کم خرد، کینه توز و کم تدبیر.
اسفندیار: مبارز، جنگ آزموده، فرهیخته، متعالی و قدرتمند و دیانت خواه، اما قدرت پرست. و... به دلیل نمونه وار بودن شخصیت ها در شاهنامه، به تعبیر عبدالرضا فریدزاده خصائل پهلوان و ضد قهرمان ها نیز، کلی، نمونه وار، و بنابراین استثنایی و در عین حال هر زمانیند و توانمندی لازم برای تعمیم و عبور به ذهن ها و زمان های دیگر را هم دارند.
به دلیل همین نمونه واری، وقایعی که پهلوانان شاهنامه در آن شرکت دارند، درشت و کلان، و بنابراین نوع کشمکش های آنان نیز درشت، کلان و فراگیر و برای هر ذهن و زمانی جذاب است: در چاه شدن بیژن- هفت خان رستم- هفت خان اسفندیار- ماجرای سیاوش- کشته شدن سهراب- تراژدی اسفندیار- زال و رودابه- سیمرغ و زال ــ سیمرغ و رستم- رستم و اشکبوس- تهمینه و رستم- و.... در تمامی این وقایع، اولا فردوسی موفق شده است اصل دراماتیک مهم توازن نیروها میان قهرمانان را به خوبی رعایت کند، ثانیا نوع کشمکش ها و چیدن موانع بر سر راه قهرمان، قدرتمندانه، روانکاوانه و جامعه شناسانه انجام گرفته است، ثالثا موضوعات، مضامین و درون مایه ها، چنان که اشاره رفت کلان، فراگیر، و همیشگی اند و کهنه و واپس مانده در زمان خود نیستند:
عشق پاک دلدادگان- عشق پلید نامادری به پسر خوانده- جاه طلبی- قدرت خواهی- جدال پدر و پسر- ستیز بر سر دین- تعصب افراطی- خرد ورزی و تعادل- امتحان پس دادن برای احراز شایستگی یا بی گناهی- گناه- توبه- اتهام- تبرئه- دین پروری- راستی- پاکی- نیک اندیشی- شجاعت- حسادت- رذالت- حیا- گذشت- شادخواری و شاد زیستی و غم زمانه را به هیچ گرفتن- غیرت- جوانمردی- وطن دوستی- تجاوز- دفاع- جهان بینی عرفانی- ایثار و...

فنون دراماتیک شاهنامه

تمامی درون مایه ها، مضامین و موضوعات مطرح شده در شاهنامه، دغدغه های همیشگی ابنای بشر (هر دو دسته نیک و بد) بوده و هست و این البته ناشی از جهان بینی دینی فردوسی است. می دانیم که جهان بینی دینی موجب دل مشغولی انسان به تفکیک میان درست و نادرست، و ترجیح خیر بر شر می شود. از دیگر سو، این که فردوسی برای قهرمان نقاط ضعفی در نظر گرفته و حتی برترین پهلوانان اثر اوهم یک هاماریتا (نقطه ضعف، پاشنه آشیل، چشم اسفندیار) دارند، کارش را از دیدگاه فنی دراماتیک برجسته تر کرده است. داشتن هاماریتا یکی از اصول تراژدی است تا قهرمانی برجسته و نیک در اثر آن به افول و نزول رسد و افوال و نزول او باعث ترس و شفقت در مخاطب شود؛ ترس از این که مبادا خود به سرنوشت قهرمان دچار آید و شفقت به خاطر این که حیفش آید، آدمی این همه نیک، افول کند. این ترس و شفقت توأم است که باعث کاتارسیس (تزکیه) مخاطب خواهد شد؛ چرا که او را به بررسی، نقد و اصلاح خود وا می دارد. مثلا قدرت پرستی اسفندیار و هم چنین چشم آسیب پذیرش (که اولی باعث فریب خوردن و دومی باعث نابودیش می شود)، موجب مرگ دلخراش او می شوند.
او در شاهنامه همتایی ندارد، مگر رستم، ابر پهلوان شاهنامه. اسفندیار تمام قدرت های روحی و جسمی را دارد، ولی همین دو هاماریتای درونی و برونی او را نابود می کنند و ترس و شفقتی بسیار قوی و مؤثر در مخاطب ایجاد می شود. در شاهنامه، کشمکش ها در آن واحد چند گانه اند و این از خواص یک درام خوب است. مثلا در داستان رستم و سهراب، دو نوع اصلی کشمکش عینی (جنگ دو نیروی قوی یعنی رستم و سهراب) و کشمکش ذهنی (تلاش برای شناختن طرف مقابل) وجود دارد. به علاوه، کشمکش فرد با فرد (در شکل کشمکش سهراب با مادرش، سهراب با گردآفرید، سهراب با هجیر، سهراب با رستم، رستم با کیکاووس و...)، کشمکش جمع با جمع (سپاه ایران و توران) و کشمکش فرد با طبیعت یا ماوراء الطبیعه (ضعف رستم در برابر سهراب، ضعف اسفندیار در برابر تدبیر سیمرغ و...) را یک جا مشاهده می کنیم. و با دقیق تر شدن در داستان، کشمکش های دیگری نیز کشف می شود.

گفت و شنودها:
در شاهنامه، بسیاری از گفت و شنودها دراماتیک هستند. از سویی فضاسازی، موقعیت، ساختار شخصیتی افراد، میزان اهمیت واقعه، و حس و حال گوینده را القا می کنند و از دیگر سو، روال گفتار چنان است که احساس نمی شود حرف کس دیگر (صاحب اثر) در دهان گوینده گذاشته شده است.
رستم به اشکبوس:
مرا مادرم نام، مرگ تو کرد *** زمانه مرا پتک ترگ تو کرد
پیاده مرا زان فرستاده طوس *** که تا اسب بستانم از اشکبوس
کشانی پیاده شود همچو من *** بدو روی خندان شوند انجمن
گفتگوی اسفندیار و مادرش (کتایون):
سهراب:
پی کام او تاج بر سر نهم *** همه کشور ایرانیان را دهم
تو را بانوی شهر ایران کنم *** به زور و به دل جنگ شیران کنم
تهمینه:
ز گنج و ز فرمان و رأی سپاه *** تو داری، برین بر فزونی مخواه
یکی تاج دارد پدر بر پسر *** تو داری دگر لشگر و بوم و بر
چو او بگذرد تاج و تختش توراست *** بزرگی و اورنگ و بختش توراست
سخنان رستم به سپاه، پیش از پیروزی سپاه توران:
کنون گر همه پیش یزدان پاک *** بغلتیم با درد یک یک به خاک
سزاوار باشد که او داد زور *** بلند اختر و بخش کیوان و هور
مبادا که این کار گیرد نشیب *** مبادا که آید به ما بر نهیب
پس از پیروزی، در مورد سپاه شکست خورده ی توران:
به گنج و به انبوه بودند شاد *** زمانی ز یزدان نکردند یاد
سپه بود و هم گنج آباد بود *** سگالش همه کار بیداد بود

Sources

محمد حنیف- قابلیتهای نمایشی شاهنامه- انتشارات سروش- چاپ اول 1384

مهدی فروغ- شاهنامه و ادبیات دراماتیک- وزارت فرهنگ و ارشاد- 1354

سعید حمیدیان- درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی- نشر مرکز- 1372

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information