مقایسه جنبه های نمایشی داستانهای پهلوانی شاهنامه (اشتراک)

English 6136 Views |

وجود نیروهای فوق طبیعی

حضور نیروهای فوق طبیعی و قدرت های غیر معمولی انسانی، یکی از مشترکات داستان های پهلوانی شاهنامه است که رابطه علیت را از حوادث گرفته و به عموم قهرمان ها، چهره ای افسانه ای- اسطوره ای می بخشد. زال به وسیله یک پرنده، سیمرغ، از مرگ نجات می یابد، سیمرغ با شعله ور شدن یکی از پرهایش ظاهر می شود. اسفندیار رویین تن است. اکوان دیو، توانایی غیب شدن از دیدگان را دارد و می تواند در یک چشم به هم زدن تغییر مکان دهد و پهلوانی چون رستم را با خود به آسمان ببرد. افراسیاب دو زیست است. سیاوش از دالانی پر آتش به سلامت می گذرد. ضحاک و سام و رستم و... صدها سال عمر می کنند و در این میان حتی رخش، گاه در حد یک انسان فهیم به یاری رستم می شتابد.

تکیه بر قدرت جسمانی
در غالب داستان های پهلوانی شاهنامه آن چه بیش از همه در کشمکش ها خود را نشان می دهد، جنگ تن به تن و تکیه پهلوانان بر قدرت جسمانی خود است. هر چند شاهان و شاهزادگان، همواره افرادی را به عنوان مشاور در کنار خود دارند. با این حال، غالب جدال های شاهنامه به درگیری و جدال جسمی منتهی می شود.

قابلیت تعبیر رمزی
هر چند به نظر نمی رسد که مقصود فردوسی از به نظم کشیدن داستان هایی که پیش از وی وجود داشته اند، رمزگرایی بوده باشد، اما با این حال می توان از توران به عنوان سرزمین تاریکی، از ایران به عنوان سرزمین نور، از سیاوش به عنوان نماد پاکی، از طوس به عنوان خشک مغزی از پیران به عنوان نماد خرد ورزی، از زال به عنوان چاره گری نام برد.

استفاده از دیباچه

فردوسی اغلب در داستان های مستقل شاهنامه به درج دیباچه و یا مقدمه ای بر داستان مورد نظر اقدام نموده است. در مقدمه این داستان ها نیز به گونه ای خواننده برای ورود به فضای داستانی آماده می گردد (براعت استهلال). برخی پژوهشگران درخشان ترین و مهمترین داستان های پهلوانی شاهنامه را مقدمه فردوسی، بیژن و منیژه می دانند، زیرا در مقدمه، فردوسی چگونگی اقدام به سرودن شاهنامه را شرح داده است. بعضی ابیات مقدمه های فردوسی بر این داستان ها که تا حدودی بیانگر فضای داستان مورد نظر، از این قرار است. داستان سهراب؛ اشاره به مرگ سهراب نورسیده:
اگر تندبادی برآید ز کنج *** به خاک افکند نارسیده ترنج
داستان سیاوش؛ اشاره به اندیشه ناصواب سودابه و بیدادگری در دنیا:
کسی را که اندیشه ناخوش بود *** بدان ناخوشی رای او گش بود
داستان کیخسرو، اشاره به کمال پادشاه آرمانی شاهنامه یعنی کیخسرو:
سزد گر گمانی برد بر سه چیز *** کزین سه گذشتی چه چیز است نیز
داستان فرود سیاوش؛ اشاره به نالایق بودن فرماندهی طوس و نژاد فرود:
جهانجوی چون شد سرافراز و گرد *** سپه را به دشمن نشاید سپرد
داستان بیژن و منیژه؛ اشاره به سیاهی شب و زمینه چینی برای ورود به چاه سیاهی که بیژن در آن زندانی خواهد شد و بیان چگونگی اقدام برای سرودن شاهنامه:
شبی چون شبه روی شسته به قیر *** نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
داستان رستم و اسفندیار؛ اشاره مستقیم به مرگ اسفندیار
نگه کن سحرگاه تا بشنوی *** ز بلبل سخن گفتن پهلوی
همی نالد از مرگ اسفندیار *** ندارد به جز ناله زو یادگار

استفاده از پند و اندرز
فردوسی در لا به لای بسیاری از داستان های پهلوانی شاهنامه اقدام به درج پند و اندرز نموده است. این پندها معمولا متناسب با درون مایه داستان مورد نظر ارائه می شوند. این پند و اندرزها هر چند برای ساختار داستانی یک عیب عمده شمرده می شود، اما خلاصه بودن آنها کمترین لطمه را به حرکت داستانی وارد آورده است. نمونه پند و اندرز در داستان سیاوش:
ز روز گذر کردن اندیشه کن *** پرستیدن دادگر پیشه کن
بترس از خدا و میازار کس *** ره رستگاری همین است و بس
نمونه پند و اندرز در داستان بیژن و منیژه:
چنین است کار سرای سپنج *** گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج
ز بهر درم تا نباشی به درد *** بی آزار بهتر دل زار مرد

توجه به زندگی شاهان و پهلوانان

فردوسی جز در داستان فریدون و ضحاک که یک آهنگر را صحنه گردان مبارزه با استبداد می کند، در بقیه داستان ها به زندگی شاهان و پهلوانان توجه نموده و در دیگر داستان های او مردم عادی نمود کمرنگی دارند.

حاکمیت تقدیر (سرنوشت)
جدال انسان با سرنوشت، سایه سنگین خود را بر غالب داستان های شاهنامه افکنده است و در این میان موبدان به عنوان چهره های پیشگو حضوری فعال دارند.

توجه به حماسه
هرچند فردوسی در بعضی داستان ها چون زال و رودابه، رستم و تهمینه، سیاوش و سودابه و بیژن و منیژه تا حدودی از حماسه دور گردیده، اما باید گفت که حتی در این داستان ها نیز حماسه جای خاصی دارد. یکی از اصلی ترین دلایل توجه رودابه و منیژه به زال و بیژن، روح حماسی آن دو پهلوان است.

وزن ابیات
وزن همه ابیات شاهنامه بحر متقارب مثمن مخذوف و یا مقصور است. (فعولن فعولن فعولن فعل)

پیوستگی درونی داستان ها
هر چند هر یک از داستان های پهلوانی را می توان به عنوان یک واحد مستقل بررسی نمود، اما در عین حال همه داستان های پهلوانی شاهنامه دارای یک پیوستگی درونی نیز هستند، بسیاری از این داستان ها حول محور زال و خانواده او می چرخد و این در حالی است که می دانیم زال از اوایل این داستان ها تا پایان آنها در شاهنامه حضور دارد و نماد نامیرایی نسل پهلوانان به شمار می رود.

پرهیز از توصیفات غیر اخلاقی
فردوسی حتی در صحنه هایی چون آمدن تهمینه به استراحتگاه شبانه رستم و عروسی بیژن و منیژه نیز به توصیف اعمال غیر اخلاقی نپرداخته و به سرعت از کنار این دقایق گذشته است.

برتری ارزش های اخلاقی
فردوسی با بیان حماسه قهرمانان، آنان را نماد رعایت اصول اخلاقی قلمداد نموده و ضد قهرمان ها را به علت عدم پایبندی به مسائل اخلاقی سزاوار جزا می داند. هر چند گاه قهرمانان بزرگی چون رستم (گول زدن سهراب) و اسفندیار (زیاده خواهی) نیز دچار لغزش می شوند.

پایان بندی های نامناسب

در بررسی ساختار داستان های پهلوانی شاهنامه، خصوصا در پایان بندی داستان، شباهت هایی میان همه داستان ها وجود دارد و آن پرداختن بیش از اندازه به نتیجه داستان است. به عنوان مثال، در داستان رستم و سهراب، از زمانی که رستم به ماهیت پهلوان روبروی خود (سهراب) پی برده و فردوسی به روایت این بیت می رسد که:
همی ریخت خون و همی کند موی *** سرش پر ز خاک و پر از آب روی
داستان به اوج خود رسیده اما بار دیگر خواننده در تعلیق کمرنگ احتمال آمدن نوشدارو درگیری می شود.:
به گودرز گفت آن زمان پهلوان *** کز ایدر برو زود روشن روان
پیامی ز من پیش کاووس بر *** بگویش که ما را چه آمد به سر
به دشنه جگرگاه پور دلیر *** دریدم که رستم مماناد دیر
گرت هیچ یاد است کردار من *** یکی رنجه کن دل به تیمار من
از آن نوشدارو که در گنج تست *** کجا خستگان را کند تن درست
به نزدیک من با یکی جام می *** سزد گر فرستی هم اکنون به پی
مگر کو به بخت تو بهتر شود *** چو من پیش تخت تو کهتر شود
پس از سر باز زدن کاووس و تعلل عمدی او از فرستان نوشدارو، همزمان با مرگ سهراب، داستان به نقطه پایانی خود می رسد:
بگو پیلتن سر سوی راه کرد *** کس آمد پسش زود و آگاه کرد
که سهراب شد زین جهان فراخ *** همی از تو تابوت خواهد، نه کاخ
پدر جست و بر زد یکی سرد باد *** بنالید و مژگان به هم بر نهاد
پیاده شد از اسب رستم چو باد *** به جای کله خاک بر سر نهاد
با این 78 بیت پایانی داستان زائد به نظر می رسد. در داستان رستم و اسفندیار نیز پس از اصابت تیر رستم به هدف:
هم آن گه سر نامبردار شاه *** نگون اندر آمد ز پشت سیاه
در حقیقت داستان به نقطه اوج خود رسیده و باید فورا پایان یابد، اما فردوسی پس از این بیت تا آغاز داستانی دیگر، 250 بیت را در وصف ماجراهای بعد بیان می کند. تعداد ابیات زائد در داستان رستم و شغاد 140 بیت، در داستان سیاوش 1430 بیت، در داستان فرود و سیاوش 765 و در داستان بیژن و منیژه حدود 80 بیت است. در خاتمه باید یادآوری کرد که علاوه بر نکاتی که گفته شد، بسیاری از خصوصیات قصه های پریان، هم چون وجود قهرمان یا جستجوگری که قربانی توطئه می شود، اما همیشه پیروز می گردد. ضد قهرمان و قهرمان های دروغین، وجود شاهزاده، پیشگو، یاریگر، فرستنده و... از شباهت های اغلب داستان های پهلوانی شاهنامه به شمار می رود.

Sources

حنیف محمد- قابلیتهای نمایشی شاهنامه- انتشارات سروش- چاپ اول 1384

دکتر مهدی فروغ- شاهنامه و ادبیات دراماتیک- وزارت فرهنگ و ارشاد 1354

سعید حمیدیان- درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی- نشر مرکز- 1372

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information