مقایسه ارتباط عقل و وحی در اسلام و مسیحیت (وحی)
English 4274 Views |ارتباط میان عقل و وحی در اسلام
تعقل و تفکر در اسلام
دوباره باید تأکید کرد که کلمه عقل مدلولی بس عمیق تر و وسیع تر از کلمه ratio یا reason در زبانهای اروپایی دارد و اعمال و وظایف عقل کلی و عقل جزی را در وجود انسان در بر می گیرد. تعقل بیشتر به معنای تفکر، مشاهده، شهود حقیقت و معرفت ذوات اشیاء است. در یک حدیث نبوی مشهور آمده است که یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است. عقل قوه ای است در وجود انسان که عالم یا فاعل علم را به مراتب اعلای وجود پیوند می دهد و برای او شهود و تأمل حقایق اعلا را ممکن می کند. عقل وسیله و افزاری برای وصول به حقیقت مطلق است و فقط وجود مطلق می تواند و عاء عقل را پرکند. تفکر که متضمن سیر از باطل به سوی حق است، حاصل تعقل است. فکر ذاتا بر عمل تقدم دارد و امری الهی است، بدین معنا که غایت و غرض آن دنیا و امور دنیوی نیست. به علاوه عقل علاوه بر آنکه سهم مهمی در معرفت دارد، دارای اهمیت وجودی و جهان شناختی است که با خلق عالم ارتباط مستقیم دارد. در قرآن کریم عمل خلقت عالم به وسیله خداوند بدین گونه بیان شده است که «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون؛ چون به چيزى اراده فرمايد كارش اين بس كه مى گويد باش پس [بى درنگ] موجود مى شود.» (یس/ 82) یعنی امر او چنان است که هرگاه خیری را اراده کند به آن می گوید باش و آن هست می شود. در اینجا امر الهی دارای یک معنای وجودی و ایجادی می شود و نقش لوگوس یا کلمه ونوس یا عقل را ایفا می کند.
اهمیت عقل از نظر اسلام
در روایات مختلف از حضرت رسول (ص) نقل شده است که: «اول ما خلق الله العقل؛ نخستین چیزی که خداوند آفرید عقل است.» در روایت دیگر آمده است: اول ماخلق الله نوری و در روایت دیگر آمده است: اول ما خلق الله روحی باز در روایتی درگیر نقل شده است: «اول ما خلق اقلم، و اول ما خلق الله المشیة». بنا به قواعد دقیقی که در علم تفسیر از آن استفاده می شود، این نتیجه به دست می آید که اولین مخلوق روح و حقیقت و نور محمد (ص) است که عرفا از آن به حقیقت محمدیه (ص) تعبیر می کنند. در جهان بینی عرفانی این حقیقت محمدیه اهمیت و معنای وجودی می یابد و مساوی و مساوق با لوگوس در نزد مسیحیان می شود. جز اینکه بر خلاف نظریه مسیحی که لوگوس با خداوند وحدت دارد، در نزد عرفا حقیقت محمدیه مخلوق است و در همه روایات نامبرده از کلمه «خلق» استفاده شده است.
علاوه بر کتاب مبین قرآن و مجامیع روایی و حدیث، در کتاب نهج البلاغه منسوب به حضرت علی (ع)، امام اول شیعیان، بر اهمیت عقل، هم در جنبه معرفتی و هم در جنبه وجودی آن تأکید شده است و در ادوار بعدی شروح فراوانی بر احادیث مربوط به عقل نوشته شده است. در یکی از این احادیث آمده است که اول خیری که خداوند آفرید، عقل بود، پس خداوند خطاب به عقل فرمود: «به من روی کن.» و عقل نیز روی به خداوند کرد، سپس به آن گفت: «به من پشت کن.» و عقل به خداوند پشت کرد. آنگاه خداوند فرمود: «به عزت و جلالم سوگند که من به تو پاداش می دهم و تو را کیفر خواهم کرد.»
ارتباط میان عقل و وحی از نظر قاضی سعید قمی
قاضی سعید قمی از شاگردان مکتب ملاصدرا، فیلسوف نامدار ایرانی این «اقبال» یا روی کردن و «ادبار» یا پشت کردن عقل را به معنایی تفسیر کرده است که با نظریه پرواودوس و اپیستروفه یا رجعت در (فلوطین) شباهت تام دارد. همچنین در احادیث شیعه از عقل معاش و عقل معاد، عقل دنیا و آخرت، عقلی که با آن خداوند عبادت شده و رضای الهی به دست می آید و عقلی که دنیا با آن کسب می شود، سخن به میان آمده است. عرفا از عقل وهبی یا موهبی و عقل کسبی یا اکتسابی و عقل کلی و عقل جزئی، و عقل هدایت و عقل حسابگر و غیره سخن گفته اند که با دو تعبیر intellectus و ratio مطابقت تام دارد.
ارتباط میان عقل و وحی از نظر غزالی
غزالی یکی از بزرگترین متکلمان و عرفای اسلام، مطالب فراوانی در پیرامون مسئله عقل نگاشته است، مثلا در کتاب معروف خود مشکوه الانوار می گوید عقل در نزد فلاسفه همان «روح» در تعبیر اهل ادیان است. سپس در این کتاب پنج صفت برای حقیقت عقل ذکر می کند که در اجسام مادی به چشم نمی خورد:
1- چشم نمی تواند خود را ببیند، در حالی که عقل می تواند ذات و صفات خود را مورد تعقل قرار دهد و در عین حال می تواند به همین معرفت خود عمل حاصل کند.
2- برای چشم، دیدن اشیاء بسیار دور یا بسیار نزدیک بغایت دشوار است، در حالی که عقل می تواند در یک طرفه العین (به هم زدن چشم) همه عالم را تعقل کند.
3- چشم نمی تواند اشیاء کثیف و مظلم مادی را رویت کند، در حالی که برای عقل رسوخ در ذات هر چیزی ممکن است گویی همه چیز به قلمرو عقل تعلق دارد.
4- چشم فقط می تواند سطح بیرونی اشیاء را مشاهده کند، اما عقل می تواند به ماهیت و ذات درونی اشیاء راه یابد.
5- چشم نمی تواند اشیاء نامتناهی را ببیند، در حالی که عقل می تواند اشیاء نامتناهی مثلا اعداد نامتناهی را ادراک کند. خلاصه آنکه از نظر غزالی اگر عقل از بند محسوسات و صور خیالی آزاد شود، خطاناپذیر است. در کتابهای تاریخ فلسفه، غزالی به عنوان فیلسوف دشمن عقل معرفی شده است، اما چنین نیست و باید مخصوصا توجه داشت، عقلی که غزالی با آن به مخالفت برخاسته است، عقل جزئی است که مورد تأکید مشائیان اسلام بوده است و نه عقلی کلی و ذوقی و شهودی که خود بر اهمیت آن تأکید کرده است. مثلا در کتاب المنقذ من الضلال به دو مرتبه علم که به دو مرتبه عقل تعلق دارد اشاره می کند. و نیز تأکید می ورزد که در امر دین عقل کلی، که آن را به بیداری تشبیه می کند بیشتر قابل اعتماد است.
در کتاب مشکوه الانوار وی میان دو نوع معرفت ذوقی و معرفتی بحثی یا کسبی فرق می نهد و در این باره می گوید: «چه تفاوت عظیمی وجود دارد میان اینکه انسان با تعریف «مستی» آشنا باشد و مثلا بگوید که لفظ مستی به حالتی اطلاق می شود که از تأثیر بخارهای منبعث از کبد در قوای دماغی ناشی می شود و بین اینکه خود او مست باشد. در واقع انسان مست در حالت مستی، تعریف مستی را نمی داند و تبیین علمی آن برای او شناخته نیست، او کمترین معرفت علمی درباره مستی ندارد، ولی انسان هوشیار تعریف مستی و علل آن را می داند اما اصلا از مستی بهره ای ندارد. و نیز طبیب وقتی که خود بیمار می شود، تعریف و علل صحت و تندرستی و راههای درمان و علاج بیماری را می داند اما علی رغم آن تندرست نیست. بنابراین اختلاف فاحشی میان ماهیت حقیقی و علل و شرایط زهد، و زهد حقیقی و ترک دنیا وجود دارد.»
ارتباط میان عقل و وحی از نظر شیخ شهاب الدین سهروردی
شیخ شهاب الدین سهروردی، مؤسس حکمت اشراق، به تبع غزالی، عقل و بنابراین فلسفه را به فلسفه ذوقی کشفی و فلسفه استدلالی بحثی تقسیم می کند و این تقسیم با دو مرتبه عقل ارتباط دارد. بدیهی است که از نظر سهروردی حکمت ذوقی کشفی به مراتب برتر از حکمت بحثی است. بهترین فیلسوف کسی است که به تعبیر او متوغل در دو حکمت ذوقی و بحثی باشد. غایت فلسفه در نظر وی مانند افلاطون تأله است یا تشبه به خداوند. جالب این است که سهروردی همه عرفای بزرگ اسلام از قبیل جنید، بایزید بسطامی و حلاج و دیگران را در زمره حکمای متأله و صاحب حکمت ذوقی معرفی کرده است. سهروردی با قرار دادن اولیا و عرفای اسلام در عداد حکمای متأله به خوبی توانسته است با روش و شیوه خاص خود عقل و وحی را پیوند دهد.
ارتباط میان عقل و وحی از نظر ابن عربی
شخصیت بارز دیگری که بحث درباره مسأله عقل و وحی را وجهه همت خویش قرار داده، عارف برزگ اندلسی، ابن عربی معروف به شیخ اکبر، متولد مرسیه است. ابن عربی علی رغم قبول تقسیم دوگانه عقل به عقل کلی و عقل جزئی با توجه به اشتقاق کلمه عقل در زبان عربی که با عقال به معنای بند و قید همریشه است، می گوید عقل نشانه تقیید است و از ادراک حقیقت حق عاجز است. در حدیث آمده است که اول ما خلق الله العقل و این حدیث بدین معنی است که تا وجود مطلق، مقید نشود، در عرصه عالم ظهور و بروز نمی کند. در عین حال ابن عربی بر این امر تأکید می کند که «قلب» بهتر از عقل می تواند تجلیات نامتناهی حق را ادراک کند، به جهت آنکه در حدیث قدسی آمده است که آسمان و زمین گنجایش مرا ندارد و فقط قلب بنده مؤمن است که سعه و گنجایش مرا دارد. پس آشکار است که اگر چیزی بتواند وسعت حق را داشته باشد، آن چیز همان قلب است.
به علاوه ابن عربی در کتاب معروف خود فصوص الحکم در تفسیر این آیه قرآنی: «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید؛ قطعا در اين [عقوبتها] براى هر صاحبدل و حق نيوشى كه خود به گواهى ايستد عبرتى است.» (ق/ 37) می گوید: خداوند در این آیه گفت که این کتاب قرآن تذکری است برای ارباب قلوب و نگفت برای اصحاب عقول، زیرا کلمه عقل چنانکه از لفظ آن پیداست، نشانه تعین و تقید است و جز وجود مقید را ادراک نکند، در حالی که کلمه قلب به معنای حول و تقلب و دگرگونی است و قدرت شهود تجلیات نامتناهی الهی را دارد و به تقلبات و تجلیات الهی متقلب و متحول می شود. خداوند در سوره رحمن می فرماید: «کل یوم هو فی شأن؛ هر روز ذات الهی در شأنی است.» (الرحمن/ 29) قلب نیز چنین است و به شئونات الهی متشأن می شود.
میر سیدعلی همدانی، در رساله ذکریه می گوید که فصل ممیز انسان از دیگر جانوران، عشق الهی است: «پس آن خاصیت که انسان بدان ممتاز باشد از دیگر حیوانات، جوهر محبت حق و نایره ی آتش عشق است که هیچ نوع از موجودات جزوی مستعد قبول این فیض نبوده.» از طرف دیگر ابن عربی تعبیر «حیوان ناطق» یا عاقل را در تعریف انسان کافی نمی داند و به تعبیر دیگر این تعریف را مانع نمی داند. زیرا همه موجودات ناطق و دارای نطقند، شاید او به آیه قرآنی نظر داشته است که: «الله الذی انطق کل شی؛ همان خدايى كه هر چيزى را به زبان درآورده.» (فصلت/ 21) تعریف حقیقی انسان از نظر ابن عربی «موجودی است که به صورت خداوند خلق شده است» یعنی از میان همه موجودات فقط انسان مظهر اسم مبارک «الله» است یعنی جامع جمیع اسماء و صفات حسنای الهی است.
ارتباط میان عقل و وحی از نظر مولانا جلال الدین رومی
مولانا جلال الدین رومی، بزرگترین شاعر عارف جهان اسلام، در اشعار بسیار زیبای خود بر وجه امتیاز میان عقل کلی و عقل جزئی تأکید می کند و بیش از صد بیت از اشعار زیبای مثنوی معنوی به بیان وجه امتیاز میان این دو عقل اختصاص دارد. وی در یک جا می گوید، عقل جزئی موجب بدنامی عقل شده است: عقل جزئی عقل را بدنام کرد. در جای دیگر عقل جزئی را مکر و فسون می خواند، در مصرعی دیگر می گوید که: عقل جزئی «عقل را بر باد داد». تفاوت میان عقل جزئی و کلی به بهترین وجه در دو بیت زیر در کتاب شریف مثنوی بیان شده است:
عقل دو عقل است عقل مکسبی *** که در آموزی تو در مکتب صبی
عقل دیگر بخشـش یزدان بود *** چشـمه آن در میان جان بود
این دو مرتبه عقل در نظر مولانا همان است که ابن عربی از آن به عقل وهبی و عقل کسبی تعبیر کرده است.
نتیجه:
از بحث فوق آشکار است که صرف نظر از حکمت مشاء که بر عقل جزئی و استدلالی تأکید می کند (اما عقل جزئی که به طور کلی از عقل کلی و عقل فعال الهی گسسته نیست) همه حکما و عرفای اسلام و یونان بر وجه امتیاز میان عقل کلی و عقل جزئی و اهمیت وجودی عقل در تکوین عالم تأکید کرده اند و حمله آنان بر علیه عقل فقط متوجه عقل جزئی و استدلالی بوده است، نه عقل ذوقی و کشفی.
Sources
غلامرضا اعوانی- کتاب حکمت و هنر معتوی- نشر گروّس- چاپ اول- 1375
محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی- تهران- سمت- 1382
فردریک کاپلستون- دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی- تهران- ققنونس- 1383
دیدید لاسکم- تفکر در قرون وسطی- ترجمه محمدسعید خیامی کاشانی- تهران- قصیده- 1382
هانری کربن- مجموعه مصنفات شیخ اشراق- جلد 1 و جلد 2 صفحه 15 – 12- انتشارات انجمن حکمت و فلسفه- تهران 1355
اتین ژیلسون- تاریخ فلسفه مسیحی- صقحه 14-11، 5-444 و 35-29 و 60-55
محمد خواجوی- کتاب العقل و الجهل- موسسه مطالعات فرهنگی تهران- 1366- صفحه 594-163
غزالی- مشکوة الانوار به تصحیح ابوالعلاء عفیفی- قاهره 1949
سایت باشگاه اندیشه- مقاله ارتباط عقل و وحی در اسلام و مسیحیت
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites