اسحاق بن ابراهیم حنظلی (ابن راهویه)
English 10934 Views |«ابویعقوب اسحاق بن ابراهیم حنظلی مروزی» معروف به ابن راهویه یکی از رهبران مسلمانان و اعلام دین در زمان امامت امام رضا (ع) به شمار می رود.
او محدث، فقیه، حافظ، باورع، زاهد و راستگو بود و برای طلب حدیث و تحصیل دانش و کمال به طرف عراق، حجاز، یمن و شام مسافرت کرد.
ابن راهویه چند بار وارد بغداد شد و با حفاظ و محدثان بغداد مجالست نمود، و در مورد حدیث با آنان مذاکره کرد. بعد از آن به خراسان بازگشت و در نیشابور اقامت کرد، تا زمانی که در آن شهر درگذشت. علم او در نزد خراسانیها بود و به وسیله آنها پخش شد.
هنگامی که امام رضا (ع) وارد نیشابور شدند، ابن راهویه در این شهر اقامت داشت و هنگام خروج آن حضرت از نیشابور، جلو مرکب ایشان را گرفت و از آن جناب خواست تا برای او و محدثان نیشابور حدیثی را املاء فرمایند.
امام (ع) سرش را از عماری بیرون کردند و فرمودند: «از پدرم شنیدم که می فرمود از پدرم و او از پدرانش از علی (ع) روایت می کرد که رسول خدا (ص) فرمودند از خداوند شنیدم فرمود: لا اله الا الله حصار من است، و هر کس در آن حصن درآید از عذاب من مصون خواهد ماند.» پس از اینکه مرکب حرکت کرد، بار دیگر فرمود: «این لا اله الا الله شروطی دارد و من هم یکی از شروط آن هستم.»
شخصیت و موقعیت
همه فقها و رجال نویسان، ابن راهویه را به فضل و دانش و اتقان در حدیث توصیف کرده اند. تا جایی که عالمان و فقهای معاصرش درباره او می گفتند هرگاه مشاهده کردید یک نفر خراسانی درباره اسحاق سخن ناروائی می گوید او را در دین متهم بدانید، چرا که کسی مانند اسحاق از جسر بغداد عبور نکرده و به خراسان نرفته است.
همچنین نوشته اند که یکی از روزها اسحاق در نزد عبدالله بن طاهر (امیر خراسان) بود و ابراهیم بن ابی صالح هم در آن جا بودند. عبدالله بن طاهر مسأله ای را مطرح کرد، اسحاق گفت: «سنت در این مسأله چنین و چنان است و هر که از سنت متابعت می کند عقیده اش چنین است، ولی ابوحنیفه و یاران او بر خلاف این سنت فتوی می دهند.»
ابراهیم گفت: «ابوحنیفه بر خلاف سنت چیزی نگفته است.»
اسحاق گفت: «من خلاف سنت را در این مسأله در کتاب جد او دیده ام.»
ابراهیم گفت: «ای امیر! اسحاق دروغ می گوید در کتاب جد من چنین چیزی نیست.»
اسحاق بن راهویه گفت: «امیر دستور دهند جامع ابوحنفیه را بیاورند تا موضوع روشن گردد.»
عبدالله فرستاد کتاب را آوردند و به امیر دادند او هنگامی که کتاب را ورق می زد اسحاق گفت: «ای امیر! صفحه یازدهم کتاب را باز کنید و از سطر نهم مطالعه کنید تا سخن مرا در آن جا پیدا کنید.»
هنگامی که کتاب مورد مطالعه قرار گرفت، صدق گفتار اسحاق روشن شد. عبدالله بن طاهر گفت: «حفظ کردن مسائل امری طبیعی است، ولی حفظ صفحه کتاب و سطر آن برای من عجیب است.» اسحاق گفت: «من برای چنین روزی این مطالب را حفظ می کنم تا خداوند این چنین دشمنانی را رسوا کند.» بعد از آن عبدالله بن طاهر از اسحاق پرسید «به من گفته اند شما صدهزار حدیث حفظ دارید!»
اسحاق گفت: «صدهزار حدیث من نمی دانم، ولی هر چه شنیده ام حفظ کرده ام.»
از خودش نقل شده است که می گفت: «در کتابهای من صدهزار حدیث می باشد که در نظرم می باشد.» و یکی از معاصرانش می گفت: «اسحاق یازده هزار حدیث از حفظ برای ما املا کرد و بعد از روی کتاب برای ما قرائت نمود، یک حرفی هم زاید نبود و همه با حفظ او مطابقت می کرد.»
ابن راهویه در شب شنبه چهاردم ماه شعبان سال 238 در حالی که هفتاد و هفت سال از عمرش گذشته بود، درگذشت.
Sources
دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
سيد مصطفى حسينى دشتى- معارف و معاریف
شیخ طوسی- رجال
علامه محمد باقر مجلسى- بحارالانوار
علی اکبر دهخدا- لغتنامه دهخدا
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites