ابوتمام طائی (نقدی بر ابوتمام)

English 5816 Views |

ابوتمام

جای تعجب است و چرا از شخصیتی چون ابی تمام در شگفت نباشیم که با آنکه در مذهب ریشه دار و به نوامیس آن آشناست و از احوال شخصیتهای مذهبی و آثار گرانقدر و کوششهای قابل ستایش آنان آگاهی دارد، و خوب می داند که مخالفان آنان با چه تلاش و کوششی در اندیشه آنند که آنها را بدنام کنند و تاریخ آراسته و پر درخشش و تا بناکشان را به صورتی زشت و ناپسند و آمیخته به بدنامی و ننگ و همراه با جنجال و جفنک در آورند، سخنان بیهوده این گونه دشمنان در در پیرامون ابرمرد هدایت و نهضت گر جنگجو و قهرمان دلاور یعنی مختار بن ابی عبید ثقفی در دیده اش آراسته آمده و تهمت های این دشمنان کینه توز را درباره مختار و آئین و نهضتش، حقیقت ثابت پنداشته و در چکامه رائیه خود که در صفحه 114 دیوانش ثبت است گفته:
و الهاشمیون استقلت عیرهم *** من کربلاء بأوثق الأوتار
فشفاهم المختار منه و لم یکن *** فی دینه المختار بالمختار
حتی إذا انکشفت سرائره اغتدوا *** منه براء السمع و الأبصار
ترجمه: «کاروان ستم رسیده هاشمیان از کربلا کوچ کرد و مختار با خونخواهیش درد دل این خاندان را شفا بخشید. هر چند او آئین پسندیده و مختاری نداشت و سرانجام راز درونش آشکار شد و آنها از او بیزاری جستند.»
در حالی که هر کس بر تاریخ و حدیث و علم رجال با دیدی نافذ نظر اندازد، در می یابد که مختار، در پیشاپیش مردان دین و هدایت و اخلاص است و نهضت بزرگ او جز برای برپا داشتن عدل، از راه برکندن بنیان کافران و در آوردن ریشه ستم امویان نبوده و ساحت او از آئین کیسانی به دور بوده و آن همه تهمت و طاماتی که بر وی بسته اند، راهی به درستی و راستی ندارد و به همین جهت پیشوایان و رهبران بزرگوار ما یعنی حضرات سجاد و باقر و صادق (ع) بر وی رحمت آورده اند و مخصوصا امام باقر (ع) او را بسیار ستوده است. و این شخصیت و اعمالش همیشه در پیشگاه خاندان پاک پیغمبر (ص) مورد سپاس بوده است.
علماء اعلام نیز وی را بزرگ شمرده و به پیراستگی ستوده اند که از آن جمله اند: سید ما «جمال الدین بن طاوس» در کتاب رجالش «آیت الله علامه» در خلاصه «ابن داود» در رجالش «ابن نمای» فقیه، در رساله جداگانه ای به نام «ذوب النضار» که درباره او نوشته است. محقق اردبیلی در «حدیقة الشیعه» صاحب معالم در تحریر طاوسی، قاضی نورالله مرعشی در مجالس المؤمنین و شیخ ابوعلی در منتهی المقال به دفاع از او پرداخته اند. و دیگر دانشمندان نیز. و کار بزرگداشت گذشتگان از او به آنجا رسیده است که شیخ شهید اول در کتاب مزار خود زیارت مخصوصی برای او یاد کرده و در آن گواه راستینی است بر شایستگی و درستی او در کار ولایت و اخلاص وی در طاعت خداوند و محبت نسبت به امام زین العابدین و خشنودی رسول خدا و امیر مؤمنان از او و نیز حکایت دارد از اینکه وی در راه رضای پیشوایان دین و نصرت خاندان پاک پیغمبر و خونخواهی آنان، فداکار و جانباز بوده است.

کتب در سیرت مختار

این زیارت در کتاب «مرادالمرید» که ترجمه مزارالشهید و از علی بن حسین حائری می باشد، هست و شیخ نظام الدین ساوجی مؤلف «نظام الاقوال» آن را تصحیح کرده است. از آن کتاب چنین برمی آید که قبر مختار در روزگاران گذشته از مزارهای مشهور در نزد شیعه بوده و بنابر آنچه در ص 138 ج 1 رحله «ابن بطوطه» آمده، گنبد معروفی هم داشته است و در فراهم آوردن اخبار مختار و سیرت او و پیروزیها و معتقدات و اعمالش گروهی از اعلام همت گمارده اند که از آن جمله اند:
1- ابومخنف لوط بن یحیی ازدی در گذشته به سال 157 که کتابی به نام (اخذ الثار فی المختار) دارد.
2- ابوالفضل نصر بن مزاحم منقری کوفی عطار متوفی 212 وی را کتابی به نام (اخبار المختار) است.
3- ابوالحسن علی بن عبد الله ابی سیف مدائنی متوافی 215- 25 که او را نیز (اخبار المختار) است.
4- ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی متوفی 283 که او را نیز (اخبار المختار) است.
5- ابواحمد عبدالعزیز بن یحیی جلودی متوفی 302 که کتاب (اخبار المختار) دارد.
6- ابوجعفر محمد بن علی بابویه قمی صدوق متوفی به سال 381 که (کتاب المختار) دارد.
7- ابوجعفر محمد بن حسن طوسی درگذشته به سال 469 که او را کتاب (مختصر اخبار المختار) است.
8- ابوعلی محمد بن حسن بن حمزه جعفری طالبی، خلیفه شیخ ما مفید که کتاب «اخبار المختار» دارد.
9- شیخ احمد بن متوج که کتاب (الثارات) یا (قصص الثار) منظوم دارد.
10- فقیه، نجم الدین جعفر که به ابن نما مشهور است و در سال 645 درگذشته است وی را کتاب (ذوب النضار فی شرح الثار) است که تمام آن در جلد دهم بحار چاپ شده است.
11- شیخ علی بن حسن عاملی مروزی که کتاب (قرة العین فی شرح ثارات الحسین) دارد که در 20 رجب 1127 از نگارش آن فراغت یافته است.
12- شیخ ابوعبد الله عبد بن محمد که کتابش بنام (قرة العین فی شرح ثار الحسین) است و یا کتاب (نورالعین و مثیرالاحزان) چاپ شده است.
13- سید ابراهیم بن محمد تقی حفید علامه کبیر سید دلدار علی نقوی نصیر آبادی که کتاب (نور الابصار فی اخذ الثار) دارد.
14- مولی عطاء الله بن حسام هروی که (روضة المجاهدین) دارد و در سال 1303 چاپ شده است.
15- مولی محمدحسین بن مولی عبدالله ارجستانی که (حمله مختاریه) دارد.
16- نویسنده هندی نواب علی ساکن «لکهنو» که کتاب (نظاره انتقام) دارد و در دو جزء چاپ شده است.
17- حاج غلام علی بن اسماعیل هندی که «مختارنامه» دارد.
18- سید ما، سید محسن امین عاملی که کتاب (اصدق الاخبار فی قصة الاخذ بالثار) دارد.
19- سیدحسین حکیم هندی که ترجمه (ذوب النضار) ابن نما، دارد.
20- سید محمد حسین بن سید حسین بخش هندی زاده 1290 که کتاب (تحفة الاخیار فی اثبات نجاة المختار) دارد.
21- شیخ میرزا محمد علی اوردبادی که کتاب [سبیک النضار او: شرح حال شیخ الثار] در 250 صفحه دارد و در آن حق سخن را اداء کرده و کمان تحقیق را کشیده و تیری در ترکش نگذاشته است ما مقدار زیادی از این اثر را خوانده و آن را کتابی دیدیم که در این باب منحصر است و مانندش تألیف نشده. خداوند وی را از سوی حق و حقیقت پاداش نیکو دهاد.

قصیده مختار

او (اوردبادی) درباره «مختار» قصیده ای به روی قصیده ابی تمام دارد و در آن ستایش دوست و شریک فضیلت مختار یعنی «ابراهیم بن مالک اشتر» را بر ثنای مختار افزوده است و آن چکامه این است:
یهنیک یا بطل الهدی و الثار *** ما قد حویت بمدرک الأوتار
لک عند آل محمد کم من ید *** مشکورة جلت عن الإکبار
عرفتک مقبلة الخطوب محنکا *** فیه جنان مهذب مغوار
أضرمت للحرب العوان لظی بها *** أضحت بنو صخر وقود النار
و أذقت نغل سمیة بأس الهدی *** و أمیة کأس الردی و العار
فرأوا هوانا عند ضفة خازر *** بمهند عند الکریهة وار
فرقت جمعهم العرمرم عنوة *** یوم الهیاج بفیلق جرار
و فوارس من حزب آل المصطفی *** أسد الوغی خواضة الأخطار
و بواسل لم تغرهم و ثباتهم *** إلا بکل مدجج ثوار
لم یعرفوا إلا الإمام و ثاره *** فتشادقوا فیها بیا للثار
فتفرقت فرقا علوج أمیة *** من کل زناء إلی خمار
و أخذت ثارا قبله لم تکتحل *** علویة مذ أرزئت بالثار
و عمرت دورا هدمت منذ العدی *** بالطف قد أودت برب الدار
عظم الجراح فلم یصب أعماقه *** إلاک یا حییت من مسبار
فی نجدة ثقفیة یسطو بها *** فی الروع من نخع هزبر ضاری
الندب إبراهیم من رضخت له *** الصید الأباة بملتقی الآصار
من زانه شرف الهدی فی سؤدد *** و علا یفوح بها أریج نجار
حشوالدروع أخو حجی من دونه *** هضب الرواسی الشم فی المقدار
إن یحکه فاللیث فی حملاته *** و الغیث فی تسکابه المدرار
أو یحوه فقلوب آل محمد *** المصطفین السادة الأبرار
ما إن یخض عند اللقا فی غمرة *** إلا و أرسب من سطا بغمار
أو یمم الجلی بعزم ثاقب *** إلا و رد شواظها بأوار
المرتدی حلل المدیح مطارفا *** و الممتطی ذللا لکل فخار
و علیه کل الفضل قصر مثلما *** کل الثنا قصر علی المختار
عن مجده أرج الکبا و حدیثه *** زهت الروابی عنه بالأزهار
و مآثر مثل النجوم عدادها *** قد شفعت بمحاسن الآثار
و کفاه آل محمد و مدیحهم *** عما ینضد فیه من أشعار
أسفی علی أن لم أکن من حزبه *** و کمثلهم عند الکفاح شعاری
فهناک إما موتة أرجو بها *** أجر الشهادة فی ثناء جاری
أو أننی أحظی بنیل المبتغی *** من آل حرب مدرکا أوتاری
و أخوض فی الأوساط منهم ضاربا *** ثبج العدی بالمقضب البتار
و لأثکلن أراملا فی فتیة *** نشأوا علی الإلحاد فی استهتار
و مشیخة قد أورثوا کل الخنا *** و العار أجریة من الکفار
لکن علی ما فی من مضض الجوی *** إذ لم أکن أحمی هناک ذماری
لم تعدنی تلک المواقف کلها *** إذ أن ما فعلوا بها مختاری
فلقد رضیت بما أراقوا من دم *** فیها لکل مذمم کفار
ولأشفین النفس منهم فی غد *** عند اشتباک الجحفل الموار
یوم ابن طه عاقد لبنوده *** و جنوده تلتاح فی إعصار
تشوی الوجوه لظی به نزاعة *** لشوی الکماة بأنصل و شفار
فهنالک الظفر المریح جوی الحشا *** من رازح فی کربه بأسار
و یتم فیه القصد من عصب الولا *** لبنی الهدی کالسید المختار
یا أیها الندب المؤجج عزمه *** و أمین آل المصطفی الأطهار
یا نجعة الخطب الملم و آفة ال *** کرب المهم و ندحة الأوزار
لا غرو إن جهلت علاک عصابة *** فالقوم فی شغل عن الإبصار
فلقد بزغت ذکا و هل یزری بها *** أن تعش عنها نظرة الأبصار
لک حیث مرتبع الفخار مباءة *** و لمن قلاک مزلة الأغرار
و مبوأ لک فی جوار محمد *** و ملاذ عترته حماة الجار
فلئن رموک بمحفظ من إفکهم *** فالطود لا یلوی بعصف الذاری
أو یجحدوک مناقبا مأثورة *** مشکورة فی الورد و الإصدار
فلک الحقیقة و الوقیعة لم تزل *** عن قدس مجدک فی شفیر هار
فتهن محتبیا بسؤددک الذی *** تزور عنه جلبة المهذار
خذها إلیک قصیدة منضودة *** من جوهر أو من سبیک نضار
لم یحکها نجم السماء لأنها *** بزغت بشارقة من الأقمار
کلا و لا ضاهی محاسن نظمها *** ما عن حطیئة جاء أو بشار
هی غادة زفت إلیک و لم یشن *** إقبالها بدعارة و نفار
هبت علیک نسائم قدسیة *** حیت ثراک برحمة و یسار
و سقی لإبراهیم مضطجع الهدی *** ودق الغمام المرزم المکثار
ما نافح الروض النسیم مشفعا *** سجع البلابل فیه شدو هزار
یتلو کما یتلی بکل صحیفة *** مر العشی و کرة الإبکار

ترجمه قصیده

ترجمه: «ای قهرمان هدایت و خون، گوارا بادت آنچه با شمشیر انتقام گیرت به کف آوردی. تو را در پیشگاه خاندان محمد (ص) نعمت های ستوده ای است که از مرز بزرگداشت برتر است. پیشامدهای روزگار، تو را کار دیده ای شناختند که در سینه دلی پاک و بی باک دارد. و تو چنان آتش جنگ سختی بر افروختی که دودمان بنی امیه هیزم آن شدند. به زنا زادگان سمیه و امیه سرسختی هدایت را چشاندی و به کامشان شرنگ مرگ و ننگ ریختی. و آنها در کنار (خازر) به شمشیر آخته در هنگام جنگت، شکست را، به چشم دیدند، و گروه بسیار آنان را در روز نبرد، با لشکر جرار خود به ستیز پراکندی. جنگاورانی که هواخواه خاندان مصطفی و شیران بیشه شجاعت و مردانی حادثه دیده بودند. دلاورانی که جز برای روبرو شدن با همنبردان مسلح، به پا نمی خاستند. و جز امام و کین خواهی او چیزی نمی شناختند و فریاد وا انتقاما می کشیدند پس نابکاران زناکار و شرابخوار امیه از هم پاشیدند، و تو از خونی انتقام گرفتی که از زمان ریختن آن، هیچ علویه ای سرمه به چشم نکرد و خانه هائی را آباد کردی که از آن روز ویران شده بود، که دشمنان، خداوندان آن خانه ها را در کربلا کشتند.
دردی بس بزرگ بود و عمق آن را کسی جز تو در نمی یافت. درود بر تو، از این ژرف بینی. از دودمان «نخع» نیز شیری شکاری با شجاعتی «ثقفی» به نبرد تاخت وی مردی فرزانه به نام «ابراهیم» بود، که در برخورد با حوادث، شکارهای سرکش را به کم می گرفت. او آراسته به شرف هدایتی است که این هدایت همراه با سروری و سیادتی است که از آن نسیم خوش اصالت می وزد. جوشن پوش خردمندی است که کوههای بلند و استوار در برابر او خوار و بیمقدارند. به گاه تاخت و تاز به شیر می ماند و در زمان بخشش به باران ریزان شبیه است. جای او دلهای آل محمد است همان سرورانی که نیک نهاد و پاک سرشتند. به گاه دیدار دشمن در نشیب مهلکه ای فرو نمی رود، مگر آنکه مهاجمان بر فراز آمده را به خاک هلاک می نشاند. و چون به آهنگی استوار بر فراز می آید، شعله های فروزان و سرکش را خاموش و بدل به دود می کند. رداء ستایش را شرافتمندانه بر دوش دارد، و بر مرکبی که رام سر افرازان است، سوار است.
هر فضیلتی به وی منحصر است همانطور که هر ستایشی در مختار خلاصه می شود. عود، بوی خوش و حدیث خویش را از بزرگی او و شکوفه ها درخشندگی و شکوفائی را از فروغ او مایه گرفته اند. او را به شماره ستارگان، یادگارهای ارزنده و آثار نیک است. خاندان پاک پیغمبر و ستایش آنها، وی را از تمام اشعاری که دیگران در باره وی پرداخته اند بی نیاز می کند. افسوس من بر این است که از حزب او نبودم و در هنگامه جنگ شعاری همچون آنان نداشتم که یا به مرگی که پاداش شهادت و نیکنامی دارد، دل ببندم و یا به آرزوی انتقام گیری از خاندان امیه، برسم. در قلب لشکر دشمن فرو روم و سران سپاهشان را به شمشیر بران بزنم و مادرانرا به سوگ مرگ جوانانی که در کفر و نابکاری بار آمده اند، بنشانم و پیران آنان را که ننگ و عار کافر پیشگان ارث به جا مانده ایشان است نیز از پا درآورم. لیکن با این دردی که در دل من است که چرا در آن نبرد من نیز از مدافعان حریم خویش نبوده ام، از پاداش هیچ یک از این مواقف بی بهره نیستم زیرا آنچه آنان کرده اند پسند من بوده است. پس من به خونهائی که جنگاوران در آن پیکارها از مردم بدکار و کافر پیشه ریختند، خشنودم و به فردائی دل خوشم که لشکری انبوه و بسیار درهم می آمیزد، همان روزی که پرچمدار لشکر پسر پیغمبر است و سپاهش از دل گرد و غبار بدر می آید و زبانه آتش نبردشان چهره ها را بریان می کند و تیرها و دم شمشیرها پوست از سر سرکشان می کند.
روز پیروزی بزرگی که سوز دل خسته دلان و اندوه زدگان را فرو می نشاند و دوستداران دودمان پیغمبر را چون سید مختار به هدف می رساند، آن روز است. ای مختار! ای ابر مرد مصمم و ای امین دودمان پاک محمد (ص)، ای مایه امید در سختیها و ای غمگسار اندوه زدا و ای گریزگاه دشواریها. شگفت نیست اگر گروهی، بلندی مقامت را در نیافتند چه آنها از بینائی محرومند. تو به فرزانگی درخشیدی و باکی نیست اگر دیده هائی از دیدن این درخشش بی بهره ماند. تو را در سرای سرافرازان منزل است و برای دشمنت مزلت مغروران است جایگاهت در جوار محمد و در پناه تبار همسایه دوست اوست. اگر دشمنان از کمان تهمت تیرت زنند باید بدانند که کوه از پرش کاهی نمی لغزد. اینان اگر مناقب بر جای مانده ات را که از آغاز تا انجام قابل ستایش است، انکار کرده اند باید بدانند که حقیقت از آن توست و زشتی از ساحت پاک بزرگیت بدور است ما از سر مهر بر سیادت تو که اسیر جنجال زورگوئیهای یاوه سرایان شد گریه می کنیم و این قصیده آراسته از گوهر و زر ناب را به تو تقدیم می داریم چکامه ای که ستارگان را یارای برابری با آن نیست. زیرا از ماه تابان تابنده تر است.
اشعار «حطیئه» و «بشار» نیز هرگز با محاسن نظم آن پهلو نخواهد زد این عروسی است که برای تواش آراسته اند و دیدارش به پلیدی و تردامنی آلوده نیست. تا گاهی که باد ملایم باغ ها با آهنگ بلبلان و نوای خوش هزاران که هر بام و شام چون قرآن خوانان نغمه سر می دهند، همراه است نسیم های قدسی بر تو وزان و رحمت و راحت بر گورت نثار باد. تربت هدایت «ابراهیم» را نیز ابرهای پر آب و روان و ریزان سیراب کناد.»

Sources

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد2 صفحه 487، جلد ‏4 صفحه 238

ذوب النضار- المطبوع فی بحار الأنوار- جلد 4 صفحه 346

احمد بن موسی بن طاووسی الحسنی- التحریر الطاووسی- صفحه 558 رقم 418

علامه حلی- رجال- صفحه 168 رقم 2

ابن داود- رجال ابن داود- صفحه 277 رقم 493

شمس الدین محمد بن عبدالله (ابن بطوطه)- رحلة ابن بطوطة- صفحه 220

سید نورالله حسینی شوشتری- مجالس المؤمنین- جلد 2 صفحه 245

ابوتمام طائی- دیوان أبی تمام- صفحه 135

محمد بن إسماعيل مازندراني- منتهى المقال- صفحه 364

شیخ مقدس اردبیلی- حدیقة الشیعة- جلد 2 صفحه 30

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information