فضه خادمه
English 6554 Views |فضه خادمه
کنیز و خادمه حضرت فاطمه زهرا (س) و از زنان شایسته و با فضیلت اسلام؛
پدرش از شاهان (بزرگان) هندوستان و خودش اشراف زاده و به نقلی (شاهزاده) بود و در زمان رسول خدا (ص) در یکی از جنگها به عنوان غنیمت جنگی، خدمت پیامبر اسلام (ص) آورده شد. اینکه چگونه به مدینه آمده کاملا در تاریخ نیست، زیرا آن اراضی در زمان «عبدالملک بن مروان»، زمان حضرت سجاد، امام چهارم شیعیان، فتح شده و در صدر اسلام، لشگری از مسلمین به آنجا نرفته بود، اما مورخین با چند احتمال ذکر کرده اند.
1- چون «نجاشی» پادشاه حبشه که مسلمان شده بود و تحت پرچم اسلام آمده بود، با پادشاه هند جنگی کرده و فضه را به غنیمت گرفته و آن را لایق رسول خدا (ص) دانسته و خدمت آن حضرت هدیه کرده باشد.
2- یا اینکه قیصر روم که مکرر برای پیامبر اسلام، هدیه می فرستاد یکبار هم این بانوی بزرگوار، هدیه او بوده است.
3- ممکن است فضه خاتون، نوری خدائی در دلش تابیده و خودش را در معرض اسارت در آورده تا به خدمت حضرت رسول، مشرف شود و این چنین هم، شده باشد. مانند حضرت نرجس خاتون که از همین راه به خدمت امام عسگری (ع)، رسید. (ماجرای آن در فیش مربوطه موجود است)
وی زنی زیبا صورت، دارای فضائل اخلاقی، فصاحت کلام و دانا در علم فقه و علم کیمیا بود. احاطه اش بر قرآن کریم آنقدر زیاد بود که به اذعان همه مورخین، 20 سال آخر عمرش فقط با آیات قرآن سخن گفت. کمالاتش بسیار و دائما در حال مناجات و عبادت بود.
او 2 مرتبه ازدواج کرده بود و این ازدواج ها با نظر علی بن ابیطالب (ع) بود. که مرتبه اول، با «ابوثعلبه حبشی» و از او یک پسر داشت و بعد از مرگ «ابوثعلبه» علی (ع) او را با «سلیک غطفان» تزویج کرد.
چگونه به خانه فاطمه زهرا (س) راه پیدا کرد
از امیرالمؤمنین نقل است که فرمودند: «فاطمه زهرا (س) عزیزترین عزیزان رسول خدا (ص) بانوی خانه من بود. که به علت کار زیاد و شدت زحمت خانه، رنجور و سخت در فشار بود. روزی از او خواستم که از پدرش رسول خدا (ص) تقاضای خدمتکار نماید. فاطمه (س) برای اظهار این نیاز خدمت پدر رفت، امام پس از مدت کوتاهی برگشت و فرمود: "از هیبت آن بزرگوار، در خود، قدرت گفتن ندیدم." [در بعضی نقل هاست که پیامبر (ص) مشغول گفتگو با دیگران بودند]. بار دیگر حضرت فاطمه (س) همراه علی (ع) خدمت پیامبر بودند، رسول اکرم (ص) متوجه شدند که دخترش، برای حاجتی به پدر، مراجعه داشته، فرمودند: "آیا حاجتی دارید؟" آنها عرض کردند: "ما تقاضای خادمه ای از خدمتشان داریم." پیامبر (ص) فرمودند: "آیا می خواهید چیزی به شما تعلیم دهم که از خدمتکار و آنچه در دنیاست، بهتر باشد؟" پس تسبیحات حضرت زهرا (س) را به آنها یاد دادند.»
به روایت دیگر، چون آنها عزم رفتن کردند، پیامبر (ص) از شدت حال آنها گریست و فرمود: «قسم به حق کسی که مرا به رسالت مبعوث کرده، در مسجد 400 نفرند که غذا و لباس ندارند، اگر خوف آن نداشتم که ثواب اجر انفاق به اصحاب صفه، از دست برود، هر چه می خواستید می دادم.»
این گذشت و رسول خدا (ص) از حجره خود بیرون رفت، این آیه نازل شد: «و اما تعرضن عنهم ابتغاء رحمه ربک ترجوها فقل لهم قولا میسورا؛ و اگر به اميد رحمتى كه از پروردگارت جوياى آنى از ايشان روى مى گردانى پس با آنان سخنى نرم بگوى.» (اسراء/ 28) خداوند فرمود: این اعراض تو، به خاطر ثواب و رحمت و رضای ماست که به آن امیدواری، لیکن نیکو، با او سخن بگو که در آن هم، رضای ما و ثواب و رحمت نیز هست. و یا پیامبر خدا (ص) از قول میسور در این آیه دانست که چه بسا رسیدن به رضوان و رحمت خدا رضایت خاطر و برآمدن حاجت فاطمه زهرا (س) می باشد. پس جاریه ای (کنیزی) برای دختر گرامیش فرستاد و نام او را فضه گذاشت. بنابر نقل دیگری در تاریخ گفته شده، رسول خدا در آغاز به جای خادمه، تسبیحات را به دخترشان تعلیم دادند، اما بعد که فتوحات زیادی داشتند و پس از جنگ «خیبر و بنی بصیر» که به اصطلاح دست پیامبر باز شد و اسرای زیادی به غنیمت گرفتند، فضه را به فاطمه زهرا هدیه کرده و خودشان کارها را تقسیم نمودند، یک روز فضه کار کند و روز دیگر استراحت نماید.
اینکه در بعضی منابع هم آمده: آیا امیرالمؤمنین علی (ع)، پولی داد و فضه را برای همسرش خرید، یا پیامبر (ص) او را به عنوان «سهم رزمنده» یا به «عقد بیع» و یا به عنوان هدیه (برحسب اختیاری که در غنائم جنگی داشتند)، به خانه علی (ع)، منتقل ساخت. مشخص نیست ولی به هر حال، این بانوی بزرگوار، با تمام وجود، در خدمت آن خانواده (پنج تن آل عبا)، بود و همیشه میل قلبیش، رضایت آنها بود و آن را بر میل و رضای خود، ترجیح می داد. دائما از فیض وجود زهرا (س) بهره مند و از کلام ایشان استفاده می کرد، و در این راستا، درسهای زیادی از حلم و بردباری و شکرگزاری و تحمل رنج و مصیبت های دنیا گرفت و در عبادات و اطاعات خدای متعال، چون سیده زنان عالم، اهتمام زیاد داشت و همه جا در شدت محنت و مصیبت آن خانواده، سهیم و شریک بود.
شاهدی بر مصیبت
در مقام و شخصیت او همین بس که در جریان وفات و رنج آخرین روزهای زندگی حضرت فاطمه جزو معدود زنان و مردان حاضر است که وقتی عمر بن خطاب به درب خانه آمد تا علی (ع) را به مسجد برای بیعت ببرد و خودش به معاویه چنین می گوید که «زمانی که به در خانه علی (ع) رسیدم، اول فضه، کنیزشان بیرون آمد و با من مدتی بحث و گفتگو کرد. آنگاه حضرت زهرا (س) به پشت در رسید و امر را جویا شد که آنچنان در را به پهلوی او زدم و او چنان نالید که من گمان کردم که مدینه زیر و رو شد.»
فاطمه زهرا (س) فضه را صدا زدند و فرمودند: «یا فضه مخذینی؛ ای فضه مرا بگیر و بر سینه ات تکیه ده.» به خدا سوگند که فرزندی که در شکم داشتند، کشتند. فضه سراسیمه خود را رساند، آن حضرت را در بغل گرفت تا به اطاق برساند. (هرچند که آن چنین با همان فشار درب، سقط شده بود) حضرت از حال رفته و بعد از مدتی که چشم باز کردند از فضه سراغ شوهر را گرفتند و فضه ماجرای بردن علی (ع) به مسجد را برای ایشان بازگفت.
الحاق فضه به آل پیامبر (ص) فضه همیشه به عنوان یکی از اعضاء آن خانواده مورد احترام و تکریم بوده و هیچگاه به چشم خدمتکاری به او دیده نمی شد.
به روایت تفاسیر از جمله «مجمع البیان طبرسی» و بعضی روایات دیگر، او مشمول آیات سوره «هل اتی» همراه با حضرت علی (ع) و فاطمه (س) و حسنین شده است.
وقتی که حسنین مریض شده و پدر و مادر برای سلامتی آنها نذکر کردند که 3 روز، روزه بگیرند فضه هم همین نذر را کرد در آن 3 روز موقع افطار، مسکین، یتیم و اسیری آمده و آنها غذای خود را به آنها دادند و فضه خادمه، به پیروی از سروران خود، چنین کرد و غذایش را به مستمندان داد و شامل آیات مبارکه «و یطعمون الطعام علی؛ و به [پاس] دوستى [خدا] بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دادند.» (انسان/ 8) که گفته شده، سوره هل اتی را جبرئیل، در این باره از طرف خدای متعال، در حق آنها همراه با فضه، نازل کرده روایتی دیگر از سیدهاشم بحرانی، از امام صادق (ع) آورده که امیرالمؤمنین علی (ع) برای او دعا نمود و فرمود: «اللهم بارک لنا می فضتنا؛خداوندا، به فضه ما برکت غنایت فرما.» (به نقل از خصائص از کتاب ثاقب المناقب)
علم کیمیا می دانست
زمانی که در خانه حضرت علی (ع) وارد شد، تهی دستی و فقر آن خانواده، او را مکدر و ناراحت می کرد. زیرا چنانکه گفتیم او از خانواده بزرگ زاده (شاهزاده) و سرشناس بود و دارویی نزد خود داشت که از آن مس را طلا می کرد.
روزی برای خوش خدمتی و ارائه این صنعتش، قطعه ای از مس را برداشت و با آن دوا، طلایش کرد و بر مولای خود، عرضه نمود. حضرت علی (ع)، تبسمی نمود و نگران شد و فرمود: «ای فضه نیکو عملی است ولی اگر این فلز را چنین و چنان می کردی، آنطور می شد.» فضه متوجه شد که حضرت، از این علم بهره مند است عرض کرد «مگر شما علم کیمیا می دانید؟» امام علی فرمود: «آری.» و بعد به امام حسین (ع) که آنجا بود، اشاره کرد و گفت: «این فرزند من هم می داند.» سپس مدتی برای او در بی اعتباری دنیای فانی و اعتبارات سرای باقی سخن گفت.
این زن با فضیلت تا آخر دقائق زندگی و موقع احتضار و شهادت سرورش حضرت زهرا (س) حاضر بود و زمانی فاطمه (س) از دنیا رفت و علی (ع) او را کفن نمود، همین که خواست بندهای کفن را ببندد، صدا زد، ای زینب و ام کلثوم و حسن و حسین و فضه، بیایید و یکبار دیگر از مادرتان توشه بردارید که این آخرین ملاقات است.»
این نکته بسیار مهم است که در این خطاب، در صف فرزندان حضرت زهرا (س) قرار می گیرد. بعد از وفات حضرت صدیقه (س) او همچنان در خانه علی (ع) ماند و همانطور که گفتیم با نظر آن حضرت ازدواج کرد و ظاهرا فرزندان زیادی نیز داشته است.
سپس در خدمت گذاری حضرت زینب کبری، و همراهی آن بزرگوار بود تا اینکه با کاروان آنها به سرزمین کربلا آمد و شاهد بر تمام مصیبت های اهل بیت پیامبر (ص) بود و حکایت «شیر و فضه» در واقعه کربلا، پس از شهادت حسین بن علی (ع) آن زمان که کافران از خدا بی خبر خواستند تا بر بدن آن حضرت با اسب بتازند، حضرت زینب (س) به وحشت افتاد و ناله سر داد، فضه خادمه که مضطرب شده بود، با اجازه از بانوی خود، به صحرا رفت و شیری را صدا زد و او را تا قتلگاه آورد تا مانع از تاختن بر بدن حسین (ع) شود. (حکایت در روضه کافی، بحارالانوار و دیگر کتابها نقل شده است) هرچند که فضه خادمه، فضائل زیادی داشته، اما در اینجا یکی از آنها را نقل می کنیم.
ابوالقاسم قشیری
قشیری می گوید: در سفر حج از کاروان عقب ماندم، ناگهان در بیابان به زنی برخورد کردم، پرسیدم »کیستی؟» گفت: «فقل سلام فسوف تعلمون؛ سلام گو، که به زودی می دانید.» بر او سلام کردم و گفتم: «اینجا چکار می کنی؟»
گفت: «من یهدا الله فلا مضل له؛ هر که را خدا هدایت کند، گمراه کننده ای برایش نیست.»
گفتم: «از جن هستی یا انسان؟»
گفت: «یا بنی آدم، خذوا زینتکم؛ ای فرزندان آدم، زینت های خدا را برگیرید.»
گفتم: از کجا می آیی؟
گفت: ینادون من مکان بعید (از جایی دور فرا خوانده می شود)
گفتم: «کجا می روی؟»
گفت: «ولیه علی الناس حج البیت؛ بر مردم واجب است که برای خدا حج به جا آورند.»
گفتم: «غذا می خواهی؟»
گفت: «و ما جعلنا هم جسدا لا یاکلون الطعام؛ آنها را مرده قرار نداده ایم که خوراک نخواهند.» به او غذا دادم و گفتم: «عجله کن.»
گفت: «لا یکلف الله نفسا الا وسعها؛ خداوند هر کس را به قدر نیرویش تکلیف می کند.»
گفتم: «پشت سر من سوار شو.» گفت: «لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا؛ اگر در آسمانها و زمین، جز خدای یکتا، خدایانی بود، دستخوش فساد می شدند.»
پیاده شدم و او را سوار کردم. گفت: «سبحان الذی سخرلنا هذا؛ منزه است خدایی که این را برای ما رام ساخت.» همین که به قافله رسیدیم گفتم «به در قافله کسی را داری؟» گفت: «یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض و ما محمد الا رسول، یا یحیی خذ الکتاب، یا موسی انی اناالله»
فهمیدم در قافله چهار نفر به نامهای داود، یحیی، محمد، موسی دارد. دیدم چهار جوان به طرف ما آمدند. گفتم «اینها چه نسبتی با تو دارند؟»
گفت: «المال و البنون وزینه الحیوه الدنیا.» دانستم هر چهار نفر پسران اویند از آنها پرسیدم «این زن کیست؟» گفتند: «او فضه کنیز حضرت فاطمه زهرا (س) است. 20 سال است که جز با قرآن تکلم نمی کند.»
Sources
ذبیح الله محلاتی- ریاحین الشریعه- جلد 2 و 3
احمد بهشتی- زنان نامدار در قرآن و حدیث و تاریخ
سيد مصطفى حسينى دشتى- معارف و معاریف
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites