علل گریز از مذهب

English 4467 Views |

گریز از مذهب می تواند ناشی از عوامل متعددی باشد از جمله:

1- احساس کاذب بى فایده بودن دین و عقاید دینى در زندگى انسان
برخى مى پندارند دین کاربردى در زندگى بشر امروزى ندارد: «در گذشته، زندگى مواجه با هزاران مصائب و مشکلات از یک طرف و هزاران مسائل و مجهولات از طرف دیگر بود، بشر خود را عاجز و محتاج و متواضع مى دید. رفع مشکلات و بیچارگى ها و حل مجهولات و ابهام ها را از خدایان و موجودات فوق طبیعى و روحانیون مى خواست... در زمین نیز اداره و نظام امور، کم و بیش با دستگاه هاى دینى بود. بنابراین به این مطالب، احتیاج و انس خاص داشت. ولى بعدها که ترقیات صنعت و پیشرفت وسایل مبارزه با عوامل طبیعت و دفاع انسان، توسعه و تکامل یافت و زندگى نسبتا مرفه و مطمئنى نصیب بشر گشت و اکتشافات علمى به نوبه خود، پرده از بسیارى از اسرار و مجهولات برداشت... و از طرف دیگر امور اجتماعى و مدنى از دستگاه هاى دینى منفک شد، رفته رفته یک حالت بى نیازى، بلکه بى اعتنایى در مردم نسبت به خدا و دین و آداب دینى شیوع یافت.»
دلایل و شواهد بسیارى برسستى این سخن وجود دارد از جمله:
الف) درست است که پیشرفت هاى علمى سبب تسلط فراوان انسان بر طبیعت و منابع آن شده است، اما انسان هنوز نتوانسته است بر مشکلات روحى خویش فائق آید و علم وصنعت به تنهایى قادر به تامین آرامش روحى و معنوى انسان نیست. «به طور خلاصه، به هیچ وجه، نگرانى و ناراحتى از صحنه کشورهاى پیشرفته و متمدن رخت نبسته است. به هیچ وجه، علم و صنعت و نظامات حقوقى و قضایى و اقتصادى و سیاسى بشرى آن اعتماد و امنیت و ارتباطى را که مطلوب بشر و مورد احتیاج و ضرورت گردش سالم امور و پیشرفت آنان مى باشد، پیش نیاورده بلکه آنچه از این بابت هست، میراث گذشته است... به طور محسوس دیده مى شود که نه تنها در التیام و ارتباط سالم تشکیل دهنده کاخ اجتماع بشر، سستى و از هم گسیختگى پدید آمده، بلکه از درون نیز روز به روز تهى و خالى مى گردد. با از بین رفتن یا تضعیف مبانى و آرمان ها و سنت هاى اخلاقى، یک سلسله خلأهاى روانى و فکرى در عواطف و مغزها و اعمال ملت هاى متمدن پدیدار شده و مى شود... اگر علم و عقل، بشر را به سر منزل آسایش و مطلوب خود رسانده... پس از این تلاش ها و تلاطم هاى روز افزون و این فعالیت ها و تکاپوى عظیم براى چیست؟»
ب) در سر مقاله یکى از مجلات روشنفکرى دهه 40 آمده است: «منحنى تغییرات تکامل علم و عقل بشر در قرن نوزدهم و بیستم نسبت به قرون گذشته با سرعت تصاعدى سرسام آورى بالا مى رود. آرتورکستلر در مقابل این منحنى صعودى عقل انسانى، یک منحنى نزولى را که آن هم در این دو قرن به طور سرسام آور تنزل مى کند و سجایا و اخلاق انسان این دو قرن را نشان مى هد، قرار مى دهد. جانشین شدنى علم به جاى مذهب و اخلاق، هرچند سطح زندگى را بالا برده و انسان را بر طبیعت غالب ساخته است اما به عکس، غلبه انسان را بر خودش و بر شهوات و امیال و سجایایش تأمین نکرده است. بحران عصر ما ناشى از این است که از قرار معلوم، علم که جاى مذهب و اخلاق را گرفته، قادر به انجام تمام وظایف نمى باشد.
در اکتبر 1958م. در پاریس، مقاله اى تحت عنوان «حس مذهبى یا بعد چهارم روح بشرى» به چاپ رسیده است. در این مقاله آمده است که وضع کنونى دنیاى متمدن غرب مانند وضع فردى است که در نتیجه مواجهه با مصائب و مشکلات زندگى و عاجز ماندن از توافق دادن نظام درونى خود و تسلط یافتن بر عوامل خارجى، یک مرتبه متوجه و متوسل به قواى اجتماعى یا فوق بشرى و خدایى مى گردد. در دنیاى مغرب نیز رجعت فوق العاده اى به سوى (Spritualisme) ظاهر شده است. پس از دو قرن تجربه و اطمینانى که بشر به علوم و نظریات روحانیت فلسفى و اجتماعى پیدا کرده بود، اکنون با مناظر وحشتناک آثار بسیارى از ترقیات علمى رو به رو شده است. علم در حل مسائل بشرى اقرار به عجز مى نماید. نویسنده مقاله در بخش دیگرى از گفتارش مى نویسد: «با آن که هنوز اتفاق کامل آراء و نظریات حاصل نشده است ولى جریانى وجود دارد که غالب متفکرین متعلق به مکتب هاى مختلف را به نظریه یا تعریفى به مضمون ذیل سوق داده است: دیندارى یا حس مذهبى یکى از عناصر ثابت و طبیعى روح انسانى است که اساسا و بالذات، مستقل از سایر پدیده ها و کیفیات بوده، یک نوع ادراک طبیعى مى باشد که از ضمیر خاص و وجدان مکتوم بشر فوران مى کند. عاطفه دینى یا مفهوم تقدس خواهى نسبت به مفاهیم زیبایى (مولد هنر)، نیکى (مولد اخلاق) و راستى (مولد علم)، مفهوم حس چهارمى است که داراى همان اصالت و استقلال سه مفهوم دیگر مى باشد.»

2- عدم توانایى و نارسایى فلسفه هاى غیر اسلامى در ارائه جهان بینى صحیح
شهید مطهرى در باره نارسایى فلسفه غرب در ارائه جهان بینى صحیح مى گوید: «بسیارى از مفاهیم فلسفى که در اروپا سر و صداى زیادى به پا مى کند، از جمله مسائل پیش پا افتاده فلسفه اسلامى است. در ترجمه هاى فلسفه غربى به مطالب مضحکى بر مى خوریم که به عنوان مطالب فلسفى از فیلسوفان بسیار بزرگ اروپا نقل شده است و هم به مطالبى بر مى خوریم که مى بینیم فیلسوفان (غربى) دچار برخى مشکلات در مسائل الهى بوده اند و نتوانسته اند آنها را حل کنند. یعنى معیارهاى فلسفى شان نارسا بوده است. بدیهى است که این نارسایی ها زمینه فکرى را به نفع ماتریالیسم آماده مى کرده است.» شهید مطهرى پاره اى از مهم ترین مباحث فلسفى را که فلاسفه غرب به خوبى نتوانسته اند به تبیین آن ها بپردازند، مطرح کرده است. شبهاتى که در باره عدم استحکام ادله اثبات وجود خداوند، مخصوصا برهان نظم ارائه شده است و مکاتب الهى غربى توانایى پاسخ به آن ها را نداشته اند نیز از جمله علل گرایش به مادیگرى است.

3- عدم تبیین صحیح و دقیق معتقدات مذهبى
اگر تبیین دقیق و روشنى از جهان بینى مذهبى و جایگاه خداوند و انسان و ارتباط میان آن دو به دست ندهیم و به تشریح زوایاى وحى و وساطت آن در راستاى تکامل انسان و نقش امام در هدایت انسان و معاد و مباحث مربوط به آن نپردازیم و سطحى نگرى کنیم، تصویرى عامیانه و مبهم از اسلام ارائه مى شود. چنین تصویرى از دین، موجب گریز بسیارى از مردم، به ویژه دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه ها از دین خواهد شد. چنین مباحثى که ارکان مذهب را تشکیل مى دهد، از صدر اسلام تا کنون با بهترین و مناسب ترین برهان ها در قرآن، روایات و کتب کلامى و فلسفى و عرفانى مطرح شده است. کافى است در این زمینه بعد از مراجعه به قرآن مجید و تفاسیر و کتب روایى، به کتاب هاى متقنى چون «دلائل الصدق»، «حق الیقین»، «الحکمة المتعالیه»، «فصوص الحمه» و نظایر آن رجوع شود تا دایره تحقیق و نقض و ابرام هایى که درباره اصول دین و مباحث مبدأ و معاد مطرح شده است، مشخص گردد و اتقان و استحکام این اصول مذهبى بیش از پیش هویدا شود.
عدم اطلاع درست از معارف ناب اسلامى و براهینى که درباره اصول عقاید عنوان شده است، ویژه عوام نیست. بسیارى از دانش آموزان و دانشجویان هم دچار این ضعف هستند. استاد مطهرى در این زمینه مى گوید: «براى بنده بسیار روشن است که افرادى که تصور صحیح از این مسائل داشته باشند مخصوصا الهیات اسلامى، بسیار کمند.» مرحوم دکتر محمد اقبال پاکستانى به حق مردى است متفکر و اندیشمند ولى این مرد بزرگ با فلسفه اسلامى آشنا نبوده است. کتابى تألیف کرده به نام «سیر فلسفه در ایران» که به هر چیزى دیگر از «سیر فلسفه در ایران» شبیه تر است. در مجموعه اى که از او به نام «احیاى فکر دینى در اسلام» ترجمه و چاپ شده است، مقاله اى دارد تحت عنوان «محک فلسفى تجلیات تجربه دینى». در آن مقاله، برخى براهین فلسفى بر اثبات خدا از آن جمله برهان معروف «وجوب و امکان» و به تعبیر آن کتاب «برهان جهان شناختى» و دیگر «برهان اتقان صنع» و به تعبیر آن کتاب «برهان هدف شناختى» را انتقاد مى کند. تأمل در بیانات اقبال مى رساند که وى تصور صحیحى از این مسائل نداشته است و مخصوصا از مفهوم اسلامى اینها هیچ گونه آگاه نبوده است.»

4- تند خویى و خلأهاى روحى و عاطفى
یکى از عوامل گرایش به مادی گرى، خلأهایى است که از لحاظ عاطفى گریبانگیر انسان شده است. عوامل بسیارى در ایجاد و رشد این خلاها نقش دارند. یکى از آن ها تندخویى است. اگر پدر فردى، مذهبى ولى تند خو و بى احساس باشد، فرزندانش معمولا کم عاطفه بار مى آیند و این گونه به آنان القا مى گردد که باورهاى مذهبى منشأ واکنش هاى تندخویانه پدر است. قرآن درباره جاذبه و اخلاق نیکوى پیامبر (ص) در گرایش مردم به مذهب مى فرماید: «و لو کنت قظا غلیظا القلب لانفضوا من حولک؛ اگر خشن و تندخو بودى، مردم از اطراف تو پراکنده مى شدند.» (آل عمران/ 159)

5- تحریف و وارونه و ناهنجار نشان دادن معارف دینى
ارائه تصویر ناصحیح و مکدر و آمیخته با تحریف، کاستى و خرافه از مذهب و عقاید مذهبى- به طور عمدى از سوى دشمنان داخلى و خارجى و به طور سهوى از سوى جاهلان و غیر اهل فن- تأثیر مستقیمى در عدم پذیرش معارف دینى از سوى مردم، خصوصا قشر تحصیل کرده دارد. این مسئله ریشه تاریخى دارد. نمونه اى از آن را در روش یهود و تحریفاتى که در تورات براى عدم تصدیق پیامبر اسلام (ص) نمودند، مى توان دید. استاد مطهرى درباره ارائه تصویر نادرستى که برخى از مبلغان کژ اندیش از مذهب ارائه نموده اند، مى گوید: «یکى دیگر از موجبات اعراض و رو گرداندن از دین، جنگ و ستیزى است که برخى از داعیان و مبلغان دینى بى خرد میان دین و سایر غرایز فطرى و طبیعى بشر ایجاد مى کنند و دین را به جاى این که مصلح و تعدیل کننده غرائز دیگر معرفى کنند، آن را ضد و منافى و دشمن سایر فطریات بشر معرفى مى کنند.» یکى از مختصات دین اسلام این است که همه تمایلات فطرى انسان را در نظر گرفته، هیچکدام را از قلم نینداخته و براى هیچ کدام سهم بیشترى از حق طبیعى آنها نداده است. معنى فطرى بودن قوانین اسلامى، هماهنگى آن قوانین و عدم ضدیت آنها با فطریات بشر است.... بعضى از مقدس مآبان و مدعیان تبلیغ دین، به نام دین با همه چیز به جنگ بر مى خیزند. شعارشان این است: اگر مى خواهى دین داشته باشى، پشت پا بزن به همه چیز، گرد مال و ثروت نگردد ترک حیثیت و مقام کن، زن و فرزند را رها کن... و امثال اینها. بنابراین اگر کسى بخواهد به غریزه دینى خود پاسخ مثبت دهد، باید با همه چیز در حال جنگ باشد.»

6- شبهه هاى واهى، منشأ پیدایش دین و معتقدات دینى
در میان متفکران غربى درباره منشأ پیدایش دین، نظریاتى ارائه شده است. برخى دین را ناشى از جهل انسان به حقایق هستى و برخى آن را ناشى از ترس انسان از خدایان ذکر کرده اند. از جمله فروید مى گوید: «دین نه ناشى از ترس است، نه ناشى از جهل، نه عکس العملى در مقابل بى نظمى ها و نه عاملى در راه کسب امتیازات طبقاتى.» فروید همان گونه که همه حوادث اجتماع را از منظر غرایز جنسى تحلیل و توجیه مى کرد، مى خواست که دین و معتقدات دینى را هم از این راه توجیه کند. وى مى گوید: «بشر در اجتماع از نظر جنسى محرومیت هایى پیدا مى کند که موجب مى شود غریزه جنسى وى عقب رانده و به شعور ناخودآگاه برود (گرایش پیدا کند). وقتى آنجا رفت، قیود اجتماعى جلویش را مى گیرد که بیرون نیاید. اما در آن صورت، این محرومیت ها از راه ها و به شکل هاى دیگرى بروز مى کند که یکى از آنها دین است. دین ریشه اش تمایل جنسى است و نه چیز دیگر.» او هم چنین گفت که ریشه اخلاق هم تمایلات جنسى است. علم هم ریشه اش جنسى است. اگر از او مى پرسیدیم: آیا به عقیده شما دین چه موقعى از میان مردم خواهد رفت، مى گفت: آزادى جنسى مطلق بدهید، به طورى که هیچ محرومیت جنسى وجود نداشته باشد؛ در آن صورت، دین هم وجود نخواهد داشت. فروید این تحلیل را ارائه کرد اما دیرى نگذشت که از حرف خویش پشیمان شد. شاگردهایش هم دیگر او را نپذیرفتند. از همین جا مى توان به نظریه فطرى بودن دین و این که دین جزو نهاد بشر است، پى برد.»

7- عدم سعه وجودى
هر فردى سعه وجودى و ظرفیت محدودى دارد و توانایى و تحمل بیش از آن را ندارد. که در برخى از روایات منسوب به پیامبر (ص) آمده است: «اگر ابوذر به آنچه در قلب سلمان مى گذرد، آگاه باشد، او را به قتل مى رساند.» نیز در برخى احادیث آمده است: «نحن معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس على قدرعقولهم؛ ما گروه پیغمبران فرمان یافته ایم که با مردم به اندازه عقل هایشان سخن بگوییم.» نیز در برخى روایات آمده است: «اسکتوا عماسکت الله عنه؛ نسبت به مسایل و مطالبى که خداوند مسکوت گذارده است، خاموش باشید و از آن ها پرسش نکنید.» نیز آمده است که یکى از علل کفر بنی اسرائیل این بود که از امورى که خداوند درباره آن ها اصلا سخنى نفرموده بود،پرسش مى کردند و چون پاسخ آن ها را مى شنیدند، به انکارش مى پرداختند. محدوده فکرى و وجودى انسانى مى تواند از جمله عوامل کفر و انکار حقایقى باشد، که در وراى آن محدوده وجود دارد.

8- انتظارهاى نامعقول از مذهب و عدم تعیین حد و مرز دین از علم
برخى به سبب اطلاعات ناقص و غلط از معارف دینى، انتظارهاى نا معقول از خداوند دارند و چون به آرزوها و امیالشان دست نمى یابند، به انکار حقایق مى پردازند. برخى چون از حد و مرز دین آگاهى ندارند، پاسخ تمام پرسش هاى خویش را از آیات و روایات انتظار دارند، غافل از این که هر علمى، حتى علوم دینى و معارف الهى حد و مرز خاصى دارد. دین بر سه محور، اصول عقاید، اخلاق و احکام، استوار است و به فراتر از آن نظرى ندارد. علوم دیگر نیز بر پایه محور خاصى مى چرخد. همان گونه که از دانش فیزیک نمى توان انتظار داشت که نیازهاى شیمى را حل کند، از معارف الهى نیز نباید توقع داشت که مثلا درباره مثلثات و تأثیر آن در مهندسى ساختمان سخن بگوید.

9- شبهه تعارض مفاهیم دینى با علوم تجربى و پیشرفت هاى علمى
عده اى گمان مى کنند که دین اسلام همانند مسیحیت قرون وسطایى با علوم تجربى و پیشرفت هاى علمى مخالف است. غافل از این که قرآن به مناسبت هایى از مطالبى که امروزه از آن ها تحت عنوان کلى علوم تجربى یاد مى شود، یاد کرده است: «طنطاوى» در تفسیر خود، ذیل آیه 4 سوره قیامت، «بلى قادرین على ان نسوى بنانه؛ آرى ما تواناییم سر انگشتان انسان را به طور کامل بسازیم.» مى گوید: «حکمت ذکر سر انگشتان فقط در عصر ما معلوم مى شود و کسى تا این اواخر نمى دانست که خطوط سر انگشت هر فردى، منحصر به خود اوست. و در این جهت، میان دو نفر هیچ گاه شباهتى نیست و انگشت نگارى به همین علت مرسوم و متداول شده است... پس عجبى نیست اگر دوست من، «محمود بک سالم» از اروپا خبر مى دهد که این آیه یک نفر آلمانى را مسلمان و معتقد به قرآن نمود.» همچنین در قرآن مجید درباره آسمان و زمین و نحوه خلقت آن ها و این که آسمان ها در آغاز به صورت توده گاز به هم پیوسته بودند و سپس به قدرت الهى از هم جدا شدند، و نیز گردش هر یک از کرات در مدارى معین و با رعایت فواصلى که با یکدیگر تصادم نکنند و این که نور خورشید از خود اوست و نور ماه از خورشید است و این که نور خورشید از انوار متعددى ترکیب شده و نظیر آن یاد شده است (برای نمونه سوره فصلت آیه 11، سوره انبیاء آیه 30-33 و سوره یس آیه 40). در بسیارى از روایات نیز درباره نظام خلقت و آفرینش جالب و عجیب موجودات سخن گفته شده است. شاید خواندنى ترین آن ها روایت مفصلى است که «مفضل» آن را از حضرت صادق (ع) نقل کرده که به «توحید مفضل» معروف است. البته علل دیگرى نیز وجود دارد که عامل گریز از مذهب است.

Sources

محمد اصغرى نژاد- ماهنامه كوثر، شماره 41، مقاله علل گريز از مذهب

مرتضی مطهری- علل گرايش به ماديگرى- صفحه 95

على دژاكام- تفكر فلسفى غرب از منظر استاد مطهرى- صفحه 166 به بعد و صفحه 397

محمدحسین طباطبایی- اصول فلسفه و روش رئاليسم جلد5- صفحه 37

مرتضی مطهری- امدادهاى غيبى- صفحه 45-47

على حجتى كرمانى- تاريخ و علوم قرآن- صفحه 145-146 و صفحه 146-147

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information