چالش سیدجمال و ارنست رنان درباره فلسفه اسلامی
English 5494 Views |سیدجمال
سیدجمال در دوران آوارگی و مبارزات خود، سه سال را در پاریس به سر برد. در طول این مدت یک حادثه ی مهم پیش آمد و آن دیدار و تماس سید با ارنست رنان فیلسوف نامدار فرانسوی بود، آن دو از شخصیت یکدیگر درشگفت شدند و جدالی (هر چند نه چندان حاد) بین آن دو متفکر بر سر فلسفه اسلامی، اسلام و عرب در گرفت. استاد رنان در دانشگاه سوربن فرانسه کنفرانسی داد و در آن حول سه محور سخن گفت:
الف) اینکه تاریخ نگاران از علوم و فنون و تمدن و فلسفه عرب سخن گفته اند، اشتباه است زیرا این پدیده ها پیش از آنکه از عربها باشد، محصول اقوام غیر عرب می باشد. تمدن غالبا محصول ایرانیان و فلسفه عمدتا محصول مسیحیان نسطوری و بت پرستان حرانی است. فیلسوفانی چون کندی، فارابی، ابن سینا، و ابن رشد که در تمدن اسلامی چهره نمودند، جز کندی، بقیه غیر عرب هستند. به این دلیل، انتساب تمدن و مدنیت و علم و فلسفه به اعراب نادرست است و نشان دهنده بی دقتی در تعبیر و سخن.
ب) اسلام نه تنها مشوق علم و فلسفه و بحث آزاد نیست، بلکه با اعتقاد به عوالم غیب و تکیه بر خوارق عادات و ایمان کامل به قضا و قدر، مانع علم و فلسفه هم هست. در میان مسلمانان اگر کسی به فلسفه می پرداخت، مورد تهدید و آزار قرار گرفته و یا کتابهایشان سوزانده شده و یا در پناه حمایت خلیفه ای قرار گرفته اند که به ظاهر مؤمن بوده و در باطن بی دین بوده اند. با این همه، فلسفه ی منسوب به مسلمانان از ارزش چندانی برخوردار نیست، زیرا این فلسفه همان فلسفه ی آشفته یونان بود. فلسفه ای که اروپاییان از مسلمانان در اسپانیا آموختند فلسفه ای بود که از متون آشفته ای و آن هم به صورت نادرست ترجمه شده بود و لذا پیش از آنکه خودشان دست به ترجمه درست از متون اصلی بزنند، نتوانستند بهره ی مفیدی از آن ببرند. در عین حال رنان گفت: «در دین اسلام، آموزشها و اصول عالی و پردازش والایی وجود دارد، من هر بار که داخل مسجدی شدم، جاذبه ای از اسلام مرا جلب کرد، حتی متأسف شدم که چرا مسلمان نیستم.» اما اسلام سدی است در مقابل تفکر و اندیشیدن درباره ی حقیقت پدیده ها و اشیاء... خرد ساکنان سرزمین اسلامی ناقص و اندک است، آنچه که مسلمان را از دیگران متمایز می کند دشمنی آنان با علم و اعتقاد به این مسئله است که بحث کردن کفر و مایه کاستی عقل و بی فایده است.
ج) نژاد عرب به طور طبیعی و ذاتی، غیر فلسفی ترین فکر را دارد، زیرا، در روزگار خلفای راشدین، که روزگار پیشوایی عرب بود، فلسفه ای وجود نداشت. مباحث فلسفی و علمی زمانی پدید آمد که ایرانیان پیروز شدند و عباسیان را در نبرد با امویان یاری کردند و خلافت را تسلیم آنان نمودند و مرکز خلافت را به عراق منتقل کردند که کانون تمدن کهن ایرانی بود. رنان سخنانش را با تأکید بر ارزشمندی علم و دعوت تمامی ملل شرقی و غربی به فراگیری دانش پایان داد. وی گفت: «زیرا علم روح جامعه به حساب می آید و به وسیله ی آن ملتها پیشرفت می کنند و به اتکای علم است که عدالت تحقق پیدا می کند و بدین وسیله عقل خرد قدرت را استخدام می کند.... این ممکن نمی شود مگر آنکه به انسان و آزادی او احترام گذاشته شود.»
خشم مسلمانان از سخنرانی رنان و پاسخ به او
این سخنرانی در نشریه دیبا چاپ شد و موجب آزردگی و خشم مسلمانان و شرق شناسان و پژوهشگران در امور مسلمانان شد. یکی از کسانی که بدان پاسخ گفت، استاد مسمر رئیس هیئت مصری در فرانسه در آن زمان بود. وی محور اول سخنان رنان را مسلم فرض کرد و آن اینکه تمدن عرب اختصاص به عرب ندارد. بلکه ملل و اقوام دیگر که مسلمان شدند در آن سهیم هستند. اما در مورد مسئله ی دوم، وی گفت: «در دین اسلام، چیزی که مانع علم و پیشرفت علمی باشد، وجود ندارد. در دورانهای مختلف، مسلمانان از نظر علمی پیشرفته بودند و دین آنان مانع از آن نبود که در برخی از مقاطع تاریخی بر مسیحیان برتری پیدا کنند. اگر جهانگردی به کشورهای اسلامی سفر کند، از نهضت و جنبش شرقیان آگاه خواهد شد. راههای پیشرفت و اصلاحات را در آنجا، بدون اینکه دینشان مانع ایجاد کرده باشد، در می یابد.» آن گاه گفت: «شگفت اینکه دو روز پیش از سخنان آقای رنان بعضی از دانشمندان بزرگ در همانجا کنفرانسهایی درباره ی کشفیات عرب در زیست شناسی دادند، و این سخنان در مجله ی علمی انتشار یافت... و این مطالب ما را به حقیقت تمدن اسلامی در قرون میانه آگاه داشت، هرگز چنین نسبتهایی به اعراب نمی داد. دو نویسنده ی مذکور در نوشته های خود، درباره ی علوم و آداب و فنون و صنایع منسوب به عرب و اینکه این قوم چه کارهای بی شماری در زمینه ی علوم صورت داده، سخن گفته اند، در حالی این توسعه ی علمی وجود داشت که اروپاییان در توحش و عقب ماندگی غرق بودند. این تکامل علمی به یاری دین صورت گرفت نه در مخالفت با آن. اگر اسلام به نسطوریان (= مسیحیان) مجوسیان (=زرتشتیان) و یهودیان در درون دولت و نظام خود اجازه داده است تا به پیشرفت علمی که آقای رنان بدان اشاره می کند نایل آیند، چرا اکنون میلیونها مسلمان را وادار نمی کند تا به استفاده از شیوه های علمی اقدام کنند؟» و اما در مورد مسئله ی سوم، آقای مسمر چندان اهمیتی قائل نشد.
جوانان مسلمان پاریس از سخنان آقای رنان و پاسخهای آقای مسمر برآشفتند و اجتماعی تشکیل دادند و جوانی از میان خودشان به نام حسن عاصم (حسن پاشا عاصم بعدی) را انتخاب کردند تا متن سخنرانی رنان و پاسخ آن را به عربی ترجمه کند، و او چنین کرد. وی در مقدمه ی نوشته خود یادآوری کرد که: «از آنجا که دفاع از دین بر هر انسان دینداری واجب است و بنابراین اصل که حب وطن از ایمان است جمع زیادی از دانشجویان مصری مقیم فرانسه گرد آمدند و یکی از برادارن ناتوان خود (حسن عاصم) را موظف کردند که سخنرانی آقای رنان... را که طعن بر اسلام و ملت عرب بود، و نیز نوشته فیلسوف بزرگ و اندیشمند صاحب نظر آقای مسمر را به عربی برگرداند... هدف آن است که تمامی مسلمانان و عربان به طعن بر اسلام و پاسخ آن آگاه شوند، تا سستی مطالب رنان آشکار گردد، باشد که برای اظهار حق و حمایت از حقیقت کاری انجام دهند.»
پاسخ سید جمال الدین
چند هفته پس از انتشار سخنرانی رنان، استاد جمال الدین مطالبی در پاسخ وی در همان نشریه ی دیبا نوشت. اما پاسخ سید در بعضی از قسمتها آرام و معتدل بود، احتمالا به همین دلیل چندان مورد توجه حسن عاصم و دوستانش قرار نگرفت. از این رو کوششی برای ترجمه و انتشارش به خرج ندادند. زیرا سید، رنان را در مورد بحث و شیوه ی منصفانه اش ستوده بود و تصریح کرده بود که از کنفرانس وی استفاده ی زیادی برده است. آن گاه گفت: «این سخنرانی روی دو نقطه اساسی تکیه داشت: 1- دیانت اسلام (به مقتضای شرایط خاص توسعه آن) با علم در ستیز بوده است؛ 2- عرب به طور ذاتی و طبیعی آمادگی برای علوم ماوراء طبیعه و فلسفه نداشت. اما در مورد اول، پس از مطالعه ی مطالب کنفرانس، آدمی می پرسد که آیا این بدی (ستیزه با علم) معلول خود اسلام است یا اینکه معلول صورتی است که دیانت اسلام بدان شکل در جهان انتشار یافت و یا اینکه برآمده از اخلاق ملتهایی بوده است که به اسلام گرویدند و یا به زور قبول اسلام کردند و عادات و سنن طبیعی آنها جملگی موجب این اشکال شدند؟ بی تردید، کمبود وقت به آقای رنان اجازه نداد که به این نکته مهم بپردازند.» آن گاه سید به این مطلب اشاره کرد که آنچه برای مسلمانان اتفاق افتاد و برای ادیان دیگر هم اتفاق افتاده است، «زیرا که پیشوایان کلیسای کاتولیک، تا آنجا که من می دانم، هنوز هم سلاح خود را بر زمین ننهاده و با کسانی که آنها را اهل گمراهی و ضلالت می دانند (یعنی اهل علم و فلسفه)، در ستیزه اند.»
اما محور دوم کنفرانس رنان. همگان آگاهند که ملت عرب از حالت عقب ماندگی نخستین خارج شد و در مسیر پیشرفت فکری و علمی قرار گرفت و شتاب وی در این روند با هیچ چیز جز فتوحات سیاسیش قابل مقایسه نیست، زیرا که در طول یک قرن خود را با علوم یونانی و ایرانی هماهنگ و سازگار کرد... بدین گونه بود که علوم در میان اعراب پیشرفت شگفتی کرد و تمامی سرزمینها تحت سیطره آنان قرار گرفت. روم و بیزانس دو شهر بزرگی بودند که الهیات و فلسفه در آنجا رواج داشت، بلکه کانون تمام معارف انسانی بود... اما روزگاری رسید که دانشمندان این مرکز از بحث و تحقیق باز ایستادند، و تمامی بنیادهایی که برای علم و دانش ایجاد کرده بودند فرو ریخت، و کتابهای پرارزشی که پدید آورده بودند به فراموشی سپرده شد. اما عربهایی که در چنان جهلی غرق بودند، تمامی چیزهایی که ملل متمدن پیشین رها کرده بودند، برگرفتند و علوم فراموش شده را زنده کردند، آن علوم را توسعه دادن و جامه ای زیبا بر اندامشان پوشاندند که بی سابقه بود. آیا اینها دلیل بر آن نیست که اعراب ذاتا به علم و دانش علاقه مندند؟
این درست است که عربها فلسفه را از یونان گرفتند چنان که علوم شناخت شده ای را هم از ایرانیان آموختند، اما این دانشهایی را که با فتوحات خویش کسب کرده بودند، توسعه دادند و تکامل بخشیدند و مطالب زیادی بر آنها افزودند و روشناییهای تازه بر آن علوم بخشیدند. اعراب این علوم را به صورت منطقی طبقه بندی کردند. تکاملی که آنان به علوم بخشیدند، حکایت از ذوق و استعداد کاملشان دارد و نشان می دهد که آنها تا چه اندازه از روح تحقیق و دقت و نظم برخوردار بودند. فرانسویان، انگلیسیها، و آلمانها از اعراب به روم و بیزانس نزدیک تر بودند و لذا به آسانی می توانستند. از گنجینه های علوم آن دو مرکز استفاده کنند، اما نکردند، تا اینکه روزی فرا رسید که خورشید تمدن عربی بر فراز قله های بیزانس درخشید و پرتوش را به غرب تاباند. در واقع پس از آنکه ارسطوی یونانی جامه عربی به تن کرد و سیمای عربی پیدا کرد، مورد استقبال اروپاییها قرار گرفت، یعنی تا زمانی که ارسطو در جامه ی یونانی بود، غربیان وی را نشناختند. آیا این خود دلیل روشن دیگری نیست مبنی امتیازات اعراب و اینکه آنان از نظر فکری و ذهنی هم ممتازند و ذاتا به علوم علاقه مندند؟
قطعا آقای رنان قبول دارد که سرزمینهای اسلامی در طول پنج سده از سال 775 تا اواسط سده سیزدهم (میلادی) دارای عالمان و متفکرانی بزرگ بوده است، و در این دوران جهان اسلام از نظر فرهنگ و علوم عقلی بر عالم مسیحیت برتری داشته است. چنان که او خود می گوید: اکثر فیلسوفانی که به عنوان هوشمندان سیاسی قرون نخستین اسلامی شاهد آنان بوده است، حرانی، اندلسی، ایرانی، و یا از مسیحیان شام بوده اند. نمی خواهم امتیازات درخشان عالمان ایرانی را نادیده بگیرم، و نقش بزرگی که در جهان اسلام ایفا کرده اند انکار کنم، اما امیدوارم این اجازه را به من بدهند که بگویم حرانیان عرب بودند، و اعراب وقتی اسپانیا را تسخیر کردند عربیت خود را حفظ کردند، و حرانیها در طی چند قرن پیش از اسلام به زبان عربی سخن می گفتند، و اینکه آنان آیین کهن صابئی خود را حفظ کردند بدان معنا نیست که عرب نبودند. اکثر مسیحیان شام نیز عرب غسانی بودند که به مسیحیت گرویدند. اما نمی توان گفت که کسانی چون ابن باجه، ابن رشد، و ابن طفیل به این دلیل که در جزیرة العرب زاده نشده اند، کمتر از کندی عرب هستند، و خصوصا باید توجه داشت که هر ملتی فقط با زبانش از دیگر ملتها متمایز می شود. وانگهی، چرا فقط به نژاد و تبار فلان فیلسوف توجه کنیم و به شرایط و علتی که در آن زیسته و زمینه ی رشد و پیشرفت او را فراهم آورده بی اعتنا باشیم ؟ اگر چنین باشد، پس نمی توان ناپلئون را هم به فرانسه نسبت داد، و یا درست نیست که آلمانها و یا انگلیسیها دانشمندانی را که از جاهای دیگر آمده و سرزمینشان را وطن خود قرار دارند، از خود بدانند.»
آن گاه سید به عوامل خاموش شدن این شعله اشاره کرده و کلام جوابیه ی خود را با این مطلب به پایان برد: «عقل و خرد با عموم سازگار نیست و جز نخبگان و متفکران و عالمان با آموزشهای عقلانی آن هماهنگ نیستند و دانش، با همه ی زیبایی و جمال، تمامی آدمیان را راضی نمی کند، زیرا انسان جویای کمال مطلوب است و دوست دارد که در جهانهای تاریک و دوردست زیست کند و پژوهندگان و فیلسوفان و عالمان نه آنها را درک می کنند و نه می جویند.»
واکنش رنان به جوابیه سید
استاد رنان به این نقد جمال الدین پاسخ گفت و متقابلا از وی ستایش کرد و شگفتی زیادی نسبت به او نشان داد. او گفت: «با جمال الدین حدود دو ماه است که آشنا شدم و تأثیری که او در من گذاشت از کمتر کسی ساخته است. تأثیر او در من نیرومند و بسیار بود. سخنانی که بین ما گذشت، وادارم کرد تا در سوربن کنفرانسی تحت عنوان «رابطه ی علم و اسلام» ایراد کنم... شیخ جمال الدین، خود بهترین نشانه است بر درستی این نظریه ی مهم که سالهاست ابراز می کنیم و آن اینکه ارزش هر دینی به میزان ارزش کسانی است که از آن پیروی می کنند. وقتی که با جمال الدین سخن می گفتم و آزاد اندیشی و کرامت اخلاقی و صراحت گفتارش را دیدم، احساس کردم که با یکی از دوستان قدیم خود سخن می گویم، ابن سینا و ابن رشد و یا یکی از آن ملحدان بزرگ و بلندآوازه ای را در مقابل خود مشاهده می کردم که در طول پنج قرن (اشاره است به قرون نخستین اسلامی) در جهت آزادی انسان از اسارت تلاش می کردند.»
آن گاه گفت: «در بحث بسیار خوب و مفیدی که جمال الدین مطرح کرد، فقط یک نکته وجود دارد که حقیقتا محل اختلاف است... به تأکید می گویم که ما انکار نمی کنیم که روم و همچنین عرب در تاریخ انسانیت ارج و بهای زیادی دارند، اما این جریانهای عظیم و مهم تاریخی نیازمند تحلیل و بررسی است. می توان گفت هر چه که به زبان لاتین نگاشته شده و تاج افتخار و شهرت آفرینی روم است، رومی نیست؛ هر چه که به زبان یونانی نوشته شده است، یونانی نیست؛ هر چه که به عربی هم نگارش یافته است، محصول عرب نیست؛ هر چه که در سرزمین مسیحی پدید آمده، اثر پذیرفته از مسیحیت نیست و (بر این قیاس) هر چه که در سرزمین اسلام پدید آمده است، دستاورد اسلام نیست.
جمال الدین چنین پنداشته است که من جانب انصاف را نگاه نداشته و حق مطلب را ادا نکرده ام و آنچه که درباره ی اسلام گفتم درباره ی مسیحیت نمی گویم و این سخن که خشونت و درگیری در میان مسیحیان کمتر از میان مسلمانان نبوده است، سخن حقی است. زیرا آنچه که گالیله از دست کاتولیکها کشید، بهتر از آزارهایی که ابن رشد از مسلمانان دیده نبود... حال که چنین است، دیگر سخن را به درازا نمی کشانم، در محفلی که با آراء مشهور من در این باب آشناست، نیازی نبود که تمام عقایدم را تکرار کنم... من نه از مسیحیان می خواهم که آیین خود را رها کنند و نه از مسلمانان انتظار دارم اسلام را کنار بگذارند، اما از روشنفکران هر دو طایفه انتظار دارم که بدون اینکه عقایدشان جلو علم و دانش را بگیرد، به علم توجه کامل و جدی کنند، این انتظار هم اکنون در نیمی از کشورهای مسیحی برآورده شده و امیدوارم که در اسلام نیز چنین شود. روزی که چنین امیدی برآورده شود، من و جمال الدین به آن خوش آمد خواهیم گفت و جملگی طربناک خواهیم شد.»
رنان ضمن تأیید مطالب و آراء ارائه شده در کنفرانس، در پایان گفت: «جمال الدین مرا با مطالب مهمی آشنا کرد و آن مطالب مرا در طرح نظریات اساسیم یاری کرد، و آن این بود که اسلام در نیمه اول حیات خود مانع پیدایش و رواج و استقرار علم و دانش در سرزمین اسلامی نبود، بلکه در نیمه ی دوم بود که علم را خفه کرد و البته این مهم است، و ضمنا از بد اقبالی مسلمانان شمرده می شود.»
نرمش ارنست رنان
بی تردید این نتیجه گیری آخرین، دربردارنده بسیاری از آراء تعدیل شده پیشین رنان است، و قطعا نظر رنان بدانجا خواهد رسید که مقاومت در برابر علم ربطی به جوهر و ذات اسلام ندارد، اگر واقعا طبیعت اسلام چنان بود هرگز از آغاز تا انجام حیات خود تشویق به علم نمی کرد. نمونه ی دیگر این برخورد، برخوردی است که پس از آن تاریخ بین شاگرد جمال الدین، محمد عبده، با مسیو هانوتو پیش آمد و عبده ردیه ی بسیار نیرومندی بر آراء هانوتو نوشت. اما نیرومندترین پاسخ به کسانی چون رنان و هانوتو آن است که مسلمانان تنگ نظریهای صلب اندیشان و متحجران را بر نتابند و علم و فلسفه را در جایگاه بلند قرار دهند و منزلت رفیع برای آنها قائل شوند.
Sources
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
پایگاه اطلاع رسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites