دلایل تعدد همسران رسول خدا (ازدواج وسیله ای برای جلوگیری از جنگ و خونریزی)
English 4996 Views |کار دشمنی قریش با رسول خدا (ص) و یاران او به اوج خود رسید، جمعی از یاران آن حضرت از زن و مرد بنا به اشاره ی رسول خدا (ص) به حبشه و پس از آن به مدینه مهاجرت کردند و در این راه دست از مال و دارایی خود بشستند و از آنچه داشتند در راه رضای خدا چشم پوشیدند و فقط جان سالم از دست کفار قریش بدر بردند سرانجام رسول خدا (ص) به جمع آنان پیوست و مدینه را مرکز فعالیت خود قرار داد.
فقر و تنگدستی بعضی از این آوارگان بحدی بود که حتی جامه به تن نداشتند. رسول خدا ایشان را در مسجد مدینه بر سکویی که سایبانی داشت جای داد، آنان شب و روز در آنجا بودند و به همین مناسبت هم به اصحاب صفه معروف گردیدند.
در میان این آوارگان زنان بی سرپرست و شوهر مرده و دختران بی پناه وجود داشت که غیرت اسلام مانع از آن بود تا آنها هم در جمع مردان بر صفه بنشینند یا این زنان و دوشیزگان بدون مجوز شرعی و منطقی به خانه ی انصار قدم بگذارند.
از طرفی با پیش آمدن غزوات، و کشته شدن مردان و رزم آوران مسلمان در پهنه ی نبرد تعداد زنان، دوشیزگان بی سرپرست و بدون نام آور رو به فزونی گذاشت اما با اشاره ی رسول خدا چنین دوشیزگان و زنانی بی سرپرست نمی ماندند بلکه به عنوان همسران قانونی شریک زندگی دیگر یاران پیامبر می شدند و به خانه ی آنها قدم می گذاشتند و بدینسان شیرازه زندگی آنها از هم نمی گسست.
ازدواج وسیله ای برای جلوگیری از جنگ و خونریزی
از دیرباز قبایل مختلف عرب را عادات و رسومی بوده است که پاره ای از آنها تا به امروز نیز متداول و مرسوم می باشد. از جمله ی اینها اگر در میان دو قبیله جنگی صورت می گرفت یا خونی ریخته می شد، برای جلوگیری از اتلاف نفوس و خونریزی بیشتر و غارت و چپاول، بهترین راه چاره پیوند زناشویی در میان دو قبیله ی متخاصم بود تا با ایجاد خوشی و وابستگی قبیله ای از طرفی کشتار و چپاول بین دو طرف موقوف گردد، و از سوی دیگر در برابر دشمن یارانی یک دل و هم پیمانانی ثابت قدم برای خود دست و پا کرده باشند.
اکنون با توجه به این مقدمات راز تعدد همسران رسول خدا را پی می گیریم:
خدیجه دختر خویلد اسدیه قرشیه: خدیجه نخستین بانویی بود که به همسری رسول خدا درآمد، و هم نخستین بانویی بود که به رسالت حضرتش ایمان آورد. خدیجه پیش از رسول خدا دو شوهر کرده بود و از آنها فرزندانی داشت ازدواج او با رسول خدا پانزده سال پیش از بعثت صورت گرفت، در آن هنگام خدیجه چهل ساله بود، و از سن حضرت رسول خدا بیست و پنج سال می گذشت. خدیجه در سال دهم از بعثت، در حالی که پای به شصت و پنج سال از حیات خود گذاشته بود دیده از جهان فروبست. او مدت بیست و پنج سال تنها بانوی رسول خدا بود و در این مدت از بذل جان و ثروت فراوان خود در راه پیشرفت رسالت شوهرش رسول خدا آنی فروگذار نکرد. عموم فرزندان رسول خدا بجز ابراهیم، از خدیجه بدنیا آمدند، و تا او حیات داشت رسول خدا همسر دیگری اختیار نکرد، و تا پایان عمر نیز از یاد خدیجه غافل نبود، با صدقه هایی که بیاد او می داد، خاطرات و فداکاری های او را همیشه گرامی می داشت.
سوده دختر زمعه: سوده در ابتدا با پسرعموی خود بنام سکران ازدواج کرده، و به همراهی دیگر مسلمانان که برای دومین بار به حبشه مهاجرت می کردند راهی آن دیار شد. سکران پس از مراجعت از حبشه در مکه درگذشت و سوده را بی پناه و سرپرست بجای گذاشت. رسول خدا نیز پس از وفات خدیجه، سوده را که زنی سالمند و بی پناه بود بعقد خود درآورد. سوده در زمان خلافت معاویه، در مدینه درگذشت.
عایشه دختر ابوبکر: پیامبر اسلام، عایشه دختر ابوبکر را با سوده در یک زمان خواستگاری کرد، آنگاه عایشه را در مدینه و پس از جنگ بدر، بنا به اصرار و پافشاری پدرش ابوبکر به خانه برد.
حفصه دختر عمر: حفصه دختر خلیفه ی دوم عمر ابن خطاب در سال پنجم پیش از بعثت پیامبر اسلام متولد شده است حفصه در ابتدا به عقد خنیس فرزند حذافه درآمد و با او به مدینه هجرت کرد. خنیس در جنگ بدر بر اثر زخمی که برداشت درگذشت و حفصه بیوه ماند، پدرش عمر در صدد یافتن همسری تازه برای دخترش برآمد و بدنبال این فکر نخست یاران رسول خدا را در نظر گرفت و ابتدا پیشنهاد خود را با عثمان که از بنی امیه و مردی ثروتمند بود در میان نهاد با وجودی که رقیه دختر رسول خدا (ص) که همسر عثمان بود درگذشته بود ولی عثمان پیشنهاد عمر را دایر به ازدواج با حفصه نپذیرفت و به او جواب منفی داد. عمر از ابوبکر خواست تا با حفصه ازدواج کند، لیکن ابوبکر هم زیربار نرفت. عمر که از جواب رد این دو تن مرد سرشناس از یاران پیامبر (ص) آزرده خاطر شده بود شکایت آندو را به رسول خدا (ص) برد پیامبر باب این گله و شکایت را بست و حفصه را به همسری خود برگزید.
حفصه در ماه شعبان سال چهل و پنج از هجرت و در زمان خلافت معاویه چشم از جهان فرو بست و مروان فرماندار مدینه بر جنازه اش نماز گذارد و در بقیع به خاک سپرده شد.
زینب دختر خزیمه: زینب دو شوهر پیش از پیامبر کرده بود شوهر دوم او در احد شهید شد، پیامبر او را خواستگاری فرمود، وی امر خودش را به پیامبر واگذارد و پیامبر در ماه رمضان سال سوم هجرت با وی ازدواج فرمود، زینب پس از 8 ماه که در خانه ی پیامبر زیست در ماه ربیع الاول سال چهارم وفات کرد.
ام سلمه دختر ابوامیه: نامش هند دختر ابو امیه مخزومی و مادرش عاتکه دختر عامر مخزومی است، ام سلمه نخست همسر ابوسلمه عبدالله فرزند عبدالاسد مخزومی بود. این زن و شوهر هر دو در مکه اسلام آوردند و هنگامی که آزار کفار قریش در مکه بر مسلمانان طاقت فرسا شد، رسول خدا به ایشان دستور داد به حبشه مهاجرت کنند. ام سلمه در حبشه فرزندان خود را به دنیا آورد سپس ایشان به مکه بازگشتند و چون پیامبر از مکه به مدینه مهاجرت فرمود ابوسلمه زن و فرزند خود را سوار بر شتری کرد و مهار شتر را بدوش گرفته رهسپار مدینه گردید.
ام سلمه این داستان را خود چنین روایت می کند: چون اقوام و بستگانم مرا عازم حرکت دیدند پیش آمده به ابوسلمه گفتند تو خود از چنگ ما بدر رفته و مسلمان شدی، بخدا سوگند نمی گذاریم ام سلمه را که زنی از خاندن ما است با خود شهر به شهر بگردانی و افسار شتر را از دست او درآورند.
خویشان ابوسلمه چون چنان دیدند بخشم آمده به ایشان اعتراض کرده گفتند: اگر ام سلمه را از شوهرش ابوسلمه جدا کنید ما فرزند ام سلمه را نمی گذاریم که با خود ببرد. چون او فرزند ما است. دست فرزندم سلمه نیز در کشمکش بین این دو خانواده از جا در رفت. سرانجام خاندان ابوسلمه فرزندم را با خود بردند و بستگان من نیز مرا نزد خود نگه داشتند ابوسلمه هم از ایشان جدا شد و روانه ی مدینه گردید.
ام سلمه سپس می گوید: بین من و شوهر و فرزندم جدایی افکندند من هر روز به دره ابطح مکه می رفتم و آنجا تا شامگاه می گریستم، تا هفت روز پیاپی تا اینکه یکی از عموزادگانم از آنجا گذشت و مرا به آن حال دید سپس نزد خویشانم رفته گفت چرا دست از سر این بیچاره بر نمی دارید و میان او و شوهر و فرزندش جدایی انداخته اید؟
این اعتراض به نتیجه رسید، خویشانم به من گفتند: اگر می خواهی به شوهرت ملحق شو، خویشان شوهرم چون چنان دیدند فرزندم را به من برگردانیدند، من فرزندم را در برگرفته سوار بر شتر خود شده روانه ی مدینه شدم، در این سفر هیچ کس با من همسفر نبود تا به سرزمین تنعیم رسیدم، عثمان پسر طلحه عبدری قرشی مرا دید و گفت: دختر امیه به کجا می روی؟ گفتم: به مدینه نزد شوهرم. گفت: آیا کسی با تو هست؟ گفتم: نه بخدا قسم جز خدا و این پسرم هیچکس همراه من نیست. گفت به خدا قسم نمی توانم تو را تنها رها کنم آنگاه مهار شتر را گرفت و در پیشاپیش من براه افتاد. بخدا قسم مردی را در عرب با فتوت تر از او در مسافرت ندیدم هرگاه به منزلی می رسیدیم شتر را می خوابانید و از من دور می شد و در سایه ی درختی می آرامید و چون وقت سواری می رسید می آمد رحل-چوب سواری پشت شتر- را بر شتر می بست سپس به کناری میرفت و می گفت سوار شو چون بر شتر سوار می شدم پیش می آمد مهار شتر را بدوش میگرفت و پیشاپیش شتر روانه می شد و شتر را به دنبال خود می کشید. این روش او بود تا به نزدیکی مدینه رسیدیم. روستای قبا را بمن نشان داد و گفت: شوهر تو در این روستا است و از من جدا شد، من به قبا نزد شوهرم رفتم.
ام سلمه این چنین به سفر ادامه داد تا به مدینه رسید گفتند وی اولین بانویی بود که به مدینه مهاجرت کرده است این خانواده در مدینه بودند تا جنگ احد پیش آمد.
ابوسلمه به همراهی پیامبر اسلام در جنگ احد شرکت کرد و هم در آن نبرد بود که زخمی شد و سرانجام در مدینه بر اثر همان زخم از دنیا رفت. ام سلمه بی سرپرست ماند و رسول خدا پس از وفات ابوسلمه، ام سلمه را که بانویی سالمند و نازا بود به عقد خود درآورد و با این عمل خود، آن بانوی سالمند را که دیگر خود و فرزندانش سرپرست و نان آوری نداشتند تحت حمایت و سرپرستی خویش قرار داد.
ام المؤمنین ام سلمه، در زمان خلافت یزید فرزند معاویه، و پس از شهادت امام حسین بن علی (ع) بدرود حیات گفته است.
جویریه دختر حارث: داستان ازدواج رسول خدا با جویریه دختر حارث مفصل است ولی اجمالا اینکه حارث پدر جویریه رئیس قبیله ی «بنی المصطلق» بود که در پنج منزلی مدینه سکونت داشتند. در سال پنجم و یا ششم هجرت بود. حارث با کمک سایر قبایل عرب لشگری گران تهیه دیده بود و در نظر داشت که بی خبر و بناگاه به مدینه حمله کند و مسلمانان را از بیخ و بن بر اندازد.
رسول خدا که از ماوقع خبر داشت؛ یکی از اصحاب را برای جاسوسی به قبیله ی حارث فرستاد تا از موقعیت و تعداد نفرات و وضع دشمن اطلاعاتی بدست آورده گزارش دهد. فرستاده ی رسول خدا مأموریت را با موفقیت به انجام رسانید و اطلاعات مفیدی از وضع نظامی دشمن به آن حضرت تسلیم کرد.
از آن طرف از لشگر حارث نیز جاسوسی به میان مسلمانان آمد تا اطلاعاتی کسب کند ولی قبل از اینکه بتواند خدمتی انجام دهد گرفتار شد. مسلمین اسلام را به او پیشنهاد کردند ولی مرد عرب زیر بار نرفت و کیش جدید را نپذیرفت و مسلمین او را کشتند. بر اثر همین واقعه رسول خدا (ص) پیش دستی کرد و به قبیله ی بنی مصطلق حمله کرد.
افرادی که از قبایل دیگر در لشگر حارث بودند، چون خود را در مقابل حمله ی غیر منتظره دیدند پای به فرار گذاشتند و لشگر حارث تنها عهده دار مسئولیت جنگ شد. منادی اسلام؛ قبول این کیش را به سپاهیان حارث پیشنهاد کرد و آنان را به اسلام دعوت نمود، اما سپاهیان حارث نه تنها اسلام را نپذیرفتند بلکه منادی اسلام را تیرباران کردند. مسلمین چون چنین دیدند یکباره حمله کردند و جنگ سختی در گرفت و سرانجام قبیله ی حارث شکست خورد و تسلیم شد. از مسلمانان فقط یک تن شهید شد و لشگر حارث 10 تن کشته شدند. محصول این جنگ علاوه بر غنایم جنگی عده ای اسیر بود. جویریه که شوهرش در این جنگ کشته شده بود جزء اسیران جنگی درآمد و در تقسیم، سهم یکی از انصار شد.
چون به مدینه بازگشتند جویریه نزد رسول خدا (ص) آمد و برای آزادی خویش از آن حضرت استمداد کرد، رسول خدا (ص) او را از مرد انصاری خرید و آزاد کرد و پس از آن او را به عقد خود درآورد. چون این خبر به سایر اصحاب رسید؛ به احترام این ازدواج تمام اسیرانی را که در اختیار داشتند آزاد کردند.
این خبر به حارث پدر جویریه رسید، پس به مدینه آمد و اسلام را پذیرفت آنگاه به قبیله ی خویش بازگشت و عموم افراد قبیله ی بنی مصطلق اسلام آوردند.
ام حبیبه دختر ابوسفیان: ام حبیبه دختر ابوسفیان، دشمن شماره یک پیامبر اسلام و محرک و سرکرده جنگ های قریش علیه رسول خدا است.
ام حبیبه بر خلاف پدر اسلام آورد و با شوهرش به حبشه مهاجرت کرد. شوهر ام حبیبه در حبشه درگذشت و ام حبیبه بی سرپرست ماند. رسول خدا چون از این واقعه آگاهی یافت شخصی را از جانب خود به حبشه فرستاد و ام حبیبه را خواستگاری کرد و سرانجام در سال هفتم از هجرت با او ازدواج نمود.
خبر ازدواج ام حبیبه به ابوسفیان رسید و این دشمن خدا و پیامبر را سخت منقلب کرد تا آنجا که سخنی بر زبان آورد که مبین شکست او در مقابل عظمت و علو مقام روحی و اخلاقی رسول خداست. او چنین گفت: این نر را نمی توان مشت بر دماغش کوبید.
یک سال از این ازدواج گذشت، صلح حدیبیه در سال هشتم از هجرت به وقوع پیوست و قریش با همه ی سخت سری که داشت در مقابل قدرت و عظمت اسلام به زانو در آمد و در حقیقت آن را به رسمیت شناخت. آیا تصور می کنید این ازدواج به دست آمدن چنین امتیاز بزرگی بی اثر بوده است؟
Sources
سیدمرتضی عسگری- نقش عایشه در تاریخ اسلام- ج1 صفحه 68-75
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites