شرح و تفسیر آیات معترضه در سوره قیامت

English 2895 Views |

خداوند متعال در آیات 19-16 سوره مبارکه قیامت می فرماید: «لاتحرک به لسانک لتعجل به* إن علینا جمعه وقرانه* فاذا قراناه فاتبع قرانه* ثم إن علینا بیانه»، «مجنبان زبان خود را به آن ]وحی و قرآن[ که شتاب در آن نمایی، زیرا که بر عهده ی ماست جمع کردن و خواندن آن. پس چون ما قرائت نمودیم آن را، تو قرائت آن را پیروی کن. سپس محققا بر عهده ی ماست بیان نمودن و روشن کردن آن».

شرح و تفسیر:

این آیات چهارگانه، بر حسب آنچه که از سیاق کلام استفاده می شود، منقطع از آیات قبل و بعد خود می باشند و ارتباطی با مطالب مربوط به قیامت که آیات قبل و بعد درباره ی آن بحث می کنند و به صورت «جملات معترضه» در خلال آیات مربوط به اوصاف قیامت واقع شده اند، ندارد. البته در قرآن کریم از این تعبیر بدیع و اسلوب حسن که آیه یا آیاتی در اثناء آیات دیگر به «معترضه» آمده است، در موارد بسیار دیده می شود. مثلا مانند آیه ی: « الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت  لکم دینکم واتمت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» (مائده/3«امروز کسانی که کفر می روزند، از دین شما مأیوس شدند، پس از آنان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برای شما کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کرده و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم». این آیه طبق ادله ی قاطعه مربوط به موضوع «ولایت امام امیرالمومنین علی علیه السلام» است و حال آنکه می بینیم در وسط آیه ی سوم سوره ی مائده که از احکام فرعی مربوط به خون و مردار و گوشت خوک و حیوانات غیر مذکی سخن می گوید واقع شده است و کاملا پیداست که هیچگونه ارتباطی با جملات قبل و بعد خود ندارد و نیز مانند آیه ی تطهیر: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا»‌(احزاب/33«همانا اراده ی مستمر خدا بر این است که هرگونه پلیدی را از]ساحت[ شما اهل بیت ]خاندان نبوت[ دور بدارد و شما را از ]مطلق ناپاکی[ پاک نگه دارد». این آیه هم طبق دلایل واضح و روشن، درباره ی خاندان عصمت و اهل بیت نبوت (رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و امیرالمومنین علی و فاطمه ی زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السلام) نازل شده است، در صورتی که می بینیم در خلال آیات مربوط به «ازواج النبی» یعنی «همسران پیغمبر» واقع شده است و بسیار روشن است که هیچگونه تناسب با ایات قبل و بعد خود ندارد، زیرا در آیه های پیش از این آیه، تمام ضمیرهای مخاطب به صورت «جمع مونث» آمده است که: «یا نساء النبی لستن.....إن اتقیتن فلا تخضعن بالقول....وقلن وقرن فی بیکوتکن ولا تبرجن تبرج» (احزاب/32-33)، و همچنین در آیه ی بعد از این نیز ضمیر مخاطب به صورت «جمع مونث» آمده که: «و اذکرن ما یتلی فی بیوتکن»، ولی در وسط این آیات تغییر خطاب داده و القاء سخن به مخاطب «جمع مذکر» شده است که: «لیذهب عنکم...و یطهرکم»، و کاملا پیداست که مخاطب در این آیه که «اهل بیت» هستند غیر از مخاطب در آیه های قبل و بعد است که «ازواج النبی» و همسران پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می باشند. چه آنکه مخاطب «جمع مذکر» با مخاطب «جمع مونث» مغایرت روشن دارد. نظیر این تعبیر (عدول از خطاب مونث به مذکر) را در آیه ی: «ان کیدکن عظیم* یوسف اعرض عن هذا واستغفری لذنبک» (یوسف/ 29-28) می بینیم که یک خطاب مذکر (اعراض) بین دو خطاب مونث (کید کن) و (استغفری) واقع شده است و نشان می دهد که متکلم، از خطاب به «زن» عدل به خطاب به «مرد» کرده و بار دگر به خطاب به «زن» برگشته است و ترجمه ی آیه این می شود: حقیقت آنکه مکر شما (زن ها ) بزرگ است. ای یوسف در گذر از این ماجرا (نادیده بگیر آن را) و (تو ای زن) برای گناهت طلب آمرزش بنما و همچنین آیه ی: «و لا تعجل بالقرآن من قبل إن یقضی الیک وحیه و قل رب زدنی  علما»‌ (طه/114«و شتاب در قرآن مکن، پیش از اینکه وحی آن بر تو تمام گردد و بگو پروردگارا بر علم من بیفزا».

با تأمل در آیات قبل و بعدش به خوبی روشن می شود که «معترضه» است. غرض آنکه آیات مورد بحث (لا تحرک به لسانک لتعجل به- تا آخر آیات) از نظر «معترضه» بودن (بر فرض ثبوت) اشکالی ندارد و در قرآن مشابه بسیار دارد چون سبک قرآن، سبک تألیف و نویسندگی نیست که فصل فصل و مبوب باشد و هر فصلی از هر باب آن مخصوص به یک رشته مطالب مربوط به یکدیگر و متصل به هم باشد، بلکه سبک قرآن، سبک سخن گفتن است و تخاطب و می دانیم که شخص متکلم گاهی در اثناء سخن و مخاطبه با شرایطی مواجه می شود که در آن شرایط مقتضی می بیند مسیر بحث را تغییر داده و مطلب دیگری به میان بیاورد و یا احیانا رشته ی بحث را قطع کرده و ضمن سخن مطلبی را- هر چند نسبت به زمینه ی گفتار اولیه اش اجنبی است، اما نسبت به شرایط پیش آمده ی در حال حاضرکاملا دارای مقتضی می باشد- تذکر داده و حق شرایط و مقتضیات موجود را ادا نماید و آنگاه مجددا به بحث اصلی خود بازگشته و رشته ی قطع شده ی گفتار را تعقیب کند. حال، این آیات از لحاظ موقعیت و محل وقوع در اثناء سخن الهی دارای چنین شرایطی می باشند، یعنی بنابر آنچه که از ظاهر آیات استفاده می شود رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هنگام نزول وحی و قرائت آیات الهیه توسط پیک وحی (جبرئیل امین علیه السلام) از شدت اشتیاق و علاقه ای که به اخذ آیات و کلام خدا داشته است، به محض شروع پیک وحی به قرائت آیات، آن حضرت نیز بی درنگ مبادرت به قرائت همان آیات می فرموده و با یک نوع عجله و شتاب آن آیات شریفه ی قرانیه را از جبرئیل امین علیه السلام می گرفته و جمله به جمله و حرف به حرف در قرائت آیات با آن فرشته ی آسمانی همراهی می نموده است و مهلت  اینکه وحی به پایان برسد و آنگاه آن جناب به قرائت بپردازد نمی داده است، والبته واضح است که این عمل طبعا مستلزم یک نوع رنج و تعب و دشواری برای حضرتش بوده است. چه آنکه طبیعی است انسان در حین استماع مطالب یک گوینده، اگر بخواهد هم فکرش را متمرکز در اخذ و فهم مضامین و مفاهیم سخن بنماید و هم عین الفاظ متکلم را به حافظه اش بسپارد و مضبوطا نگه دارد، پیداست به مشقت و زحمت می افتد و در فشار روحی مخصوصی قرار می گیرد.

در این موقعیت و با این شرایط است که خداوند مهربان از طریق تلطف به نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم رشته گفتار خود را قطع کرده و به صورت «جمله ی معترضه» و به اصطلاح در میان «پرانتز» به مخاطب بسیار محبوب و رسول مکرمش از وی کمال حب، عطوفت و رأفت می فرماید: ای حبیب من! در مقام اخذ وحی از ما، این چنین خود را به رنج و تعب میفکن و برای گرفتن الفاظ وحی، از خود عجله و شتاب اظهار منما و به هنگام قرائت ما (بی واسطه ی پیک ما) زبان به حرکت در میاور (لا تحرک به لسانک لتعجل به)، بلکه فقط توجه به مفاهیم سخن داشته باش و اکتفا به استماع کلام بنما و آسوده خاطر باش که ما، جمع آوری الفاظ وحی و قرائت کامل آن را به عهده گرفته ایم (إن علینا جمعه و قرانه)، هم متعهدیم که الفاظ آن را از پراکندگی جمع کرده و معانی تمام آن را در سینه و قلب تو مستقر گردانیم و هم برماست که آیات آن را منظما قرائت نموده و بر زبانت جاری گردانیم و سپس نیز به عهده ی ماست که مجملات آن را روشن و مبین نماییم (ثم إن علینا بیانه)، پس بدون اینکه خود را به مشقت بیفکنی، تامل کن و بعد از تمام شدن وحی ما، تو از قرائت ما پیروی نما (فاذا قراناه فاتبع قرانه)، و لذا از ابن عباس نقل است که: «بعد از این دستور، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هنگام نزول جبرئیل ]فرشته ی وحی[ سکوت می کرد و پس از رفتن او قرائت می فرمود.» بنابراین، نهی. «لا تحرک به لسانک لتعجل به» در حقیقت به داعی تقدیر و تشکر از شدت اشتیاق رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به اخذ وحی خدا صادر شده است و ضمنا تکلیف پر مشقت ضبط الفاظ وحی را (مقارن نزول وحی) از دوش پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم برداشته و موکول به بعد از انقضای وحی فرموده است. از باب مثل شاگردی به هنگام القاء درس از جانب استاد، از شدت اشتیاق به اخذ مطالب علمی و کمال علاقه به تعلم، می کوشد که همزمان با صدور کلام از استاد، هم مطالب عالیه ی علمی را در فهم خود بگنجاند و هم قلم به دست گرفته و عین الفاظ استاد را با عجله و شتاب تمام به روی صفحه ی کاغذی بیاورد و آنگاه به خاطر بسپارد. ولی استاد که کمال محبت و رأفت را به چنین شاگرد مودب خود دارد، در اثناء درس، رشته ی سخن را قطع نموده و با بیانی سرشار از لطف و عنایت به او می گوید: عزیز من هرگز روا نمی دانم که تو را متحمل این چنین رنج و تعب ببینم، بلکه اگر اکتفا به استماع سخن و ضبط مفاهیم آن بنمایی و کار نوشتن و ضبط الفاظ را به ساعت بعد از درس بگذاری، از تو راضی و خشنود خواهم بود و شدت اشتیاق و علاقه ات را به اخذ مطالب درسی من، خواهم ستود. پس به هنگام القاء درس، این چنین متحمل زحمت مباش، قلم به دست مگیر و گفته ها را ننویس. من خود متعهدم که هم مطلب را به تو بفهمانم و هم عین گفته های خود را در اختیارت بگذارم. آنگاه معلم بعد از این تذکر رئوفانه، به گفتار اول خود باز می گردد و رشته ی بحث سابق را تعقیب می نماید. وجوه دیگری نیز مفسرین در تفسیر این آیه آورده اند که ذیلا اشاره ی اجمالی به آنها می شود:

1- از بعض مفسرین نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هنگام نزول وحی، از ترس اینکه مبادا فراموشش شود، زبان خود را حرکت داده و آیات نازل شده را با عجله تلاوت می فرمود. پس خدا آن حضرت را از این عمل نهی کرده و امر به انصاف نمود. البته روشن است که این سخن، یعنی احتمال نسیان و فراموشی وحی، درباره ی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سازگار با اعتقاد به عصمت آن حضرت نمی باشد.

2- علامه ی طباطبایی – قدس الله سره- در تفسیر المیزان نظر می دهند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هنگام قرائت جبرئیل امین علیه السلام  پیشدستی می نموده و دنباله و متمم آیه ی نازل شده را پیش از اینکه او بخواند می خوانده اند. مانند مستمعی که هنگام استماع گفتار متکلم، در همان حال که گوش به سخن او می دهد در گفتن نیز با وی همراهی کرده و دنباله ی جملات متکلم را پیش از اینکه او بگوید، می گوید و طبیعی است که این کار، او را از ممحض بودن برای اصغاء و تفهم باز می دارد و لذا در آن حال، متکلم قطع سخن نموده و از مستمع می خواهد که چنین نکند و خود را کاملا ممحض در استماع و تفهم بسازد. آنگاه مجدا متکلم بعد از این تنبیه و تذکر، به کلام اول خود باز می گردد و گفتار سابق خود را دنبال می کند. بعد علامه طباطبایی این معنای از آیه را موید آن روایاتی قرار داده اند که دلالت می کنند بر اینکه «قرآن» پیش از نزول تدریجی، یک نزول دفعی بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم داشته است و لذا آن حضرت در موقع نازل تدریجی، مبادرت به قرائت وحی نموده و آیات نازل نشده را پیش از خواندن جبرئیل می خوانده است و نیز به همین معنی حمل کرده اند این آیه ی شریفه را: «و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه وقل رب زدنی علما»(طه/114«و شتاب در قرآن مکن، پیش از اینکه وحی آن بر تو تمام گردد و بگو پروردگارا بر علم من بیفزا». آقای طباطبایی ذیل همین آیه می فرمایند: «برگشت معنای آیه به این است که تو ]ای رسول من[ در قرائت آنچه که هنوز نازل نشده است عجله و شتاب می نمایی و این برای آن است که تو، اجمالا علم به وحی داری ]و لذا قرآن نیامده را می خوانی[ ولی به همین مقدار از علم اکتفا مکن، بلکه با صبر] و سکوت[ و استماع دنباله ی وحی، از خدا علم تازه و جدید بطلب». البته مسأله ی علم اجمالی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به حقایق قرآنی، پیش از نزول تدریجی آن، به جای  خود درست است و مسلم، ولی آنچه که از لحاظ تفسیر این دو آیه ی مبارک، به نظر می رسد این است که جمله ی: «و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه» و جمله ی «لا تحرک به لسانک لتعجل به» ظهور بیشتری در وحی «نازل شده» و آیات «قرائت شده» دارد. نه در آنچه که هنوز نازل نشده و قرائت نگردیده است و رسول خدا  صلی الله علیه وآله وسلم نیز از شدت اشتیاق به اخذ و ضبط آیات و کلام خدا عجله و شتاب در قرائت همان آیات نازل شده می فرموده است و شکی نیست در اینکه این نوع عجله که حاکی از علاقمندی شدیدی نسبت به کلام و آیات خداست، مورد رضا و پسند حضرت حق می باشد، چنان که از قول حضرت موسی کلیم الله علیه السلام می فرماید: «و عجلت الیک رب لترضی» (طه/84«شتابزدگی نمودم به سوی تو پروردگارا که خشنود گردی» بی تردید اظهار علاقه و حب شدید نسبت به خدا و آیات خدا خیر است و موجب مغفرت و تحصیل هر دو عنوان (خیرات و موجبات مغفرت) در قرآن مورد ترغیب و دعوت به مسابقه و مسارعت قرار داده شده است:

«فاستبقوا الخیرات» (بقره/148 و مائده/48«پس در نیکی ها و اعمال خیر بر یکدیگر سبقت بجویید».

«وسارعوا الی مغفره من ربکم»(آل عمران/133«و مسارعت کنید] بر یکدیگر سبقت بجویید[ در رسیدن به آمرزش پروردگارتان».

«سابقوا الی مغفره من ربکم» (حدید/21).  بنابراین، عجله در اخذ وحی و سرعت در تحریک لسان به قرائت آیات نازله ای از نزد خدا، مسلما مرضی و محبوب خداست. منتهی از آن نظر که این عجله و سرعت در اخذ وحی و توأم قرار دادن ضبط الفاظ با درک معانی، مستلزم نوعی رنج و مشقت درباره ی رسول خدا و حبیب خدا صلی الله علیه وآله و سلم بوده است، لذا خداوند با بیانی مهرآمیز، از حبیب خود خواسته است که رنج به زبان مبارک خود نداده و آن را به حرکت در نیاورد و وجود شریف و عزیزش را با عجله کردن در قرائت آیات و ضبط کلام خدا، همزمان با استماع وحی الهی به رنج و تعب نیندازد. بلکه کافی است که در حین نزول وحی، انصاف نموده و آیات نازله را بشنود و سپس که وحی به پایان رسید، آن جناب آغاز قرائت نموده و آیات نازل شده را به زبان بیاورد. این معنی – چنانکه پیداست- با هر دو آیه ی شریفه ی: «و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه و قل رب زدنی علما» و «لاتحرک به لا تحرک به لسانک لتعجل به» تناسب روشن دارد و حمل بر معنای دیگری از این معنی یا ملایمت با شأن رسول الله اعظم صلی الله علیه وآله وسلم ندارد (مانند ترس از نسیان وحی) و یا خلاف ظاهر لفظ به نظر می آید (مانند حمل بر وحی نازل نشده) مخصوصا با تأمل در تعبیر به «من قبل ان یقضی الیک وحیه» که به معنای «تمام شدن وحی» است؛ چه آنکه اگر مراد از قرآن در جمله ی «ولا تعجل بالقرآن» وحی «نازل نشده» بود می بایست تعبیر شود به «من قبل ان یوحی الیک» بنابراین، لحن این دو ایه در حقیقت «تشکر» در صورت «عتاب» است، مانند میهمانی که از پذیرایی فوق العاده ی میزبان «تشکر» نموده و می گوید: من از اینکه تحمل زحمت که در پذیرایی از من به خود روا می دارید ناراحتم. پیداست که این تعبیر، عالیترین تعبیر در مقام اظهار تشکر امتنان است، اگرچه به صورت نهی و عتاب است.

3- وجه سوم از بعض دیگر از مفسرین نقل شده است که این آیات دنباله ی همان آیات قبل است و مربوط به احوال انسان در قیامت است. بنابراین نه خطاب در«لاتحرک» و سایر خطابات واقعه در این آیات مربوط به پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می باشد و نه ضمیر در «به» و ضمائر غائبه دیگر راجع به «قرآن» است، بلکه آنچه ضمیر خطاب است، مربوط به «انسان» حاضر شده ی در قیامت و هر چه ضمیر غائب است، راجع به «کتاب» و نامه ی اعمال است و مقصود از کلمه ی «قرآن» نیز در این آیات «قرائت نامه ی عمل» است که در روز حساب به دست انسان داده شده و مأمور به قرائت آن می گردد که: «اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا»‌ (اسراء/14«بخوان نامه ات را که تو امروز برای رسیدگی به حساب اعمال خود کافی هستی». حال، این آیات شریفه در مقام «توبیخ» انسانی است که از دیدن اعمال بدش مضطرب گردیده و از شدت اضطراب با عجله و شتابزدگی به قرائت نامه اش می پردازد. در این موقع است که «توبیخا» به او گفته می شود: «لا تحرک به لسانک لتعجل به»، زبان خود را مجنبان و در قرائت نامه ات تعجیل منما، با تأنی بخوان تا شواهد محکومیت بر خودت روشن گردد. چه آنکه ما تمام شواهد جرم و گناهت را جمع کرده و حاضر نموده ایم. اینک بخوان و از آن متابعت نموده و تسلیم باش و با عواقب شوم آن بساز و بدان که راه انکار بر تو بسته است زیرا در صورت انکار از جانب تو، تبیین و بیان از جانب ما خواهد بود و همه چیز را بر تو روشن خواهیم ساخت. «ثم ان علینا بیانه» حمل آیات شریفه به این معنی چنانکه بر اهل تامل و دقت روشن است، خالی از تکلف نمی باشد زیرا اولا در آیات پیشین از «نامه ی عمل» ذکری به میان نیانده است تا «ضمائر» راجع به آن گردد. ثانیا  قرائت «نامه ی عمل» در عهده ی خدا و فرشتگان نمی باشد تا انسان موظف به ترک شتاب بوده و مأمور به تأمل باشد که پس از قرائت خدا و فرشتگان به قرائت بپردازد، بلکه قرائت «نامه ی عمل» در عهده ی خود انسان است که: «اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا»، «بخوان نامه ات را که تو امروز برای رسیدگی به حساب اعمال خود کافی هستی». «فمن اوتی کتابه بیمینه فاولئک یقرون کتابهم ولایظلمون فتیلا» (اسراء/71«پس کسانی که نامه شان به دست راستشان داده شود، آنان نامه ی خود را می خوانند و به قدر فتیلی هم مورد ظلم و ستم واقع نمی شوند» و ثالثا عمل انسان در قیامت، ابهامی ندارد تا محتاج به بیان باشد.

4- وجه دیگری هم بعضی گفته اند که خطاب در «لاتحرک» به پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است و ضمیر در «به» راجع به «یوم القیامه» است و نتیجتا معنی چنین می شود که اصلا درباره ی وقت وقوع قیامت، لب به سخن باز مکن و زبان در دهان مجنبان که بخواهی از در سوال در آیی و در دانستن آن شتاب بنمایی، زیرا آنچه که بر ما است، جمع کردن آدمیان در قیامت است و شرح اوصاف آن در قرآن (ان علینا جمعه وقرانه)، پس وقتی ما آنچه را که مربوط به قیامت است قرائت کردیم، تو متابعت آن نموده و از راه به مقتضای آن، خود را برای آن روز آماده بساز «فاذا قراناه فاتبع قرانه»، و دیگر آنچه که بر عهده ی ماست، آشکار ساختن و ظاهر نمودن روز قیامت است از طریق  دمیدن در صور و برانگیختن آدمیان«ثم ان علینا بیانه». انصاف آنکه تکلف این وجه از وجه سوم به مراتب بیشتر است و حمل لفظ بر خلاف معنای ظاهر، در این وجه بسیار روشن و آشکار است. حاصل آنکه: روشن ترین وجه از وجوه مذکور در معنای آی شریفه، همان است که پیش از نقل وجوه چهارگانه، تحت عنوان «شرح و تفسیر» آوردیم.

Sources

سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره قیامت – از صفحه 227 تا 236

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information