در قسمت دوم مقاله به ارتباط مسأله معنا، فضا در شهرسازی پست مدرن اشاه شده و در پایان شهرسازی پست مدرن بر اساس نگرشی که به مسأله معنا دارند، تقسیم بندی می شوند.
بر اساس نگاه هستی شناسانه، شهرسازان پست مدرن به مسأله معنا در شهر و شهرسازی می توان سه نگاه عمده را تشخیص داد:
الف: نگاه هستی شناختی بر اساس انکار حضور معنا و برای معنا: این شهرسازان تفکر خود را بر اساس نظریات فیلسوفانی چون «دریدا»، «بارت» و «فوکو» تنظیم می کنند. از نظر آنان، معنی یک فضا هیچ گاه شفاف و آشکار بر ما ظاهر نمی شود و همواره بستگی به تعبیر شخصی ما دارد و از این رو، هیچ «حقیقت مطلق وجود ندارد.» از نظر آنها، شخصی که وارد یک فضا می شود، با «بازی آزاد معنا شناسی» آن معنای یکه و ثابت را کنار می گذارد و خود را در بازی بی پایان معنی غرق می کند. این دسته از شهرسازان «حضور» و وجود معنی را انکار می کنند و نمی پذیرند که فضا بتواند به طور مستقیم معنایی را به ذهن القا کند، اما در دام «بی معنایی» صرف هم نمی افتند و اعتقاد دارند این بازی بی پایانی است که در آن، معنی به ورطه مداوم به تأخیر می افتد و معنای هر نشانه خود نشانه ای تازه است که راه را به معانی تازه تر باز می کند. بر این دسته از شهرسازان تنها این «بازی معنی شناسی» است که اهمیت دارد، نه خود معنی. سردسته این شهرسازان افرادی چون آیزنمن و چومی هستند.
این دسته از شهرسازان هیچ چیز را به جز متن ها، بازی های زبانی و تصاویر در تجره شهری نمی پذیرند، آن هم نه به عنوان ابزار بلکه به عنوان هدف مستقل.
ب- نگاه هستی شناختی بر اساس عدم وجود معنی: این دسته از شهرسازان هیچ معنایی را بر فضای شهر مترتب نمی دانند. آنها در کار خود به نظریات فیلسوفانی نظیر «وبدریار» تأسی می کنند و معتقدند ما در دوره ای زندگی می کنیم که تمام تلاش ها و کوشش ها با شکست مواجه شده اند. از نظر آن ها، یک شهر معجونی از متناقض ترین اشکال فلسفه، علم، هنر و شیوه های زندگی را نمایان می کند و از این معجون هیچ معنایی را نمی توان دریافت. این شهرسازان معتقدند که مکانیزم های کاملا پیچیده زندگی شهری و رشد شتابان و روزافزون شهرها و ظهور کلان شهرهای غول آسا به خودی خود منجر به تغییرات وسیعی از شناخت شناسی شهر شده است و به نوعی سرخوردگی و یأس در زندگی انسانی منجر شده است و به تبع آن، این بی معنایی و بی هویتی که زاییده تمدن مردم است، نتیجه و اثر خود را روی کالبد شهری و زندگی شهری هم نشان داده است.
سردمداران این تفکر افرادی نظیر «کولهاوس» هستند که شهر بی تاریخ و بی هویت را به عنوان نماد و سمبل شهر قرن بیست و یکم معرفی می کنند و شهر پست مدرن را «شهر بی شناسه» (generic city) نام می نهند.
ج- نگاه هستی شناختی و ارتباط با رسانه ها: این اندیشمندان معتقدند که وسایل ارتباطی و رسانه ها فضاهای عمومی را با تغییرات بنیادین مواجه کرده اند و مردم در سرعت و بیهودگی این همه جابجایی و انبوه اطلاعات دریافت شده از مراکز اطلاعاتی و رسانه ای حبس خواهند شد. آنها به «تصور عمومی» و «تصویر عمومی» به جای «فضای عمومی» اعتقاد دارند و کالبد شهر را «کنار هم قرارگیری» همین تصاویر عمومی کنار هم قرار داده شده می دانند. جایگزینی مفاهیمی چون «شهر مجازی» و «فضای مجازی» به جای «کالبد شهری» نشان دهنده همین تغییرات است.
استعاره های «مونتاژ» و «کولاژ» در بیان این شهرسازان بسیار به کار برده می شود. آنها شهر را مجموعه ای از تصاویر متعدد می دانند که در مقایسه های فضایی و زمانی بر روی هم انداخته می شود و منظور از آن چسباندن و کنار هم قرار دادن لایه های مختلف معنی در شهر توسط ذهن مخاطب است.
عصر پست مدرن، عصر دگرگونی های بنیادین در تمام عرصه ای زندگی انسان و از آن جمله در زمینه معماری و شهرسازی بوده است: «در حقیقت، ما در عصری زندگی می کنیم که اجزا و عناصرش با شتاب زیاد از مرکز انسانی و از هرگونه مقصد منطقی و مستقل در جهت انسانیت فاصله می گیرند» و انسان ها حس می کنند در جامعه ای بی هدف، بی معنی و بدون آینده و در شهری زندگی می کنند که درک و کنترل قوانین حاکم بر آن از عهده آنان خارج است. در حقیقت، با شروع عصر پست مدرن، فصل جدید از خود بیگانگی، خردستیزی و سرخوردگی رقم خورده است و احساسات، تمایلات و تفکرات مردم دستخوش تغییرات بنیادین شده است. معماران و شهرسازان به حوزه ای بسیار مبهم و ناآشنا وارد شده اند که چیز زیادی در آن دیده نمی شود. در حقیقت، شهرسازی پسامدرن نوعی «دلتنگی برای حقیقت گم شده» و «جستجو برای معنای از دست رفته» است.
عصر پسامدرن، عصر بی اعتباری و درهم شکستن حقایق عظیم متافیزیکی است. این هستی درهم شکسته (ontological absence) با استفاده از استعاره دریدا خود به فرایند بی پایانی از تفسیرها و تأویل های گوناگون تبدیل شده است. در نگرش پست مدرن هر کس صلاحیت دارد جنبه های مختلف وجود را بر مبنای ارزش های ذهنی خویش تأویل کند. «پراکندگی و گستردگی هویت های چندگانه سبب شده است هیچ فرهنگی و هیچ فراروایتی به تنهایی یارای پاسخ گویی به مسایل جدید پیش روی بشر را نداشته باشد.» به همین جهت است که شهرسازی پست مدرن به دنبال رویکردی چندگانه و لحاظ کردن دست آوردهایی است که در دیگر نظام های معرفتی حاصل شده است و برای شهرساز پست مدرن هر چیزی می تواند ایده طراحی را در اختیار بگذارد. این استراتژی خواستار فضایی است مستقل از «منطق گرایی خشک» مدرنیسم و «سبک گرایی و تقلید از نمادهای از پیش ساخته شده» مدرنیست های متأخر.
شهرسازی پست مدرن آمیزه ای التقاطی از فرهنگ ها و سنت های مختلف است. ویژگی اصلی فضای شهری پست مدرن را می توان در کدها و رمزگذاری های چندگانه، مبهم، کنایه آمیز و طنزآلود، گزینش های متنوع، پراکنده و متضاد، و در عدم استمرار، گسست و ناهماهنگی و عدم تجانس جستجو کرد. نزد شهرسازان پست مدرن، بعد صوری (ساختار)، و مفهومی (محتوایی) فضا دگرگون می شود. وجوه اشتراک شهرسازان پست مدرن اتفاق نظر آنها علیه منطق و خردگرایی مدرن و چند منظوره و چند معنایی فضاهای شهری است.
شکل های جدید فضایی پست مدرنی مبتنی بر ایده عدم قطعیت در اندیشه پسامدرن است. ایده ای که سبک های ناهمگون، رفتارهای متفاوت شهری و حتی ساز و کارهای مختلف را در یک فضا در کنار هم می پذیرد، بدون آنکه یکی بر دیگری برتری یابد.
شهر پست مدرن، شهر عدم تجانس ها، به هم ریختگی ها و ازدحام شهر جنبش و حرکت است. از هنر پست مدرن از فضاهای شهر همچون بافت به هم پیچیده و هم تافته ای از رخدادهای درون آن نمود می یابد که در آنها سیستم های مختلف فضایی، کارکردها و فعالیت ها با یکدیگر درمی آمیزند و، در نتیجه، بافت کل فضا را مشخص می کنند. نتیجه آن، شهری با بیشمار ابژه های شهری متفاوت از یکدیگری است که این شهر را می سازند و از سوی دیگر، قابل تفکیک به یک اصل واحد نیز نیستند. در حقیقت، «شهر پست مدرن را بازیهای زبانی ای شکل می دهند که دایما در حال توسعه اند. هر بازی قواعد خاص خود، اسطوره ها و ادعاهای خاص خود را دارد که جملگی بیان گر جوهره، خصلت و سرشت زندگی شهری پست مدرن محسوب می شوند.» و بدین ترتیب است که شهر پست مدرن مکان تحول ها، عدم قطعیت ها و قابلیت تحرک و جابجایی اشکال، فضاها و نیروها می شود؛ مکانی از تداخل انسان ها، ماشین ها، فرهنگ ها و طبیعت، بدون اینکه هیچ کدام بر دیگری برتری داشته باشد. در این صورت، وظیفه شهر پست مدرن تسهیل جریان فعالیت ها می شود، نه به نظم درآوردن و منسجم کردن آنها.
فضای شهری پست مدرن فضایی است که به گروه های اجتماعی صرف نظر از جنسیت، هویت، قومیت و مذهب اجازه حضور هم زمان می دهد. این فضا، فضای تقابل ها و تضادهاست و این خود جنبه مهمی از ارتباط در فضای شهری پست مدرن است؛ به همین جهت است که شهرسازی پست مدرن سودای پذیرش ذهنیت های دیگر و اساسا دیگران را در مواجهه با خود می پروراند، و رابطه ما نیز با فضا رابطه ای برون موضعی خواهد بود. در این شهر، جستجوی فراروایت طراحی و برنامه ریزی شهری که سودای آن دارد که پدیده های شهری را بشناسد، تحلیل کند، به نظر درآورد و، از این طریق، بتواند مدل های مناسب و درست سامان دهی فضایی را ارائه دهد، کاری عبث و بیهوده خواهد بود.
عصر پست مردن، دوره ظهور کثرت گرایی و نفی همه فراروایت هاست؛ در حقیقت، تمام روایت های بزرگ و ایده های آرمانی تاریخ جای خود را به بینش های شخصی و کوچک داده است. اکثر شهرسازان پست مدرن رویکردی چندگانه به شهر دارند و در اندیشه های خود از دست آوردهای نظام های فلسفی و معرفتی استفاده می کنند.
این سخن بدان معنی است که افکار و اندیشه های شهرسازان پست مدرن را به طور عمده باید بر اساس نگرش های فرهنگی و ساختارها و روابط فضایی و اجتماعی خاص و بر حسب آنچه در عمل انجام می دهند، مورد ارزیابی و سنجش قرار داد. این نکته ما را به نتیجه کلی دیگری می رساند که معنای نهایی تفکر این شهرسازان (که همراه با مفاهیم کاملا مجزای آنها که از بسترهای متفاوت فکری و ذهنی و اندیشه ای سربر می آورد) ماهیتی کاملا شخصی دارد.
این اندیشه ها را در چهار دسته قابل تقسیم بندی است:
الف. تئوری مبتنی بر ارتباط شهر و رسانه ها (شامل الگوهایی نظیر واقعیت، مجاز، کامپیوتر و تکنولوژی های ارتباطی و اطلاعاتی)
ب. تئوری مبتنی بر ارتباط شهر و نشانه ها (شامل مفاهیمی نظیر کولاژ و مونتاژ)
ج. تئوری مبتنی بر ارتباط شهر، زبان و متن (مبتنی بر جهت گیری های فلسفی، زبانی و ساختاری)
د. تئوری مبتنی بر ارتباط شهر و معنی (شامل دغدغه های هنجاری، ارزشی و معنایی)
الف. تئوری اندیشه مبتنی بر ارتباط شهر و رسانه ها
این دسته از شهرسازان اندیشه خود را بر تأثیر انقلاب اطلاعات و ارتباطات و نیز رسانه های گروهی و جمعی بر شکل گیری فضای شهر و ساخت کالبدی و فضایی آن معطوف کرده اند. از نظر آنان، فن آوری های جدید و کاربردهای انفورماتیک و رایانه ها در زندگی شهری تحول عظیمی به وجود آورده اند. الکترونیک چه در مفهوم عینی آن (زندگی در قطار، اتومبیل و هواپیما) و چه در استفاده از ابزار اطلاعات (رادیو، تلویزیون و اینترنت) مفاهیم جدیدی از فضا و مکان را ایجاد کرده است. از نظر آنها، تکنولوژی های ارتباطی شهر هسته گرا و مرکزگرای مدرن را از لحاظ زمانی و مکانی در خود حل می کند و نوعی تمدن شهری بدون شهر به وجود می آورد. در بین این شهرسازان دو نگرش عمده وجود دارد: عده ای این تغییرات پیش آمده را مثبت ارزیابی می کنند و از نتایج این انقلاب و تأثیر آن بر ساخت شهرها و به وجود آمدن نوع جدید از شهر نظیر «شهر مجازی» و ارتباطات جهانی شهرها استقبال می کنند؛ و، در سوی دیگر، عده ای دیگری نیز کاملا به این نتایج بدبین هستند و معتقدند که این رسانه ها به از دست رفتن فضای عمومی شهر دامن زده است.
ب. تئوری اندیشه مبتنی بر ارتباط شهر و نشانه ها
این دسته از شهرسازان از استعاره هایی چون کولاژ و مونتاژ در شهر استفاده می کنند و شهر پست مدرن را معجونی از تصاویر متعدد و متنوع می دانند که در مقیاس فضایی و زمانی روی هم انداخته می شوند. فضای شهر، به زعم این اندیشمندان، همچون تصاویر سینمایی و تلویزیونی عمل می کند. در این نگاه، فضای شهر به نشانه های مختلفی تبدیل می شود، نشانه هایی که مرز واقعیت و مجاز در آنها مشخص نیست. آنها معتقدند درک فضای شهر و حقیقت همین دریافت و مصرف این نشانه هاست و شهروند پست مدرن با این نشانه ها محاصره شده است.
ج. تئوری اندیشه مبتنی بر ارتباط شهر، زبان و متن
این گروه از شهر سازان به شهر به عنوان مدلی از یک متن توجه می کنند که بیشتر ناشی از دیدگاه های «پسا ساختار گرایانه» (post structuralism) آنان است. آنها معتقدند که این بینش و نگرش به شهر نقش مردم را از کاربر به خواننده تغییر می دهد و تجربه شهری به فرایندی تبدیل می شود که در آن نویسنده (و شهرساز) هیچ نقشی ندارد و حقیقت تنها از تجربه و ادراک شخصی است که به دست می آید. از نظر آنان، شهرساز شهر را به عنوان یک متن می نویسد و این نوشتار با قرار دادن لایه های مختلف و مفاهیم تعدد بر روی هم به دست می آید و مخاطب بسته به ظرفیت و قابلیت ادراکی خود این متن را می خواند و این بازی زبانی و خواندن مداوم تکرار می شود. شهرساز با «شراکت» خود در این گسستگی و حضور یافتن در این بازی نوآوری ایجاد می کند و خواننده یا کاربر با «خواندن» این متن بدون هیچ گونه هدف گیری در میانه قطعیت و بن بست معنا به عقب و جلو می رود.
د. تئوری اندیشه مبتنی بر دغدغه های هنجاری و معنایی شهر
این دسته از شهرسازان هیچ گونه معنایی را برای شهر مترتب نمی بینند و معتقدند که بازی معنا شناسی فضای شهر تا بی نهایت ادامه دارد و هیچگاه این امکان وجود ندارد که بتوان معنای نهایی و ثابت برای شهر در نظر گرفت. از نظر آنان، فضای شهری پست مدرن فضایی تعریف نشده و بی مرز است، فضایی که تبلور و بازتاب کننده روابط اجتماعی، تاریخی و هویتی است، بدون اینکه هیچ معنا و مفهومی را بازنمایی کند. این شهرسازان معتقدند که شهر محصول هیچ انگاری و بی مفهوم است که شهر در حالت نامتمرکز باقی می ماند و در خود بر غیاب یک حقیقت واحد و آشکار تأکید می کند. از سوی دیگر، مکانیزم های پیچیده زندگی شهری خود به خود تغییرات وسیعی در شناخت شناسی شهر به وجود آورده است و کالبد شهر و زندگی شهری را دستخوش تغییرات بنیادی معنایی کرده است.
فلسفه غرب معماری مکاتب پست مدرنیسم جهان بینی اندیشه زندگی اجتماعی