الهیات مسیحى، مانند بیشتر رشته ها، بر تعدادى از منابع استوار است. در سنت مسیحى از گذشته بحث هاى بسیارى در باب هویت این منابع و اهمیت نسبى آن در تحلیل هاى الهیاتى صورت گرفته است. به بیانى روشن، در الهیات مسیحى چهار منبع اصلى از این قرار شناخته شده است:
1- کتاب مقدس 2- عقل 3- سنت 4- تجربه. هر یک از این منابع سهم خاصى در رشته الهیات داشته است که در زیر، به موضوع کتاب مقدس پرداخته می شود.
اصطلاحات مربوط به کتاب مقدس
اصطلاح هاى Bible و Scripture و صفت هاى ساخته شده از آن یعنى biblical و scriptural عملا قابل جابه جایى و تبدیل به یکدیگرند. هر یک از این دو اصطلاح به مجموعه اى از متون گفته مى شود که در تفکر مسیحى معتبر شمرده مى شوند (هر چند ماهیت و گستره این حجیت و اعتبار از موضوعات قابل بحث است). بر این نکته باید تأکید کرد که کتاب مقدس صرفا موضوع مطالعات علمى رسمى در مسیحیت نیست، بلکه این کتاب در فضاى عبادت عمومى خوانده و تفسیر مى شود، و نیز موضوع تأمل و عبادت از سوى افراد مسیحى است. صفت قانونى نیز بیشتر براى اشاره به کتاب مقدس به کار مى رود. این اصطلاح که برگرفته از واژه یونانى kanon (به معناى قانون،قاعده یا ملاک است)، برای نشان دادن محدودیت هایی است که اجماع جامعه مسیحی در مورد متونی قائل شده که ممکن است «قانونی» به حساب آیند و به همین سبب در الهیات مسیحی معتبر دانسته شوند. بحث های دیرینه میان الهیدانان کلیسای کاتولیک روم و پروتستان در باب جایگاه گروه دیگری از متون است که اغلب از آن به آپوکریف یا ملحقات کتاب مقدس یاد مى شود.
مقایسه میان محتواى عهد عتیق
مقایسه اى میان محتواى عهد عتیق در کتاب مقدس به زبان عبرى از یک سو، و نسخه هاى یونانى و لاتینى (مانند هفتادى یا وولگات) از سوى دیگر، نشان مى دهد که نسخه هاى یونانى و لاتین در برگیرنده کتاب هایى است که در نسخه هاى عبرى یافت نمى شود. اصلاحگران دینى در قرن شانزدهم، به پیروى از جروم، بر این باور بودند که تنها کتاب هایى از عهد عتیق که مى توان آن را متعلق به کتاب هاى قانونى دانست، آنهایى است که در کتاب مقدس به زبان عبرى آمده است.
تمایز میان عهد عتیق و آپوکریف
بدین سان، میان «عهدعتیق» و «آپوکریف» تمایزى قرار داده شد: کتاب نخست در برگیرنده آثارى بود که در کتاب مقدس عبرى وجود داشت درحالى که دومى در برگیرنده آثارى بود که در کتاب مقدس به زبان یونانى یا لاتین یافت مى شد نه در کتاب مقدس عبرى. با آنکه بعضى از اصلاح گران کتاب هاى آپوکریف را حاوى مطالبى آموزنده و اخلاقى مى دانستند، همگان پذیرفته بودند که این کتاب ها را نمى توان مبناى الهیات مسیحى دانست. در سال 1546، شوراى ترنت عهد عتیق را «آن دسته از کتاب هایى که در کتاب مقدس به زبان یونانى و لاتین وجود دارد»، دانست و به این ترتیب هر تمایزى میان عهد عتیق و آپوکریف را رد کرد. برخلاف تصور اولیه، این تمایز در عمل چندان اهمیت ندارد. بررسى مباحثات موجود در قرن شانزدهم در این موضوع حاکى از آن است که تنها موضوع الهیاتى با اهمیت که با این پرسش ارتباط داشت، این بود آیا دعا براى مردگان شایسته است یا نه. کتاب هاى (آپوکریف) مکابیان این عمل را تشویق مى کرد، در حالى که الهیدانان پروتستان تمایلى به پذیرش آن نداشتند.
موضوع کتاب هاى قانونى
موضوعى که امروزه نیز داراى اهمیت الهیاتى حقیقى است، موضوع کتاب هاى قانونى است. آیا این واقعیت که کلیسا کتاب هاى قانونى را تعیین کرد، بدان معناست که کلیسا بر کتاب مقدس مرجعیت و تفوق دارد؟ یا اینکه کلیسا صرفا مرجعیت کتاب هاى قانونى را، که پیش تر وجود داشت، بازشناخت و آن را رسما پذیرفت؟ آیا روند شکل گیرى کتاب هاى قانونى بیانگر تحمیل مرجعیت بیرونى کلیسا بر کتاب مقدس است یا پذیرفتن مرجعیت ذاتى کتاب مقدس از سوى کلیسا؟ دیدگاه نخست به خصوص به کلیساى کاتولیک و دیدگاه دوم به دانشوران پروتستان نسبت داده مى شود.در عمل، نظریه اخیر پذیرش روز افزونى یافته است که جامعه ایمان و کتاب مقدس، یعنى مردم و کتاب، با یکدیگر همزیستى دارند، و نیز کوشش براى تعیین مرزى دقیق میان آنها تا حدى دلبخواه است. کتاب هاى قانونى را مى توان اساسا برآمده از جامعه ایمان دانست که تعهدى پیشینى به استفاده و تکریم آن داشت.
ارجاع به رساله هاى کتاب مقدس
در شیوه معتبر و استاندارد ارجاع به کتاب مقدس سه عنصر وجود دارد. نخست، کتاب مورد بحث معرفى مى شود (توجه داشته باشید که همیشه اصطلاح «کتاب» به کار مى رود، حتى اگر «کتاب» مورد بحث در واقع یک نامه باشد). به دنبال آن، فصل آن کتاب مى آید و پس از آن آیه یا آیاتى از همان فصل. کتاب ممکن است که به شکل کامل یا به شکل اختصارى معرفى شود. شماره هاى هر فصل گاهى به اعداد رومى و گاهى به اعداد عربى نشان داده مى شود. شماره هاى مربوط به فصل و آیه اغلب با علامت دو نقطه یا نقطه از یکدیگر جدا مى شوند. با این حال، گاهى شماره آیه به شکل زبر نوشت چاپ مى شود.
عهد عتیق و عهد جدید
اصطلاح مسیحى «عهد عتیق» و «عهد جدید» ماهیتى قویا الهیاتى دارد. این اصطلاحات مسیحى بر این باور استوار است که محتواى عهد عتیق به دوره اى تعلق دارد که خدا با جهان ارتباط داشت، که تا حدى با آمدن مسیح در عهد جدید به سرآمده یا به امرى نسبى تبدیل شده است. این مجموعه را نویسندگان یهودى «شریعت، پیامبران و کتاب ها» مى نامند و نویسندگان مسیحى «عهد عتیق». از این رو، هیچ دلیل خاصى وجود ندارد که افراد غیر مسیحى این مجموعه کتاب را عهد عتیق بنامند، مگر همین سنت در کاربرد. چارچوب الهیاتى مسیحى که به چنین تمایزى منتهى مى شود، همان چارچوب «پیمان ها» یا «شریعت ها» است. اعتقاد اساسى مسیحیت مبنى بر اینکه آمدن مسیح آغازگر امرى است تازه، خود را در نگرشى متمایز به عهد عتیق نشان مى دهد که به اختصار مى توان آن را چنین خلاصه کرد: اصول و اندیشه هاى دینى (مانند مفهوم خداى قیوم که در تاریخ انسان فعال است) پذیرفته مى شوند؛ اما مناسک دینى (مانند قوانین مربوط به تغذیه و مقررات قربانى) کنار نهاده مى شوند.
اصطلاحات رایج در پیوند با کتاب مقدس
*اسفار خمسه. پنج کتاب نخست عهد عتیق (پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه)
*پنج کتاب شریعت. پنج کتاب نخست عهد عتیق (پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه)
*پیامبران بزرگ. نخستین چهار کتاب پیامبران عهد عتیق (اشعیا، ارمیا، حزقیال و دانیال)
*پیامبران کوچک. دوازده کتاب باقى مانده از مکتوبات نبوى عهد عتیق (هوشع، یوئیل، عاموس، عوبدیا، یونس، میکاه، ناحوم، حبقوق، ضفنیا، حجى، زکریا و ملاکى نبى).
*اناجیل همدید. سه انجیل نخست (متى، مرقس و یوحنا)
*رساله هاى شبانى. شیوه اى در ارجاع جمعى به رساله اول تیموتاوس، رساله دوم تیموتاوس و تیطوس که به دل مشغولى خاص آنان به مسائل شبانى و نظام کلیسایى توجه مى کند.
*رساله هاى کاتولیکى. نامه هایى در عهد جدید که خطاب به افراد خاصى نیست (جامعه یا رساله) اول پطرس، رساله دوم پطرس، رساله اول یوحنا، رساله دوم یوحنا، رساله سوم یوحنا و رساله یهودا). در کتاب هاى قدیمى تر گاهى از آن به «رساله هاى عمومى» یادشده است.
رابطه عهد عتیق و عهد جدید بر اساس الهیات مسیحى
الف: عقیده مارکیون
یک گزینه این است که عهدعتیق را نوشته هایى از یک دین بدانیم که ربطى به مسیحیت ندارد. این رویکرد بیش از هر کس به نویسنده اى در قرن دوم به نام مارکیون نسبت داده مى شود که در سال 144 تکفیر شد. به عقیده مارکیون، مسیحیت دین عشق است که به هیچوجه جایگاهى در شریعت ندارد. عهد عتیق به خدایى مربوط است که متفاوت از خداى عهد جدید است. خداى عهد عتیق که صرفا جهان را پدید آورد، همیشه در اندیشه شریعت است. اما خداى عهدجدید جهان را نجات داده و تمامى توجهش به عشق است. به عقیده مارکیون، هدف مسیح آن است که خداى عهد عتیق را به کنارى نهد (همان خدایى که تشابه قابل توجهى به «جهان آفرین» گنوسی دارد. چهره ای شبه الوهی که وظیفه شکل دادن به عالم را به عهده دارد) و به پرستش خداى واقعى فیض رهنمون شود.
دیدگاه لوتر
پژواک ناچیز و ضعیفى از این اندیشه را مى توان در نوشته هاى لوتر مشاهده کرد. لوتر بر این نکته تأکید داشت که هم عهد عتیق و هم عهدجدید، هر دو، به کارهاى یک خدا مربوط است؛ با این حال بر تقابل کامل شریعت و فیض اصرار مى ورزید. به عقیده لوتر، آیین یهودى به اندیشه آمرزیدگى به وسیله اعمال کاملا توجه دارد و بر این باور است که مى توان با کار خود، شایسته لطف خداوند شد. انجیل، درست بر عکس، تأکید دارد که آمرزیدگى کاملا به سبب لطف است و تنها بر فیض خدا استوار است. سرنخ هایى از فیض را در عهد عتیق نیز مى توان یافت، (اشعیا 40ـ55) و نیز شریعت را در عهد جدید (موعظه سر کوه، متى 5ـ7). با این حال، لوتر غالبا چنین مى گفت که عهد عتیق در اصل دین شریعت است و با تأکید عهد جدید بر فیض ناسازگارى دارد.
دیدگاه کالون
موضع بیشتر الهیدانان مسیحى، از یک سو، تأکید بر پیوستگى میان عهدین و از سوى دیگر، تأکید بر تمایز میان آنهاست. کالون بحثى روشن و مخصوص درباره پیوند میان آنها ارائه داده است. کالون چنین استدلال مى کرد که میان عهد عتیق و عهد جدید نوعى پیوستگى و همگونى اساسى وجود دارد که اساس آن سه ملاحظه زیر است. نخست، کالون بر تغییر ناپذیر بودن اراده الهى تأکید داشت. ممکن نیست که خدا در عهد عتیق کارى انجام داده باشد و کار کاملا متفاوت دیگرى در عهد جدید انجام دهد. ضرورى است که میان عمل و قصد در عهدین پیوستگى اى اساسى باشد. دوم، هر دو، فیض خدا را که در عیسى مسیح تجلى یافته، ستایش کرده و اعلام نموده اند. عهد عتیق را شاید بتوان تنها شاهدى بر عیسى مسیح «از دور و به گونه اى مبهم» دانست. با این حال، گواهى او به آمدن مسیح امرى واقعى است. سوم، هر دو عهد «نشانه ها و آیین هاى یکسانى» دارند که گواه بر فیض یکسان خدا هستند. بدین صورت، کالون براین باور بود که هر دو عهد در اساس عین یکدیگرند. تفاوت آنها در اجرا است نه در جوهر. به لحاظ جوهر و محتوا، هیچ گسست اساسى میان آنها نیست. عهد عتیق در گاه شمارى طرح خدا براى نجات، موضع متفاوتى از عهد جدید دارد. با این حال، اگر محتواى آن به درستى درک شود، یکسان است. کالون در نهایت، میان عهد عتیق و عهد جدید پنج فرق مى نهد که همگى مربوط به شکل و قالب است نه جوهر.
1- عهد جدید در مقایسه با عهد عتیق، به ویژه در ارتباط با امور نامشهود، از وضوح بیشترى برخوردار است. فضاى حاکم بر عهد عتیق تحت تأثیر اشیاى مشهود و ملموس است که شاید اهداف، امیدها و ارزش هاى نامشهود در وراى آن را پنهان مى کند. کالون این نکته را با اشاره به سرزمین کنعان توضیح مى دهد. عهد عتیق، این ملک زمینى را به خودى خود یک غایت مى داند، در حالى که عهدجدید آن را انعکاس میراث آینده اى مى داند که براى مؤمنان در بهشت ذخیره شده است.
2 - عهد عتیق و عهد جدید رویکردهاى کاملا متفاوتى را به صور خیال در پیش گرفته اند. عهدعتیق به شکلى واقعیت را ارائه مى دهد که، به عقیده کالون، با استفاده از شکل هاى متفاوت سخن و ایماژهاى مشهود، به مواجهه غیر مستقیم با حقیقت مى انجامد، اما عهد جدید تجربه مستقیمى از حقیقت را روا مى دارد. عهد عتیق «تنها تصویرى از واقعیت ارائه مى دهد...، سایه به جاى واقعیت» و «نفحه اى از آن حکمت که روزى به روشنى آشکار خواهد شد» را عرضه مى کند. اما عهدجدید واقعیت را مستقیما و به تمامه عرضه مى کند.
3 - سومین تفاوت میان عهد عتیق و جدید مربوط به تمایز میان شریعت و انجیل است یا میان لفظ و روح. به اعتقاد کالون، عهد عتیق از عمل قوت بخش روح القدس بى بهره است، در حالى که عهد جدید مى تواند این قدرت را عرضه کند. از این رو، شریعت مى تواند دستور دهد، تحریم کند، و وعده دهد اما فاقد منابع لازم براى اجراى این تغییر اساسى در ماهیت بشر است که چنین دستورهایى را در گام نخست ضرورى مى سازد. انجیل مى تواند «گمراهى و نابهنجارى را که بالطبع در انسان وجود دارد تغییر داده یا تصحیح کند.» توجه به این نکته جالب است که به عقیده کالون تضادى اساسى میان شریعت و انجیل که از ویژگى هاى لوتر (و مارکیون پیش از او) است اصلا وجود ندارد. شریعت و انجیل با یکدیگر گره خورده اند و تقابلى تمام عیار با یکدیگر ندارند.
4- کالون، با بسط نکته فوق، معتقد بود که تمایز چهارمى را مى توان میان احساساتى متفاوت تشخیص داد که شریعت و انجیل آن را برانگیخته است. عهد عتیق برانگیزاننده بیم و ترس است و وجدان را اسیر مى سازد، در حالى که عهد جدید بازتابى از آزادى و شادمانى را ایجاد مى کند.
5- وحى در عهد عتیق مخصوص قوم یهود است، اما در عهد جدید گستره اى عام و جهانى دارد. کالون دایره پیمان کهن را منحصر به بنى اسرائیل مى داند، به گونه که با آمدن عیسى مسیح این تقسیم، همانند تمایز میان یهود و یونانیان، میان مختونان و غیرمختونان، به انتهاى خود رسید. از باب نمونه، دعوت از مشرکان، عهد جدید را از عهد عتیق متمایز مى سازد.
کالون ضمن همین مباحث در باب تمایز میان عهد عتیق و عهد جدید و تقدم دومى بر اولى، با زیرکى روا دانست که افرادى خاص در پیمان قدیم، براى مثال پاتریاخ ها، بتوانند اشاره هایى راجع به پیمان جدید را تشخیص دهند. اغراض یا ماهیت الهى هیچ گاه تغییر نمى کند، بلکه متناسب با محدودیت هاى تحمیل شده بر درک بشر، صرفا وضوح بیشترى مى یابد. از این رو، چنان نبود که گویى خدا دراصل مقدر کرد که فیض را تنها در قوم بنى اسرائیل منحصر سازد و سپس تصمیم بگیرد که آن را همگانى سازد; بلکه گسترش تکاملى طرح خدا تنها با آمدن عیسى مسیح روشن شد. کالون این اصل کلى را با اظهار این نکته خلاصه مى کند که «هر جا شریعت یکسره مورد توجه باشد، تفاوت انجیل از آن تنها در وضوح ارائه شدن است.» مسیح از پیش نشان داده مى شود و فیض روح القدس، هم در عهد عتیق و هم در عهد جدید، عرضه مى شود، با این تفاوت که در عهد جدید شکلى روشن تر و کامل تر دارد.
(ادامه دارد...).