زمینه و زمانه فردوسی
حکیم ابوالقاسم منصوربن حسن فردوسی طوسی، بزرگترین شاعر ایران و یکی از بزرگترین حماسه سرایان جهان، سراینده شاهنامه است. درباره اسم او که منصور است یا حسن بن اسحق شرفشاه، همین طور درباره پدر، تاریخ تولد و وفات او آگاهی دقیق و موثقی در دست نیست و آنچه نیز از شاهنامه بر می آید، به سبب اختلاف نسخه ها و دستبرد کاتبان چندان گرهی از کار نمی گشاید. زادگاه او ده باژ یا فاژ از روستاهای طوس بوده و در چهار مقاله عروضی یکی از قدیم ترین مآخذ موجود در باب حیات وی به این نکته تصریح شده است. تبار او از ایرانیان اصیل یعنی دهقانان بوده است. دهقانان در اواخر عهد سامانی و آغاز حکومت غزنویان شامل حکام محلی و زارعان نسبتا مرفه می شدند و از خصوصیات فرهنگی آنان این بود که کوشش بسیار می کردند تا سنتها و آداب و رسوم نژادی و دودمانی خود را در برابر ارزش های جدیدی که اسلام به محیط زندگانی آنان ارائه کرده بود، نگاهداری کنند. پژوهشگران از همین جا استنباط می کنند که دلبستگی فردوسی به سرودن شاهنامه برخاسته از این پیوند روحی و تربیت خانوادگی او بوده نه امید به صلات و عطایای سلطان محمود یا دیگران. از قرائن تاریخی و اشارتی که خود حکیم در شاهنامه به دست می دهد تقریبا می توان دریافت که تا اواسط عمر (تا حدود پنجاه یا شصت سالگی) زندگانی او مرفه و خاطرش آسوده بوده و با اتکاء به مرده ریگ دودمانی و فارغ از غم و تشویق این جهانی به کار بزرگ خود ادامه می داده است، چه نظامی عروضی هم می گوید: «شوکتی تمام داشت، چنانکه به دخل آن ضیاع از امثال خود بی نیاز بود». از چگونگی تحصیل و از استادان فردوسی نیز آگاهی نداریم. اما با مرور دقیق در شاهنامه به خوبی روشن می گردد که وی بر ادب عرب، کلام و فلسفه روزگار خویش احاطه و تسلط داشته است. معتزلی بودن او روشن است. بر خلاف اشاعره و محمود غزنوی که به رؤیت خدا در روز قیامت اعتقاد راسخ داشته اند، فردوسی دیدار خدای متعال را چه در دنیا و چه در آخرت منکر است:
به بینندگان آفریننده را *** نبینی، مرنجان دو بیننده را
عقل گرایی او نیز آشکار است زیرا گذشته از مواضع گوناگون شاهنامه، که در ستایش خرد داد سخن داده در آغاز کتابش نیز، پس از ستایش خدا، بی درنگ به ستایش خرد می پردازد:
بنام خداوند جان و خرد *** کزین برتر اندیشته بر نگذرد...
خرد چشم جان است چون بنگری *** تو بی چشم شادان جهان نسپری
خرد افسر شهریاران بود *** خرد زیور نامداران بود
خرد زنده جاودانی شناس *** خرد مایه زندگانی شناس
کسی کو ندارد خرد را ز پیش *** دلش گردد از کرده خویش ریش
از اویی به هر دو سرای ارجمند *** گسسته خرد پای دارد به بند
همیشه خرد را تو دستور دار *** بدو جانت از ناسزا دور دار
روزگار فردوسی عصر ریا و تعصب
در عصر تعصب و استبداد مطلق که دستگاه حکومت می کوشد تا همه امور را ریاکارانه بر مدار ظواهر دین بچرخاند، آزادگی، روشن بینی و عقل گرایی متاع مرغوبی نیست. مگر ابوریحان را به دلیل همین خردگرایی و تکیه بر علم از بام پیشگاه محمودی به زیر نینداختند؟ با آنکه در دینداری فردوسی تردیدی نیست، اما اعتقاد او معطوف به ریشه و عمق دین است، نه فروع و ظواهر آن. در نظر او دین، راه و شیوه راه بردن به سوی خدای بخشنده مهربان است نه وسیله سختگیری و عوام فریبی دکان داران، خدای فردوسی خداوند جان است و نه خدای شکنجه گر نامهربان.
فردوسی شیعه مذهب
شیعی بودن فردوسی نیز از آفتاب روشن تر است. و از همان آغاز، نویسندگان تراجم و تذکره ها، از جمله نظامی عروضی، بدان توجه یافته اند. بیتهایی که مؤلف چهار مقاله دلیل رفض فردوسی شمرده، چنان صریح و استوار است که هیچ شک و تردیدی در تشیع او باقی نمی گذارد:
خردمند گیتی چو دریا نهاد *** بر انگیخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتی در او ساخته *** همه بادبانها برافراخته
میانه یکی خوب کشتی عروس *** برآراسته همچو چشم خروس
پیمبر بدو اندرون با علی *** همه اهل بیت نبی و وصی
اگر خلد خواهی به دیگر سرای *** به نزد نبی و وصی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است *** چنین دان و این راه، راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم *** چنین دان که خاک پی حیدرم!
من از مهر این هر دو شه نگذرم *** وگر تیغ شه بگذرد بر سرم
این ابیات مستند به حدیثی است که بسیار معروف است و در کتب شیعی و سنی هر دو روایت شده است: «مثل اهل بیتی کمثل سفینه نوح من رکبها نجی ومن تخلف عنها غرق؛ مثل دودمان من مثل کشتی نوح است، هر کس بدان کشتی در نشست رهایی یافت، ولی هر کس در آن ننشست غرقه شد!» در همه تاریخ اسلام کمتر کسی را می توان یافت که بدین صراحت و شجاعت، در برابر محمود غزنوی، و در حقیقت در برابر مخدوم او القادر بالله ( خلافت 381-422 هـ.ق) خلیفه عباسی، عرض وجود کرده باشد. و شاید بتوان گفت در شعر فارسی از این نظر، وی نخستین کسی است که مانند دعبل خزاعی ( قتل، 246 هـ.ق.) و ابویوسف یعقوب معروف به ابن سکیت (قتل، 244 هـ.ق.) در زبان تازی، به ستایش از خاندان پیامبر اکرم (ص) پرداخته باشد.
تسلط فردوسی بر مباحث دینی
از نمونه های تسلط فردوسی به مباحث کلامی-دینی و نیز از نشانه های بلند نظری و سهل گیری مذهبی وی اینست که می گوید: مردمان به اندیشه های کوتاه بی بنیاد خود مغرور می شوند و غالبا حق را که در همه جهان جلوه گر است، تنها از دریچه پندار خام خود می نگرند؛ اما او حقیقت ادیان را مانند ذات الهی یکی می داند و خصومت های پیروان ادیان را بر سر دین بچگانه می شمارد، و از تفرقه های بی مایه مردم به تأثر و افسوس یاد می کند. این معنی خصوصا در قصه خواب کید هندی و گزارش مهران جلوه گر است. در این قصه نغز اختلاف و پیکار میان اقوام و ملل را که در نتیجه نادانی و تعصبات خشک و عوام فریبی های دنیاداران بوجود می آید با نظری بلند و جهان بینی والایی سرزنش کرده است. به نظر فردوسی ادیان آسمانی مانند قماش یا پارچه ظریفی است که پیروان ادیان بزرگ (اسلام، یهودیت، مسیحیت و آیین زرتشت) هر یک از یک گوشه آن گرفته اند و به سوی خود می کشند، بی آنکه بدانند همه یک چیز می خواهند و همه یک متاع می جویند:
تو کرباس را دین یزدان شناس *** کشنده چهار آمد از بهر پاس
یکی دین دهقان آتش پرست *** که بی باژبرسم نگیرد به دست
دگر دین موسی که خوانی جهود *** که گوید جز این را نباید ستود
دگر دین یونانی پارسا *** که داد آرد اندر دل پادشا
چهارم ز تازی یکی دین پاک *** سر هوشمندان بر آرد ز خاک
همی در کشند این از آن آن از این *** شوند آنگهی دشمن از بهر دین!
درباره فردوسی و شاهنامه سخن بسیار است: در محسنات لفظی و معنوی، در تصویر مناظر دلکش طبیعی، تابلو های ماهرانه میدان های نبرد، رنگارنگی افق، جلوه آسمان، نمایش باغ و گلستان و شکوه کوهساران و صدها موضوع دیگر این کتاب می توان سخن گفت. اما مجال سخن نیز تنگ است. تنها به یک نکته اشاره می کنیم که فردوسی هر چند استاد بلامنازع شعر حماسی و داستان قهرمانی است، اما در دادن پند و بیان نکات اخلاقی و همین طور تشریح نکات عمیق فلسفی نیز همچنان که خیام و حافظ بیان کرده اند، استاد است و تردیدی نیست که آن دو استاد بزرگ در بیان مسائل عقلی و منطقی و عواطف عالی انسانی از فردوسی بهره مند شده اند. به یک سخن در شاهنامه از نمونه های اشعار عاشقانه، نصیحت آمیز، حکیمانه و حتی عارفانه بسیار می توان دید.
نمونه هایی از تاثیر پذیری فردوسی از قرآن و روایات
اینک نمونه هایی از تأثر پذیری فردوسی این شاعر و حکیم گرانمایه از آیات قرآنی و احادیث معصومین:
بیارای خوان و بپیمای جام *** ز تیمار گیتی مبر هیچ نام
اگر چرخ گردان کشد زین تو *** سرانجام خشت است بالین تو
دلت را به تیمار چندین مبند *** بس ایمن مشو بر سپهر بلند
شاعر در قطعه فوق آیه: «کل نفس ذائقة الموت؛ هر جانداری چشنده مرگ است» (آل عمران/ 185) و چند آیه مشابه دیگر را تلمیح کرده است.
پرستیدن دادگر پیشه کن *** ز روز گذر کردن اندیشه کن
که تلمیح به آیه 136 سوره نساء است که می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا آمنوا بالله و رسوله والکتاب الذی نزل علی رسوله والکتاب الذی انزل من قبل و من یکفر بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الآخر فقد ضل ضلالا بعیدا؛ ای کسانی که (به زبان) ایمان آورده اید (به دل) به خدا و رسول او و به کتابی که بر پیامبرش فرستاده و کتابهایی که قبلا نازل کرده ایمان آوردید و آن کس که به خدا و فرشتگانش و به روز واپسین کفر بورزد بی گمان گمراه شده است به گمراهی دور». سعدالدین وراوینی در مرزبان نامه می نویسد: «... امام احمد غزالی روزی در... مجلس وعظ روی به حاضران آورد و گفت: ای مسلمان! هر چه من چهل سال از سر این چوب پاره (منبر) شما را می گویم فردوسی در یک بیت گفته است: اگر بر آن خواهید رفت از همه مستغنی شوید:
ز روز گذر کردن اندیشه کن *** پرسیدن دادگر پیشه کن...» اینک ابیات دیگری را که فردوسی بزرگ به دنبال همین بیت آورده بخوانید، تا ببینید خیام و حافظ تا چه اندازه از وی متأثر بوده اند:
به نیکی گرای و میازار کس *** ره رستگاری همین است و بس
منه هیچ دل بر جهنده جهان *** که با تو نماند همی جاودان
اگر چند مانی، بباید شدن *** پس آن شدن نیست بازآمدن
بیا تا جهان را به بد نسپریم *** به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار *** همان به که نیکی بود یادگار
که آن گنج و دینار و کاخ بلند *** نخواهد بدن مر تو را سودمند
که تلمیح به آیات زیر است: «فأما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض؛ و اما کف شتابان از میان می رود ولیکن آنچه مردم را سود دارد در زمین می ماند» (رعد/ 17)؛ و «یوم لا ینفع مال و لا بنون* الا من اتی الله بقلب سلیم؛ (یاد کن) روزی را که مال و فرزند، آدمی را سود ندهد. مگر آن کس که دلی پاک نزد خدا آورد» (شعراء/ 88-89)؛ و آیه «و الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم و آنان که زر و سیم را ذخیره می نهند و آنها را در راه خدا انفاق نمی کنند، آنان را به عذابی دردناک مژده ده» (توبه/ 34).
فردوسی شعر ادبیات اسلامی زندگینامه تاریخ اسلام مذهب قرآن روایات