اوصاف قیامت (مشهود و مأوا)
فارسی 3925 نمایش |1- مشهود
قرآن می فرماید: «و شاهد و مشهود؛ سوگند به شاهد و مشهود.» (بروج/ 3) گویا فرموده: سوگند مى خورم به آسمان داراى بروج که شیطانها به وسیله آن رانده مى شوند، که خدا کید شیطانها و اولیاى کافرشان را از ایمان مؤمنین دفع مى کند، و سوگند مى خورم به روز موعودى که هر انسانى به جزاى اعمالش مى رسد، و سوگند مى خورم به شاهدى که اعمال این کفار را و رفتارشان با مؤمنین را مى بینند، و سوگند مى خورم به آینده مشهودى که همه آن را به زودى خواهند دید که آن افرادى که مؤمنین را اذیت مى کنند چنین و چنان مى شوند، تا آخر دو آیه. از اینجا روشن مى گردد که شهادت در دو کلمه "شاهد" و "مشهود" به یک معنا است، و آن عبارت است از حاضر بودن و به چشم خود دیدن، نه به معناى اقامه شهادت، براى اینکه اگر به آن معنا مى بود جا داشت بفرماید: "و مشهود علیه" چون شهادت به این معنا حتما باید با حرف على متعدى شود.
بنابراین، کلمه "شاهد" قابل انطباق است بر رسول خدا (ص)، براى اینکه آن جناب امروز شاهد اعمال امت است، و فرداى قیامت بدانچه دیده شهادت مى دهد. و کلمه "مشهود" هم قابل انطباق است با شکنجه اى که کفار به این مؤمنین مى دادند، و وضعى که در آخرت به خود مى گیرند، و یا به عبارتى جزاى آن رفتار، و یا به عبارتى دیگر آنچه در روز قیامت براى این ظالمان و مظلومان رخ مى دهد، چه ثواب و چه عقاب. و بنابراین احتمال نکره آمدن این دو کلمه به منظور تعظیم بوده و خواسته است، بفهماند، شاهد و مشهودى که از حیطه تعریف بیرون است.
اقوال عدیده مفسرین درباره مراد از "شاهد و مشهود"
مفسرین در تفسیر "شاهد" و "مشهود" سخنان بسیار دارند که بعضى آنها را تا سى وجه شمرده اند، از قبیل اینکه بعضى گفته اند: شاهد روز جمعه، و مشهود روز عرفه است. یا شاهد روز عید قربان و مشهود روز عرفه است. و یا شاهد روز عرفه و مشهود روز قیامت است.
یا شاهد فرشته است که علیه انسان شهادت مى دهد و مشهود روز قیامت است. و یا اینکه شاهد گواهانند که علیه مردم شهادت مى دهند و مشهود مردمى هستند که علیه آنها شهادت داده شده. و یا اینکه شاهد امت اسلام و مشهود سایر امت ها هستند. و یا شاهد اعضاى بنى آدم و مشهود خود آدمى است. و یا شاهد حجرالاسود و مشهود حاجیان هستند. و یا شاهد شب و روزها و مشهود بنى آدم است. و یا شاهد انبیا و مشهود محمد (ص) است، و یا شاهد خداى سبحان و مشهود کلمه "لا اله الا الله" است. و یا اینکه شاهد خلق و مشهود حق است. یا شاهد خداى تعالى و مشهود روز قیامت است. یا شاهد آدم و ذریه او، و مشهود روز قیامت است. یا شاهد روز ترویه، و مشهود روز عرفه است و یا روز دوشنبه و روز جمعه است. و یا اینکه شاهد مقربین، و مشهود علیین هستند. و یا شاهد طفل در داستان اخدود است که به مادرش گفت صبر کن که تو بر حقى، و مشهود خود واقعه است. و یا اینکه شاهد ملائکه دنبال رو و نویسنده اعمال، و مشهود قرآن فجر است، و اقوال دیگرى از این قبیل.
اکثر این اقوال (به طورى که ملاحظه مى کنید) مبنى بر این است که شهادت را به معناى اداى شهادت بگیریم. و بعضى مبنى بر این است که براى شاهد و مشهود دو معنا قائل شویم، و خواننده محترم ضعف این دو اساس را به دست آورد و توجه فرمود که: مناسب تر با سیاق این است که این دو کلمه را به معناى مشاهده بگیریم، هر چند که مستلزم شهادت به معناى ادا در روز قیامت هم باشد، و شاهد قابل انطباق بر رسول خدا (ص) نیز باشد. خدای عز و جل می فرماید: «ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود؛ آن [روز] روزى است که مردم براى آن گرد آورده شوند و آن [روز] روز حضور و شهود است.» (هود/ 103) اشاره به اینکه همانگونه که قوانین و سنن الهى در این جهان عمومى است اجتماع مردم در آن دادگاه نیز عمومى و حتى در یک زمان خواهد بود، روزى است آشکار براى همه آن چنان که تمام انسانها در آن حاضر مى شوند و آن را مى بینند. جالب اینکه مى فرماید: «یوم مجموع له الناس» و نمى گوید "فیه الناس" این تعبیر اشاره به آن است که رستاخیز تنها ظرف اجتماع مردم نیست، بلکه یک هدف است و یک مقصد که انسانها در مسیر تکاملى خود به سوى آن پیش مى روند.
در سوره تغابن آیه 9 نیز مى خوانیم: «یوم یجمعکم لیوم الجمع ذلک یوم التغابن؛ در آن روز که روز جمع و اجتماع است همه شما را گرد آورى مى کند و آن روزى است که همه احساس غبن مى کنند.» آن روز براى هر کسى که بتواند مشاهده کند مشهود است، چه مردم، چه ملائکه، و چه جن. و آیات بسیارى که دلالت مى کنند به محشور شدن جن و شیاطین و حاضر شدن ملائکه در قیامت همه این اطلاق را تایید مى کنند.
2- مأوا
روزی که جایگاه و مسکن انسان و سرنوشت او را معین می کنند؛ انسان نیکوکار در بهشت مأوا می گزیند: «فلهم جنات المأوی نزلا بما کانوا یعملون؛ به پاداش آنچه انجام می دادند در باغ هایی که در آن جایگزین می شوند پذیرایی می گردند.» (سجده/ 19)
کلمه "ماوى" به معناى مکانى است که انسان در آن منزل کند و مسکن خود قرار دهد. تعبیر به "نزل" که معمولا به چیزى گفته مى شود که براى پذیرایى مهمان آماده مى کنند اشاره لطیفى است به این جهت که از مؤمنان در بهشت دائما همچون میهمان پذیرایى مى شود، در حالى که دوزخیان (چنان که در آیه بعد خواهد آمد) همچون زندانیانى هستند که هر وقت هوس بیرون آمدن کنند باز گردانده مى شوند! و اگر مى بینیم در آیه 102 سوره کهف چنین آمده: «إنا أعتدنا جهنم للکافرین نزلا؛ ما جهنم را براى پذیرایى کافران آماده ساختیم.» در حقیقت از قبیل «فبشرهم بعذاب ألیم؛ پس آنان را از عذابى دردناك خبر ده.» (انشقاق/ 24) است، کنایه از اینکه به جاى پذیرایى، آنها را مجازات و به جاى بشارت آنها را تهدید مى کند.
بعضى معتقدند که "نزل" نخستین چیزى است که با آن از میهمان تازه وارد پذیرایى مى شود (همان چاى و شربت در زمان ما) بنابراین اشاره لطیفى است به اینکه جنات ماوى با تمام نعمتها و برکاتش نخستین وسیله پذیرایى از این میهمانان الهى است، و به دنبال آن مواهب در برکات دیگرى است که هیچکس جز خدا نمى داند! جنات الهى بسیار است: جنه الفردوس، جنة الخلد، جنة العدن، جنة المأوى و غیر این ها که از تمام آنها سهم دارد و به هر کس که کمتر از همه اهل بهشت داده شود به قدر مد بصر سعة در او است و اگر بخواهد تمام اهل بهشت را ضیافت کند وسائل پذیرایى آنها را دارد. نزد بعضى جنة الماوى بهشتى است در سمت راست عرش. ابن عباس گفته: «سمیه مأوى از آن جهت است که ارواح صلحا و شهداء در آن جاى دارند و حق تعالى روز قیامت آن را به مؤمنان خالص العقیده و مخلص عطا فرماید.»
«فإن الجنة هی المأوی؛ پس جایگاه او همان بهشت است.» (نازعات/ 41) هر آن کس که اندیشه و نگرانى از مقام رب نداشته باشد و حاکم بر هوى نباشد سرکشى می کند و در میان تیرگیهاى نفسانى و طوفان هواها نمی تواند حق بین و عاقبت اندیش باشد تا زندگى برتر را برگزیند. «فإن الجنة هی المأوى» ترکیب و خصوصیات تعبیر این آیه مانند آیه: «فإن الجحیم هی المأوى؛ پس جايگاه او همان آتش است.» (نازعات/ 39) می باشد: آن بهشت موعود، همان بهشت مقصد و جایگاه آنهاست که خود به خوى بهشتى به سوى آن روى مى آورند و مجذوب آن می باشند. این آیات اوصاف و نشانه هاى دو گروه متقابل را بیان فرموده: گروه دوزخ جایگاه، و بهشت آشیان. در بین این دو گروه بیشتر مردم در حال تردد و نوسانند، گاه دچار سرکشى بر حق و قوانین آن می گردند و زندگى پست و شهوات گذرا را برمی گزینند، و گاه عقولشان از هواها آزاد و وجدانشان بیدار و نگران می گردد و بر طغیان هواها چیره می شوند، اینگونه مردم به تفاوت در طغیان و واژگونى در دنیا، یا بیدارى و جدان و غلبه بر هوى، توقفشان در دوزخ و رستگارى از آن، و مقاماتشان در بهشت متفاوت می باشد.
هر کس به جایگاه اصیل و میهن دایمى خود باز مى گردد. پس میزان در آن جا وابستگیهاى ظاهرى موجود در دنیا نیست، و در آمدن به گروه اهل تقوا نتیجه اى از پیروى حق است، آیا ندیده اى که چگونه مصعب بن عمیر (که گفته اند این آیه در حق او نازل شده) از برگزیدگان اهل بهشت شد، در صورتى که جایگاه برادرش عامر بن عمیر در پایین ترین درک از آتش بود؟ براى چه؟ آیا براى آن نبود که عامر طغیان کرد و به مخالفت با حق و پیروى از هواى نفس پرداخت، در صورتى که مصعب به اطاعت از رسول خدا درآمد، و در کنار او جهاد کرد، و گفته اند که در جنگ احد برادرش را کشت، و خود را سپر بلاى رسول الله قرار داد تا تیرهاى با پیکان پهن به درون شکمش داخل شد. و تبه کاران در دوزخ ساکن می شوند: «فإن الجحیم هی المأوی»
تذکر
الف: صحنه ی ساهره و فضای باز معاد برای حضور دفعی همگان است.
ب: بعد از بررسی و رسیدگی و معلوم شدن وضع عقیده، خلق و عمل هر کس ناچار جای هر کدام مناسب با رهاورد روحی و بدنی او است.
ج: مأوا بودن قیامت به لحاظ مأوا بودن بخشی از مواقف وجودی ساحت معاد و جریان حیات بعد از مرگ است.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 11 ص 9، جلد 10 ص 66، جلد 16 ص 396، جلد 20 ص 432 و 414
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 9، جلد 17 ص 153، جلد 26 ص 87 و 369
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 349 و 367 و 386
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 17 ص 311، جلد 18 ص 21
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 10 ص 390، جلد 14 ص 148
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 10 صفحه 461
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 26 صفحه 272
سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد 3 صفحه 114
میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد 10 صفحه 379
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 17 صفحه 325
محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد 18 صفحه 78
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها
بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد
-
اوصاف قیامت (دایمی و همیشگی)
-
اوصاف قیامت (کنار رفتن پرده ها و رسیدن به یقین)
-
اوصاف قیامت (فردا روزی بی بازگشت)
-
اوصاف قیامت (میقات)
-
اوصاف قیامت؛ مصیر
-
اوصاف قیامت (دیوار حائل)
-
اوصاف قیامت (بلا و بیداری)
-
اوصاف قیامت (روزی به درازای پنجاه هزار سال)
-
اوصاف قیامت (بازپرسی)
-
اوصاف قیامت (فراخوانی به همراه پیشوا)