عالم ذر در روايات اسلامى
فارسی 9363 نمایش |روایات فراوانى در منابع مختلف اسلامى در کتب شیعه و اهل تسنن در زمینه عالم ذر نقل شده است که در بدو نظر به صورت یک روایت متواتر تصور می شود مثلا در تفسیر برهان 37 روایت و در تفسیر نور الثقلین 30 روایت در ذیل آیات سوره اعراف نقل شده که قسمتى از آن مشترک و قسمتى از آن متفاوت است و با توجه به تفاوت آنها شاید مجموعا از 40 روایت نیز متجاوز باشد. ولى اگر درست روایات را گروه بندى و تجزیه و تحلیل کنیم و اسناد و محتواى آنها را بررسى نمائیم خواهیم دید که نمی توان روى آنها به عنوان یک روایت معتبر تا چه رسد به عنوان یک روایت متواتر تکیه کرد. بسیارى از این روایات از زراره و تعدادى از صالح بن سهل و تعدادى از ابوبصیر و تعدادى از جابر و تعدادى از عبدالله سنان می باشد. روشن است که هر گاه شخص واحد روایات متعددى به یک مضمون نقل کند همه در حکم یک روایت محسوب می شود با توجه به این موضوع تعداد روایات فوق از آن عدد کثیرى که در ابتدا به نظر می رسد تنزل می نماید و از 10 الى 20 روایت شاید تجاوز نمی کند، این از نظر سند.
از ابوسعید خدرى و عبدالله کلبى در همان تفسیر نقل شده است: در پاره اى از روایات مزبور تنها اشاره به ارواح بنى آدم شده. به علاوه روایات فوق بعضى داراى سند معتبر و بعضى فاقد سند می باشند. بنابراین و با توجه به متعارض بودن روایات فوق نمی توانیم روى آنها به عنوان یک مدرک معتبر تکیه کنیم و یا لااقل همان گونه که بزرگان علماء در این قبیل موارد می گویند علم و فهم این روایات را باید به صاحبان آنها واگذاریم و از هر گونه قضاوت پیرامون آنها خوددارى کنیم. در این صورت ما می مانیم و متن آیاتى که در قرآن آمده است که طبق آیات: منظور از این عالم و این پیمان همان عالم استعدادها و پیمان فطرت و تکوین و آفرینش است، به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتى بیش نیستند خداوند استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان این سر الهى به صورت یک حس درون ذاتى به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه! بنابراین همه افراد بشر داراى روح توحیدند و سؤالى که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخى که آنها داده اند نیز به همین زبان است.
در تفسیر قمى از پدرش از ابن ابى عمیر از ابن مسکان از ابى عبدالله (ع) روایت شده که گفت: از آن جناب پرسیدم اشهادى که در آیه «و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلى؛ به خاطر بیاور زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟! گفتند آرى، گواهى می دهیم.» (اعراف/ 172) چرا چنین کرد؟ براى اینکه در روز رستاخیز نگوئید ما از این غافل بودیم و از پیمان فطرى توحید و خداشناسى بیخبر. آیا به طور معاینه بوده؟ فرمود آرى، چیزى که هست مردم خصوصیات آن موقف را فراموش کردند، و تنها معرفت را از دست ندادند، و به زودى آن خصوصیات به یادشان خواهد آمد، و اگر معرفت هم از دست می رفت احدى نمی فهمید که خالق و رازق او کیست، و اشخاصى هم که در این نشات کافر شدند کسانى هستند که در آن نشات ایمان نیاوردند و اقرارشان زبانى بوده، و همانهایند که خداوند در حقشان فرموده: «فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل؛ ایمان نخواهند آورد به چیزى که در سابق آن را تکذیب کرده بودند.» (یونس/ 74) (تفسیر عیاشى ج 2 ص 37 ح 103) این روایت گفتار کسانى را که دلالت آیه را بر اخذ میثاق در عالم ذر انکار کرده و آیه و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم را تفسیر کرده اند به اینکه خداوند آیات دال بر ربوبیتش را به ایشان آموخت، رد می کند، و روایت از حیث سند صحیحه است و نظیر آن در صراحت و صحت روایت زراره و غیر آن است.
در کافى از على بن ابراهیم از پدرش از ابن ابى عمیر از زراره روایت کرده که گفت: مردى از حضرت ابى جعفر (ع) از معناى آیه «و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم...»، سؤال کرد، حضرت در حالى که پدرش هم می شنید فرمود: پدرم مرا حدیث کرد که خداى عز و جل قبضه اى از خاک یعنى خاکى که آدم را از آن آفریده بود گرفت و آب گوارا و شیرین بر آن بریخت، و تا چهل روز به همان حال بگذاشت و پس از اینکه ورآمده شد گرفته و به شدت مالش داد و از چپ و راست آن ذریه بنى آدم بیرون آمدند، دستور داد تا همه در آتش شوند، اصحاب یمین داخل شدند و آتش بر ایشان سرد و سلام شد، ولیکن اصحاب شمال از داخل شدن در آن خوددارى کردند. (کافى ج 2 ص 7 ح 2) و در این معنا روایات دیگرى نیز هست، و گویا امر به در آتش شدن کنایه از داخل شدن در حظیره عبودیت و انقیاد و طاعت است.
نیز در همان کتاب به سند خود از عبدالله بن محمد جعفى و عقبه نقل می کند که هر دو از ابى جعفر (ع) روایت کرده اند که فرمود: خداى عز و جل خلق را آفرید، به این نحو که دوستان خود را از چیزى آفرید که آن را دوست می داشت و آن خاک بهشت بود، و دشمنانش را از چیزى آفرید که دشمن می داشت و آن خاک جهنم بود، آن گاه هر دو فریق را در ظلال مبعوث کرد، شخصى پرسید ظلال چیست؟ فرمود: نمی بینى که سایه ات در آفتاب چیزیست و حال آنکه چیزى نیست، سپس انبیاء را با ایشان مبعوث کرد، انبیاء ایشان را به اقرار به خدا دعوت کردند، و این همان کلام خدا است که می فرماید: «و لئن سألتهم من خلقهم لیقولن الله؛ و اگر از آنان بپرسى چه كسى آنان را خلق كرده مسلما خواهند گفت خدا.» (زخرف/ 87) سپس ایشان را به اقرار دعوت کردند، بعضى اقرار کردند و بعضى دیگر انکار، آن گاه ایشان را به ولایت ما دعوت کردند و به خدا سوگند کسانى اقرار کردند که خدا دوستشان می داشت، و کسانى انکار کردند که خدا دشمنشان می داشت، و این همان کلام خدا است که می فرماید: «فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل» آن گاه ابى جعفر (ع) فرمود: تکذیب بود. (یعنى تکذیب سابقه دارد) (کافى ج 2 ص 10 ح 3) این روایت گرچه از روایات وارده در تفسیر آیه ذر نیست، ولى مشتمل بر داستان اخذ میثاق است، و در این روایت ذکرى از ظلال شده، و این تعبیر در لسان ائمه اهل بیت (ع) مکرر آمده، و مراد از آن به طورى که از ظاهر این روایت استفاده می شود توصیف آن نشات است که به وجهى عین نشات دنیا است و به وجهى غیر آن است، و احکامى دارد که به وجهى غیر احکام دنیا است و به وجهى عین آن است، و بنابراین، روایت با بیان سابق کاملا منطبق است.
در کافى و تفسیر عیاشى از ابى بصیر روایت شده که گفت: به حضرت صادق (ع) عرض کردم، مردم در عالم ذر چطور جواب دادند و حال آنکه ذراتى بودند؟ فرمود:خداوند در همان ذرات چیزى قرار داده که اگر از آنها سؤال شود بتوانند جواب بگویند. عیاشى اضافه کرده که مقصود جواب دادن در میثاق است. این قسمتى را که عیاشى اضافه کرده کلام راوى است، و مقصود از جمله خداوند در همان ذرات چیزى قرار داده بود که وقتى از آنها سؤال شود بتوانند جواب بگویند صرف زبان حال نیست، بلکه از آنجایى که راوى دیده بوده که جواب ذرات از نوع جوابهاى دنیوى است، و استبعاد کرده بوده از اینکه چنین جوابى از ذره صادر شود، لذا از این معنا سؤال کرده، امام (ع) هم جواب داده است به اینکه امر آن عالم به نحوى بوده که اگر به عالم دنیا نازل می شدند همان حال، جواب دنیوى و زبانى ایشان می شد، مؤید این معنا جمله چیزى قرار داده بود که اگر از آنها سؤال شود بتوانند جواب بگویند است، چون این تعبیر با تعبیر چیزى در آنها قرار داد که اگر حرفزن می بودند جواب می دادند و امثال آن فرق دارد.
نیز در تفسیر عیاشى از ابى بصیر از امام صادق (ع) روایت شده که در ذیل جمله «ألست بربکم» از آن جناب پرسید آیا این کلام را به زبانهاى خود ادا کردند، فرمود: آرى، و هم با دلهاى خود گفتند. ابى بصیر می گوید: پرسیدم در آن روز این ذرات کجا بودند؟ فرمود: آن روز خداوند در آن ذرات کارى کرد و آن ذرات عکس العملى نشان دادند که همان جوابشان بود. (تفسیر عیاشى ج 2 ص 40 ح 110) جواب امام (ع) که فرمود: آرى به زبانها و هم با دلهایشان مبنى بر این است که وجود ذرات در آن روز طورى بوده که اگر به دنیا منتقل می شدند همان نحوه وجودشان جواب زبانى و دنیایى می شد، لیکن در آن عالم زبان و دل یکى بوده و از این رو امام (ع) فرمود: آرى و با دلهایشان و با این تعبیر جواب زبانى را تصدیق کرده و جواب با دلها را اضافه کرده است.
سپس از آنجایى که در ذهن راوى بوده که این داستان در دنیا و نشات طبیعت واقع شده، و بعضى از روایات داستان اخراج ذریه از صلب آدم و مکان وقوع این داستان را هم ذکر کرده، و بعضى از آنها را همین راوى یعنى ابابصیر روایت کرده لذا در این روایت از محل و وقوع این قصه پرسید، و امام (ع) هم با جمله صنع منهم ما اکتفى به جوابش داد، و در جواب تعیین مکانى نکرد، بلکه فرمود: خداوند ذریه را طورى آفرید که سؤال و جواب از او صحیح و ممکن باشد. همه این تعبیرات، اوصف عالم ذر را تایید می کند.
در الدر المنثور است که عبدبن حمید و حکیم ترمذى در کتاب نوادرالاصول و ابوشیخ در عظمت و ابن مردویه از ابى امامه روایت کرده اند که گفت: رسول خدا (ص) فرمود خداوند خلق را آفرید و کار خلقت تمام شد، و در آن موقع که عرشش بر روى آب بود میثاق انبیاء را گرفته و اصحاب یمین را به دست راست خود و اصحاب شمال را به دست چپ خود گرفت (گر چه هر دو دست خدا راست است) آن گاه اصحاب یمین را صدا زد، ایشان جواب دادند و گفتند: پروردگار ما لبیک و سعدیک، فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند آرى. اصحاب شمال را صدا زد، ایشان نیز جواب دادند و گفتند پروردگار ما لبیک و سعدیک، فرمود آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آرى.آن گاه همه را به یکدیگر آمیخت یکى از ایشان گفت: پروردگارا چرا ما را به هم مخلوط کردى؟ فرمود: ایشان غیر این اعمال دیگرى دارند که مرتکب خواهند شد، به همین جهت اینکار را کردم تا روز قیامت نگویند پروردگارا ما از این امر غفلت داشتیم، آن گاه همه ذریه را دوباره به صلب آدم برگردانید، پس اهل بهشت بهشتیان آن روز و اهل آتش دوزخیان آن روزند. وقتى سخنان رسول خدا (ص) به اینجا رسید شخصى پرسید یا رسول الله پس خاصیت اعمال چیست؟ حضرت فرمود: هر قومى براى سر منزل مقصودش عمل می کند عمر ابن خطاب وقتى این را شنید گفت: حال که مطلب چنین است براى آن منزل تلاش می کنیم. (الدر المنثور ج 3 ص 143)
از اینکه فرمود: عرشش بر روى آب بود کنایه است از اینکه مساله اخذ میثاق مقدم بر خلقت بوده، و مقصود از آن، تقدم خلقت ارواح، بر خلقت اجسام نیست، زیرا اگر مقصود این باشد همه آن اشکالاتى که بر عالم ذر به آن معنا که مثبتین آن فهمیده بودند وارد می شد بر این روایت نیز وارد می شود. و اینکه فرمود: هر قومى براى سر منزل مقصودش عمل می کند معنایش این است که هر یک از دو منزل محتاج به عمل دنیوى مناسب با خودش است، اگر عامل اهل بهشت باشد لا جرم عمل خیر انجام می دهد، و اگر اهل دوزخ باشد خواه ناخواه عمل شر مرتکب می شود، و دعوت انبیاء به سوى بهشت و به سوى عمل خیر براى این است که عمل خیر منزل صاحبش را در بهشت معین و مشخص می کند، هم چنان که عمل شر منزل صاحبش را در آتش معلوم می سازد، چنانچه فرموده: «و لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات؛ هر گروهى را جهتى هست که رو سوى آن می کند. پس به نیکیها پیشى کنید.» (بقره/ 148)
صرف تعیین وجهه، مانع از دعوت به سوى سبقت جستن در خیرات نیست، و منافات ندارد که سعادت و شقاوت انسان از نظر علل تامه آن معین باشد و در عین حال از نظر اختیار انسان در تعیین سرنوشت خود معلوم و معین نباشد، چون اختیار انسان نسبت به سعادت و شقاوتش جزء علت تامه است نه تمام آن، و جزء علت هر چیزى وجود و عدم آن چیز را معین نمی سازد.
در همان کتاب است که عبد بن حمید، ابن جریر، ابن المنذر، ابن ابى حاتم و ابوالشیخ از ابن عباس روایت کرده اند که در تفسیر «و إذ أخذ ربک من بنی آدم...» گفته است: خداوند آدم را خلق کرد و از او میثاق گرفت به اینکه پروردگار او است، و مقدرات او را از قبیل اجل، رزق و مصیبت تعیین نموده، آن گاه فرزندان او را که به شکل ذره هایى بودند از صلب او بیرون کشیده از ایشان نیز میثاق گرفت به اینکه پروردگار ایشان است، و اجل، رزق و مصیبت هر یک از ایشان را تعیین نمود. (الدر المنثور ج 3 ص 141) این معنا به طرق بسیار و به عبارات مختلفى از ابن عباس روایت شده لیکن همه آنها در اصل معنا شریکند، و آن مساله اخراج ذریه از صلب آدم و گرفتن میثاق از ایشان است.
نیز در الدر المنثور است که ابن عبدالبر در کتاب تمهید از طریق سدى از ابى مالک و از ابى صالح از ابن عباس و از مره همدانى از ابن مسعود و عده دیگرى از صحابه روایت کرده که در ذیل آیه «و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم» گفته اند: وقتى که خداى تعالى آدم را از بهشت راند قبل از اینکه به زمین فرودش فرستد صفحه طرف راست پشتش را مسح کرد و از همانجا ذریه سفید رنگى مانند لؤلؤ و به صورت مورچه هاى ریز بیرون آورد و فرمود: به رحمت من به بهشت درآیید، آن گاه صفحه طرف چپ پشتش را مسح کرد و ذریه سیاه رنگى به صورت مورچه هاى خرد بیرون آورد و فرمود: به دوزخ اندر شوید که از این کار باکى ندارم، این است معناى اصحاب یمین و اصحاب شمال که در قرآن آمده. آن گاه از هر دو فرقه میثاق گرفت و فرمود: «ألست بربکم قالوا بلی» بعضى به طوع و رغبت عهد کردند و بعضى به کراهت و بر وجه تقیه، در اینجا خداى تعالى و ملائکه گفتند که ما شاهدیم تا در روز قیامت نگویید ما از این امر غافل بودیم، و یا پدران ما قبل از ما مشرک شدند.
این عده از اصحاب اضافه کردند که احدى از فرزندان آدم نیست مگر اینکه می داند که خداى تعالى پروردگار او است، و این گفته خدا است که می فرماید: «و له أسلم من فی السماوات و الأرض طوعا و کرها؛ و براى او به رغبت و یا به کراهت تسلیم شده است آنکه در آسمانها و زمین است.» (آل عمران/ 83) و نیز می فرماید: «فلله الحجة البالغة فلو شاء لهداکم أجمعین؛ پس براى خدا است حجت بالغه، و اگر می خواست همه شما را هدایت می کرد.» (انعام/ 149) یعنى در روز اخذ میثاق (الدر المنثور ج 3 ص 141) حدیث ذر به تفصیلى که در این روایت آمده به سند موقوف و سند موصول (سند موصول آن سندى است که هم چنان اسامى راویان تا خود مروى عنه ذکر شود و روایت موقوف آن روایتى است که از راوى آخرى نقل شود نه از شخص مروى عنه) از عده اى از اصحاب رسول خدا (ص) ابن عباس، عمر بن خطاب، عبدالله بن عمر، سلمان، ابوهریره، ابى امامه، ابى سعید خدرى، عبدالله بن مسعود، عبدالرحمن بن قتاده، ابى الدرداء، انس، معاویه و ابوموسى اشعرى روایت شده است. (تفسیر الدرالمنثور ج 3 ص 141- 145)
هم چنان که از طرق شیعه از على بن ابى طالب، على بن الحسین، محمد بن على، جعفر بن محمد و حسن بن على العسکرى (تفسیر برهان ج 2 ص 46) (ع) و از طرف اهل سنت نیز از على بن الحسین، محمد بن على و جعفربن محمد (الدر المنثور ج 3 ص 145) به طریق کثیره اى روایت شده. پس بنابراین، می توان درباره این حدیث ادعاى تواتر معنوى (تواتر معنوى آن است که معناى روایت به حد تواتر برسد، اگر چه الفاظ روایات در رساندن آن معنا مختلف باشد) کرد. و نیز در الدرالمنثور است که ابن سعد و احمد از عبدالرحمن بن قتاده سلمى که از اصحاب رسول خدا (ص) بوده روایت کرده اند که گفت: از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: خداى تبارک و تعالى آدم را خلق کرد و سپس خلائق را از پشتش بیرون آورد و فرمود: این عده در بهشت، و پروایى ندارم و این عده در جهنم، و پروایى ندارم، مردى پرسید: یا رسول الله ما بر چه پایه و اساس عمل کنیم؟ حضرت فرمود: بر طبق مقدر زمان. (الدر المنثور ج 3 ص 145)
کلامى که در ذیل این روایت است نظیر کلامى است که در ذیل روایت ابى امامه است که قبلا نقل شد، و معلوم می شود سائل از جمله این عده در بهشت، و پروایى ندارم و این عده در جهنم، و پروایى ندارم جبر و بی اختیارى انسان را فهمیده بوده، و به همین جهت رسول خدا (ص) در جواب سؤالش فرمود: این تقدیر خداى تعالى است، و اعمال ما در عین اینکه عمل ما و منسوب به ما است در عین حال همه بر وفق قدر انجام یافته و قدر هم با آنها منطبق است، زیرا خداى تعالى آنچه را که مقدر کرده همه را مقدر کرده که به اختیار ما صورت گیرد، پس ما بر وفق قدر آنچه را که می کنیم به اختیار خود می کنیم و در انجام و یا ترک اعمالمان مجبور نیستیم، و در عین حال با اعمال ما مقدر خداى تعالى هم واقع می شود، این است معناى کلام آن حضرت، نه اینکه خداى تعالى با تقدیرش اختیار را از ما سلب کرده و اراده ما را از کار انداخته باشد، و روایات به این معنى بسیار است.
در کافى از على بن ابراهیم از پدرش از ابن ابى عمیر از ابن اذینة از زراره از ابى جعفر (ع) روایت کرده که گفت: من از آن حضرت از معناى جمله حنفاء غیر مشرکین سؤال کردم، فرمود: حنفیت از فطرتى است که خداوند بشر را بر آن فطرت سرشته است، و در خلقت خدا تبدیل نیست، و سپس فرمود: خداوند بشر را بر فطرت معرفت خود سرشته است. زراره می گوید: وقتى این بیان را از آن جناب شنیدم پرسیدم معناى آیه «و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلى» چیست؟ فرمود: خداوند از پشت آدم ذریه اش را تا روز قیامت بیرون آورد، و ایشان مانند ذره ها بیرون آمدند و خداوند خود را به ایشان شناسانید و نشان داد، و اگر این نبود احدى پروردگار خود را نمی شناخت. و نیز می گوید: رسول خدا (ص) فرموده: هر فرزندى بر طبق فطرت به دنیا می آید و مقصود از فطرت معرفت خدا است و اینکه او خالق و آفریدگار وى است، در قرآن هم فرموده: «و لئن سألتهم من خلق السماوات و الأرض لیقولن الله» اگر از ایشان بپرسى چه کسى آسمان و زمین را آفریده هر آینه خواهند گفت خدا (کافى ج 2 ص 12 ح 3) وسط این حدیث را به عین همین الفاظ عیاشى در تفسیر خود از زراره نقل کرده، و این روایت به خوبى بیان سابق ما را درباره اشهاد و خطابى که در آیه مورد بحث بود گواهى می کند، به خلاف گفته هاى منکرین عالم ذر که گفته بودند مقصود از این آیه معرفت به آیات داله بر ربوبیت خداى تعالى براى جمیع خلائق است، چون روایت بالا مخالف با گفته هاى ایشان است. (تفسیر عیاشى ج 2 ص 40 ح 111)
صاحب معانى الاخبار هم این روایت را به همین سند و به عین همین الفاظ از زراره از ابى جعفر (ع) نقل کرده، در نقل وى به جاى عبارت: خود را به ایشان شناسانید و نشان داد عبارت: خود را به ایشان شناسانید و صنع خود را نشانشان داد آمده، و بعید نیست این تغییر عمدى بوده و راوى چون دیده که از عبارت خود را به ایشان نشان داد بوى تجسم و جسمانى بودن خدا می آید، لذا روایت را نقل به معنا کرده، غافل از اینکه این تغییر عبارت، هم لفظ روایت را خراب می کند و هم معناى آن را، و خوانندگان محترم ملاحظه کردند که همین روایت در کافى و تفسیر عیاشى به عبارت و خود را به ایشان نشان داد نقل شده بود. (التوحید ص 330 ح 9) در حدیث ابن مسکان از امام صادق (ع) که قبلا نقل شد نیز وارد شده بود که گفت پرسیدم آیا این معنا به طور معاینه بوده؟ فرمود آرى و در آنجا هم گفتیم که این کلام ربطى به جسمانى بودن خدا ندارد. و در محاسن از حسن بن فضال از ابن بکیر از زراره روایت شده که گفت: از امام صادق (ع) معناى آیه «و إذ أخذ ربک من بنی آدم» را پرسیدم، فرمود: از آن خاطرات معرفت در دلها به جاى ماند ولیکن سایر خصوصیات موقف از یادها برفت، و روزى خواهد آمد که دوباره به یادشان بیاید، و اگر این معنا نبود احدى از مردم نمی فهمید که آفریدگار و روزى دهنده اش کیست. (محاسن ج 1- 2 ص 281)
در کافى به سند خود از ابى عبد الله (ع) روایت کرده که فرمود: امام على بن الحسین (ع) عزل (بیرون ریختن منى در خارج رحم) را اشکال نمی کرد، و در استدلال براى آن آیه و إذ أخذ ربک من بنی آدم... را قرائت می نمود، و می فرمود: نطفه هایى که خداوند آنها را در عالم ذر بیرون کشید و از آنها میثاق گرفت خواه ناخواه به دنیا خواهند آمد هر چند پدران آن نطفه ها را روى سنگ سخت بریزند. (کافى ج 5 ص 504 ح 4) این روایت را صاحب الدرالمنثور نیز از ابن ابى شیبه و ابن جریر از امام سجاد (ع) نقل کرده، و این معنا از سعیدبن منصور و ابن مردویه از ابى سعید خدرى از رسول خدا (ص) روایت شده است. (الدر المنثور ج 3 ص 144)
دو روایت در مورد عالم ذر
در ذیل آیه: «و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه؛ آنها در واقع پشیمان نیستند، بلکه اعمال و نیاتى را که قبلا پنهان می کردند، در برابر آنها آشکار شده (و به وحشت افتاده اند). و اگر بازگردند، به همان اعمالى که از آن نهى شده بودند باز می گردند آنها دروغگویانند.» (انعام/ 28) در تفسیر عیاشى از خالد از ابى عبدالله (ع) روایت شده که فرمود: اگر مشرکین به دنیا برگردند باز همان شرک را از سر خواهند گرفت، براى اینکه اینها در اصل ملعونند. (تفسیر عیاشى ج 1 ص 359 ح 19) و در همان کتاب از عثمان بن عیسى از بعضى از اصحابش از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: خداى تعالى به آب فرمود گوارا و شیرین شو تا از تو بهشتم و بندگان صالحم را خلق کنم، و نیز به آب فرمود: شور و تلخ شو تا از تو آتشم و اهل معصیتم را بیافرینم. آن گاه این دو آب را با خاک بیامیخت و با دست راست خود قبضه اى از آن برگرفته مخلوقاتى به ریزى ذره بیافرید، آن گاه از خود آنها علیه خودشان گواهى خواست که آیا من پروردگار شما نیستم؟ و آیا اطاعتم بر شما واجب نیست؟ گفتند چرا. آن گاه به آتش فرمود: آتش شو، ناگهان آتشى افروخته شد، به آن ذرات فرمود: در آتش شوید، بعضیها سرعت کردند، بعضى دیگر به کندى جناب آتش روان شدند، و بعضى اصلا از جاى برنخاستند، پس آنهایى که رفتند وقتى حرارت آتش را دیدند برگشتند و احدى از آنان داخل آتش نشد. سپس به دست خود از آن گل قبضه دیگرى برداشته مخلوقاتى به ریزى ذره، مانند مخلوقات بار نخستین آفرید، آن گاه از خود آنها علیه خودشان گواهى خواست، نظیر همان گواهى مخلوقات بار نخست، سپس فرمود: در این آتش قرار گیرید، بعضیها به کندى و بعضى دیگر به سرعت و پاره اى به طرفة العین در آتش شده احدى تخلف نکرد.
آن گاه فرمود: به سلامت درآئید، پس همگى بیرون شدند در حالتى که چیزى از آتش به آنها اصابت نکرده بود. آن طائفه دیگر گفتند: پروردگارا از ما بگذر تا ما هم همان کارى که اینها کردند بکنیم، فرمود: گذشتم، پس بعضى به سرعت در آتش شده و بعضى مانند بار اول از جاى برنخاستند، آیه شریفه «و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و إنهم لکاذبون» درباره همین طایفه اخیر است. این روایت و روایت قبلیش از روایات مربوط به مساله عالم ذر است. همانطورى که نظام ثواب و عقاب در آخرت ارتباط مستقیمى با نظام نشات قبل از آخرت یعنى نشات دنیا و اطاعت و معصیت در آن دارد هم چنین اطاعت و معصیت در دنیا با نشات دیگرى که به حسب رتبه قبل از رتبه دنیا قرار گرفته ارتباط تامى دارد. پس مراد امام از اینکه در روایت فرمود: آیه شریفه «و لو ردوا...» درباره اینها است، این است که اگر مشرکین از عرصات محشر به دنیا عودت داده شوند هر آینه شرک و منهیات دیگرى را که داشتند از سر خواهند گرفت زیرا اینان از همان عالم ذر دروغگو بودند، و در آنجا هم به خداى تعالى دروغ گفتند، و عینا مراد امام (ع) از اینکه در روایت اولى فرمود: اگر مشرکین به دنیا برگردند باز همان شرک را از سر خواهند گرفت براى اینکه اینان در اصل ملعونند، نیز همین معنا است، و مقصود آن جناب از اصل همان عالم ذر است.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسير الميزان- جلد 7 صفحه 84
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسير الميزان- جلد 8 صفحه 431-429 و 428-424
ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 7 صفحه 10
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها