با برچیده شدن سه کانون خطر در مدینه و حومه ی آن تبعید بنی قینقاع و بنی النضیر و مجازات پیمان شکنی بنی قریظه هر چند آرامشی نسبی در مدینه پدید آورده ولی کانون خطر دیگری به نام «خیبر» در شمال مدینه به قوت خود باقی بود، دژ آهنین یهودان خیبر مانع از آن بود که کسی بر آنها دست یابد و هرگز دور از ذهن نبود که قریش و غطفان که با ناکامی و تلخی متفرق شده بودند بار دیگر با تشویق و کمک مالی یهود خیبر، به منطقه بازگردند و آشوبی به راه اندازند.
صلح پیامبر (ص) با قریش در سرزمین «حدیبیه» در سال ششم هجرت پس از پایان غائله احزاب فکر او را از جانب جنوب مطمئن ساخت از این جهت تصمیم گرفت که با یاران رزمنده و فداکار خود متوجه شمال مدینه گردد و این کانون خطر را بسان سه کانون دیگر برچیده و همه را خلع سلاح کند، و قلعه ی خیبر را که در صد و نود کیلومتری مدینه قرار داشت به نقشه ی امنی تبدیل کند از این لحاظ پیامبر (ص) با بهره گیری از اصل «استتار» با هزار و ششصد سرباز که در میان آنها دویست سواره نظام به چشم می خورد راه شمال را در پیش گرفت، و جز افراد معدودی، کسی از هدف او آگاه نبود و غالبا تصور می کردند که پیامبر (ص) برای سرکوبی قبایل «غطفان» و «فزاره» که به یاری قریش در جنگ احزاب شتافته بودند راه شمال را در پیش گرفته است، وقتی به بیابان «رجیع» رسید، محور حرکت ستون را به سوی «خیبر» قرار داد، و از این طریق ارتباط این دو متحد را از هم گسست، شگفت این جا است که با اینکه محاصره ی خیبر بیست و پنج روز طول کشید با این حال قبایل مزبور نتوانستند متحدان خود را یاری نمایند.
وقتی پیامبر (ص) به سرزمین خیبر نزدیک شد، با سوز و گداز خاصی با خدای خود چنین راز و نیاز داشت: «اللهم رب السموات و ما اظللن، و رب الأرضین و ما اقللن... نسالک خیر هذه القریة و خیر اهلها و خیر ما فیها، و نعوذ بک من شرها و شر اهلها و شر ما فیها؛ بار الها تویی خدای آسمانها و آنچه زیر آنها قرار گرفته، و تویی خدای زمین و آنچه بر آن سنگینی افکنده... من از خوبی های این آبادی و خوبی های اهل آن و بدی آنچه که در آن قرار دارد، به تو پناه می برم.»
چیزی نگذشت که تمام دژهای هفتگانه ی خیبر، شبانه به محاصره ی سربازان اسلام درآمد، و تمام راههای متصل به آن تحت کنترل قرار گرفت. خیبریان به هنگام صبح که بیرون آمدند، خود را در محاصره ی کامل ارتش اسلام دیدند فورا درهای دژها را بسته و شورای نظامی تشکیل دادند ولی در پرتو عنایات الهی و جان فشانیهای سربازان اسلانم و رشادتهای برون از توصیف امام امیر مؤمنان علی (ع) پس از بیست و پنج روز نبرد تن به تن همگی تسلیم شدند، و لانه های فساد به تسخیر درآمد که تفصیل آن در تاریخ اسلام وارد شده است. وحی الهی یک بار بیش از حرکت پیامبر (ص) به سوی خیبر از چنین پیروزی خبر داده، و یک بار هم در لحظه ی حرکت سپاهیان اسلام به سوی آن، اینک مجموع آیاتی که در آنها اشاره به چنین پیروزی شده است، نقل می کنیم:
1- «فأنزل السکینة علیهم و أثابهم فتحا؛ آرامش را بر دلهای آنها مستولی ساخت و پیروزی نزدیکی به عنوان پاداش نصیب آنها فرمود.» (فتح/ 18)
2- «و مغانم کثیرة یأخذونها و کان الله عزیزا حکیما؛ غنایم بسیاری به دست می آورند و خداوند عزیز و حکیم است.» (فتح/ 19)
3- «وعدکم الله مغانم کثیرة تأخذونها فعجل لکم هذه و کف أیدی الناس عنکم و لتکون آیة للمؤمنین و یهدیکم صراطا مستقیما؛ خداوند غنایم فراوانی به شما داده است که به دست می آورید و این یکی (صلح حدیبیه) را زودتر فراهم ساخت و دست مردم (قریش) را از شما کوتاه کرد تا برای مؤمنان نشانه ای باشد و شما را به راه راست هدایت کند.» (فتح/ 20)
این آیات در جریان صلح حدیبیه نازل گردید و در عین حال به مؤمنان که همراه پیامبر بودند، و بدون انجام مراسم عمره و زیارت خانه ی خدا، از نیمه ی راه بازگشتند، مژده ی پیروزی بر یهود خیبر و خیبریان است. بنابراین مقصود از «فتح قریب» در آیه همان فتح خیبر است که به فاصله ی دو ماه در ماه نخست سال هفتم هجرت به وقوع پیوست و همچنانکه مقصود از «غنایم کثیره» در دو آیه، غنایم خیبر است که علاوه بر تسلط بر اراضی حاصل خیز خیبر یهود، بر ثروت کلان آنها نیز دست یافتند.
جمله ی «فجعل لکم هذه؛ این را زودتر فراهم ساخت.» اشاره به صلح حدیبیه است که در کام گروهی تلخ بود در حالی که قرآن آن را یک نوع پیروزی می شمارد و پیامدهای شیرین و زیبای آن، این حقیقت را روشن می سازد و اگر صلح حدیبیه نبود، هرگز پیامبر نه موفق به اعزام سفیر به اطراف و اکناف جهان می شد و نه می توانست به راحتی بر دژهای آهنین یهودان شمال چیره شود. این بخش از آیات که نوید دهنده ی پیروزی نزدیک و کسب غنایم است به هنگام بازگشت از حدیبیه فرود آمد در حالی که آیه ی دیگری که اکنون یادآور می شویم (ظاهرا) به هنگام حرکت سپاهیان اسلام به سوی خیبر نازل شده و در این آیه نسبت به کسانی که بدون جهت در جهاد پیشین شرکت نکرده بودند توبیخ وارد شده از شرکت آنان در جهاد بعدی نهی شده است از آنجا که در آیات پیشین نوید غنیست داده شده، همان گروه متخلف درخواست کردند که در این جهاد شرکت نمایند. البته نه برای رضایت خدا بلکه برای غنائم، وحی الهی پیش از این درخواست آنان، تکلیف آنها را روشن ساخت و چنین نازل شد: «سیقول المخلفون إذا انطلقتم إلى مغانم لتأخذوها ذرونا نتبعکم یریدون أن یبدلوا کلام الله قل لن تتبعونا کذلکم قال الله من قبل فسیقولون بل تحسدوننا بل کانوا لا یفقهون إلا قلیلا؛ هنگامی که شما به سوی سرزمینهایی که در آن غنایم است، حرکت کردید متخلفان از جهاد پیشین، می گویند که بگذارید ما هم از شما پیروی کنیم، آنها می خواهند سخن خدا را تغییر دهند بگو شما هرگز به دنبال ما نخواهید آمد (یا نباید به دنبال ما بیایید) خدا نیز قبلا چنین گزارش داده است. اما به زودی می گویند شما نسبت به ما حسد می ورزید ولی آنها جز اندکی نمی فهمند.» (فتح/ 15) در این آیه نکات قابل توجهی وجود دارد:
1- مقصود از جمله ی «یریدون أن یبدلوا کلام الله» چیست؟ مقصود همان سخنی که در آیات قبل وارد شد، و غنایم آینده را فقط از آن شرکت کنندگان در صلح حدیبیه دانسته است و فرمود: «مغانم کثیرة تاخذونها» آنان با اظهار شرکت در این جهاد، می خواهند دستور خدا را مبنی بر اینکه غنایم از آن شرکت گنندگان است دگرگون سازند.
2- جمله ی «قل لن تتبعونا» ممکن است یک خبر غیبی باشد که متخلفان به هر علت موفق به شرکت نخواهند شد همچنانکه احتمال دارد که مقصود از آن نهی از شرکت باشد یعنی نباید شرکت نمایید.
3- افراد بیچاره وقتی کیفر اعمال خود را (محرومیت از غنایم) می بینند به جای سرزنش خود، دیگران را متهم به حسادت می کنند و می گویند شما مؤمنان حسود هستید که مانع از شرکت ما می باشید، در حالی که حسادت مطرح نیست، بلکه این یک نوع کیفر و عقوبت است زیرا باید حساب کسانی که تحمل مشقت کرده و در سخت ترین لحظات فداکاری نموده اند از افراد راحت طلب در این سفر شرکت کنند و بسان زحمت کشان، در غنیمت شریک باشند.
در هر حال با خلع سلاح خیبر کلیه ی لانه های فساد یهود در شبه جزیره برچیده شد و یهودان خیبر به صورت کارگران دولت اسلامی درآمدند و به خاطر تخصصی که در امور کشاورزی داشتند زمینهای خیبر به آنان واگذار شد و حاصل زمین با نسبت خاصی مسلمانان و آنان تقسیم می شد. ابن هشام نقل می کند که پیامبر وصیت کرد: «لا یترک بجزیره العرب دینان؛ در شبه جزیره العرب دو دین باقی نماند.» گویا روی همین اصل بود که خلیفه ی دوم کلیه ی یهود را از سرزمین خیبر بیرون کرد و همه را تار و مار ساخت.