خدای تعالی در خطابی عیسی (ع) و پیروانش و کافران به دعوتش را، مجموعا مخاطب قرار داده، مال کار همه در روز قیامت را، بیان نموده است: «إذ قال الله یاعیسی إنی متوفیک و رافعک إلی و مطهرک من الذین کفروا و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا إلی یوم القیمة ثم إلی مرجعکم فأحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون* فأما الذین کفروا فأعذبهم عذابا شدیدا فی الدنیا و الاخرة و ما لهم من ناصرین * و أما الذین ءامنوا و عملوا الصالحات فیوفیهم أجورهم و الله لا یحب الظالمین؛ آن گاه که خدا فرمود: ای عیسی! من تو را برگرفته و به سوی خود بالا می برم و تو را از [آلودگی] کافران پاک می سازم و پیروان تو را تا روز قیامت فوق کافران قرار می دهم، سپس بازگشت شما به سوی من است، پس در آنچه بر سر آن اختلاف داشتید در میانتان داوری می کنم. اما کسانی که کافر شدند، آنها را در دنیا و آخرت به عذابی سخت دچار می سازم و هیچ یاوری نخواهند داشت. ولی کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند اجرشان را به تمامی بدهد و خدا ستمکاران را دوست نمی دارد.» (آل عمران/ 55- 57)
خدای تعالی در خطابی عیسی (ع) و پیروانش و کافران به دعوتش را، مجموعا مخاطب قرار داده، مال کار همه در روز قیامت را، بیان نموده است: «ثم إلی مرجعکم فأحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون؛ سپس بازگشت شما به سوی من است، پس در آنچه بر سر آن اختلاف داشتید در میانتان داوری می کنم.» (آل عمران/ 55) سپس سرنوشت مخالفان او را بیان می نماید: بعد از آنکه مردم به سوی خدا بازگشتند و او در میان آنان داوری کرد، صفوف از هم جدا می شود اما کسانی که کافر شدند (و حق را شناختند و انکار کردند) آنها را مجازات شدیدی در دنیا و آخرت خواهم کرد و یاورانی ندارند «فأما الذین کفروا فأعذبهم عذابا شدیدا فی الدنیا و الآخرة و ما لهم من ناصرین» (سوره آل عمران/ 56)
در این آیه علاوه بر عذاب آخرت که نتیجه داوری پروردگار در قیامت است، به مجازات شدید دنیا نیز اشاره شده است که دامنگیر افراد کافر، و مخالفان حق و عدالت خواهد شد، در حالی که هیچ کس توانایی حمایت از آنها را نخواهد داشت. ظاهرا این آیه به شهادت اینکه حرف "فاء" در اولش آمده متفرع است بر جمله: "فأحکم بینکم"، البته تفرع تفصیل بر اجمال و خلاصه می خواهد همان جمله کوتاه را بشکافد. پس این آیه بیانی است برای حکم عذابی که خدای تعالی درباره یهود در روز قیامت می راند، البته یهودیانی که کافر شدند و نیز بیانی است برای حکم پاداشی که درباره مؤمنین در آن روز می راند، و آن این است که اجرشان را بدون کم و کاست می دهد.
لیکن از آنجایی که در آیه شریفه عذاب دنیا هم آمده، معلوم می شود آیه متفرع بر خصوص: "فأحکم بینکم" نیست، بلکه متفرع بر مجموع "و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا إلی یوم القیامة ثم إلی مرجعکم فأحکم بینکم" است. در نتیجه دلالت می کند بر اینکه نتیجه آن جعل و این رجوع این است که کافران هم در دنیا به دست مؤمنین که خدا تفوقشان داده عذاب می شوند و هم در آخرت با آتش کیفر می بینند، و در این عذاب ها از انواع یاوران هیچ نوعش را ندارند و این خود یکی از شواهد است بر اینکه مراد از تفوق دادن در آیه قبلی، مسلط کردن از راه سیطره و سلطنت است، نه از راه حجت و منطق، و از جمله: «و ما لهم من ناصرین» برمی آید که در قیامت از شفاعت که خود مانع حلول عذاب به ایشان است، بهره مند نمی شوند و این جمله قضای حتمی خدای تعالی درباره یهود را می رساند.
مقدم داشتن سرنوشت کافران بر مؤمنان، به خاطر آن است که کسانی که نسبت به مسیح (ع) کافر شدند اکثریت را داشتند. ضمنا از اینکه در آیه نخست اشاره به عذاب دنیا نیز شده به خوبی استفاده می شود که کافران (منظور در اینجا یهود است) گرفتار مجازاتهای دردناکی در همین جهان نیز خواهند شد، و تاریخ ملت یهود شاهد این مدعاست. جالب اینکه در آیه اول تنها تکیه بر کفر شده ولی در آیه دوم ایمان و عمل صالح هر دو با هم آمده است، اشاره به اینکه کفر به تنهایی می تواند منشا عذاب الهی گردد ولی ایمان به تنهایی برای نجات کافی نیست، بلکه عمل صالح نیز می طلبد.
خداوند کسانی را که قولا و عملا از حضرت عیسی پیروی کردند وعده ای خوش به جزاء خیر می دهد و می فرماید: اما کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند خداوند پاداش آنها را به طور کامل خواهد داد و خداوند هرگز ستمگران را دوست ندارد: «و أما الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیوفیهم أجورهم و الله لایحب الظالمین» (آل عمران/ 57) این آیه وعده نیکویی است برای کسانی که از آن جناب پیروی کردند، اما از آنجایی که صرف صدق تحقق عرفی کلمه "شیعه، تابع و امثال آن" بر امتی که تشیع و اتباع واقعی از بعضی افراد آن امت تحقق یافته، باعث آن نمی شود که همه افراد آن امت حتی کسانی که تشیع و دنبال روی پیغمبر را نداشته اند، مستحق ثواب جزیل بگردند، بلکه تنها کسانی این استحقاق را دارند که واقعا تابع و شیعه باشند، نه همه کسانی که اسم شیعه و تابع بر آنان صادق است.
لذا در آیه شریفه، عنوان "الذین اتبعوک" که خلاصه اش عنوان شیعه یا تابع یا کلماتی از این قبیل است، را برداشته، به جایش عنوان "الذین آمنوا و عملوا الصالحات" را گذاشت تا معنا درست و بی اشکال شود، چون سعادت و عاقبت خیر، دائر مدار شناسنامه و اسم گذاری نیست بلکه دائر مدار حقیقت است، هم چنان که در جای دیگر فرموده: «إن الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا فلهم أجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ کسانی که نام یهودی، نصرانی و صابئی بر خود نهاده اند، بدانند که "واقع" دائر مدار نامگذاری نیست، هر کس به خدا و روز جزا ایمان داشته باشد و در مقام عمل هم اعمال صالح به جا آورد اجرشان نزد پروردگارشان است و خوفی بر آنان نیست، اندوهی هم نخواهند داشت.» (بقره/ 62)
پس از میان پیروان (اسمی و شناسنامه ای) عیسی (ع) تنها آنهایی که به خدا ایمان دارند و اعمال صالح می کنند، خدا اجرشان را به طور کامل می دهد و اما بقیه را، از این نمد کلاهی نیست. و در آیه مورد بحث این حقیقت را بطور اشاره بیان کرده و فرموده: "و الله لایحب الظالمین"، خدا هیچ ستمگری را دوست نمی دارد، حال هر اسمی و عنوانی که می خواهد داشته باشد. در ضمن جمله "و الله لایحب الظالمین" گویا ناظر به این نکته است که تمام شعب کفر و اعمال سوء، در ظلم به معنی وسیع آن خلاصه می شود، و مسلم است خدایی که ظالمان را دوست ندارد هرگز در حق بندگان ستم نخواهد کرد و اجر آنها را به طور کامل خواهد داد.
امر خاتمه دادن آیه (با اینکه آیه رحمت و جنت است) با عبارت: "و الله لایحب الظالمین" که نوعی تهدید است از اینجا روشن می شود که معهود در آیات رحمت و نعمت، این است که به اسمایی نظیر رحمت و مغفرت و یا مدح آن اشخاصی که آیه در شانشان نازل شده ختم گردد، مثلا می بینیم آیه: "و کلا وعد الله الحسنی"، با جمله: «و الله بما تعملون خبیر؛ و خداوند همه را وعده ی نیکو داده است، و خدا به آنچه می کنید آگاه است.» (حدید/ 10) ختم شده و آیه: "إن تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه لکم" با دو جمله: "و یغفر لکم" و "و الله شکور حلیم"؛ اگر خدا را قرض الحسنه دهید، آن را برای شما دو چندان می گرداند و بر شما می بخشاید، و خداوند بسیار قدرشناس و بردبار است. (تغابن/ 17) ختم شده و آیه: «و من یؤمن بالله و یعمل صالحا یکفر عنه سیئاته و یدخله جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها أبدا» با جمله: "ذلک الفوز العظیم"؛ و هر کس به خدا ایمان بیاورد و کار شایسته کند، بدی هایش را از او بزداید و او را به باغ هایی که از پای درختانش نهرها جاری است در آورد، که در آن جاودانه بمانند. این کامیابی بزرگ است. (تغابن/ 9) ختم گردید و آیه: «فأما الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیدخلهم ربهم فی رحمته» با جمله: "ذلک هو الفوز المبین"؛ و اما کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، پروردگارشان آنها را در [جوار] رحمت خود در می آورد. این همان کامیابی آشکار است. (جاثیه/ 30) ختم شده و از این قبیل آیات دیگر. و سرش این است که آنهایی که عنوان پیروی و تشیع عیسی (ع) را به خود گرفته اند دو طایفه اند: یکی آنهایی که به نامگذاری اکتفاء ننموده واقعا آن جناب را پیروی کرده و می کنند که صدر آیه مورد بحث بیانگر حال آنان بود، طایفه دیگر کسانی هستند که به همان نامگذاری اکتفاء کردند، خود را منسوب به عیسی و معنون به عنوان "پیرو عیسی" نمودند، اما نه به خدا و روز جزا ایمان داشتند و نه اعمال صالح به جا آوردند که جمله مورد بحث بیانگر حال ایشان است.
خدا بشارتی به مسیح و پیروان او داد تا مایه دلگرمی آنان در مسیری که انتخاب کرده بودند گردد. آنگاه که فرمود: ما پیروان تو را تا روز رستاخیز بر کافران برتری می دهیم «و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا إلی یوم القیامة» (آل عمران/ 55) این قسمت از آیه وعده ای است از خدای تعالی به عیسی (ع) که به زودی پیروانش بر مخالفین کافر به نبوتش، تفوق پیدا می کنند و این تفوقشان تا روز قیامت دوام می یابد و اگر این طایفه متفوق را به وصف "آنهایی که تو را پیروی می کنند" و طایفه دیگر را به وصف "آنهایی که کافر شدند" توصیف نموده با اینکه می توانست نام طایفه را ببرد مثلا بفرماید: بنی اسرائیل یا یهودیانی که به شریعت موسی (ع) گرویده بودند و یا عنوانی دیگر، برای آن بود که بفهماند اگر طایفه اول تفوق پیدا می کنند برای این است که پیرو حقند و اگر طایفه دوم زیر دست قرار می گیرند به خاطر این است که منکر حق بودند، پس این نکته هم روشن می شود که مراد از "اتباع" در آیه ی شریفه پیروی حق است، اتباعی است که مرضی خدای سبحان است، پس عبارت "کسانی که تو را پیروی می کنند" تنها صادق بر افرادی از نصارا است که تا قبل از ظهور اسلام و نسخ شدن دین عیسی (ع) بر نصرانیت استوار بوده اند و نیز بر افرادی از مسلمانان است که بعد از ظهور اسلام در پیروی از اسلام استقامت کردند و می کنند، چون پیروی از اسلام هم پیروی از حق و در نتیجه پیروی از مسیح (ع) است.
بنابراین مراد از "تفوق" هم تفوق در قدرت مادی و سلطنت و سیطره نیست، بلکه تفوق در حجت و منطق است، پس حاصل معنای جمله چنین است: پیروان تو چه از نصارا و چه از مسلمانان به زودی حجتشان بر حجت کافران یهودی تو تفوق پیدا می کند و این تفوق تا روز قیامت ادامه دارد. ولی آنچه به نظر می رسد این است که آیه شریفه نه لفظش با این تفسیر می سازد و نه معنایش، برای اینکه ظاهر عبارت: «إنی متوفیک و رافعک إلی، و مطهرک من الذین کفروا و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا إلی یوم القیامة؛ من تو را برگرفته و به سوی خود بالا می برم و تو را از [آلودگی] کافران پاک می سازم و پیروان تو را تا روز قیامت فوق کافران قرار می دهم.» (آل عمران/ 55) این است که می خواهد از آینده خبر دهد و بفرماید: به زودی و بعد از این سخن توفی و رفع و تطهیر و جعل تحقق می یابد، علاوه بر اینکه جمله ی: "و جاعل الذین اتبعوک" وعده خوشحال کننده و بشارت است و چنین وعده ای حتما باید در آینده تحقق یابد و ما می دانیم که هیچ حجتی برای پیروان عیسی (ع) حجت نیست مگر آنکه برای خود آن جناب هم حجت است و این حجت همان است که خدای تعالی در ضمن آیات بشارت یعنی بشارت به مریم ذکر کرده و حجت هایی است که هم در زمان حضور عیسی (ع) تفوق داشته و هم بعد از به آسمان رفتنش، بلکه در زمان حضورش قاطع تر بوده و در قطع عذر کفار و ریشه کن ساختن ریشه خصومتشان نافذتر و در رفع شبهه آنان روشن تر بوده است، با این حال چه معنا دارد که بفرماید در آینده حجت پیروان تو بر حجت مخالفان تفوق می یابد؟
از این گذشته چه معنا دارد که این تفوق و غلبه را با جمله: "إلی یوم القیامة" مقید سازد با اینکه حجت در غالب بودنش قید نمی پذیرد، و روز نمی شناسد، از این هم که بگذریم تفوق یک حجت بر حجت دیگر، منحصر به آخرین روز دنیا نیست بلکه در عالم قیامت هم به حال خود باقی است، هم چنان که از آیاتی که از احتجاج های روز قیامت خبر می دهد این معنا به چشم می خورد. ممکن است گفته شود: شاید منظور این مفسر از تفوق حجت، تفوق از نظر منطق نباشد بلکه از نظر مقبولیت باشد و بخواهد بگوید مردم حجت پیروان عیسی را بهتر می شنوند و بیشتر پیروی می کنند. و در نتیجه ملت مسیحیت جمعیت بیشتری یافته، رکنش وثیق تر و نیرویش بیشتر می گردد. چون بسیار مطالب حق و منطقی هست که خریدار ندارد.
در پاسخ باید گفت: بازگشت این احتمال یا به تفوق پیروان واقعی مسیح از حیث قدرت و شوکت مادی است، که می بینیم واقع خلاف آن است، و احتمال اینکه آیه شریفه می خواهد خبر دهد از اینکه در آینده جهان و یا به عبارتی در آخر الزمان چنین شوکتی نصیب پیروان آن جناب می شود، احتمالی است که با لفظ آیه تطبیق نمی کند و یا به تفوق پیروان آن جناب از نظر عدد است و خواسته باشد بفرماید: "پیروان مسیح (ع) به زودی بر کافران تفوق می یابند" و خلاصه عدد اهل حق بعد از عیسی (ع) بیشتر از اهل باطل می شود، که این نیز خلاف واقع است، چون می بینیم روز به روز اهل باطل (از زمان عیسی (ع) تا به امروز که حدود بیست قرن می شود) رو به زیادتر شدن است، علاوه بر اینکه عبارت آیه با آن مساعد نیست، زیرا فوقیت در آیه و مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه مقام آیه مقام خبر دادن از نزول عذاب الهی بر یهود است، تنها با فوقیت به معنای تسلط و قهر مناسبت دارد، حال با تسلط از حیث حجت و منطق و یا از حیث سلطنت و قوت، و اما از حیث کثرت عدد هیچ تناسبی با مقام آیه ندارد و این بر کسی پوشیده نیست.
اما آنچه که شایسته گفتن است این است که آنچه در لفظ آیه، معرف واقع شده، برای دو طایفه مورد بحث جمله: "الذین اتبعوک" است که معرف طایفه اول است و جمله ی: "الذین کفروا" است که معرف طایفه دوم است. و در هر دو جمله معرف به صیغه فعل ماضی آمده که بر تحقق و حدوث دلالت دارد نه بر اتصاف که کلمه "متبعین و کافرین" آن را افاده می کند. ممکن است گفته شود: اگر بخواهیم رعایت تحقق و حدوث را بکنیم باید فوقیت "الذین اتبعوا" بر "الذین کفروا" را منحصر در زمان گذشته بدانیم، که یک عده آن جناب را پیروی کردند و یک عده هم کافر شدند و این به دو جهت درست نیست یکی اینکه در گذشته پیروان ما فوق کافران قرار نگرفتند، و دوم اینکه آیه صریحا فرموده: "الی یوم القیمة"، پس معلوم می شود همه پیروان عیسی و همه کافران در طول زندگی بشر در زمین مورد نظر آیه بوده اند، پس دیگر نمی توانیم در خصوص این آیه فعل ماضی را برای تحقق و حدوث بدانیم، هر چند که همه جا برای تحقق و حدوث باشد.
در پاسخ باید گفت همین که افراد امتی در عصری از اعصار عملی را انجام دهند و بقیه افراد هم به عمل آنان راضی باشند و این فعل بعض و رضایت بعض دیگر در اعصار بعدی هم جاری شود، کافی است که این فعل را به همه امت چه گذشته اش و چه آینده اش نسبت بدهیم، هم چنان که می بینیم قرآن کریم یهود را بطور کلی مورد توبیخ قرار می دهد به اینکه شما انبیا را کشتید و آزار کردید و شما از امتثال اوامر خدای سبحان استکبار دارید و دستورات رسولان خدا را گردن نمی نهید و شما آیات کتاب خدا را تحریف می کنید با اینکه یهودیان عصر نزول قرآن هیچ یک از این کارها را نکرده بودند ولی همین که به کرده گذشتگان خود راضی بوده اند، کافی است که قرآن کریم نسبت اعمال نامبرده را به ایشان هم بدهد.
پس اگر بگوئیم مراد قرآن از "الذین کفروا" عموم یهود است، به خاطر کفری که نیاکان آنها مرتکب شدند. و مرادش از "الذین اتبعوا" مطلق نصارا است، باز به خاطر اتباعی که نیاکانشان از عیسی (ع) داشتند، درست گفته ایم، البته ایمان نیاکانی از ایشان که ایمانشان مرضی خدا و اتباع از حق بود، نه ایمان آنهایی که قائل به تثلیث شدند و نه ایمان نصارای معاصر با رسول خدا ص، چون بعد از ظهور اسلام وظیفه ایمانی نصارا پیروی از رسول اسلام و ایمان به دعوت او بود و آنهایی که از پذیرفتن دعوت آن جناب سرباز زدند، در حقیقت ایمانشان به مسیح (ع) هم ایمانی دروغی و غیر مرضی بود. پس مراد از آیه شریفه مورد بحث این شد که خدای تعالی نصارا را (یعنی آنهایی را که نیاکانشان به عیسی (ع) ایمان داشتند) بر یهود (یعنی آنهایی که نیاکانشان به عیسی (ع) کافر شدند و علیه آن جناب توطئه کردند) تفوق و برتری خواهد داد.
این آیه یکی از آیات اعجاز آمیز و از پیشگوییها و اخبار غیبی قرآن است که می گوید پیروان مسیح (ع) همواره بر یهود که مخالف مسیح (ع) بودند برتری خواهند داشت. در دنیای کنونی، این حقیقت را با چشم خود می بینیم که یهود و صهیونیستها بدون وابستگی و اتکاء به مسیحیان، حتی یک روز نمی توانند به حیات سیاسی و اجتماعی خود ادامه دهند و غرض در این مقام، بیان این معنا است که سخط الهی و عذاب او بر قوم یهود نازل خواهد شد و عذاب و مکر الهی بر آنان شدت خواهد گرفت.
پیامبران حضرت عیسی (ع) مسیحیت باورها در قرآن دوستی دشمن سرنوشت ادیان الهی